اسرار مقارنات هشتگانه ی نماز

■ اسرار مقارنات هشتگانه ی نماز

اسرار مقارنات هشتگانه ی نماز

قيام و وظايف قلبي آن

در قيام بايد به خاطر داشته باشي که در حضور خداي تعالي ايستاده اي و او بر باطنت آگاه است و داناي آشکار و نهانت مي باشد. و خداوند از رگ گردن به تو نزديکتر است، بنابراين خداي را چنان پرستش کن که گويا او را مي بيني، پس اگر تو او را نمي بيني، او ترا مي بيند، و همان گونه که تو در حضورش ايستاده اي، دل خويش را نيز در حضورش قرار ده، و سرت را که بلندترين اندام بدن توست به زير انداز و در اين حال ساکت و فروتن باش و بر دل خويش تواضع و خشوع و خاکساري را لازم شمار، در همان حال که سرت را به زير انداخته اي از سرفرازي و تکبر دوري گزين، و چنان در حضورش بايست که در حضور پادشاهان مي ايستي گرچه از درک بزرگي و عظمت خداوند ناتواني، اما همين قدر درک مي کني که چگونه افراد نزد پادشاهي از شاهان زمين به هنگام صحبت بدنشان به لرزه مي افتد و زبانشان مي گيرد، که تمامي آن اثر ترسي است که از تصور بزرگي آن شاه بديشان دست مي دهد، اکنون چگونه عظمت و قدرت پادشاه تمامي شاهان و مالک دنيا و آخرت را در ذهن خويش تصوير مي نمايي؟

در چنين حالتي است که آن ترسي که هدف عارف حقيقي است، به دست مي آيد و همچنين چون تصور بزرگي خداوند در ذهن به وجود آيد، اميد نيز حاصل مي گردد، زيرا دانستن اين که همه چيز از اوست خود منشأ اميد است، و همين مطلب در آيات خوف و رجاء تاکيد گرديده است و به ناچار حالت شرمساري بنده از خداوند به وجود مي آيد، زيرا تصور عظمت معبود، موجب متبادر شدن تقصير و گناهان بنده به ذهن و بيمناک شدن وي مي گردد و اين سبب شرمساري است

تمامي اينها، مورد نظر عابدان و عارفان است، يا اين که فرض کن در حضور مردي از کسانت که از وي پروا داري و مي خواهي وي ترا به صلاح، ايمان و نيکويي بشناسد، به نماز ايستاده اي و آن شخص تو را در نظر گرفته و مراقب نماز خواندنت است، اين زمان از ترس آن که وي ترا به کمي خشوع در نماز نسبت دهد، اعضا و جوارحت ساکن مي گردند و بدنت به لرزه مي افتد و حالت خشوع و خضوع به خود مي گيري. اکنون اگر چنين حالتي را در خويش احساس مي کني که در مقابل انساني ضعيف و ناتوان به خشوع بيشتر مي پردازي، خويشتن را سرزنش نموده و بگو: اي نفس که مدعي پرستش خدا هستي، آيا شرم نداري که بر خداوند جرأت پيدا نموده و در نمازي که مخصوص اوست، از بنده اي از بندگانش حساب مي بري؟

يا اين که مي ترسي که مردم ترا به بي توجهي به نماز نسبت دهند و از خداوند نمي ترسي، در حالي که او آن کسي است که تنها بايد از وي ترسيد؟ اي نفس! آيا از خالق و مولايت شرم نداري که چون فرض کردي در حضور بنده اي خوار و ذليل که نه خير و نه نفع و نه ضرر تو به دست اوست به نماز ايستاده اي، براي آن که خاطر او را به دست آوري، خاشع مي شوي تا نمازت نيکو شود، در حالي که مي داني که خداوند بر ظاهر و باطنت آگاه است و با اين همه بزرگي وي ترا به خشوع نمي آورد، يا اين که پنداشته اي خداوند کوچکتر و کمتر از يکي از بندگانش است؟ پس، چه اندازه سرکشي و ناداني تو شديد است و چه مقدار دشمني تو با خودت بزرگ است؟

به همين سبب چون به پيامبر صلي الله عليه و آله گفته شد: شرم بنده از خداوند چگونه است؟

آن حضرت فرمودند: «از خداوند حيا کن هم چنان که از مردي صالح از کسانت حيا مي کني.» [1]

اما ادامه ي برپا ايستادن در نماز، بيدار باشي است بر اين که حضور قلب بر همان حالت بايد ادامه يابد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «همانا خداوند روي به سوي بنده دارد، تا هنگامي که بنده از خداي روي برنگرداند.» [2]

همان گونه که پاسداري از چشم براي توجه نکردن به غير در نماز واجب است به  همان صورت حفظ باطن از توجه به غير نماز نيز واجب است، و اگر توجه به غير پيدا شد، خويشتن را به زشتي بي توجهي مناجات کننده با خداوند و اين که خداوند بر نمازگزار آگاه است، يادآوري کن، تا دل بيدار شده و به حالتي که وظيفه اش مي باشد برگردد

خشوع باطني را بر خويش لازم شمار، چرا که خشوع ظاهري محتاج به خشوع باطن است و هر کجا که باطن خاشع گردد، ظاهر نيز بدين حالت درمي آيد. پيامبر صلي الله عليه و آله چون نمازگزاري را ديدند که با ريش خود بازي مي کند فرمودند: «البته اين نمازگزار اگر دلش خاشع مي گرديد، اندامهايش نيز حتما خاشع مي شدند.» [3]  زيرا گوسفندان در فرمان چوپانند، و مردم در فرمان حاکم خويش، به همين دليل در دعا آمده است که «خداوندا! رهبر و ملت را صالح گردان.» [4]  و اين رهبر، دل و ملت، اندامها هستند، و اين فروتني و خشوع به هنگام حضور نزد بزرگان، حکم طبيعت و سرشت آدمي است. پس چگونه است که نزد پادشاه پادشاهان و قدرتمندترين قدرتمندان اين حکم نباشد؟ و عمل آن کس که در نزد غير خداوند به ادب ايستاده و خاشع مي گردد ولي چون به نماز مي ايستد بي توجه است که در محضر ربوبي قرار گرفته است، ناشي از کمي شناخت او از بزرگي خداي تعالي و آگاهي او بر سر و ضمير بندگان است، در کلام خداوند دقت نما که فرمود: «آن خدايي که چون برمي خيزي ترا مي بيند و گرديدنت را در ميان سجده کنندگان نيز شاهد است.» [5]

پاورقی بخش قیام

[1] محجة البيضاء، ج 1. ص 383، «تستحي منه کما تستحي من رجل صالح من قومک.».

[2] محجة البيضاء، ح 1. ص 389. «ان الله مقبل علي العبد ما لم يلتفت.».

[3] محجة البيضاء، ج 1. ص 389. «اما هذا لو خشع قلبه، لخشعت جوارحه.».

[4] احياء علوم الدين، ج 1. ص 302، محجة البيضاء، ج 1. ص 389، «اللهم اصلح الراعي و الرعية.».

[5] سوره ي شعراء. (26)، آيه ي 218 و 219.

 

نيت و وظايف قلبي آن

در اين مرحله وظيفه ي نمازگزار آن است که با اراده اي قوي به انجام دستور الهي نماز و اتمام آن پرداخته و خويشتن را از چيزهايي که باعث شکستن و تباهي نماز مي گردد، نگاهدارد، و تمامي آن را به اميد پاداش، براي خداوند خالص کند و خواستار نزديکي به او باشد

پرستش خداوند را مرتبه هايي است، بندگاني او را به اين دليل مي پرستند که او شايسته ي عبادت است، اين نوع پرستش عبادت آزادگان است. اگر عبادت آزادگان نيک سيرت از دسترست خارج است، پس عبادت بازرگانان را از دست منه که آن پرستش حق تعالي در مقابل عوض است، و اگر اين مرحله نيز دور از دسترس توست، با غلامان نشين و در هدفهايشان شريک شو، که آنان کار و خدمت خويش را تنها براي ترس از کيفر انجام مي دهند

همواره منت خداوند را در نيت و انديشه ي خويش، بر گردن داشته باش که او به تو اجازه رازگويي داده است با اين که، رعايت ادب را ننموده و گناهانت بسيار است، و در جانت رازگويي با وي را بزرگ شمار، و بنگر که با چه کسي، چگونه و براي چه مناجات مي کني، و در چنين هنگامي شايسته است که عرق شرم بر پيشانيت نشيند و از هيبت خداوند بدنت به لرزه افتد و چهره ات از ترس به زردي گرايد، همان گونه که از بعضي همسران رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده که گفت: «رسول خدا صلي الله عليه و آله چنان بود که با ما صحبت مي داشت و ما با او در صحبت بوديم، پس چون هنگام نماز فرامي رسيد، گويا ايشان ما را نمي شناخت و ما نيز آن حضرت را نمي شناختيم، مشغول شدن آن حضرت به انجام تکليف الهي، ايشان را از همه چيز باز مي داشت.» [1]  و حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «اخلاص در انجام تمامي کارها، معنائي است که کليد قبولي اعمال مي باشد.» [2]

پايين ترين حد اخلاص آن است که بنده تمامي توان خويش را به کار برد و پس از آن براي عمل خويش در نزد خداوند متعال ارزشي قائل نشود. بدين ترتيب است که عمل بنده نزد خداوند ارزش يافته و موجب پاداش مي گردد، چرا که اگر بنده اي بخواهد حق بندگي حق تعالي را ادا نمايد، نتواند. و پايين ترين مقام مخلص در دنيا برکناري او از جميع گناهان و در آخرت نجات از آتش و رسيدن به بهشت است

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «کسي که نيتي راست و درست دارد، قلبي سليم دارد.» [3]  زيرا سلامت قلب از هواهاي نفساني بازدارنده، نيت را براي خداوند متعال در تمامي کارها خالص مي کند. خداوند مي فرمايد: «روزي که نه مال سود مي بخشد و نه پسران مگر آن کس که با قلب پاک سوي خدا آمده باشد.» [4] .

 بنابراين نيت از قلب به اندازه ي صفا و پاکي آن آغاز گشته و بر حسب اختلاف زمانها در قوت و ضعف مختلف مي گردد

پاورقی بخش نیت

[1] عدة الداعي. ص 139، «کان رسول الله صلي الله عليه و آله يحدثنا و نحدثه، فاذا حضرت الصلاة فکانه لم يعرفنا و لم نعرفه، شغلا بالله عن کل شي ء.».

[2] مصباح الشريعه، باب هفتاد و دوم، «الاخلاص بجيمع حواصل الاعمال، و هو معني مفتاحه القبول.».

[3] مصباح الشريعه، باب چهارم، «صاحب النية الصادقة صاحب القلب السليم.».

[4] سوره ي الشعراء (26)، آيات 88 و 89.

 

تکبيرة الاحرام

معناي تکبير آن است که «خداوند پاک، از هر چيزي بزرگتر است» يا اين که از هر چه وصف گردد بزرگتر مي باشد، يا از آنچه به حواس درک شود، يا از آنچه مردمان قياس نمايند برتر و بزرگتر است. پس چون به گفتن (الله اکبر) گويا شوي، سزاوار آن است که قلبت آن را تکذيب نکند، پس اگر در دلت چيزي بزرگتر از خداوند باشد، گرچه کلامت صحيح است، ولي هماني که در دل داري گواهي مي دهد که دروغ مي گويي، همان گونه که آنچه در دل منافقان بوده، گواه شد بر دروغشان آن هنگام که شهادت به رسالت رسول خدا صلي الله عليه و آله دادند. [1]

پس اگر هواي نفس بر تو پيروز شده باشد و تو آن را پيروي نمايي بدان که همان را به خدايي گرفته اي و بزرگترينش پنداشته اي و الله اکبر گفتنت تنها به زبان است و دل از ياري زبان سرباز مي زند، و بزرگتر از اين خطري قابل تصور نيست البته اگر توبه و طلب آمرزش و گمان نيکو به بزرگواري و گذشت خداوند نباشد

امام صادق عليه السلام فرمودند: «چون الله اکبر» گويي، بايد جز کبرياي الهي همه چيز را کوچک شماري، پس به يقين چون خداوند بر قلب بنده آگاه شود که در هنگام گفتن تکبير در دل چيزي دارد که با حقيقت تکبير مخالف است گويد: «اي دروغگو، آيا با من مکر مي کني قسم به عزت و جلالم که شيريني يادم را بر تو حرام مي کنم، و از مقام قرب خودم و شادي مناجاتم ترا در پرده مي دارم.» [2]

بنابراين، در نماز به دل خويش توجه کن، اگر شيريني ياد خداوند را چشيدي، و در خويش شادي آن را يافتي و دلت در مناجات سرور داشت، و لذت هم صحبتي با خداوند را حس کردي، بدان که در تکبير گفتنت راستگويي، وگرنه، بدان که گرفته شدن لذت مناجات و محروم گرديدن از چشيدن شيريني عبادت، دليل است بر آن که نزد خداوند دروغگويي بيش نيستي و از درگاه او رانده شده اي

اما دعاي توجه، [3]  اولين کلمات اين دعا چنين است که مي گويي: «من روي خويش سوي کسي کردم که آسمانها و زمين را آفريده و دوستدار حق بوده و مسلمانم.» [4]  و البته مراد از (روي) چهره ي ظاهري نيست زيرا تو صورتت را سوي قبله نموده اي و خداوند منزه است از آن که محدود به جهتي از جهات شود تا روي سوي او آوري، بلکه مراد از (روي) دل است که به سوي خداوند زمين و آسمانها متوجه نمايي پس به قلب خويش بنگر، آيا او روي به آرزوها و چيزهايي که برايش در خانه و بازار و غير آن مهم است دارد؟ يا اين که توجه به آفريننده آسمانها نموده است؟

هان، بر حذر باش که دروغ را کليد گشايش مناجات خويش با خداوند قرار ندهي، که رحمت الهي از تو برگشته و امکان پذيرش ديگر اعمالت نيز از بين برود، تنها هنگامي مي توان روي به خداوند آورد که از هر چه جز اوست روي برتابي، چرا که قلب به منزله ي آينه اي است که روي آن پاک و صيقلي بوده و پشت آن تيره و کدر مي باشد که هيچ شکلي را به خود نمي گيرد، پس چون به چيزي توجه کني، آن در قلب جاي گرفته و به ديگر چيزها پشت کرده اي، که آنان غير ممکن است اثري در دلت داشته باشند و براي همين است که گفته شده دنيا و آخرت چون دو هوويند، چون به يکي نزديک گردي از ديگري دور شده اي، پس تلاش کن تا در نماز خويش تمامي روي دل را به سوي خداوند داشته باشي، اگر نتواني که در تمامي نماز توجه داشته باشي دست کم در حال گفتن اين کلمات سعي کن راستي گفتار را رعايت کني

و چون گويي «دوستدار حق بوده و مسلمانم» سزاوار است که در خاطر خويش بياوري که مسلمان کسي است که ديگر مسلمانان از دست و زبان او به سلامت باشند، پس اگر چنين نباشي، دروغگويي. بنابراين بکوش تا عزم خويش را در روي آوردن به دل قرار داده و از گذشته خود پشيمان باشي

و چون گويي «و از مشرکان نيستم.» [5]  به ياد آور شرک خفي را و اين که خداوند فرمود: «هر کس ملاقات پروردگارش را اميد دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و در پرستش پروردگار خود هيچ کس را شريک نسازد.» [6]  خداوند متعال آن کس را که در عبادت پروردگارش، خداوند و ستايش مردم، هر دو را در نظر مي گيرد مشرک ناميده است. بنابراين بايد دلت به لباس شرم و حيا پوشيده گردد، آن گاه که گويي «مشرک نيستم» و حال آن که خويشتن را از اين نوع شرک دور نساخته اي، زيرا شرک، بر توجه به مردم در عبادت، اعم از کم يا زياد، اطلاق مي گردد

چون گويي «زندگي و مرگم براي خداوند است.» [7]  بايد بداني که اين کلام، صفت آن بنده اي است که هيچ کارش براي خودش نيست و تمامي وجودش براي آقا و مولايش است. و اگر از بنده کارهايي چون: خشم و خشنودي و قيام به کاري و باز ايستادن از عملي و ميل به دنيا و ترس از مرگ به خاطر توجه به دنيا صادر شود، هرگز براي گفتن چنين کلامي شايستگي ندارد

پاورقی بخش تکبيرة الاحرام

[1] اشاره به آيه ي اول سوره منافقين است که مي فرمايد: «چون منافقان نزد تو آيند گويند: شهادت مي دهيم که تو پيامبر خدايي، خدا مي داند که تو پيامبر اويي. و خداي گواهي مي دهد که منافقان دروغگويانند.».

[2] مصباح الشريعه، باب سيزدهم، «اذا کبرت فاستصغر ما بين العلا و الثري دون کبريائه، فان الله اذا اطلع علي قلب العبد و هو يکبر و في قلبه عارض عن حقيقته تکبيره قال: يا کاذب، اتخذ عني، و عزتي و جلالي لا حرمتک حلاوه ذکري، و لا حجبنک عن قربي و المسارة بمناجاتي.».

[3] منظور دعاهايي است که هنگام تکبيرة الاحرام نماز وارد شده است و موجب توجه بيشتر و در نتيجه قرب به خداوند متعال مي گردد.

[4] وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا مسلما.

[5] و ما انا من المشرکين.

[6] سوره ي کهف (18)، آيه ي 110.

[7] محياي و مماتي لله.

 

قرائت

تکاليف نمازگزار در قراءت نماز، قابل شمارش نيست و هيچ بشري توانايي احاطه به آن وظايف را ندارد. و اگر بخواهيم آن چنان که شايسته است در آن بحث کنيم، از هدف اين رساله خارج مي شويم. زيرا بحث قراءت، بحث از کلام خداوند بلند مرتبه است که به روشهايي شگفت و صورتهايي بيگانه از خرد انساني و اسراري ظريف و دقيق و حکمتهايي ژرف مشتمل گشته است

و روشن است که مقصود از قراءت در نماز، تنها حرکت زبان نيست، بلکه هدف رسيدن به معاني و تدبر در آن و فايده گرفتن از آن کلام مي باشد. از جمله فوايد قرآني دستيابي به حقايق حکمتهاي رازهاي قرآني و امرها و نهي ها و ترساندن هاي آن و  بشارتهاست و ترغيب نمودنهاي اين کتاب عزيز و وعده ها، وعيدها و همچنين ياد پيامبران و نعمتهاي الهي و ديگر چيزها مي باشد

پس هنگامي که مي گويي: «از شيطان رانده شده به خداوند پناه مي برم.» [1]  بايد بداني که شيطان دشمن توست و منتظر فرصتي است تا دل تو را به تصرف خويش درآورد، زيرا که شيطان به مناجات تو با خداوند و سجده ات بر او حسادت مي ورزد، چون او به سبب ترک تنها يک سجده از درگاه الهي رانده شد

و به يقين بايد به خدا پناه بردنت، به ترک آنچه شيطان دوست دارد و تبديل آن به آنچه خداوند دوست دارد، باشد؛ نه اين که تنها به زبان بگويي. «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم». به دليل آن که چون حيواني وحشي يا دشمني به قصد کشتن به کسي حمله کند و او بگويد: از تو به اين دژ محکم پناه مي برم، و در همان جايي که هست بماند، اين کلام سودي به حالش ندارد، بلکه بايد از جاي خويش حرکت کند و در آن دژ قرار گيرد. و همچنين است حال کسي که پيروي خواهشهايي را دارد که جاي شيطان و محل خشم الهي است، در اين حالت تنها گفتن به زبان او را از شر شيطان محافظت نمي کند، پس بايد همزمان با کلام خويش تصميم به پناه گرفتن از شر شيطان به دژ محکم الهي داشته باشد و دژ الهي «لا اله الا الله» است همان گونه که پيامبر صلي الله عليه و آله از قول خداوند خبر داد: «لا اله الا الله» دژ من است.» [2]  و روشن است که دژنشين «لا اله الا الله» معبودي جز خداوند ندارد، اما آن کس که هواي خويش را به خدايي گرفته است، در ميدان عمل شيطان واقع گشته و در دژ الهي قرار ندارد

و از باريکترين حيله هاي شيطاني در نماز آن است که ترا به انديشه در آخرت و چگونگي انجام کارهاي نيک مشغول مي سازد، تا از فهميدن آنچه مي گويي مانع گردد.

پس بدان تمامي چيزهايي که ترا از فهميدن معاني قراءت در نماز باز مي دارد، وسواس شيطاني است، زيرا که تنها حرکت زبان هدف نيست و همان گونه که گذشت، هدف دريافت و فهم معاني قرآني است

مردم در قراءت قرآن به سه گونه اند

 دسته اول: تنها به حرکت زبان بسنده نموده و دل آنها از تدبر در آيات الهي بيگانه است، اين گروه زيانکاراني هستند که در سرزنش و تهديد الهي وارد شده اند آن جا که مي فرمايد: «آيا در قرآن انديشه نمي کنند؟ يا در دلهاي ايشان، قفل آن دلهاست؟» [3]  و همچنين دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله را شامل مي گردند که فرمود: «واي بر آن کس که قرآن را در ميان دو فک و دهان خويش بگرداند و سپس در آن نينديشد.» [4]

دسته دوم: افرادي هستند که زبانشان به حرکت مي آيد و دل آنان از زبان پيروي مي نمايد، پس قرآن را از زبان شنيده و درمي يابند، گويا کلام الهي را از ديگري مي شنوند و اين مقام، همان مقام اصحاب يمين است

دسته سوم: آن گروهي هستند که ابتدا، دل آنها معاني را مي فهمد و سپس زبان را به خدمت مي گيرند و ترجمان قلب خويش قرار مي دهند، و اين درجه ي مقربين درگاه الهي است

فرق روشني بين اين که زبان ترجمان قلب باشد و يا زبان تعليم دهنده ي دل باشد، وجود دارد، بنابراين مقربان درگاه الهي زبانشان ترجمان و پيرو دل بوده و آن دل هرگز از زبان پيروي نمي کند

اکنون به کوتاهي، معاني سوره ي حمد را ترجمه مي نماييم

بدان که چون گويي بسم الله الرحمن الرحيم بايد در ذهن خويش، شروع به کلام الهي نمودن را مبارک گرفته و معنايش را بفهمي و آن چنين است که تمامي کارها به دست خداوند است و اين که در اين جا منظور از اسم همان مسمي يعني خداوند است، و چون تمامي امور به دست خداوند متعال مي باشد، به ناچار الحمد لله [ستايش مخصوص خداوند است]

و چون گويي الرحمن الرحيم بايد در دل خويش انواع لطفهاي الهي را در نظر گيري، تا رحمت الهي برايت روشن شده و اين انگيزه اي شود براي اميدواري بيشتر توبه خداوند متعال. سپس لباس هيبت و ترس الهي را آن زمان که گويي مالک يوم الدين بر دلت بپوشان. اما دليل هيبت آن است که هيچ چيز نيست مگر اين که در دست نيرومند الهي واقع شده، و دليل بر ترس، وحشت روز جزا و حسابرسي است که تنها خداوند مالک آن روز مي باشد

سپس با گفتن اياک نعبد و اياک نستعين اخلاص خويش را تازه کن و بدان که تنها با  کمک و ياري الهي مي تواني به عبادت او قيام کني و آن هنگام که موفق به بندگي شوي، منتي است که خداوند بر تو نهاده و به تو توفيق آن را عنايت فرموده و ترا شايسته رازگويي با خودش قرار داده است، که اگر اين توفيق را عنايت نفرموده بود، به همراه شيطان از رحمتش محروم و رانده شده ي درگاه الهي بودي

پس چون از واگذاري اختيارت به خداوند با گفتن بسم الله و حمد او نمودن و اظهار نياز به ياري او در تمامي احوال، فارغ گشتي، خواسته ي خويش را معين نما و تنها از او بخواه، البته بايد خواهشت از پروردگار مهمترين نيازت باشد، بنابراين مي گويي اهدنا الصراط المستقيم خدايا ما را به همان راهي هدايت کن که ما را به جوارت برده و بدان راه به خشنوديت مي رسيم

و خداوند متعال شرح، تفصيل و تأکيد بر اين راه را زياد فرموده است و آنهايي که فيض نعمت هدايت الهي را بمانند: پيامبران، صديقان و صالحان دريافت نموده اند،گواه آورده است، به جز کساني که خشم الهي آنان را فراگرفته است، که از جمله ي آنان: کفار و منحرفان يهود و مسيحي و ستاره پرست [5]  مي باشند

پس چون سوره ي حمد را تلاوت کردي، به آن کساني شبيه گشته اي که پيامبر صلي الله عليه و آله خبر داد که خداوند در حقشان فرموده است: «سوره فاتحه را بين خودم و بنده ام به دو نيمه تقسيم کرده ام، پس نيمي از آن مراست و نيمي براي بنده ام است. بنده مي گويد: (ستايش تنها خداوندي را که پروردگار جهانيان است سزاست) پس خداوند مي فرمايد: بنده ي من مرا حمد نموده و ثنا گفت.» [6]  و اين همان معناي سمع الله لمن حمده است

پس اگر نمازت بهره اي جز اين که خداي را به جلال و عظمت ياد کني نداشت، همين  دستاورد براي تو کافي بود، چه رسد به اين که اميد به ثواب و فضل او نيز ترا هست. و همچنين سزاوار است که معاني سوره اي را که بعد از فاتحه مي خواني بفهمي و غفلت از امر و نهي، وعده و وعيد، پندها و اخبار پيامبران الهي و ياد نعمتها و نيکوييهاي خداوندي ننمايي، پس براي هر يک از اين امور حقي است که بايد ادا کني

حق وعده هاي حق تعالي اميدواري است

حق وعيد و تهديدهاي قرآني ترس مي باشد

حق امر و نهي قرآن، تصميم به انجام دستورها و ترک منهيات آن است

حق پندهاي قرآن، پند پذيري بنده است

حق يادآوري نعمتهاي الهي، شکرگزاري است

حق اخبار پيامبران، عبرت گرفتن از آن است

اکنون جاي تفصيل وظايف قاري قرآن نيست، ولي بخشي از آن را در آخر همين فصل يادآوري خواهيم نمود

در مجموع فهم معاني قرآني، بنابر درجات فهم انسانها مختلف مي گردد، و فهم انسانها نيز به حسب مقدار علم و صفاي قلب آنان متغير است، و البته اين درجات قابل شمارش نيست

و نماز کليد دلهاست و در آن اسرار کلمات الهي کشف مي گردد، پس کشف اسرار، حق قراءت قرآن و همچنين حق ذکرها و تسبيحات، نماز مي باشد

بنابراين علاوه بر تدبر در معاني قرآني، بايد رعايت الفاظ را بنمايي و آن را با ترتيل بخوان و تند مخوان که به آهستگي خواندن، موجب تأمل بيشتر و بهتر مي گردد. و در آيات رحمت و عذاب و وعد وعيد و تمجيد و تعظيم قرآن فرق بگذار و با لحني مناسب آن، آيات را بخوان

روايت شده است که به قاري قرآن گفته مي شود. «بخوان و بالا رو و به ترتيل بخوان، همان گونه که در دنيا مي خواندي.» [7]

و ديگر از وظايف خواننده قرآن آن اموري است که حضرت صادق عليه السلام فرمودند

 

آن کس که قرآن مي خواند و خاضع نمي گردد و قلبش رقت نمي يابد، و آن قراءت انگيزه ي حزن و ترس در باطنش نمي شود به تحقيق که شأن بزرگ الهي را سبک و خوار شمرده و به زياني روشن، زيانکار گشته است

پس خواننده قرآن به سه چيز نيازمند است: قلبي خاشع، بدني آسوده و مکاني خلوت، پس هنگامي که دلش براي خدا خاشع گردد، شيطان رانده شده از وي مي گريزد. خداوند فرموده است: «پس آن هنگام که خواستي قرآن بخواني، از شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر.» [8] 

و چون بدنش از سببهاي مختلف آسوده گردد، دلش براي خواندن قرآن آماده مي گردد، پس چيزي با دل معارضه نمي کند تا از نور قرآن و فايده هاي آن محرومش نمايد. و هنگامي که مکاني خلوت را برگزيند و از مردمان دوري جويد بعد از اين که دو خصلت اوليه را داشته باشد (يعني خشوع دل و آسودگي بدن)، روح و باطن شخص به خداوند تعالي انس گرفته و شيريني خطابهايي را که در قرآن به بندگان صالح خويش دارد، چشيده و بزرگي لطف خداوند را نسبت به آنان و بزرگي مقام مخصوص گشتن اين بندگان صالح به دريافت کرامتهاي الهي و اشاراتي تازه را درمي يابد، پس چون جامي از اين شراب بنوشد، هيچ حالي را بر اين حال اختيار ننموده و هيچ زماني را بر اين هنگام برنمي گزيند، بلکه اين تلاوت قرآن را بر هر اطاعت و عبادتي ترجيح خواهد داد، زيرا که در قراءت قرآن، بدون هيچ واسطه اي مناجات با پروردگار متعال انجام مي گيرد. پس بنگر که چگونه کتاب پروردگارت و منشور ولايتت را مي خواني؟ و چگونه اوامر و نواهي او را پاسخ مي دهي؟ و به چه صورت حدود آن را اجرا مي کني؟ پس قرآن «کتابي است گرامي، که دروغ نه از قبل و نه از بعد به آن راه نيابد، و از جانب خداوند حکيم و حميد فروفرستاده شده است.» [9]

پس آن را به آرامي بخوان و به هنگام وعده ها و وعيدهاي آن توقف کن، و در مثالها و پندهاي آن بينديش، و بپرهيز از آن که خواندن قرآن را با آداب آن به جا نياورده و حدودش را ضايع کني. [10]

پاورقی بخش قرائت

[1] اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.

[2] عيون اخبار الرضا، ج 2. ص 136، «لا اله الا الله حصني.».

[3] سوره ي محمد (47)، آيه ي 24.

[4] مجمع البحرين، ماده (لوک). «ويل لمن لاکها بين لحييه ثم لم يتدبرها.».

[5] صابئين که در فارسي به ستاره  پرست ها ترجمه شده است، مذهبي بوده است که بنا به تحقيق ابوريحان بيروني در کتاب آثار الباقيه از صفحه 293 الي 299، ترجمه آقاي اکبر داناسرشت، ديني مخلوط از احکام يهودي، مسيحي و زردشتي مي باشد که ستارگان را واسطه بين خود و خدا مي دانسته اند و براي دريافت حاجتهايشان به اين ستارگان متوسل شده و براي آنها قرباني مي نمودند گرچه اين دين ريشه اي توحيدي دارد ولي چون دين هاي يهودي و مسيحي از مسير اصلي خويش منحرف گشته است، به همين دليل شهيد ثاني (ره) ايشان را جزو گمراهان ذکر شده در آيه به حساب آورده است. براي اطلاع بيشتر راجع به اين مذهب به کتابهاي تفسيري رجوع شود.

[6] محجة البيضاء، ج 1، ص 388، «قسمت الفاتحه بيني و بين عبدي نصفين، فنصفها لي و نصفها لعبدي، يقول العبد: (الحمد لله رب العالمين). فيقول الله: حمدني عبدي و اثني علي.».

[7] محجة البيضاء، ج 1، ص 389، «اقرأ و ارق ورتل، کما کنت ترتل في الدنيا.».

[8] سوره ي نحل (16)، آيه ي 98.

[9] سوره ي فصلت (41)، آيات 41 و 42.

[10] مصباح الشريعه، باب چهاردهم، «من قرأ القران و لم يخضع له، و لم يرق قلبه و لم ينشي ء حزنا و جلا في سره، فقد استهان بعظم شان الله و خسر خسرانا مبينا، فقاري ء القرآن يحتاج الي ثلاثة اشياء: قلب خاشع، و بدن فارغ، و موضع خال، فاذا خشع لله قلبه فر منه الشيطان الرجيم، قال تعالي: «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم) و اذا تفرغ نفسه من الاسباب تجرد قلبه للقراءة، فلا يعترضه عارص فيحرمه نور القرآن و فوائده، و اذا اتخذ مجلسا خاليا و اعتزل من الخلق بعد ان ياتي بالخصلتين الاوليين، استانس روحه و سره بالله، و وجد حلاوة مخاطبات الله عباده الصالحين، عظم لطفه بهم، و مقام اختصاصه لهم بقبول کراماته و بدائع اشاراته، فاذا شرب کاسا من هذا المشرب حينئذ لا يختار علي ذلک الحال حالا، و لا علي ذلک الوقت وقتا، بل يؤثره علي کل طاعة و عبادة، لان فيه المناجاة مع الرب بلا واسطة، وانظر کيف تقرأ کتاب ربک و منشور ولايتک، و کيف تجيب اوامره و نواهيه، و کيف تمثل حدوده، ف (انه کتاب عزيز لا يايته الباطل من بين يديه و لا من خلفه، تنزيل من حکيم حميد)، فرتله ترتيلا، وقف عند وعده و وعيد و تفکر في امثاله و مواعظه، و احذران تقع من اقامتک حروفه في اضاعة حدوده.».

 

رکوع

آن هنگام که به رکوع رسي، بايد که بر دلت ياد عظمت الهي و بزرگي او را و همچنين پستي و فروپاشي هر چه غير او را، زنده گرداني. پس براي رکوع دست خويش بالا برده و مي گويي الله اکبر که در اين بالا بردن دست، به گذشت الهي، از کيفر او پناه برده و پيروي از سنت پيامبرش نموده اي، سپس براي تواضع و زاري به درگاه او به رکوع مي روي؛ و براي اين که قلبت رقت يابد و خشوعت تازه گردد، تلاش کن و عزت مولايت و کوچکي خودت و برتري پروردگارت را درياب، و براي ثابت کردن آن در دلت، از زبان ياري بخواه، سپس پروردگارت را تسبيح و تنزيه نما و به عظمت و برتري او و اين که او بزرگتر از هر بزرگي است، شهادت بده، با کلامت که گويي: سبحان ربي العظيم و بحمده و اين ذکر را با قلب و زبانت تکرار کن، که با تکرار، آن را تأکيد کرده و اين معنا را در ذاتت ثابت نموده باشي، که هر چه بيشتر تکرار کرده و فروتني نمايي، برتريت نزد خداوند بيشتر خواهد شد. سپس با اميدواري به رحمت الهي سر از رکوع بردار، و اين اميدواري را با کلامت تأکيد کن، آن زمان که گويي: سمع الله لمن حمده، منظور اين که: خداوند پذيرفت از آن کس که حمد نموده و شکر او به جاي آورد

سپس آن را با شکرگزاري ادامه بده، آن چنان شکري که نيازمندي براي فزوني عطا خواهد و بگوي: الحمد لله رب العالمين که اين نهايت خضوع و شکستگي بنده را مي رساند، به شرط آن که حقيقت آن را رعايت نمايي

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «هيچ بنده اي نيست که به حقيقت رکوع نمايد، مگر آن که خداوند او را به نور خويش زينت مي دهد و او را در سايه ي کبريايي خويش قرار مي دهد و او را به لباس برگزيدگان خودش مي پوشاند و رکوع در مرتبه ي اول واقع شده و  سجده در مرتبه ي دوم قرار گرفته است، پس هر کس، اولي را آن چنان که شايسته آن است انجام دهد، سزاوار انجام دومي مي گردد، و در رکوع ادب و در سجده قرب و نزديکي به خداوند متعال است، و آن کس که ادبش نيکو نيست شايستگي براي قرب ندارد. پس بمانند کسي رکوع کن که به دل خويش در مقابل پروردگار خاضع است و تحت سلطنت حق خوار و ترسان مي باشد، با جوارح خويش براي خداوند فروتن گشته و متواضعانه بر آنچه از بهره هاي رکوع کنندگان که از وي فوت شده، ترسان و اندوهگين است. و حکايت شده است که: ربيع بن خيثم [1]  در يک رکوع شب را به صبح مي رسانيد و چون صبح مي شد، نفس عميقي با اندوه مي کشيد و مي گفت: «آه که مخلصان پيش افتادند و راه بر ما بسته شده است»، و رکوعت را با صاف کردن پشتت در هنگام خم شدن، کامل کن، و متوجه باش که تنها به ياري او مي تواني به خدمتش برخيزي و کوشش خودت را - در انجام بندگي - بدون ياري او، هيچ بدان. و با مراقبت قلب از وسوسه ها و فريبها و حيله هاي شيطاني بگريز. زيرا خداوند متعال به اندازه ي تواضعي که بندگان دارند، مرتبه ي آنان را بلند مي فرمايد، و به اندازه ي عظمتي که در دل خويش براي خداوند قائلند، آنان را به تواضع و خشوع و خضوع هدايت مي کند.» [2] .

 پاورقی بخش رکوع

[1] ربيع بن خيثم از زاهدان هشتگانه است که با اميرمؤمنان علي عليه السلام بودند و ربيع بن خيثم، و هرم بن حيان، و اويس قرني، و عامر بن عبد قيس چهار تن از آن هشت تن هستند که زاهدان و متقيان مي باشند و چهار نفر ديگر بر باطل بوده اند. اين ربيع بن خيثم همان است که قبرش در مشهد و به خواجه ربيع معروف است و شيخ بهائي در جواب نامه ي شاه عباس که از وي حال خواجه ربيع را پرسيده نوشته: «به عرض مي رساند که خواجه ربيع عليه الرحمه از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است و بسيار مقرب آن حضرت بوده و در کشتن عثمان داخل شد، و در وقتي که با لشکر اسلام به جهاد کفار آمده بود اين جا فوت شد.» و در تنقيح المقال از حضرت رضا عليه السلام نقل شده که فرمودند: «ما را از آمدن به خراسان فايده اي ديگر نرسيد به غير از زيارت خواجه ربيع». به نقل از کتاب تحفة الاحباب مرحوم حاج شيخ عباس قمي، مرحوم ميرزا حسين نوري گفته که ربيع در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به مقامي در زهد و عبادت رسيد که هيچ کس بدان مقام نرسيد ولي با اين زهد و مقام، ايمان و يقين او ضعيف بوده چنان که در کتاب صفين نصر بن مزاحم قضيه ي شک آوردن او را در جنگ حضرت امير با معاويه نقل کرده است و گفته در جنگ حاضر نشد و از حضرت خواست تا او را به يکي از سرحدات بفرستند و حضرت وي را به سرحد ري فرستادند. در کامل ابن اثير وفات وي، سال 63 ه.ق. گفته شده است.

[2] مصباح الشريعه، باب پانزدهم، «لا يرکع عبد رکوعا علي الحقيقة، الا زينه الله تعالي بنور بهائه، اظله في ظلال کبريائه، و کساه کسوة اصفيائه، و الرکوع اول، و السجود ثان، فمن اتي بمعني الاول صلح للثاني، و في الرکوع ادب، و في السجود قرب، و من لا يحسن الادب لا يصلح للقرب، فارکع رکوع خاضع لله عزوجل بقلب متذلل و جل تحت سلطانه، خافض له بجوارحه خفض خائف حزن علي ما يفوته من فائدة الراکعين، و حکي ان الربيع بن خيثم کان يسهر بالليل الي الفجر في رکعة واحدة، فاذا هو اصبح تزفر و قال: (آه سبق المخلصون، قطع بنا) و استوف رکوعک باستواء ظهرک و انحط عن همتک في القيام بخدمته الا بعونه، و فر بالقلب من وساوس الشيطان و خدائعه و مکائده، فان الله تعالي يرفع عباده بقدر تواضعهم له، و يهديهم الي اصول التواضع و الخضوع و الخشوع بقدر اطلاع عظمته علي سرائرهم.».

 

سجده

سجده بالاترين درجه ي خضوع و نيکوترين مرتبه ي خشوع و برترين جايگاه فروتني است و سزاوارترين مراتب، براي نزديکي يافتن به خداوند و دريافت انوار رحمت الهي و مورد اکرام واقع گرديدن است. همچنان که خداوند در قرآن خبر داده آن جا که به پيامبرش دستور سجده و وعده ي نزديک شدن به درگاهش را بدان وسيله داده است. [1]

پس چون خواستي به سجده روي، عظمت خداوندي را، بيش از آن که در رکوع داشتي به خاطر آور، آن هنگام که ايستاده اي تکبير گفته و دستها را بلند کن، و سپس به سجده فرود آي و گراميترين اعضا، يعني صورتت را به پست ترين چيزها که خاک است قرار ده، و اگر بتواني چيزي بين صورت و زمين قرار نداده، و بر زمين سجده کني، چنين کن، زيرا که آن خشوع را بيشتر مي کند و ترا به خضوع و خاکساري وامي دارد

اين همان رازي است که در شرع منع شده تا بر آنچه مردمان خورند و پوشند سجده نشود، زيرا اين دو کالاي دنيايند، و اهل دنيا به کالاهاي آن فريب خورده و مغرور مي شوند و در نتيجه به دنيا اعتماد کرده و بدان آرامش مي يابند. پس دنيا نيز آنان را به هلاکت و نابودي مي کشاند

و چون نفس خويش را چنين خوار ساختي، بدان که نفس را در جايي قرار داده اي که سزاوار آن بوده است و اين فرع را به اصل خويش که خاک است برگردانده اي، زيرا تو از خاک به وجود آمده و به سوي خاک باز مي گردي و سپس بار ديگر از آن خارج خواهي شد

پس به تکرار سجده در نماز، به ياد آور که از خاک به وجود آمدي و به سوي آن مي روي و باز از خاک برانگيخته خواهي شد. چنان که خداوند مي فرمايد: «شما را از خاک آفريديم و در آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم.» [2]

و در اين هنگام عظمت و برتري الهي را در قلب خويش تازه گردان و بگو: سبحان ربي الاعلي و بحمده و به تکرار، آن را تأکيد نما، که يکبار گفتن اين ذکر تنها اثري ضعيف در دل به جاي مي گذارد

پس چون دلت رقت يافت و اين رقت برايت آشکار گشت، اميدواري به رحمت پروردگار به راستي ترا فرامي گيرد، زيرا باران رحمت الهي بر ناتواني و خاکساري مي بارد، همچنان که با خودپسندي و مستي، هيچ بنده اي در معرض رحمت بي پايان خداوند قرار نمي گيرد. پس در حالي که تکبير مي گويي و خواهنده ي نيازهايت هستي و آمرزش خواه گناهانت مي باشي، سرت را بلند کن، سپس تواضعت را به تکرار سجده تأکيد نما، و در سجده ي دوم نيز همچنان کن که گفتم. پس با فزوني يافتن ذکر، نزديکي بيشتر شده و با تکرار آن، برکات الهي افزايش يافته و نورهاي درخشيده از غيب آشکار مي گردد، و اين همه در حالي است که بنده در پيشگاه الهي به خاک افتاده باشد

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «به خداوند قسم، آن کس که حق سجده را به جا آورد، زيانکار نيست. اگر چه در تمامي عمر فقط يکبار سجده کند. و آن کس رستگار نمي شود که با پروردگار خويش خلوت نموده و در آن حال چون کسي باشد که خود را فريب داده و بي خبر است از آنچه که خداوند براي سجده کنندگان از بشارتهاي اين جهاني و آسايش آن جهاني فراهم کرده است. و کسي که تقرب او به درگاه الهي در سجده نيکو گردد، هرگز از خداوند دور نمي شود. و آن کس که بي ادبي نموده و حرمت سجده را به وابستگي قلبش به غير خداي تعالي، تباه نمايد، هرگز نزديک شدن به درگاه الهي را درنمي يابد، پس سجده کن بمانند کسي که با خواري، متواضعانه براي خداوند سجده مي کند و مي داند که از خاکي آفريده شده است که لگدکوب مردمان است، و از نطفه اي گرفته شده که نزد همه کس آلوده است، و اين شخص به وجود آمده در حالي که قبل از آن نبوده است و به يقين که خداوند حقيقت سجده را نزديکي به خودش به دل و باطن و روح قرار داده است، پس آن کس که به خداوند نزديک گردد از هر چه غير اوست دور مي گردد. آيا نمي بيني که در ظاهر نيز چون در سجده قرار مي گيرد از تمامي چيزها پنهان گشته و از آنچه که چشم ها مي بيند، محجوب مي شود؟ و باطن سجده کننده نيز اين چنين است. پس آن کس که در نماز دلش وابسته به چيزي غير خداوند شود به آن مطلب نزديک است و از حقيقت آن چيزي که خداوند در نماز از او خواسته است دور گرديده است، خداوند مي فرمايد: «خداوند براي هيچ مردي دو قلب در اندرون وي قرار نداد.» [3]  و رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «خداي متعال فرمود: چون بر قلب بنده مطلع گردم و بدانم که در آن عشق به خالص شدن بندگيش براي من دارد، و براي خاطر من و به دست آوردن خشنودي من عبادت مي کند، خودم تنظيم امور او را بر عهده مي گيرم، و آن کس که به غير من مشغول گردد، مرا مسخره نموده و اسمش در دفتر زيانکاران نوشته شده است.» [4] .

پاورقی بخش سجده

[1] منظور آيه ي 19 سوره ي علق (96) است که مي فرمايد (سجده کن و تقرب جوي)

[2] سوره ي طه (20)، آيه ي 55.

[3] سوره ي احزاب (33)، آيه ي 4.

[4] مصباح الشريعه، باب شانزدهم، «ما خسرو الله من اتي بحقيقة السجود و لو کان في العمر مرة واحدة، و ما افلح من خلا بربه في مثل ذلک الحال شبيها بمخادع نفسه غافل لاه عما اعد الله للساجدين من انس العاجل وراحة الآجل، و لا بعد عن الله ابدا من احسن تقربه في السجود، و لا قرب اليه ابدا من اساء ادبه و ضيع حرمته بتعلق قلبه بسواه في حال سجوده، فاسجد سجود متواضع لله ذليل علم انه خلق من تراب يطأه الخلق، انه اتخذک من نطفة يستقذرها کل احد، و کون و لم يکن، و قد جعل الله معني السجود سبب التقرب اليه بالقلب و السر و الروح، فمن قرب منه بعد من غيره، الا تري في الظاهر انه لا يستوي حال السجود الا بالتواري عن جميع الاشياء، و الاحتجاب عن کل ما تراه العيون؟ کذلک امر الباطن، فمن کان قلبه متعلقا في صلاته، بشي ء دون الله فهو قريب من ذلک الشي ء، بعيد عن حقيقة ما اراد الله منه في صلاته، قال الله عزوجل: «ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه»، و قال رسول الله صلي الله عليه و آله: «قال الله تعالي: لا اطلع علي قلب عبد فاعلم حب الاخلاص لطاعتي لوجهي و ابتغاء مرضاتي، الا توليت تقويمه و سياسته، و من اشتغل بغيري فهو من المستهزئين نفسه، مکتوب اسمه في ديوان الخاسرين.».

 

تشهد

اکنون پس از اين کارهاي دقيق و رازهاي ژرف که شامل خطرها و وحشتهاي بزرگ بود چون به تشهد نشيني، لباس ترس و شرمساري را در برکن که نکند آنچه انجام دادم براي او خالص نبوده و تکاليفم و شرطهاي آنها را انجام نداده باشم و در دفتر پذيرفته شدگان نامم ثبت نشده باشد

پس خودت را از تمامي بهره هاي اعمال گذشته دست خالي بدان، مگر اين که خداوند به رحمت خودش آن را کامل نموده و به فضل خودش عمل ناقصت را بپذيرد. و به ابتداي کار و حقيقت دين بازگرد، و در کلمه توحيد و دژ محکم الهي چنگ زن، همان دژي که هر کس داخلش شد، ايمن گرديد، اگر چه هيچ دستاوردي جز همين چنگ زدن به کلمه ي توحيد نداشته باشي. و به يکتايي او گواهي ده، و فرستاده ي بزرگوار و پيامبر بزرگ او را در نظر آور، و از برايش به بندگي و رسالت الهي شهادت ده. و بر او و خاندانش درود فرست، و به دوباره گفتن شهادتين با خداوند متعال تجديد عهد نما، که شهادتين موجب دستيابي به مراتب نيکبختي است. پس شهادتين اولين اسباب بندگي و پايه و جمع کننده ي فضيلتهاست، و اميدوار باش که آن حضرت صلي الله عليه و آله درود ترا با ده درود بپذيرد. البته اگر به حقيقت صلوات بر آن حضرت قيام نموده باشي، که اگر فقط يکي از اين دوردهاي حضرت شامل حالت بشود، براي ابد رستگار مي گردي

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «تشهد نماز، ثناي خداوند متعال است، پس در باطن و حقيقت بنده ي او بوده و در عمل براي او متواضع باش، همان گونه که در کلام و ادعا بنده ي او هستي، راستي گفتارت را به صفاي باطن پيوند کن، زيرا که ترا بنده آفريد و دستور داد تا او را به دل و زبان و جوارحت بپرستي؛ و بندگيت براي او، به ربوبيت او براي تو پابرجا گردد. و بداني که تمامي کارهاي مردمان به دست اوست و هيچ نفسي و لحظه اي براي مردمان بدون خواست و قدرت او امکان وجود ندارد. و مردمان از آن که بدون اجازه و خواست او کمترين کاري را انجام دهند، ناتوانند. خداوند مي فرمايد: «پروردگارت هر چه که مي خواهد مي آفريند و برمي گزيند، اينان را اختياري نيست و خداوند از آنچه که با او شريک مي سازند منزه و برتر است.» [1]  پس براي خداوند در عمل بنده اي شکرگزار باش، همان گونه که بندگيت را در کلام و ادعا ذکر مي کني، و راستي زبان را با صفاي باطنت پيوند ده. که او آفريننده ي تو مي باشد و خداوند منزه و بالاتر از آن است که ديگري را اراده و خواستي جز اراده و خواست او باشد. پس بندگي را در خشنودي به حکومت الهي به کار بر. و به عبادت در انجام دستورهاي او کوشش کن. و او به تو به صلوات فرستادن بر پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله دستور داده است و اين که نماز را به صلوات بر پيامبري، و فرمانبرداري از خداوند را به فرمانبرداري از رسولش، و شهادت به يگانگي خداوند را به شهادت به رسالت فرستاده اش توأم گرداني. و مواظب باش که برکتهاي شناخت حرمت رسول گرامي را از دست ندهي که از بهره هاي صلوات محروم گردي. و خداوند به پيامبرش دستور داده است که براي تو تقاضاي آمرزش کند و ترا شفاعت نمايد البته به شرطي که به واجبات امر و نهي الهي عمل کني و بزرگي مرتبه پيامبر را نزد خداوند متعال بشناسي.» [2]

پاورقی بخش تشهد

[1] سوره ي قصص (28)، آيه ي 68.

[2] مصباح الشريعه، باب هفدهم، «التشهد ثناء علي الله تعالي، فکن عبدا له في السر. خاضعا له في الفعل، کما انک عبد له بالقول و الدعوي و صل صدق لسانک بصاء صدق سرک، فانه خلقک عبدا و امرک ان تعبده بقلبک و لسانک و جوارحک، و ان تحقق عبوديتک له بربوبيته لک، و تعلم ان نواصي الخلق بيده، فليس لهم نفس و لا لحظة الا بقدرته و مشيته، و هم عاجزون عن ايتان اقل شي ء و في مملکته الا باذنه وارادته، قال الله عزوجل (و ربک يخلق ما يشاء و يختار، ما کان لهم الخيرة سبحان الله و تعالي عما يشرکون)، فکن لله عبدا شاکرا بالفعل، کما انک عبد ذاکر بالقول و الدعوي، وصل صدق لسانک بصفاء سرک، فانه خلقک فعزوجل ان تکون ارادة و مشية لا حد الا بسابق ارادته و مشية، فاستعمل العبودية في الرضا بحکمه و بالعبادة في اداء اوامره، و قد امرک بالصلاة علي نبيه محمد صلي الله عليه و آله، فاوصل صلاته بصلاته، و طاعته بطاعته، و شهادته بشهادته، انظر الا تفوتک برکات معرفه حرمته، فتحرم عن فائدة صلاته و امره بالاستغفار لک و الشفاعة فيک ان اتيت بالواجب في الامر و النهي، السنن و الآداب، و تعلم جليل مرتبته عند الله عزوجل.».

 

سلام نماز

چون از تشهد فارغ گشتي، خود را در حضور پيامبر گرامي و فرشتگان مقرب حاضر کن و بگو: السلام عليک ايها النبي و رحمة الله و برکاته، السلام علينا و علي عباد الله الصالحين.» سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و ديگر پيامبران و امامان عليهم السلام و فرشتگان که حساب اعمال ترا نگاه مي دارند، در دل حاضر نما و بگو: «السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.» 

و چنان نباشد که زبان به خطاب بگشايي و مخاطب در ذهنت حاضر نباشد که در اين صورت از بيهوده کاران و بازيگران خواهي بود. و چگونه خطاب شنيده شود وقتي که مخاطبي نباشد. اگر فضل خداوند و رحمت همه گير و مهرباني کامل او در پذيرفتن نمازي که به واسطه بي توجهي ما از اصل و حقيقت خويش دور گشته است، نبود، چه مي کردي؟ گرچه ممکن است هم اکنون نيز پذيرفته نشده باشد و از اوج قرب و وصول به درگاه الهي فروافتاده باشد

اگر پيش نماز عده اي هستي، در سلام نمازت علاوه بر آنان که گفتيم نمازگزاراني را نيز که به تو اقتدا کرده اند، در نظر گير و آنان نيز بايد در سلام نمازشان ترا منظور داشته باشند. پس چون همين گونه که دانستي عمل نمودي وظيفه ي سلام نماز را ادا کرده باشي و فزوني اکرام الهي را سزاوار گشته اي

و اصل کلمه سلام مشترک بين همين درود مخصوص و نامي مقدس از نامهاي خداوند متعال است و معناي اول روشن است و معناي دوم در حقيقت اماني براي مردم از خداوند متعال است تا اين که براي کسي که حدود الهي را به پا دارد سلامتي و امنيت از عذاب الهي باشد

حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: «معناي سلام در آخر هر نماز، امان است يعني آن کس که امر خداوند و سنت پيامبر او صلي الله عليه و آله را به جاي آورد، در حالي که خاضع براي خداوند شده و دلش خشوع يابد، برايش از بلاهاي دنيا امان است و دوري از عذاب آخرت مي باشد

و سلام نامي از نامهاي خداوند متعال است که در ميان مردمان به امانت نهاده است تا معناي آن را در خريد و فروش و امانت دادن و گرفتن و ديگر امورشان رعايت کنند. و اين سلام، موجب صداقت در کلام و درستي معاشرت با مردمان است

پس اگر بخواهي که سلام را در جاي حقيقي آن قرار داده و به معناي آن عمل کني بايد پرهيزگار باشي و دين و دلت و خردت را سالم نگاهداري و به تاريکي هاي گناه آلوده نکني، و ديگر آن که فرشتگان نگاهبانت را سالم نگاه داري، به طوري که آنان را به بدي عمل، آزرده خاطر و ملول و متوحش نسازي، سپس مواظب باش که دوست و دشمنت نيز از تو به سلامت باشند چرا که آن شخصي که نزديکانش از او به راحتي و امنيت نباشند، مسلما آن افرادي که دورتر هستند از آزار آن شخص در امان نخواهند بود. پس چنين شخصي را نه سلامي و نه اسلامي و نه تسليم بودني در برابر خداوند است. و در سلام کردن خويش دروغگوست، اگر چه سلام را در ميان مردمان آشکار کند.» [1]

پاورقی بخش سلام

[1] مصباح الشريعه، باب هجدهم «معني السلام في دبر کل صلاة الامان، اي: من ادي امر الله و سنة نبيه صلي الله عليه و آله خاضعا له، خاشعا منه قلبه، فله الامان من بلاء الدنيا و براءة من عذاب الاخرة، والسلام اسم من اسماء الله تعالي اودعه خلقه ليستعلموا معناه في المعاملات و الامانات و الانصافات، و تصديق مصاحبتهم فيما بينهم، و صحة معاشرتهم

و ان اردت ان تضع السلام موضعه، تودي معناه فاتق الله و ليسلم منک دينک و قلبک و عقلک الا تدنسها بظلمة المعاصي، لتسلم منک حفظتک، ان لا تبرمهم، و لا تملهم و توحشهم منک بسو. معاملتک معهم، ثم صديقک ثم عدوک، فان لم يسلم منه من هو الاقرب اليه فالا بعد اولي و من لا يضع السلام مواضعه هذه، فلا سلام و لا اسلام و لا تسليم و کان کاذبا في سلامه و ان افشاه في الخلق.».

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 8556 کلمه
مولف : زين الدين جبعي عاملي (شهيد ثاني)
1394/11/24 ساعت 08:16
کد : 1080
دسته : اسرار نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
اسرار نماز
اسرار مقارنات نماز
رازهای نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز