• نقش سازمانهای فرهنگی درگرایش خانوادهها به نماز و مسجد

■ • نقش سازمانهای فرهنگی درگرایش خانوادهها به نماز و مسجد

•	نقش سازمانهای فرهنگی درگرایش خانوادهها به نماز و مسجد

محسن موحدی   ۱۳۹۳/۰۹/۱۰

 

تحقیق حاضر با هدف بررسی نقش سازمانهای فرهنگی در گرایش خانواده ها به نماز و مسجد و به روش پیمایشی انجام شده است. تعامل مسجد و خانواده نقش مهمی در تربیت فرزندان یک خانواده دارد، در نتیجه همۀ سازمانهای فرهنگی جامعه می توانند در تقویت این تعامل نقشی مهم داشته باشند. برخی یافته های تحقیق حاکی از آن است که غنی سازی جلسات آموزش خانواده درباره اهمیت نماز جماعت و عملکرد مسجد از طریق به کارگیری متخصصین و کارشناسان، مهم ترین نقش آموزش و پرورش؛ انجام مطالعات و تحقیقات پیرامون عوامل مؤثر بر جذب خانواده ها به نماز جماعت و مسجد و استفاده از نتایج حاصل در برنامه ریزی های فرهنگی، مهم ترین نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ ساخت برنامههایی در خصوص آشنا سازی خانواده ها با تأثیر نماز جماعت و مسجد بر عملکرد اعضای خانواده بویژه جوانان و نوجوانان، مهم ترین نقش صدا و سیما، تبیین سیرۀ پیامبر اعظم و ائمۀ اطهار علیهم السلام در اهمیت دادن به نماز جماعت و مسجد، مهم ترین نقش حوزۀ علمیه و ارائۀ اولویت های پژوهشی مطالعات راهبردی تعامل خانواده و مسجد، برای موضوعات پایان نامه های رشته های علوم انسانی بصورت فراخوان به دانشگاه ها مهم ترین نقش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در گرایش خانواده ها به نماز جماعت و مسجد است.

 

مقدمه:

نماز برتر از همۀ عبادات، جامع تمام کمالات، منعکسکنندۀ کلّ واقعیّات، منبع برکات و کلید قفل تمام مشکلات است. بر همین اساس است که مقام معظم رهبری به زیبائی هر چه تمامتر این فریضه الهی را توصیف میکنند: «هیچ وسیلهاى مستحکمتر و دائمىتر از نماز براى ارتباط میان انسان با خدا نیست،مبتدىترین انسانها رابطه خود با خدا را بوسیله نماز آغاز مىکنند. برجستهترین اولیاى خدا نیز، بهشت خلوت انس خود با محبوب را در نماز مى جویند. کلمات و اذکار نماز، هر یک خلاصهاى است که به بخشى از معارف دین اشاره مىکند و بطور مکرّر آن را به یاد نمازگزار مىآورد. نمازى که با تدبّر در معانى و بدون غفلت گزارده شود، انسان را روزبهروز با معارف الهى آشناتر و به آن دلبستهتر میسازد.» (خامنهای، ١٣٨١، صص ٣٤-٣٣)

قرآن کریم نماز را عامل نهیکننده از فحشا و منکر معرفی میکند و پیامبر اعظمn پنج بار نماز خواندن مؤمن در یک روز را به پنج بار شستشوی او از آلودگیها در یک جوی آب پاک تشبیه میفرمایند. امروزه با شناخت بیشتر ابعاد شخصیت انسان، معلوم شده است که اعتقاد و التزام انسان به عقاید و فرائض دینی تا حد زیادی در نجات او از ناملایمات زندگی مؤثر است، این امر به ویژه وقتی اهمیت خاص مییابد که توجه داشته باشیم در عصر حاضر و با پیشرفت علم و تکنولوژی،مشکلات انسان امروزی، پیچیدگیهای خاص خود یافته و انسان چارهای جز پناهبردن به منبع لایزال الهی و رویآوردن به معنویات وکمکگرفتن از آن ندارد.(امینی، ١٣٦٨، صص ١٣-١٢)

سازمانهای فرهنگی در حکومت اسلامی باید بر مبنای انسانشناسی اسلامی، تأثیر عمده خود را بر گرایش خانوادهها به مسجد و نماز نمایان سازند.انسانشناسی اسلامی بر پایه آیات قرآن و روایات معصومینb همواره بر استعدادها و ظرفیتهای او در عین عجز و ناتوانیاش تأکید دارد و رسیدن به اوج این ظرفیتها جز درمان فسادپذیری انسان راه دیگری ندارد. ذکر بهترین راه درمان این آفت بزرگ است و نماز با همه خصوصیات منحصر به فردش رهنمون انسان به سوی ذکر است.

از سوی دیگر، برمبنای یک احساس و سنت دیرین، مشخصترین مسئولیت خانواده در برابر زیست و رفاه فرزندان در تأمین خوراک و پوشاک، مسکن، بهداشت و تربیت خلاصه شده است. غذا و پوشاک و مسکن در چارچوب تسهیلاتی که خانواده برای خود فراهم میکند تأمین میشود. در این سه زمینه فرزندان خانوادهها از امکاناتی که نیازهای دیگر اعضای خانواده را تأمین میکند خود به خود بهره مند میشوند. بهداشت فرزندان خانواده در دو بعد مراقبت و پیشگیری و درمان،یکی با مسئولیت و کوشش خانواده و دیگری با مباشرت پزشک و سازمانهای درمانی شکل میگیرد. یکی دیگر از موارد، تربیت است که گرچه گروهها و عوامل اجتماعی زیادی بر تربیت (فرایند انتقال ارزشهای دینی) تأثیر میگذارند، غالباً خانواده در این زمینه به منزله بانفوذترین عامل به شمار میرود. در خانواده است که کودک نخستین چشمانداز را از جهان پیرامون میآموزد و احساس وجود میکند. در خانواده است که کودک به آداب و رسوم ملی، مراسم دینی، وظایف فردی و حدود و اختیارات و مسئولیتها پی میبرد.(پارسا، ١٣٦٨، ص ٤٣) با توجه به نقش سرنوشتساز تربیت خانوادگی در رشد و تعالی فرزندان است که بحث حقوق کودکان در اسلام مطرح میشود. از جمله حقوق کودکان که بر عهده خانواده‌‌هاست تأمین سعادت دنیایی و آخرتی آنان است که این امر میسر نمیشود مگر از راه انتقال مفاهیم دینی. آیات و روایات فراوانی متذکر این معنی شده در عین حال در سیرۀ عملی پیامبر و ائمه اطهارb جلوههای فراوانی از این موارد را مشاهده میکنیم. (شاکری نیا، ١٣٨٠، ص٧٦)

 

الف) فرهنگ و مفهوم آن:

مطالعۀ تعاریف متعدد فرهنگ، نشان میدهد که وفاق همه جانبهای در مورد تعریف و معنای این واژه وجود ندارد. البته در این که فرهنگ، امری است که به نوعی در شخصیت انسان مؤثر میافتد و افکار، احساسات و رفتار او را شکل میدهد، یا دست کم به نوعی او را متأثر میسازد، اختلافی وجود ندارد؛ اما در مصادیق آن و به تعبیر بهتر در عناصر آن، اختلاف نظر زیادی وجود دارد. برخی فرهنگ را مجموعهای از امور مادی و غیر مادی میدانند؛ به گونهای که حتی اموری مانند تمدن و صنعت،بناها و نیز میراث فرهنگی را نیز جزء آن میشمارند؛ اما برخی دیگر فرهنگ را منحصر در امور غیر مادی میدانند. همچنین برخی- با اذعان به این که فرهنگ دستاورد آدمی است- آن را امری جدا از انسان که در او مؤثر است، تعریف میکنند. برخی دیگر، فرهنگ را در ارتباط تنگاتنگ با آدمی و به عنوان خصیصهای از خصائص او تعریف میکنند. به همین جهت میتوان در مفهوم شناسی فرهنگ، آن را از زوایای گوناگونی همچون توصیفی (بیان عناصر)، کارکردی (نوع و کیفیت عمل فرهنگ) و...طبقهبندی کرد. یک تعریف جامع از فرهنگ باید متضمن مهمترین عناصر و کارکردهای آن باشدکه البته بسیار دشوار است و با اذعان به اشکالها و ایرادهایی که ممکن است وجود داشته باشد، تعریف زیر برای فرهنگ ارائه میگردد:

«فرهنگ، مجموعهای از هنجارها، قوانین و عادات، آداب و رسوم، عقاید و باورها و ارزشها و الگوهای ارتباطی و نیز امور مادی ارزشمند و معقول یک جامعه است که افکار، احساسات و رفتار اعضای آن اجتماع را شکل میدهد و یا به نوعی تحت تأثیر قرار میدهد.» (افروغ،١٣٧٩،ص٥٤)

به هر حال فرهنگ یک امر انسانی است و تنها مخاطب فرهنگ، انسان است. در میان حیوانات از فرهنگ نمیتوان سخن گفت، حتی اگر تعبیر «فرهنگ حیوانی» نیز به کار میرود، نه به معنای آن است که حیوانات برخوردار از فرهنگاند، بلکه به معنای آن است که انسان به سر حد حیوان تنزل یافته است.بنابراین گرچه تعبیر «حیوان فرهنگی» در مورد انسان به کار میرود، اما هیچ حیوان دیگری فرهنگی نیست. علاوه بر این، فرهنگ، خاصِّ یک انسان نیست و هر جا سخن از فرهنگ به میان میآید، دست کم سخن از گروهی از انسانها در میان است؛ انسانهایی که با انبوهی از فرهنگهای دور و نزدیک مواجهاند، و این همجواری و مواجهه، با لحاظ نمودن روحیات و نیازهای او، فرهنگ او را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.

بر همین اساس ویژگیهای سازمانهای فرهنگی را باید در جایگاه منحصر به فرد محصولات و فرآوردههای فرهنگی و نقش حیاتی این محصولات در زندگی بشر و نیز ظرافت و دقت بالایی که به لحاظ پیچیدگی کار و حساسیت عمومی باید در این گونه فعالیتها به خرج داد و نیز در اهمیت نقش سازمانهای فرهنگی با کیان اقتصادی و نظامی جامعه و بالأخره در گستردگی روابط و ارتباطات انسانی در این حوزۀ کاری جستجو کرد. (اسدی، ١٣٨٠،صص ٢١-٢٠)

یکی از مهمترین حوزههای کاری سازمانهای فرهنگی، ترویج و کمک به تحقق تعامل مسجد و خانواده است. تعاملی که بخشی از تربیت دینی است و به پذیرش و نهادینه کردن مفهوم عبودیت خداوند و مهیا کردن زمینههای معنویت در جامعه، منجر میشود. اهمیت نقش سازمانهای فرهنگی در تحقق این امر مهم، به انجام تحقیق حاضر انجامید.

 

ب) اهمیت سازمانهای فرهنگی و مدیریت آنها:

دلایل فراوانی را میتوان بر اهمیت سازمانهای فرهنگی و مدیریت آنها، اقامه کرد که عمدۀ آن به نقش و کارکردهای فرهنگ در جامعه باز میگردد. فرهنگ در حقیقت راه و رسم و شیوه زندگی است و نقش آن برای یک جامعه، به مثابه روح برای جسم آدمی است. همچنان که سلامت روحی و روانی انسان نیازمند عنایت جدی و برنامهریزی و به کارگیری فعالیت و اقدامات مناسب است، و هر گونه بیتوجهی و غفلت از آن میتواند به حیات فردی انسان اختلال وارد آورد و آن را در معرض تهدید جدی قرار دهد، بیتوجهی و عدم اهتمام لازم به مقولۀ فعالیتهای فرهنگی نیز صدمات و لطمات جبرانناپذیری بر حیات یک ملت وارد آورده،آن را در معرض فرسودگی و نابودی قرار میدهد.

باید کوشید تا این عنصر حیاتبخش به آسانی در اختیار همۀ اقشار مردم جامعه قرار گیرد و نباید به گونهای رفتار شود که کالاهای فرهنگی، مانند کالاهای مصرفی و اقتصادی به سوداگری درافتد. همچنین با وجود نظریۀ همگانی بودن فرهنگ و لزوم مشارکت مؤثر مخاطبان، لزوم مدیریت قوی برای سامانمند و بهینهکردن این مشارکت احساس میشود. همچنین محافظت قوی و مؤثر از مرزهای فرهنگی و پاسداری از باورها و ارزشها و سنن اسلامی و ملی در برابر تهاجم قوی فرهنگی بیگانگان، نیازمند مدیریتهای موفق در همۀ سطوح فرهنگی است. همچنان که در اصل انجام فعالیتهای فرهنگی و تربیتی مؤثر برای حفاظت از کیان فرهنگی و تضمین شکوفایی صحیح استعدادها و پیشگیری از انحرافات فرهنگی یک ضرورت است، باید توجه داشت که مهمتر از آن مدیریت فرهنگی صحیح در انجام این گونه فعالیتها و برنامهریزیها است که اثربخشی این گونه فعالیتها را تضمین کند.(بخشنده، ١٣٨١، صص ٧٢-٧١)

گذشته از موارد یاد شده، محققان دلایل و موارد دیگری را نیز به عنوان اموری که ضرورت سازمانهای فرهنگی و مدیریت آنها را اقتضا میکند، ذکر کردهاند؛ از جمله: بالابردن خلاقیتهای فردی و ارتقای توسعۀ اجتماعی، تعدیل بیعدالتی اجتماعی در توزیع علم و دانش، ایجاد زیرساختها و روساختهای مناسب برای انجام فعالیتهای فرهنگی، تمرکززدایی یا احتراز از تمرکزگرایی در انجام اقدامات یا فعالیتهای فرهنگی تا حد ممکن، تضمین حقوق فرهنگی اقلیتها و... .

با این وجود، متأسفانه نگرش غالب در برخی جوامع و نزد برخی افراد که نه از اهمیت فرهنگ آنچنان که باید و شاید مطلعاند و نه اهمیت و ضرورت مدیریت را دریافتهاند، این است که مدیریت فرهنگی ضرورت ندارد؛ در حالی که اساساً موفقیت و پیروزی یک ملت در زمینۀ مادی یا معنوی جز به وجود مدیریت در هر یک از این حوزهها امکان پذیر نیست. (بخشنده، ١٣٨١، ص٧٤)

دیدگاههای مقام معظم رهبری درباره وظایف سازمانهای فرهنگی و مدیریت آنها، بیشتر با بحث مهندسی فرهنگی گره خورده است که بیانگر تأکید ایشان بر فرآیند بودن این وظایف میباشد. ایشان معتقدند کنترل فرهنگ آنگونه که در سایر مدیریتها اعمال میگردد نه ممکن و نه جایز میباشد اما در عین حال میزانی از کنترل در این عرصه نیز لازم است:

«یکی از مهمترین تکالیف ما در درجه اول مهندسی فرهنگ کشور است؛ یعنی مشخص کنیم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حرکت عظیم درونزا و صیرورتبخش و کیفیت بخشی که اسمش فرهنگ است و در درون انسانها و جامعه بوجود میآید، چگونه باید باشد؛ اشکالات و نواقصاش چیست و چگونه باید رفع شود؛ کندیها و معارضاتش کجاست؟ مجموعهای لازم است که اینها را تصویر کند و بعد مثل دست محافظی هوای این فرهنگ را داشته باشد.نمیگویم به طور کامل کنترل کند؛ چون کنترل فرهنگ به صورت کامل نه ممکن است، نه جایز؛ اصلاً رشد فرهنگی با ابتکار و آزادگی و آزادی و میدان دادن به ارادههاست؛ در این تردیدی نیست؛ منتها هوای کار را باید داشت.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص١٣)

مقام معظم رهبری ضمن مخالفت با افراط وتفریط در مقوله وظایف سازمانهای فرهنگی معتقدند حتی در آزادترین کشورها نیز میزانی از نظارت وکنترل در عرصه فرهنگ وجود دارد:

«آنچه که در مقولۀ فرهنگ بر عهدۀ حکومت است، عبارت است از نظارت هوشمندانه، متفکرانه، آگاهانه، مراقبت از هرزروىِ نیروها و هرزه‏روىِ علف هرزه‏ها،هدایت جامعه به سمت درست، کمک به رشد و ترقى فرهنگى افراد جامعه؛ باید به این همه مجموعۀ انسان و بخصوص جوان که در جامعه هستند، کمک کرد تا بتوانند راه صحیح و رشد خود را پیش ببرند. ما نه معتقد به ولنگارى و رها سازى هستیم، که به هرج و مرج خواهد انجامید، نه معتقد به سختگیرى شدید؛اما معتقد به نظارت، مدیریت، دقت در برنامه‏ریزى و شناخت درست از واقعیات هستیم. نمى‏شود ما میدان را رها کنیم تا دیگران هر کارى که مى‏خواهند، بکنند.امروز همان کسانى که ادعاى آزادى مى‏کنند و دم از لیبرال بودن مى‏زنند، پیچیده‏ترین و دقیق‏ترین و ظریفترین شیوۀ کنترل را بر روى فرهنگ کشورهاى خودشان،بلکه سراسر دنیا، اعمال مى‏کنند و سعى دارند که فرهنگ خود را به کشورهاى دیگر منتقل و تزریق کنند.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص١٦)

ایشان در توضیح بیشتر نظرات خود درمورد بحث نظارت و کنترل در عرصه وظایف سازمانهای فرهنگی و مقابله با دو دیدگاه افراط و تفریط میفرمایند:

«ما نمى‏خواهیم با نگاه افراطى به مقولۀ فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستى نگاه معقول اسلامى را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطى که معارف و الگوهاى اسلامى به ما نشان مى‏دهد، تنظیم کرد. برخورد افراطى، از دو سو امکان‏پذیر است و تصور مى‏شود: یکى از این طرف که ما مقولۀ فرهنگ را مقوله‏یى غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله‏یى رها و خود رو که نباید سربه‏سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمى‏شود کارى کرد؛نمى‏شود الگوهاى فرهنگى را به مردم داد؛ نمى‏شود مردم را در زمینۀ مسائل فرهنگى پیش برد، مقولۀ فرهنگ عمومى مردم و رشد فرهنگى آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایى هست و عده‏یى طرفدار رها کردن و بى‏اعتنایى و بى‏نظارتى در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستى نیست و افراطى است.در مقابل آن، تفکر افراطى دیگرى وجود دارد که آن سختگیرى خشن و نظارت کنترل‏آمیزِ بسیار دقیق - چه در زمینۀ فرهنگ عمومى، چه حتى در زمینۀ اخلاق شخصى؛ قالبها را تحمیل کردن- است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه مى‏شود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه مى‏شود آن‏طور سختگیری هاى غلطى را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار داد.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص١٦)

مقام معظم رهبری با ارائه تشبیه وظایف سازمانهای فرهنگی به وظایف یک باغبان، پرده از ترویج حساب شده بی بند و باری از سوی برخی افراد برمی دارند: «در مقوله‏ى فرهنگ، رفتارِ حکومت باید دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد. باغبان به هنگام نهال مى‏کارد، به هنگام آبیارى مى‏کند، به هنگام هرس مى‏کند، به هنگام سمپاشى مى‏کند و به هنگام هم میوه‏چینى. باید فضاى فرهنگى کشور را باغبانى کرد؛ یعنى مسئولانه و با دقت این مقوله را دنبال کرد. بعضى‏ها به عمد و کاملاً حساب شده بى‏بند و بارى را ترویج مى‏کنند. البته بنده نشانه ‏هاى این کار را مى‏دیدم و حدس مى‏زدم که چه اتفاقى مى‏خواهد بیفتد. بعد کارهایى که دستگاه‏ هاى مسئول کردند و اطلاعاتى که به‏دست آوردند، روشن کرد که همان حدسى که مى‏زدم، واقعیت دارد.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص٢٣)

مقام معظم رهبری معتقدند وظایف سازمانهای فرهنگی مانند سایر عرصهها با تغییر سر و کار دارد و مقوله فرهنگ همیشه ثابت نخواهد بود: «البته فرهنگ ملی را میشود به مرور در طول زمان تغییر داد؛ یعنی مثل کوههای عالم که در طول قرنهای متمادی جابهجا نمیشوند، جزو ثوابت نیست. فرهنگ یک ملت را میشود با عوامل تأثیرگذار بهتدریج عوض کرد؛ یک ملت از لحاظ فرهنگی عزیز را تبدیل کرد به یک ملت توسریخور و ضعیف؛ متقابلاً یک ملت تنبل را میشود تبدیل کرد به یک ملت زرنگ؛ این رنگ ثابت لایزالی و لایزولی نیست.»(خامنهای، ١٣٧٣، ص٣٢)

مقام معظم رهبری ادای وظایف سازمانهای فرهنگی را یکی از حقوق مردم بر حکومت قلمداد میکنند و این کار را از وظایف مهم حکومت بر میشمرند: «در قبال هجمه‏یى که امروز وجود دارد، نمى‏شود بیکار نشست و نظارت را از دست داد؛ بایستى با دقت، مراقب رفتار و حرکت فرهنگى جامعه بود و براى آن برنامه‏ریزى کرد؛ این یکى از مهم ترین وظایف حکومت است و حق بزرگى است که مردم بر گردن حکومت دارند؛ حق رشد فضیلتها و پیشرفت در زمینه‏ى معنویات؛ این حق را باید حکومت ایفا کند. این مطلب مهمى است که باید برایش برنامه‏ریزى و فکر شود و راه‏هاى اثرگذارى بر روى فرهنگ عمومى مردم و رشد فضایل شناخته شود.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص٥٠)

مقام معظم رهبری بی نشاطی و رکود و عدم پیشرفت را از آسیبهای جدی وظایف سازمانهای فرهنگی بر میشمرند: «نمى‏شود قبول کرد که ما یک مجموعۀ فرهنگى داریم که آن را به عنوان قرارگاه اصلى مسائل فرهنگى و کار زار فرهنگى قرار داده‏ایم -یک‏چنین کارزارى در همه‏ى ادوار و در همۀ کشورها اجتناب‏ناپذیر است- در عین‏حال، در این قرارگاهِ اصلى، بى‏نشاطى یا رکود یا عدم پیشرفت ملاحظه و مشاهده بشود؛ این را من اصلاً تصور نمى‏توانم بکنم.» (خامنهای، ١٣٧٣، ص٦٤)

مقام معظم رهبری ادای وظایف سازمانهای فرهنگی کشور را دارای دو قسمت مهم عقبۀفکری و خط مقدم اجرائی میدانند و معتقدند همه دستگاهها و نهادها در این عرصه دخالت دارند:

«این احتیاج دارد به دو چیز اساسی: اول، عقبۀ علمی و فکری؛ دوم، خط مقدم اجرایی. عقبه فکریاش همان جایی است که باید مطالعه و کارهای علمی بکند. عقبه فکری در مراکز دانشگاهی و حوزهای است. خط مقدمتان هم عبارت است از دولت، مجلس و حتی مجمع تشخیص مصلحت ـکه توضیح خواهم داد مجمع تشخیص هم یکی از مراکزی است که خط مقدم شماست و میتواند سیاستگذاری کندـ و دستگاه قضایی و دیگر دستگاههایی که در کشور هستند؛اینها بازوان اجرایی شما هستند. این بازوان اجرایی، فقط چهار وزارتخانه فرهنگی نیستند - یعنی وزارت علوم و ارشاد و بهداشت و آموزش و پرورش -  بلکه صنایع ما هم جزو خط مقدم شماست. فرهنگ ما باید در تولید صنعتی ما اثر بگذارد: ما چه چیزی تولید کنیم؟ چگونه و برای چه تولید کنیم؟ صداوسیما هم جزو خطوط مقدم شماست. دستگاه قضایی ما - اداره زندان، کیفیت زندان و این گونه مسائل - همهاش با فرهنگ ارتباط دارد و باید تحت تأثیر آن باشد. مجلس ما برای عملی شدن آنچه این جا به عنوان مهندسی انجام میگیرد، حتماً باید قانون بگذارند. مجمع تشخیص مصلحت هم در سیاستگذاریها همین مهندسی کلان را درنظر داشته باشد.» (خامنهای، ١٣٨٥، ج٢، صص١٣٣-١٣٢)

 

ج) اصول مدیریت سازمانهای فرهنگی برای ادای وظایف آنها:

وقتی سخن از اصول مدیریت سازمانهای فرهنگی در میان است، مقصود قواعد و معیارهایی است که در فرآیند مدیریت این سازمانها در جهت ادای وظایف بهتر آنها؛ باید مراعات شود و به هیچ وجه، امکان نادیده انگاشتن و تخطی از آنها وجود ندارد. این اصول، تضمین کنندۀ نتیجه بخش بودن فرآیند مدیریت سازمانهای فرهنگی است. البته اصول، اموری اکتشافی است که با توجه به مبادی و مبانی و بالحاظ اهداف باید استخراج گردد، که در این مختصر، مقام و امکان استخراج و تبیین همۀ آن اصول نیست. از این رو به ذکر برخی از اصول مهم بسنده میشود. اما پیش از بیان اصول مورد نظر، ارائه توضیح بیشتری از «اصل» ضرورت دارد. (لودین، ١٣٨٠، ص٢٩)

اصل، در لغت و اصطلاح معانی گوناگونی دارد که از جمله آنها میتوان به: بن و اساس یک شیء، امر عینی و محصل در خارج (درمقابل امر اعتباری و ذهنی)،حقیقت یک شیء و... اشاره کرد. اما آنچه از کاربرد این واژه در این بحث مطمح نظر است، یک دستورالعمل، قاعده و معیار کلی است که ناظر به فرآیند مدیریت تربیتی و فرهنگی است که همواره باید حاکم بر همه اعمال، فعالیتها و روشهای فرهنگی باشد تا بتوان به ثمربخشی و نتیجه بخش بودن این فرآیند، دل خوش کرد. این اصول، خاصِّ یک زمان نیست، بلکه در هر زمانی اعتبار دارد. همچنین این اصول تنها به یک جامعه و مکان خاص، اختصاص ندارد، بلکه هر کس در هر زمان و در هر مکان و با هر نوع ملیت و قومیتی که در کار مدیریت سازمانهای فرهنگی باشد، باید این اصول را مراعات کند.

١.زمان شناسی:

در مدیریت سازمانهای فرهنگی، «زمان» از جهات گوناگونی حائز اهمیت است؛ یک جهت که جهت عام در هر نوع فعالیت و مدیریتی است، «ارزش زمان» است که در غالب فعالیتهای مدیریتی ما، توجه چندانی به آن نمیشود؛ بلکه اساساً ارزش فرصت و زمان را هنگامی درک میکنیم که بدانیم در آن مقطع زمانی چه کارهایی را میتوانستیم انجام دهیم و انجام ندادیم و به اصطلاح وقت کشی کرده ایم. از آن جا که ما برای زمان هزینه ای نمیپردازیم، از ارزش آن هم غافلیم. امروزه در دنیای مدرن، «زمان» یکی از مهم ترین سرمایهها برای دولت‌‌ها، مدیریتها و سازمانها به حساب میآید و بهرهگیری صحیح از زمان است که موفقیت یا شکست را رقم میزند. سازمان دهی صحیح زمان، بی تردید یکی از نخستین بندهای هر دستورالعمل برای موفقیت است. دشوارترین وظیفه در میان گروه‌‌ها، همیشه سازماندهی و مدیریت زمان و تنظیم وقت توسط افراد گروه بوده است.

جهت دیگر اهتمام به مسئلۀ زمان که خاص مدیریت فرنگی و تربیتی است، آن است که از یک منظر، همواره سه زمان ما را احاطه کرده است: گذشته، حال و آینده. مواجهه با هر یک از سه مقطع یاد شده، با دیگری متفاوت است. از آن جا که زمان، ظرفی برای فعالیتهای آدمی است، مدیر فرهنگی باید نسبت به هر یک از سه زمان حال، گذشته و آینده، برنامه و ایده مشخصی داشته باشد. نظر به نوع آنچه آدمیان در این فر صتها انجام میدهند، رویکرد ما به هر یک از زمانهای یاد شده نیز متفاوت است.

گذشتۀ هرجامعه ای سرشار از وقایع و حوادث شیرین یا تلخ است. چشم فرو بستن نسبت به این وقایع، در واقع، نادیده انگاشتن برخی مواریث فرهنگی است.یک مدیر فرهنگی باید همواره فهرستی از وقایع گذشته را پیش روی خود داشته باشد؛ وقایعی که تأثیرات شگرفی بر حیات گذشته جامعه و فرهنگ آن داشته است. وقایع شیرین را باید زنده نگاه داشت تا نه تنها از خاطرهها محو نگردد، بلکه از میراث کهن پاسداری شده و مایه تقویت روحیه و آمادگی فرد برای حال و آینده باشد. وقایع و حوادث اسفناک و تلخ گذشته نیز باید در خاطرهها زنده بماند تا از آن عبرت گرفته شده، دیگر تکرار نگردد. اگر به گذشته این مرز و بوم بنگریم.روزهایی مانند بیست و دوم بهمن، دوازده فروردین، سوم خرداد و... داریم که هر یک با حادثه و واقعه ای خوش و دلنشین قرین است و منشأ اثرات و برکات فراوان در حیات این ملت بوده است. در نقطه مقابل روزهایی مانند ٢٨ مرداد، هفتم تیر و... نیز داریم که از روزهای تلخ برای ملت ما بوده است. در تاریخ اسلام نیز وقایع دلنشین و جذاب و یا تأسف انگیز و ملامت بار بسیار است. این وقایع در فرهنگ ما وجود دارد و نباید آن را از یاد برد.

پاسداشت ایام خاص گذشته از حیث دیگری نیز حائز  اهمیت است و آن این که مبادا در مورد ماهیت و علل و عوامل آن و تحلیلهایی که در این خصوص وجود دارد، تحریفی صورت گیرد. علاوه بر این مشخص ساختن هر چه بیشتر و بهتر ایام گذشته، آشنایی با فرهنگ ملی را آسانتر میکند.

بعد دیگر زمان، حال است. منظور از زمان حال، وضعیت و فرصتی است که هم اکنون در اختیار ما است و البته همراه با تحولات و اوضاع و احوال ویژه ای است.شناخت این وضعیت، وظایفی را برای مدیر فرهنگی رقم میزند که متفاوت از اقتضائات زمان گذشته است. مهم ترین مسئله از این حیث، بهرهگیری از لحظههای زمان موجود و استفاده از آن در مسیر اهداف فرهنگی و تربیتی است. همچنان که برای فرد «عمل شایسته» یک وظیفه است، برای مدیر فرهنگی نیز تدارک فعالیتها و برنامههای مفید یک اصل اساسی به شمار میآید. فرهنگ در تار و پود زندگی در هم تنیده است؛ بنابراین باید کوشید تا زمان موجود نیز به گونه ای سامان یابد که از لحظه لحظه آن برای ترویج و تثبیت فرهنگ استفاده گردد.

«زمان آینده» سومین جنبۀ زمان شناسی است. از این حیث، دوراندیشی و آینده نگری برای مدیر فرهنگی ضروری است. یک مدیر فرهنگی باید تحولات و اوضاعِ پیش روی را به خوبی پیش بینی نماید و آمادگی مواجهه و رویارویی منطقی و صحیح با آنها را داشته باشد. افزون بر این، زمان ظرف تحقق اهدافِ مدیریت فرهنگی است که البته باید با تنظیم زمان بندی اهداف در انتظار آن بود. (لودین،١٣٨٠، صص ٤٨-٤٤)

شناخت زمان حال و آینده از این حیث مهم است که استعداد و آمادگی را برای مدیریت سازمانهای فرهنگی به ارمغان میآورد. امام علیj میفرماید: «آن کسی که زمان را میشناسد، از آمادگی و استعداد لازم برای بهرهگیری و مواجهه با آن غافل نمیماند.» (سمنانی، ١٣٨٠، ص٦٦)

امام صادق نیز از جمله فواید زمان شناسی را این میداند که اشتباهات و شبهها و لوابس فرد را فرا نمیگیرد و راه خروج از آنها را تدارک میبیند: «آن کس که زمان خویش را میشناسد و به مقتضیات آن وقوف دارد، هدف هجوم اشتباهات وقایع نمیشود».

در حقیقت ثمرۀ مهم زمان شناسی «بصیرت» است که بر رفتارهای دیگر مدیر تأیید میگذارد. پیامبر اکرمn از جمله ویژگیهای انسان عاقل را بصیرت به زمان و احوال آن میداند. بصیرت به زمان، به معنای درک صحیح مقتضیات و موانع حال و آینده است. آن کس که به زمان بصیرت دارد و نیازها و ویژگیهای ضروری زمان حال را میشناسد و بین نیازها و اقتضائات زودگذر و لحظه ای و نیازها و ضرورتهای دائمی تفاوت مینهد، هرگز دچار جمود و تحجر نمیشود و میداند که چگونه باید با وضعیتها و مسائل گوناگون مواجه شود.

فردی از اصحاب امام صادقj که نوع لباس و پوشش آن حضرت را متفاوت با لباس پیامبر گرامی اسلام و دیگر ائمۀ قبل از آن حضرت میدید، زبان به اعتراض گشود که به خدا قسم نه پیامبر گرامی اسلام و نه حضرت علیjو نه هیچ یک از پدران تو، چنین لباسی نمیپوشیدند، حضرت در پاسخ میفرمایند:

پیامبردر زمان تنگدستی و فقر مسلمانان زندگی میکردند و مراعات آن تنگدستیها را مینمودند؛ در حالی که دنیا بعد از آن درهای نعمت را گشود و شایسته ترین افراد برای استفاده از نعمات دنیا، نیکوکاران هستند.سپس این آیه را تلاوت نمود: «بگو چه کسی زینتهای الهی را که خداوند برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است.» (اعراف/ ٣٢) سپس فرمود: «ما شایسته ترین افرادی هستیم که از نعمتهای الهی استفاده میکنیم.»(اسدی، ١٣٨٠،صص ٧٧-٧٣)

 

٢. دین محوری:

منظور از این اصل، نقش محوری دین در فرهنگ است و مدیریت سازمانهای فرهنگی باید با این ضابطه، فعالیتها و برنامههای خود را تنظیم نماید. درست است که فرهنگ موجود در یک جامعه ممکن است با معیارها و ضوابط اسلامی همخوانی نداشته باشد، اما مدیریت سازمانهای فرهنگی هیچ گاه به فرهنگ موجود در یک جامعه به عنوان مبدأ و مقصد نمینگرد، بلکه سمت و سوی فعالیتها و برنامهها باید متوجه «فرهنگ ایده آل» باشد. در این صورت هر چند به یک باره با عناصر فرهنگی مغایر با ارزشها و آرمانهای موجود در یک اجتماع برخورد نمیشود، ولی کوشش بر آن است که در گذر زمان و با محوریتِ دین، جهت گیریِ دینی به فرهنگ و عناصر آن داده شود. امور فرهنگی اموری نیست که به یک باره و در مدت زمانی کوتاه بتوان آن را محو کرد و زدود. این امر مستلزم برنامه ریزی و زمان بندی و تدریج است. آنچه مهم است، این است که هم ارزشیابی عناصر فرهنگی و هم اتخاذ نوع مکانیزمها و شیوههای مواجهه با آن، با معیارهای دینی انجام گیرد. آنچه در این میان مهم است، فهم صحیح از دین است. یک مدیر فرهنگی، باید قرائت صحیح و درستی از دین داشته باشد تا بتواند در نقد و تحلیل پدیدهها و عناصر فرهنگی به خوبی و درستی عمل نماید. از این رو، از جمله آموزشهای لازم و ضروری برای مدیران فرهنگی، معارف دینی است، که البته باید همراه نوعی آموزشهای کاربردی در نقد و تحلیل پدیدهها و عناصر فرهنگی از منظر دینی باشد. از منظر کلی باید انطباق و ارزیابی سیاستها و برنامههای کلان فرهنگی که به مدیریتهای فرهنگی زیر دست ابلاغ میشود، با معیارهای دینی، در سطح کلان حکومت انجام گیرد؛ زیرا بسیاری از خرده مدیریتهای فرهنگی، توان و استعداد لازم را برای تحقق این مهم ندارند. به هر حال، اگر دین محوری، اصل و قاعدۀ مدیریت فرهنگی قرار نگیرد، از یک سو سبب میشود که فرهنگ یک جامعه سمت و سوی زوال و ابتذال در پیش گیرد، و از سوی دیگر، این به نابودی یکی از مهم ترین بخشهای فرهنگ که همان دین باشد، منجر خواهد شد. در نقطه مقابل، دین محوری همراه تفسیرها و قرائتهای ناصواب از دین و تطبیق نادرست عناصر و پدیدههای فرهنگی با دین نیز نتیجه ای جز آنچه گفته شد، نخواهد داشت. نمونۀ عینی این دو جریان را که ناشی از عدم توجه دقیق به مفاد اصل دین محوری است، میتوان در گذشته و اکنون جوامع و به ویژه جوامع اسلامی ملاحظه کرد.

دین محوری، افزون بر کارکردهای یاد شده، آمادگی لازم را برای مدیران سازمانهای فرهنگی در مواجهه منطقی با پدیده انتقال و تبادل فرهنگی فراهم میآورد.با این معیار، هیچ گاه مدیر فرهنگی به نفی یا اثبات فرهنگهای دیگر برنمی خیزد، بلکه آنها را در این قالب، مورد ارزیابی قرار میدهد. از این رو، پشتکار و دقت عمل، نظم و انضباط، اهتمام به بهداشت و سلامت جسمی، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، توجه به کیفیت کالا و... که امروزه در فرهنگهای دیگر قوت بیشتری نسبت به فرهنگ رایج در جامعه ما دارد، تأیید میشود و فرهنگی نشدن این گونه امور در جامعۀ اسلامی جای تأسف دارد. ولی از سوی دیگر، نمودها و مظاهر منفی موجود در فرهنگهای بیگانه، نظیر همجنس بازی، بی حیایی و عدم عفاف، لا ابالی گری و... نیز مورد تأیید قرار نمیگیرد.

علامه محمد تقی جعفری در این باره معتقد است: «هر پدیده و فعالیت فرهنگی که با ارزشهای متعالی انسانی، مانند اخلاقیات و مذهب ناسازگار باشد،فرهنگ اسلامی آن را نمیپذیرد؛ زیرا هر پدیده و فعالیتی که به نام فرهنگ در جامعه بروز کند و مخالف حیثیت و شرافت و شخصیت کمال طلب انسانی باشد،اگر چه در جذاب ترین صورت عرضه شود، فرهنگ اسلامی با آن مخالفت نموده و از عرضه و ترویج آن جلوگیری مینماید.» (جعفری،١٣٧٣، صص ١١٨-١١٣)

 

٣. انسان مداری:

انسانی بودن از جمله ویژگیهای فرهنگ است. مدیریت سازمانهای فرهنگی و تربیتی نیز به همین اعتبار، مدیریت انسانی است؛ البته مدیریتهای انسانی -در انسانی بودن خود یعنی در میزان و نوع ارتباط با انسانها و امور انسانی- شدت و ضعف دارند. گسترده ترین، عمیق ترین و شدیدترین نوع مدیریت انسانی،مدیریت فرهنگی است؛ زیرا هم گسترۀ آن محدود به یک قشر از انسانها مثلاً نوجوانان و جوانان نمیشود، بلکه میان سالان و پیران از زن و مرد با هر قومیتی را پوشش میدهد، و هم به انسان بما هو انسان و با لحاظ همه جوانب و ابعاد آن توجه جدی دارد، نه این که وجه خود را تنها به یک بعد و ساحت انسانی محدود نماید. اصل انسان مداری در مدیریت فرهنگی ناظر به معنای یاد شده است. سر و کار مدیریت فرهنگی با عموم اقشار اجتماعی است و حتی اگر به ظاهر یک قشر خاص در معرض برنامههای مستقیم آن باشد، به طور غیرمستقیم و چه بسا اساسی تر، سایر اقشار نیز در دیدرس و دامنۀ برنامهها و فعالیتهای او قرار دارند. به همین جهت در مدیریتهای فرهنگی مدارس و مساجد و فرهنگ سراها، اثر برنامههایی که برای نوجوانان طراحی میشود، هیچ گاه به خود نوجوان محدود نمیشود، بلکه خانواده آنان را نیز متأثر میسازد؛ همچنان که برای تأثیرپذیری و شرکت فعال نوجوانان در این گونه فعالیتها و برنامه‌‌ها، هماهنگی و همراهی خانوادهها نقش بسیار مؤثری ایفا میکند.

وجه دیگر انسان مداری در مدیریت سازمانهای فرهنگی، شناخت ابعاد انسانی و ساحتهای اوست. مدیر سازمان فرهنگی باید اطلاع درست و دقیق و کافی از ماهیت انسان و ابعاد و نیازهای انسانی او داشته باشد. برنامههای عبادی -به معنای اخص- برنامههای اجتماعی، برنامههای ورزشی، نقاشی و استفاده از زیباییهای طبیعت، برنامههای تفریحی و... هماره باید در دستور کار مدیران قرار گیرد. برنامههایی که در جهت تقویت ابعاد جسمی، زیبایی طلبی و جمال خواهی و... است؛ گاه نادیده انگاشته میشود و بیشتر بر برنامههای عبادی به معنای اخص تکیه میکنند و دقیقاً یکی از علل ناکارآمدی و افت تأثیر عملکرد مدیریتهای فرهنگی و تربیتی ما همین مسئله است؛ در حالی که مقتضای روایات و متون اسلامی توجه جامع و همه جانبه به انسان حتی در برنامههای فردی است.

وجه دیگر انسان مداری در مدیریت سازمانهای فرهنگی، شناخت مبانی و ساز و کار تأثیرگذاری بر انسان و به اصطلاح دقیق هدایت انسان است. ضرورت شناخت مبانی و مبادی رفتارهای انسانی و کیفیت س

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

فایل پیوست : دریافت
نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 5727 کلمه
1393/11/1 ساعت 11:41
کد : 108
دسته : سازمان‌ها و نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
سازمان
نقش نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز