■ شیخ حسین بن عبدالصمد و نماز جمعه
طرح بحث نماز جمعه در دورهء صفوى
با تشکیل دولت صفوى، مذهب شیعه فرصتى براى خروج از تقیّه و ظهور در عرصهء اجتماع ایرانى به دست آورد. در این فاصله، همراهى و همدلى فقهاى شیعه بادولت صفوى، به خصوص همراهى محقق کرکى (م 940)با این دولت، نقش مؤثرى در بروز و ظهور تشیع درعرصهء فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى این دوره داشت .اگر ما محقق کرکى را نخستین نظریه پرداز فقهى ـ سیاسى دولت شیعى صفوى بخوانیم، به یقین بیراهه نرفته ایم .
[1]وى در بسیارى از مسائل؛ از جمله مبحث مالیات اسلامى،نماز جمعه، لزوم تقلید از مجتهد زنده و... کوشید تادیدگاه هاى استوارى را ارائه کند؛ دیدگاههایى که بتواندراهگشاى فقه تشیع در عرصهء اجتماع و سیاست باشد. یکى از نخستین عرصه هاى فقهى ـ سیاسى، که محقق کرکى در آن وارد شد، بحث از نماز جمعه و حکم آن در عصر غیبت بود. وى که چندین سال با شاه اسماعیل صفوى رابطه داشت، در سال 921رسالهءنماز جمعه را نوشت و ضمن اختیار نظریهء وجوب تخییرى، که راهى میانه از میان آراى طرح شده در این باره بود، کوشید تا زمینهء اجراى نماز جمعه را توسط فقهاى وقت فراهم کند.
نحوهء ورود او در این بحث، چنان بود که ابتدا نظریهء ولایت فقیه راثابت کرد و سپس به عنوان یکى از مناصبى که در دورهء غیبت بر عهدهءفقهاست، نماز جمعه را ـ که اقامه اش مشروط به حضور امام معصوم یا نایب (خاص یا عام) او بود ـ مطرح نمود. بدین ترتیب و از آن پس،فقها و مجتهدین، شرط اقامهء نماز جمعه بودند و البته بدون حضورآنان، نماز جمعه مشروعیت نداشت .
عقیده به وجوب تخییرى نماز جمعه، که فتواى محقق کرکى بود،توسط بیشتر فقهاى پس از وى پذیرفته شد؛ اما تعدادى از فقه، قائل به وجوب تعیینى شدند و در برابر وجوب تخییرى، بر آن تکیه کردند.در برابر، تعدادى از فقیهان نیز قائل به حرمت اقامهء نماز جمعه درعصر غیبت شده و اقامهء آن را حرام دانستند.
با پذیرفته شدن رسمیت وجوب تخییرى نماز جمعه، به تدریج در بسیارى از شهرهاى ایران نماز جمعه توسط شیخ الاسلامهاى منصوب از طرف حکومت اقامه گردید. به تدریج نماز جمعه تبدیل به منصب خاصى شد و حکومت از جمع فقیهان شهر، شخصى را به عنوان امام جمعه اختیار مى کرد و از آن پس، نماز جمعه در آن شهراقامه مى شد.
آنچه که ارتباط میان حکومت و فقها را در حوزهء نماز جمعه استوار مى ساخت، نظریهء وجوب تخییرى محقق کرکى بود که مبتنى بر پذیرش شرط وجود امام یا نایب خاص یا عام او براى اقامه نمازجمعه بود. این شرط برپایهء این نظریه بود که اگر نماز جمعه یک منصب حکومتى است بنابراین، مشروع بخشِ آن امام معصوم یا نایب اوست . در مقابل کسانى که وجوب تعیینى را مطرح مى کردند، ازاساس به این شرط معتقد نبودند و نماز جمعه را مثل سایر نمازها باچند شرط اضافى مانند شرط مکان و عدد مُصلّین واجب مى دانستند،اما آن را یک منصب حکومتى تلقّى نمى کردند.
بحث فقهى از نماز جمعه در طول این مدت ادامه یافت . چهل واندى سال پس از رحلت محقق کرکى، عالمى با نام شهید ثانى (م 965)ناظر به رسالهء کرکى، رساله اى در اثبات وجوب تعیینى نماز جمعه نوشت . رسالهء شهید در سال 963نوشته شد و پسر محقق کرکى که هنوز زنده بود، ردّیه اى بر آن نگاشت و باز از اصحاب و یاران شهیدثانى کسانى در تأیید رأى شهید نوشتند و بحث از وجوب تعیینى راادامه دادند.
این حرکت علمى، تا اواخر دورهء صفوى و حتى تا به امروز ادامه یافته و تاکنون قریب به دویست رسالهء مستقل فقهى در بارهء نمازجمعه نوشته شده که بیش از نیمى از آنها از دورهء صفوى (905تا1135به ویژه نیمهء دوم آن) و از شهر اصفهان است .
[2]
به طورى که کمتر فقیه نامدارى از آن دوره یافت مى شود که رساله اى در بارهء نماز جمعه ننوشته باشد.
یکى از این چهره ه، که نه تنها در نگارش یک اثر علمى در اثبات وجوب تعیینىِ نماز جمعه در این نهضت علمى سهیم بود بلکه با اقامهءنماز جمعه در یک دورهء سخت، که هنوز اقامهء آن مقبولیت عمومى پیدا نکرده بود، تأثیر مهمى در تحقق عملى این نهضت داشت، شیخ حسین بن عبدالصمد حارثى جبل عاملى، پدر شیخ بهائى بود.
حسین بن عبدالصمد و احیاى نماز جمعه دردورهء صفوى
عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شیخ شمس الدین محمد بن على بن حسین حارثى هَمْدانى جبل عاملى جُبَعى
[3] (از روستاهاىجنوب لبنان)، پدر شیخ بهائى (م 1030) متولد اول محرم 918
[4] ازبرجسته ترین شاگردان شهید ثانى (م 965) و مروج اندیشه هاى فقهى او در ایران است . وى سالها شاگردى شهید ثانى را کرده و همراه وى به بلاد مختلف سفر کرده بود
[5] و پس از شهادت شهید، راهى ایران شده،به دولت صفوى پیوست . زمانى که شیخ به اصفهان آمد، سه سال درآن شهر ماند تا آنکه شاه طهماسب وى را به قزوین دعوت کرد. اوهفت سال در آن شهر شیخ الاسلام بود و اقامه نماز جمعه مى کرد. پس از آن، شاه وى را به مشهد فرستاد و در نهایت براى تبلیغ تشیع، مدت هشت سال هم در هرات ماند و این مى شود جمعاً 18سال اقامت درایران . شاه طهماسب به حاکم هرات دستور داده بود تا همهء اشراف واعیان در محفل نماز و وعظ وى شرکت کنند. شیخ سپس به قزوین بازگشت و از طهماسب اجازه خواست تا براى زیارت بیت الله الحرام عازم بلاد عرب شود. شاه به وى اجازه داد اما از بردن شیخ بهائى به همراهش رضایت نداد.
شیخ حسین پس از انجام فریضه حج، در راه بازگشت به بحرین رسید و همانجا رحل اقامت افکند، و بنا به آنچه افندى از خط شیخ بهائى نقل کرده، شیخ حسین در هشتم ربیع الاول سال 984در بحرین درگذشت .
[6] اندکى بعد مقبره اش زیارتگاه عمومى شد. مرگ وى بهاحتمال، هفت سال پس از آن که از ایران خارج شده بود، رخ داد. این بر آن اساس است که ورود وى را سال 960بدانیم و اقامت او را درایران هیجده سال به حساب آوریم که به علاوهء آن هفت سال، سال ِدرگذشت وى 984است .
از شیخ حسین آثار فراوانى به ویژه در فقه برجاى مانده که افندى آنچه را که در این سوى و آن سوى دیده در «ریاض» گزارش کرده است . افندى، از نظام الدین تفرشى نقل کرده که شیخ حسین از جمله کسانى بود که خواندن کتب حدیث را در بلاد عجم، تجدید کرد.
[7] این همان اقدامى است که قدم بعدى آن را ملامحمد تقى مجلسى برداشت .
شیخ حسین و تقویت علمى و عملى نماز جمعه دردورهء صفوى
شیخ حسین به تمام معنا شاگرد شهید ثانى بود و در آرا و افکار خود ازاو پیروى مى کرد. با این همه، گرایشهاى عرفانى نیز داشت و همین گرایش ها بود که به فرزندش شیخ بهائى نیز انتقال یافت
[*] و از او بهملامحمد تقى مجلسى رسید.
در سالهایى که شیخ حسین در ایران بود، نزد شاه طهماسب (م 984) بسیار عزیز بود و کتاب «العقد الطهماسبى» را به نام وى نگاشت .
شیخ حسین در تواریخ دورهء صفوى مورد ستایش فراوان قرارگرفته و از خدمات دینى وى در این دوره در هرات و قزوین یاد شده است . مهم ترین خدمت وى در مقام یک شیخ الاسلام پرنفوذ در دورهءطهماسب، اقامهء نماز جمعه است که مورد تأکید تواریخ یاد شده قرارگرفته است . در واقع، او که نماز جمعه را یک «سنت مندرس»مى نامید، در تمام این دوره در احیاى آن تلاش مى کرد.
این منابع، با اشعار به تلاش محقق کرکى در «اقامهء فرایض وواجبات و اوقات جمعه و جماعات»
[8] از تلاش شیخ حسین بنعبدالصمد در اقامهء نماز جمعه به عنوان قدم دوم یاد کرده اند. اسکندربی در بارهء وى مى نویسد:
«وى از مشایخ عظام جَبَل عامل و در جمیع فنون علوم به تخصیص فقه و تفسیر و حدیث و عربیت، فاضل و دانشمند بود، خلاصهء ایام شباب و روزگار جوانى را درصحبت شهید ثانى و زبدهء جاودانى شیخ زین الدین ـ علیه الرحمة ـ به سر کرده، به تصحیح حدیث و رجال وتحصیل مقدمات اجتهاد و کسب کمال، مشار و مساهم یکدیگر بودند. بعد از آنکه جناب شیخ به جهت تشیّع، به دست رومیان به درجهء شهادت رسید، مشار الیه از وطن مألوف به جانب عجم آمد، به عزّ مجالست مجلس بهشت آیین شاهى معزّز گردیده و منظور انظار عنایات گوناگون گشت . مراتب عالى فقاهت و اجتهاد، در معرض قبول واذعان علماى عصر درآمده، در اقامت نماز جمعه که بنابراختلافى که علماى ملت در شروط آن کرده اند و مدتهاى مدید مترو و مهجور بود، به سعى بلیغ به تقدیم رسانیده،با جمعى کثیر از مؤمنین به آن اقدام مى نمود، آخر منصب شیخ الاسلامى و تصدّى شرعیات و حکومت به نیابت ممال خراسان عموما [و] در دارالسلطنه خصوصاً به امناء خدمتش مرجوع گشته، مدتى مدید در آن خطهءدلگشا به ترویج شریعت غرّا و تنسیق بقاع الخیر آن دیاراقدام مى نموده، به افادهء علوم دینیه و افاضهء معارف یقینیه و تصنیف رسل و کتب و حل مشکلات و کشف غوامض و معضلات مى پرداخت تا آنکه شوق ادرا حج بیت الله الحرام و زیارت روضهء مقدسه حضرت خیرالانام و ائمهءعالى مقام ـ علیهم صلوات الله المل العلاّم ـ گریبان گیرگشته قائد شوق، عنان توجه او را بدان صوب در حرکت آورد، [بعد از استسعاد به آن سعادت عظم، در حین مراجعت روزى چند در لحسا و بحرین] رحل اقامت انداخته، با علماى آن مرز و بوم بسر مى برد تا آنکه دربحرین اجل موعود رسیده باسط کتب خانهء حیات رادرنوردیده به مطالعهء جریدهء عالم بقاپیوست.»
[9]
واله اصفهانى نیز دربارهء حسین بن عبدالصمد نوشته است:
«چون مدتى بود که اقامت نماز جمعه، بنابر اختلاف علمادر شرایط وجوب، وقوع آن در میان مسلمانان مترو ومهجور بود، شیخ بزرگوار در اداى آن، لوازم اهتمام به تقدیم رسانیده، گزاردن نماز جمعه را در میان ارباب ایمان شایع گردانید و تا درگاه آسمان جاه اقامت داشت، دقیقه اى از دقایق اقامت جمعه و جماعات فرو نمى گذاشت .»
[10]
شیخ حسین به سبب پیروى اش از شهید ثانى (شهید در رجب 965) در آراى فقهى و طبعاً به دلیل اصرار شهید ثانى بر وجوب تعیینى نماز جمعه، همین رأى او را مبناى فقه و عمل خود قرار داده بود. به همین دلیل، شیخ حسین یک رسالهء مستقل فقهى در بارهء نمازجمعه نگاشته و ضمن آن، از رأى شهید ثانى که معتقد به وجوب عینى نماز جمعه بود دفاع کرد. وى در نگارش این رسالهء مستقل به طورکامل تحت تأثیر رسالهء شهید بوده و بخش هاى عمده اى از آن،خلاصهء رساله شهید مى باشد.
از این رساله دو نسخه در کتابخانهء مجلس (فهرست مجلس، ج 5،ص 285) معرفى شده و نسخه اى هم در کتابخانهء آیت الله مرعشى به شمارهء 11112نگهدارى مى شود که تاریخ کتابت آن سال 1276ق .است . نسخه اى که ما آن را اساس قرار دادیم، نسخهء شخصى حضرت سیدنا الاستاد آیت الله حاج سید محمدعلى روضاتى ـ ادام اللّه ظلّه العالى ـ است . این نسخه به سال 1063کتابت شده و در پایان هم تصریح و با نسخهء اصل مقابله شده است . نسخهء مذکورِ در کتابخانهءآیت الله العظمى مرعشى، تفاوت ها و افتادگى هایى در مقایسه بانسخهء ما دارد که مواردى از آنها را که اهمیت داشته درپاورقى آورده ایم .
افزون بر آن رسالهء مستقل که شیخ حسین نوشته، وى در بندى از رسالهء «العقد الطهماسبى» نیز به بحث از وجوب نماز جمعه وضرورت اقامهء آن پرداخته است . آشکار است که وى این بند را براى وادار کردن بیشتر شاه طهماسب به اقامهء نماز جمعه در شهرهاى ایران نوشته و یقیناً با اعتقادى که شاه طهماسب به وى داشته، این دیدگاه روى شاه طهماسب تأثیر گذاشته است . در آنجا از دولت صفوى هم ستایش کرده است .
اشاره شد که دیدگاه شیخ حسین در بارهء نماز جمعه، بر پایهء اثبات وجوب تعیینى آن است . این نظریه از یک سو در برابر نظریه تحریم واز سوى دیگر برابر نظریهء وجوب تخییرى بود که ابتکار محقق کرکى (م 940) بود. شهید ثانى رسالهء خود را در سال 963ناظر بر رسالهءکرکى نوشت و بلافاصله پس از نگارش آن اثر توسط شهید ثانى، شیخ حسن فرزند محقق کرکى ردى بر رسالهء او، که در اصل رد بر رسالهءپدرش بود، نوشت . بنابراین، مى توان گفت که رسالهء شیخ حسین،بیش از آن که رد نظریهء تحریم باشد، ناظر بر دیدگاه وجوب تخییرى است . به همین دلیل است که در این رسالهء کوچک، در چندین مورد به استدلالهاى «شیخنا العلائى»، که کسى جز کرکى نیست، ایراد واردکرده است .
شیخ حسین در آغاز رساله اش، از اینکه گروهى به تقلید از برخى از علماى سلف پرداخته و بندهء دلیل نیستند، آنان را نکوهش کرده وآن را از جمله رفتارهاى کودکانه شمرده است . تأکید وى آن است که انسان باید بندهء دلیل باشد نه تقلید کورکورانه .
وى پس از آن به ارایهء استدلال هاى خود مى پردازد. نخست آیهءقرآن و سپس چندین حدیث، که ظاهر آنها وجوب تعیینى اقامه نمازجمعه است، در پى مى آورد.
دلیل سوم اجماع مورد ادعاى کرکى دربارهء لزوم شرط اذن امام معصوم یا حضور نایب اوست که خودش هم مى داند نیاز به بحث بیشترى دارد. به همین دلیل فصلى را به بیان اقوال علماى سلف اختصاص مى دهد تا اجماع مورد نظر کرکى را رد کند.
در بیشتر رساله هایى که در بارهء نماز جمعه در این دوره نوشته شده، حجم عمده اى اختصاص به نقل اقوال علماى سلف و تفسیرآنها دارد؛ زیرا دیدگاه هاى بیشتر علماى سلف، هم از آن بابت که اجتهادى نوشته شده و صورت فتوایى ندارد و هم به دلیل تغییراتى که طى دورهء حیات علمى مؤلفان آنها صورت گرفته و در هر کتابى نظرى منعکس شده، براى علماى دورهء صفوى معرکهء آرا شده است . در این میان کرکى مدعى اجماع علما دربارهء شرط وجود امام یا نایب امام است و به همین دلیل شیخ حسین تلاش مى کند تا نشان دهددراین باره اجماعى وجود ندارد. به هر روى، بخش عمدهء رساله نقل اقوال علما از آثار مختلفشان و تحلیل آنها در قالب دیدگاه مؤلف دراین رساله است .
مؤلف به مناسبت ادعاى اجماع محقق کرکى، بحث مستقلى را هم در بارهء اجماع مطرح کرده و در اینجا نیز تحت تأثیر استاد خود شهیدثانى و نیز رسالهء او با عنوان «مخالفة الشیخ الطوسى الاجماعات نفسه»قرار دارد و بخش هایى از آن را عیناً نقل مى کند. هدف وى از این بحث آن است تا بگوید این قبیل ادعاهاى اجماع، چندان پایه واساسى ندارد.
شیخ حسین، فصلى را به بیان خلاصهء دیدگاه خود اختصاص مى دهد و بر آن است که از آنچه گفته چندین مطلب به دست مى آید:نخست آنکه اقامهء نماز جمعه در عصر غیبت مشروع است . دوم آنکه ادعاى اجماع بر مشروط بودن نماز جمعه به وجود امام یا نایب امام،پایه و اساسى ندارد.
وى در بارهء بى توجهى به نماز جمعه در میان سلف شیعه، نظرش بر آن است که عامل اصلى این بى توجهى، اصرار آنان در اقتدا نکردن به افراد فاسقى بوده که از سوى خلفا وامراى جور به امامت جمعه منصوب مى شده اند. طبعاً اگر زمانى فرا رسد که حکومت فاسق نباشد و ائمه جمعه اى لایق و شایسته نصب کند، نماز جمعه ضرورتاً مى باید اقامه شود. با توجه به این توضیح است که وى با عنایتى که به سلسلهء صفویه دارد، شرایط را براى اقامهء فریضهءجمعه، این سنت مندرس که مى بایست احیا شود، فراهم مى داند:
«و أمّا فى هذه الدولة الظاهرة الطاهرة القاهرة المُسَدَّدة المؤیّدة العلویّة الحسینیّةالطهماسبیّة ـ أدام اللّه تسدیدَها و تأییدها ـ فلا مانع منها بوجْه، فَتَجِبُ امتثال أمراللّه و أمر رسول اللّه و أمر الأئمّة المعصومین و العلماء الراشدین فى فعله».
وى سپس با اشاره به اهمیت روز جمعه در منابع اسلامى و فضیلتى که براى آن روز ونماز جمعه قرار داده شده، اظهار کسلى و سستى را در اقامهء نماز جمعه روا نمى شمرد.
اشاره کردیم که شیخ حسین در رساله «العقد الطهماسبى» خود هم فصلى را به نماز جمعه اختصاص داده و در ابتداى آن مى نویسد:
«از جمله واجبات ما در این زمان، اقامهء نماز جمعه است، هم براى دفع تشنیع سنیان بر م، که معتقدند ما با خدا و رسول و اجماع علما مخالفت مى کنیم و هم براساس نظریهء وجوب تخییرى یا عینى .»
وى در آنجا تأکید مى کند که:
«من هیچ مسأله فقهى را نمى شناسم که به اندازهء نماز جمعه بتوان بر آن اقامه دلیل کرد. مهم آیهء قرآن و احادیث صحیحه است که هیچ راهى را براى مخالف باقى نمى گذارد.»
مسأله شرط وجود امام یا نایب امام هم به عقیدهء وى تنها از سوى شهید اول در «لمعه»مطرح شده و لا غیر! البته محقق کرکى هم در این اواخر از او پیروى کرده است . شیخ حسین سپس با اشاره به سه قول معروف: وجوب تخییرى، تعیینى و حرمت، و با توجه به آیهء قرآن،پرسشش از تار نماز جمعه آن است که روز قیامت چه جوابى به خداوند خواهد داد. اگرخداوند به او بگوید: با این صراحت در کتابم نماز جمعه را واجب کرده ام، چرا تو آن را ترکردى ؟ آن وقت مسخره نیست که شخص پاسخ دهد: به خاطر رأى سلار و ابن ادریس که قائل به حرمت اقامهء آن در عصر غیبت بودند، اقامهء نماز جمعه را تر کردم ! این برخورد تنهاناشى از یک تعصب کور مى تواند باشد که خداوند ما و همه مسلمانان را از آن باز دارد. وى در ادامه باز با تأکید مى نویسد:
«تر نماز جمعه در گذشته به این دلیل بود که ائمه جور کسانى از فساق را براىاقامهء جمعه منصوب مى کردند و شیعیان قادر به نصب امامى از میان خود، کهمقبولشان باشد، نبودند. اما امروز با وجود دولت قاهرهء صفوى و در حالى کهشمشیر شاه و شمشیر شیعیان اهل بیت مسلّط بر دشمنان آنان و دین است، آیاسزاوار است که باز با مجرّد وهم و خیال نماز جمعه تعطیل شود و چنین ثوابعظیمى از دست برود؟ آیا چیزى بهتر از این هست که شاه در ایام دولت خود بهآن امر کند و چنین سنت حسنه اى را که بر طبق روایات، اجر اقامهء آن تا روزقیامت به او هم مى رسد، پایه گذارى کند؟ این تنها یک توفیق الهى است که نصیب شاه شده تا در صحیفهء اعمال او نوشته شود و ان شاء الله تا روز قیامت مسدّد ومؤید باشد.
[11]
پی نوشت ها :
[1] در این باره بنگرید به مقاله «درآمدى بر مشارکت علماء در ساختار دولت صفوى»، چاپ شده در مجلهحکومت اسلامى، سال هشتم، شماره دوم، (شماره مسلسل 28)، صص194-122
[2] نویسنده این سطور، دوازده رساله برجسته از میان آن رسائل را تحت نام «دوازده رساله فقهى درباره
نماز جمعه از دوره صفوى» چاپ کرده است (قم، انصاریان، 1380). طبعا رسالهاى که در اینجا از شیخحسین بن عبدالصمد چاپ شده، در میان آنها نیستدر مقدمه آن کتاب، کتابشناخت نماز جمعه هم آمدهاست. آن دوازده رساله عبارتند از: رساله محقق کرکى، شهید ثانى، شیخ حسن کرکى، میرزا على رضا تجلىو نقد سراب بر آن، محقق سبزوارى، نقد میرزا على رضا تجلّى بر محقق سبزوارى، رساله فاضل تونى،رساله فاضل سراب، رساله عبدالحى رضوى، رساله احمد بن سلامه، رساله ملامحمد طاهر قمى، رساله آقاجمال خوانسارى.
[3] درباره شیخ حسین بن عبدالصمد بنگرید به مقاله «نخستین شیخ الاسلام قزوین پایتخت صفویه،تحلیلى از رساله العقد الحسینى» نوشته دوین جى. استورات، ترجمه محمد کاظم رحمتى، مجله آینهپژوهش، ش 68، خرداد و تیر 1380، صص 57-37
[4] افندى این مطلب را به نقل از نوشته خود وى آورده است: ریاض العلماء، ج 2، ص 110
[5] بنگرید به آنچه شهید در نوشتههاى خود از او یاد کرده است در: الدر المنثور، ج 2، صص177، 190 و191
[6] ریاض العلماء، ج 2، صص 110 و 111
[7] ریاض العلماء، ج 2، ص 118
[8] احسن التواریخ، ص 249
[9] عالم آراى عباسى، ج 1، ص 155 (به کوشش ایرج افشار، تهران 1334) و بنگرید چاپ دکتر رضوانى، ج 1، ص247 (متن داخل کروشه) از آنجاست.
[10] خلد برین، ص 433
[11] العقد الطهماسبى، للشیخ حسین بن عبدالصمد العاملى، (طبع فى مجلد العاشر من «میراث اسلامىایران»)، صص 211 و
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 32