■ اسرار قلبي نماز
در معناي قلب
در تحقيق و مفهوم قلبي که حضور آن در هنگام عبادتها سزاوار است و به سبب آن مراتب و درجات بندگي، مختلف و متفاوت مي گردد. بدان که کلمه ي قلب در دو معنا به کار رفته است.
معناي اول: قلب، گوشتي مخروطي شکل است که در سمت چپ سينه جاي گرفته و درون تهي مي باشد، و خوني سياه آن را انباشته است، و همين قلب و خون منبع و معدن روح حيواني است، اين نوع قلب در تمامي حيوانات بلکه در جسد مرده نيز هست، البته منظور ما از قلب، اين معنا نيست.
معناي دوم: قلب عبارت از لطيفه اي [1] روحاني و الهي است که به قلب جسماني وابستگي دارد و از آن به واژه ي (قلب) و گاهي (نفس) و زماني (روح) و همچنين به (انسان) تعبير نموده اند، و همين قلب: درک مي کند، علم دارد، مي شناسد، مخاطب واقع مي گردد، طلب مي شود، و مورد سرزنش و عتاب قرار مي گيرد. و به گونه اي خاص به قلب جسماني وابسته است که انديشه ي اکثر مردمان در درک چگونگي اين وابستگي سرگردان شده است، از اين رو اين تعلق را مشابه دانسته اند به وابستگي اعراض به اجسام، و اوصاف به موصوفاتشان، يا اين که وابستگي کسي به ابزاري که آن را به کار مي گيرد، و يا تعلق چيزي که در جايي واقع شده بدان مکان. و البته شرح اين وابستگي از هدف رساله ي ما خارج است.
هر کجا که کلمه قلب در کتاب و سنت آمده است. منظور همين معناي دومي است که دانسته شد. و گاهي نيز به کنايه: «القلب في الصدر» [قلب درون سينه] ناميده شده است. مانند آن جا که خداي تعالي مي فرمايد: «پس چنين است که ديدگان کور نمي شود، ولي دلهايي که درون سينه هاست کور مي شود.» [2] و اين نامگذاري به سبب وابستگي قلب روحاني به قلب جسماني است که دانستي، گرچه قلب روحاني در تمامي بدن عمل مي کند، و تمامي اندامها بدان وابسته اند، اما وابستگي آن به قلب گوشتي، نوعي خاص است؛ گويا اين قلب جسماني، محل او، مملکت او، جهان او، و مرکبش مي باشد. و به همين سبب، بعضي از دانشمندان قلب جسماني را به عرش و سينه را به کرسي تشبيه کرده اند، و منظورشان اين بوده که آن دو، مملکت قلب روحاني هستند، زيرا اين دو نخستين جايي هستند که قلب در آنها تدبير و تصرف نموده و مي نمايد. و اين نسبت، همانند نسبت عرش و کرسي به خداي تعالي است. البته همان گونه که روشن است، چنين تشبيهي فقط از بعضي جهات صحيح است.
اين معنا، قلب را به منزله ي پادشاه در بدن مي داند که برايش ياران، سربازان، و دشمناني است. و همين قلب است که سزاوار پذيرش: نور و ضياء، و تاريکي و تباهي مي باشد.
چونان آينه اي پاک و مصفا که صورتها و شکلهاي مختلفي را که در برابرش قرار گيرند، مي پذيرد؛ و همچنين است در پذيرش فساد و گاه از اصل خويش به دليل عارض شدن عوامل خارجي که مغاير با ذات آن است، دور مي گردد. و چه بسا نورانيت قلب به درجه اي برسد، که حق بر او آشکارا جلوه نمايد و حقيقتي که مطلوب اوست، برايش کشف گردد. اشاره حضرت رسول صلي الله عليه و آله به اين قلب است، آن جا که فرمود: «هنگامي که خداوند براي بنده اش خير خواهد، پند دهنده اي از قلبش بر او قرار مي دهد.» [3] و کلام ديگر آن حضرت که فرمود: «آن کس که در قلب خويش واعظي از جانب خداوند دارد، آن واعظ حافظ و نگاهدار اوست.» [4] .
آثار نکوهيده اي که به قلب رسيده و مانع آن از قبول نور الهي و دريافت اسرار گرديده، نظير دود سياهي است، که همواره به سمت آينه اي بالا رود و پي در پي بر سطح آينه جمع شود، تا جايي که آن را سياه و تاريک نمايد، و بدين ترتيب کاملا محجوب و پوشيده از خداي تعالي گردد و آن همان (طبع) [5] و (رين) [6] است که خداوند در اين آيه بدان اشاره فرموده است: «که اگر مي خواستيم آنان را به کيفر گناهانشان مي گرفتيم و بر دلهايشان مهر مي نهاديم تا نتوانند که بشنوند.» [7] و طبع قلب به گناهان گره خورده است، همان گونه که شنيدن نداي سروش حق به پرهيزگاري پيوند زده شده است، در کلام الهي مي خوانيم که: «تقواي الهي داشته باشيد و بشنويد.» [8] و نيز «تقواي الهي داشته باشيد که خداوند شما را مي آمرزد.» [9] .
و همچنين خداوند مي فرمايد: «حقا که آنچه انجام مي دادند بر دلهايشان زنگار شده است.» [10] پس هرگاه گناهان بسيار شوند، قلب طبع گرديده و مهر مي خورد و در اين هنگام است که قلب از درک حق و صلاح دين کور مي گردد و در امر آخرت سستي مي نمايد و کار دنيا را عظيم مي پندارد و تمام کوشش خويش را در کسب دنيا قرار مي دهد و چون مسائل آخرت و خطرهاي آن در گوشش فروخوانده شود، از گوشي داخل شده و از ديگر گوش بيرون مي رود و هرگز در دل واقع نمي شود و آن را به سوي توبه و بازگشت و تدارک از آخرت به حرکت نمي آورد؛ و اين همان سياه شدن قلب به گناهان است، همان طور که در آيات و روايات بدان تصريح شده است؛ رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «قلب مؤمن، صاف و در او چراغي درخشنده است و قلب کافر سياه و باژگونه است.» [11] و کلام حضرت امام باقر عليه السلام که فرمود: «همانا قلبها سه گونه اند: قلبي باژگونه که هيچ خيري بر او وارد نمي شود و چنين قلبي، قلب کافر است. و ديگر قلبي که در آن يک نقطه سياه است و نيکي و بدي در آن موج مي زند تا کدام يک غلبه يابند، و قلبي که گشاده است و در آن چراغي روشني بخش است، که تا قيامت خاموش نمي گردد، و اين قلب مؤمن است.» [12] .
اکنون به کلام آن حضرت عليه السلام بنگر که فرمود: «نور او تا قيامت خاموشي نمي گيرد.» بنابراين سخن، قلب بايد به معناي دوم باشد زيرا باقي است، گرچه بدن از بين برود به خلاف معناي اولي که از قلب نموديم.
زراره [13] از حضرت باقر عليه السلام روايت نمود که امام فرمود: «هيچ بنده اي نيست مگر اين که در قلبش نقطه اي سفيد است، پس هنگامي که گناهي را مرتکب شود، در آن نقطه ي سفيد، نقطه اي سياه پديد مي آيد، که اگر توبه نمايد آن سياهي از بين مي رود و اگر به گناه ادامه دهد، آن سياهي زياد مي گردد تا جايي که سفيدي را مي پوشاند، در اين هنگام صاحب چنين دلي هرگز به خير و نيکي باز نمي گردد، و اين همان قول خداي متعال است که فرمود: «حقا که آنچه انجام مي دادند بر دلهايشان زنگار شده است.» [14] [15] و خداوند مي فرمايد: «کساني که تقوي پيشه اند، اگر به وسوسه اي از جانب شيطان برخورد کنند، خداوند را به ياد آورند پس بينا شوند.» [16] بنابراين، نتيجه و حاصل ذکر را که روشني دل مي باشد و اين را که متقين ذاکرانند، خبر داده است. پس تقوي دري گشوده شده بر ذکر است، و ذکر نيز دري است که از آن به کشف مي توان رسيد، و کشف خود دري براي نايل شدن به فوز اکبر و رستگاري ابدي مي باشد.
بدان که: قلب، به مانند دژ است، و شيطان دشمني است که قصد دارد داخل اين دژ شده و آن را به تملک خويش درآورد، و بر آن استيلا يابد؛ حفظ دژ از دشمن جز به نگاهباني و حراست از درها و مبادي ورودي و جايهايي که گمان مي رود که دشمن از طريق آنها وارد شود، ميسر نخواهد بود.
بنابراين شايسته است که همت را به شناخت اين مواضع معطوف داشت، که البته اگر بخواهيم مطلب را بگشاييم، باعث درازي سخن مي شود و از غرض خويش در اين رساله دور مي مانيم؛ اما چيزي که تمامي خواسته ها را در خويش جمع نموده عبارت است از: روي جان و دل به سوي خداي تعالي آوردن و خويش را مقهور قدرت او ديدن است، چنان که اگر تو او را نمي بيني، او که ترا مي بيند؛ همان گونه که در حديث وارد شده است [17] بنابراين هنگامي که مطلب برايت محقق و روشن گرديد و بدان عمل نمودي، تمامي درها را به روي وسوسه هاي آن دشمن نفرين شده بسته اي، و قلب به خداي تعالي توجه پيدا کرده و فراغتي براي عبادت پديد گشته است؛ همانا از نبي اکرم صلي الله عليه و آله رسيده است که فرمودند: «همانا چون بنده اي به نماز مشغول گردد، شيطان به نزد او آمده به او مي گويد که يادآور فلان و بهمان را، تا اين که پنهان مي شود بر او که چه مقدار نماز خوانده است» [18] و از اين جا روشن مي گردد که در ذکر، تنها تلفظ به زبان مانع و دور کننده ي شيطان نيست بلکه، حتما بايد به همراه ذکر، قلب را نيز به تقوي آباد کرده و آن را از صفات مذموم پاک نموده باشي، که اين صفات نکوهيده، ياران و سربازان ابليس اند، که در غير اين صورت ذکر نيرومندترين وسيله ي نفوذ شيطان خواهد بود. در عبادتهاي ديگر - غير از نماز - نيز اين گونه است و خداوند در اين باره مي فرمايد: «کساني که تقوي پيشه اند، اگر به وسوسه اي از جانب شيطان برخورد کنند، خداوند را يادآورند و بينا شوند» [19] بدين ترتيب ذکر تنها ويژه ي انسان متقي است.
اکنون در کمال ذکر و عبادتت و برترين اعمالت که نماز است تأمل و تدبري نما، شنيدن چون يافتن گويا نيست، قلبت را در نماز مراقبت کن و ببين چگونه شيطان او را جذب نموده و به بازارها و بستانها و به دفتر حساب خريد و فروش و جواب دادن به دشمنان و ديگر چيزها مي کشاند؛ و چگونه ترا به مطالب و مهالک دنيايي مي برد، تا اين که بي ارزش ترين مسائل دنيايي را که هيچ گاه به خاطرت نمي رسد در نماز به ياد مي آوري، پس بدان که هجوم و فشاري که شيطان در نماز به دلت مي آورد، چون ديگر زمانها نيست.
بي ترديد تنها با انجام صورت و ظاهر عبادت شيطان از تو دور نخواهد شد، گرچه با اين نوع نماز خواندن ظاهرا به انجام تکليف واجب پرداخته اي و از عهده ي امر خداوند برآمده اي، اما به ناچار جهت دفع شيطان به اصولي ديگر، و اصلاح باطن از رذيلتها و صفات ناپسند، که ياران و سربازان شيطانند، نيازمند هستي. وگرنه جز ضرر و زيان چيزي نيفزوده اي. همان گونه که دواي شکننده ي تب قبل از ايجاد شدن تب، علاوه بر آن که مصرفش سودي براي بيمار ندارد، بر بيماري و درد و ناراحتي مريض نيز مي افزايد.
پس از اين مرحله است که بنده به صفات پسنديده آراسته مي گردد و قلب شايستگي حضور و روي آوردن به معبود را مي يابد و از اهمال و سستي و کوتاهي کردن در وظايف بندگي هراسان شده و در عبادت آرامش و سکون مي يابد. خداوند مي فرمايد: «آگاه باشيد که دلها به ياد خداوند آرام مي گيرند.» [20] بنابراين، اطمينان و آرامش دل را نشانه ي اقبال قلب به سوي خداي تعالي و درست بودن آن قرار ده.
خداوند به حق محمد و آلش صلي الله عليه و آله مرا و ترا بر بساط استقامت پايدار دارد اکنون بحث قلب را به دليل اختصار به پايان مي بريم.
شواهدي از قرآن و سنت در حضور قلب در عبادتها
در اين قسمت به شواهدي از قرآن و سنت پرداخته ايم که شايستگي حضور قلب داشتن را در عبادتها مطرح مي کنند، به ويژه حضور قلب در نماز را که پايه ي استوار دين و برترين اعمال است.
خداوند مي فرمايد: «آنان که در نمازشان ترسانند» [21] و فرمود: «واي بر نمازگزاران، آناني که از نماز خويش بي خبرند» [22
در اين آيه خداوند آنان را به خاطر غفلتشان از نماز نکوهش نموده، با اين که نمازگزارند، و اين نکوهش بدان سبب نيست که نماز را فراموش و ترک کرده اند.
خداوند مي فرمايد: «انجام مي دهند، در حالي که دلهايشان ترسان است.» [23] متصف به ترس بودن (وجل) حالت عملي است که مستلزم داشتن حضور قلب به کاملترين صورت مي باشد. و نبي اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «نماز ميزان است؛ آن کس که درست به جاي آورد، بهره ي کامل برد.» [24] و فرمود: «خداي را چنان عبادت کن که گويا او را مي بيني، اگر او را نمي بيني، همانا او ترا مي بيند.» [25
و همچنين در برتري کمال نماز فرمود: «همانا دو تن از امت من به نماز برمي خيزند و در نماز و رکوع و سجود آن به ظاهر مانند هم هستند، در حالي که تفاوت نماز آنان مانند تفاوت آسمان و زمين است.»26.
آن حضرت فرمود: «آيا کسي که صورتش را در نماز برمي گرداند نمي ترسد که خداوند رويش را چون صورت الاغ نمايد.» [27] و فرمود: «هر کس که دو رکعت نماز بخواند و در نمازش چيزي از دنيا او را به خود مشغول نسازد، خداوند گناهانش را مي آمرزد.» 28 و از آن حضرت روايت شده که فرمود: «هر کس که در نماز واجب، خويشتن را نگاه دارد پس در رکوع و سجود و خشوع آن را به تمامي به جاي آورد و سپس خداوند را تمجيد و تعظيم و تحميد نمايد تا اين که هنگام نماز ديگر دررسد، به نحوي که زمان ميان دو نماز را به بيهوده نگذراند، برايش پاداشي همانند پاداش گزارنده ي حج و عمره نوشته شود، و از اهل عليين [29] باشد.» 30
و همچنين حضرت فرمودند: «همانا از نماز نصف، يک سوم، يک چهارم، يک پنجم و تا يک دهم آن پذيرفته مي شود و گاه نماز پيچيده مي شود - چونان لباس کهنه که آن را درهم پيچند - و به صورت نمازگزار زده مي شود، تنها آن مقدار از نمازت پذيرفته است، که در آن حضور قلب باشد.» 31
و از حضرت امام صادق عليه السلام وارد شده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هنگامي که بنده ي مؤمن به نماز برمي خيزد، خداوند به سوي او مي نگرد - يا اين که فرمود - خداوند به او توجه مي کند. تا اين که از نماز فارغ شود و رحمت الهي از بالاي سرش تا کرانه ي آسمان بر او سايه مي اندازد و فرشتگان از اطرافش تا کرانه ي آسمان او را هديه ها دهند. و خداوند بر بالاي سرش فرشته اي گمارد که گويد: اي نمازگزار، اگر بداني که چه کسي بر تو نظر عنايت دارد و با که به مناجات و رازگويي مشغولي هرگز از جايت برنخيزي و به ديگر سوي توجه ننمايي.» 32
و همچنين حضرت صادق عليه السلام فرمود: «دوستي خدا و ترس از وي در دلي جمع نمي گردد، مگر آن که بهشت او را واجب مي شود. پس هنگامي که به نماز برمي خيزي با دل خويش روي به خداي بلند مرتبه آور، همانا هيچ بنده ي مؤمني در نماز و دعا با توجه قلبي روي به خداي نياورد، مگر آن که خداوند با توجه قلبهاي مؤمنان به او روي نمود، و با محبت آنان وي را به رسيدن به بهشت ياري کرد.»33
از ابي حمزه ثمالي [34] نقل شده است که گفت: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام را ديدم که نماز مي خواندند، و ردا از دوش حضرت افتاد، و ايشان تا پايان نماز آن را برنداشتند، پس علت را پرسيدم، حضرت فرمود: واي بر تو آيا مي داني در مقابل چه کسي ايستاده بودم؟ همانا از نماز تنها آنچه که با توجه بوده است، پذيرفته مي گردد. عرض کردم: فدايتان شوم! هلاک شديم. حضرت فرمودند: چنين نيست، همانا خداوند نماز را به نافله ها تمام مي کند.»35
از فضيل بن يسار36نقل شده است که وي از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام روايت نموده که آنان فرمودند: «همانا بهره ي تو از نماز، همان مقداري است که توجه داشته اي، پس اگر نمازگزار تمام نمازش را به وهم بگذارند، يا اين که از آن بي خبر باشد، نماز در هم پيچيده شده و با آن به صورت نمازگزار زده مي شود.»37 .
زراره از حضرت امام باقر عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمودند: «هنگامي که به نماز برمي خيزي، توجه به آن بر تو واجب است؛ پس، از آن بهره اي نداري مگر آن مقداري که توجه داشته اي و با دست و سر و ريشت بازي مکن، و دل خويش به مطلبي ديگر مشغول مساز، دهان دره مکن، و قد مکش38 »...39 .
حلبي 40 از امام صادق عليه السلام روايت نموده است که آن حضرت فرمود: «هنگامي که نماز مي خواني، فروتني و توجه به نماز بر تو واجب است، همانا خداوند مي فرمايد: «آنان در نمازشان خاشعند.41 »42
و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام هنگامي که به نماز مي ايستادند، رنگشان تغيير مي کرد، و چون به سجده مي رفتند سر برنمي داشتند تا اين که عرق از بدن آن حضرت فرومي ريخت 43 و آن حضرت در هنگام نماز، همانند ساقه ي درختي بودند که هيچ حرکتي ندارد مگر آنچه را که باد از آن حضرت به حرکت درمي آورد.» 44 و از حضرت امام باقر عليه السلام نقل گرديده است که آن حضرت فرمودند: «همانا اولين چيزي که از بنده حسابرسي مي شود نماز است، پس اگر پذيرفته شود، ديگر عبادتهاي او پذيرفته شده است، بدرستي که چون نماز در ابتداي وقت بالا رود، به سوي صاحبش برمي گردد در حالي که سفيد و نوراني است. نماز مي گويد: مرا حفظ نمودي، خداوند ترا حفظ کند. و چون در غير وقت آن بدون انجام آرايش بالا رود نيز به سوي صاحبش برمي گردد در حالي که سياه و تاريک است و مي گويد، تو مرا از بين بردي، خداوند ترا نابود کند.»45
عيص بن قاسم 46 از حضرت امام صادق عليه السلام روايت کرده است که ايشان فرمودند: «به خدا قسم، پنجاه سال بر مردي مي گذرد و خداوند حتي يک نماز او را نپذيرفته است، آيا چه چيزي سخت تر از اين است؟ به خدا قسم، همانا شما از همسايگان و همراهانتان کسي را مي شناسيد که اگر براي بعضي از شما نماز بخواند، از او نمي پذيريد، به دليل آن که آن نماز را سبک داشته است، بدرستي که خداوند تنها نيکو و خوب را مي پذيرد، پس چگونه آنچه را که سبک شمرده شده است بپذيرد؟»47
از حضرت رضا عليه السلام نقل است که فرمود: «همانا حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام فرموده اند خوشا به حال کسي که عبادت و دعا را براي خداوند خالص کند و به آنچه چشمش مي بيند، دلش مشغول نگردد، و بدانچه گوشش مي شنود، ذکر خدا را فراموش نکند، و به آنچه که به ديگري داده شده است سينه اش را اندوه نگيرد.»48
سفيان بن عيينه 49 از امام صادق عليه السلام روايت کرده که ايشان در مورد آيه ي «تا شما را بيازمايد که کدامتان به عمل نيکوتر است» 50 فرمودند: «مقصود زيادي عمل نيست، بلکه مقصود درست ترين عمل شماست، همانا درستي عمل، ترس از خداوند و نيت درست و نيکوست، سپس حضرت فرمودند: باقيماندن بر عمل تا اين که براي خداوند خالص شود، سخت تر از خود عمل است، و عمل خالص آن است که ستايش هيچ کسي را جز خداوند نخواهي و نيت برتر از عمل است، آگاه باش که نيت همان عمل است. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: «بگو هرکس برطبيعت خويش عمل مي کند.51 » يعني بر نيت خويش عمل مي نمايد.»52
همين سفيان مي گويد از حضرت درباره ي اين آيه پرسيدم که مي فرمايد: «مگر آن کس که با دلي پاک سوي خدا آمده باشد. 53 حضرت فرمودند: «سليم، آن قلبي است که پروردگار خويش را ملاقات نمايد در حالي که در آن هيچ چيزي غير خدا نباشد. و فرمودند: هر قلبي که در آن شک و شرک باشد آن قلب از مرتبه ي سليم بودن فرو افتاده است، همانا خواست خداوند از زهد و بي رغبتي به دنيا، فراغت يافتن دلها براي جهان ديگر است.»54 و از ابان بن تغلب 55 نقل شده که گفت:
«در مزدلفه، پشت سر امام صادق عليه السلام نماز مي خواندم چون حضرت از نماز فارغ شدند به من توجه نموده و فرمودند: «اي ابان، نمازهاي پنجگانه واجب هستند، هرکس که حدود و آداب آنها را به پاي دارد و رعايت اوقات آنها را بنمايد، در روز قيامت بر خداوند وارد مي شود در حالي که نزدش پيماني است که باعث رفتن وي به بهشت مي شود، و آن کس که آن چنان که بايد، آداب و حدود نماز را به پاي ندارد و رعايت اوقات نمازها را نکند، خداوند را ملاقات مي کند در حالي که زينهاري برايش نيست، اگر خداوند بخواهد او را عذاب مي کند و اگر بخواهد او را مي آمرزد.»56
روايتهاي ديگر در اين خصوص بسيار است و ما به همين مقدار بسنده مي کنيم.
بدان که از احاديث و آيات چنين برمي آيد که، پذيرش نماز وابسته به حضور قلب و بي توجهي به غير خداوند است، و همچنين پذيرش نماز موجب پذيرش ديگر اعمال مي شود. بنابراين سعي و تلاش در اين امر از اهميت بسياري برخوردار است و غفلت از آن موجب ضرر و زيان بسيار و فروافتادني سخت است و اين غفلت، غفلتي مردود مي باشد، بدين جهت که شخص خويش را به عبادت عادت مي دهد و در ساعتهايي از شب و روز آن را انجام مي دهد ولي از اين گونه عبادتش هيچ بهره اي نمي برد: «بگو: آيا شما را به زيانکارترين مردم از جهت عمل خبر دهيم؟ آنان که کوشش ايشان در راه زندگي اين دنيا باطل گشت، و پندارند که کاري نيکو انجام مي دهند.»57 به ويژه هنگامي که اين روايت به آيه ضميمه گردد که: «هنگامي که نماز پذيرفته نگردد، ديگر اعمال بنده نيز پذيرفته نمي شود؛ همان گونه که چون نماز پذيرفته شود ساير عبادتهاي بنده نيز پذيرفته است.»58 بنابراين از خداوند بلندمرتبه مي خواهيم که با فضل همه گير خويش بر ما به دوام توجه و پذيرش اعمال منت نهد.
پی نوشتها
[1] لطيفه به معناي نغز، پاکيزه، نيکو و سبک مي باشد. که در اين جا منظور امري نامحسوس همچون روح است.
[2] سوره ي حج (22)، آيه ي 46.
[3] نهج الفصاحه، ص 29، حديث 154، کنزل العمال، ج 11، ص 95، حديث 30762، (اذا اراد الله بعبد خيرا، جعل له واعظا من قلبه).
[4] سفينة البحار، ج 1، ص 613، (من کان له من قلبه واعظ، کان عليه من الله حافظ.).
[5] طبع به معناي مهر کردن است، و کنايه از مسدود شدن قلب از دريافت لطايف الهي است.
[6] رين در لغت به معناي گرفتاري است که نه تاب تحمل باقي گذارد و نه راه خروج داشته باشد، اما در تفاسير به معناي زنگار نشسته بر دل آمده است.
[7] سوره ي اعراف (7)؛ آيه ي 100.
[8] سوره ي مائده (5)؛ آيه ي 108.
[9] سوره ي بقره (2)؛ آيه ي 282.
[10] سوره ي مطففين (83)؛ آيه ي 14.
[11] بحارالانوار، ج 70، ص 59، مسند احمد، ج 3، ص 17، «قلب المؤمن اجرد، فيه سراج يزهر، و قلب الکافر اسود منکوس».
[12] کافي، ج 2، ص 423، حديث 3، بحارالانوار، ج 70، ص 51، با اندکي تفاوت «ان القلوب ثلاثة: قلب منکوس لا يعي شيئا من الخير، و هو قلب الکافر، و قلب فيه نکتة سوداء، فالخير و الشرفيه يختجلان، فايهما کانت منه غلب عليه و قلب مفتوح فيه مصباح ترهر، لا يطفأ نوره الي يوم القيامه و هو قلب المومن».
[13] زرارة بن اعين بن سنلس از بزرگترين دانشمندان شيعه در فقه و حديث است، وي فقيهي متکلم و شاعر و اديب و قاري قرآن بوده است و شيخ طوسي (ره. او را از اصحاب امام باقر عليه السلام به شمار آورده است. وي در سال 150 ه.ق. درگذشته است.
[14] سوره ي مطففين (83)؛ آيه ي 14.
[15] کافي: ج 2، ص 273، حديث 20، نوادر راوندي، ج 5، ص 532، «ما من عبد الا و في قلبه نقطة بيضاء، فان اذنب ذنبا خرج من النکتة، نکتة سوداء، فان تاب ذهب ذلک السواد، و ان تمادي في الذنوب زاد ذالک السواد حتي يغطي البياض، فاذا غطي البياض لم يرجع صاحبه الي خيرا ابدا و هو قول الله عزوجل «کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون».
[16] سوره ي اعراف (7)؛ آيه ي 201.
[17] بحارالانوار، ج 74، ص 74، مکارم الاخلاق، ص 459، متن و ترجمه ي حديث چنين است: «عن النبي صلي الله عليه و آله: اعبد الله، کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه يراک» [از نبي اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده است: خداي را چنان عبادت کن که گويا او را مي بيني، و اگر او را نمي بيني همانا او ترا مي بيند].
[18] احاديثي به همين مضمون در کتاب وسائل الشيعه باب 16 از (ابواب الخلل الواقع في الصلاة) آمده است. در متن حديث اين گونه نقل شده است: ان العبد اذا اشتغل بالصلاه جاءه الشيطان و قال له اذکر کذا، اذکر کذا حتي يظل الرجل ان يدري کم صلي.
[19] سوره ي اعراف (7)؛ آيه ي 201.
[20] سوره ي رعد (13)، آيه ي 28.
[21] سوره ي مؤمنون (23)، آيه ي 2.
[22] سوره ي ماعون (107)، آيه ي 5.
[23] سوره ي مؤمنون (23)، آيه ي 60.
24 احياء علوم الدين، ج 1، ص 246، کافي: ج 3، ص 267، حديث 13، فقيه: ج 1، ص 33 حديث 622، وسائل الشيعه، باب 8 از (ابواب اعداد فرائض و نوافلها) حديث 8 «الصلوة ميزان، من و في استوفي».
[25] عوالي اللثالي، ج 1، ص 45، حديث 65، محاسن، ج 1، ص 3 «اعبد الله کانک تراه، فان لم تکن تراه فانه يراک».
26 احياء علوم الدين، ج 1، ص 264، عوالي اللثالي: ج 1، ص 322، حديث 57، محجة البيضاء، ج 1، ص 341 «ان الرجلين من امتي يقومان في الصلاة و رکوعهما و سجودهما واحد، و ان ما بين صلاتهما ما بين السماء و الارض.».
27 عوالي اللثالي، ج 1، ص 322، حديث 58، احياء علوم الدين، ج 1، ص 246. «اما يخاف الذي يحول وجهه في الصلاة، ان يحول الله وجهه وجه حمار.».
28 فقيه، ج 1، ص 136، حديث 642، محجة البيضاء، ج 1، ص 340 «من صلي رکعتني لم يحدث فيهما نفسه بشي من الدنيا غفر الله له ذنوبه».
29بالاترين درجات بهشت.
30 فقيه، ج 1، ص 136، حديث 642، محجة البيضاء، ج 1، ص 340 «من حبس نفسه في صلاة فريضه ما تم رکوعها و سجودها و خشوعها، ثم مجد الله عزوجل و عظمه و حمده حتي يدخل وقت صلاة اخري لم يلغ بينهما کتب الله له کاجرالحاج المعتمر و کان من اهل عليين.».
31 عوالي اللثالي، ج 1، ص 411، حديث 78، با اندکي تفاوت حديث در متن چنين آورده شده است: «ان من الصلاة لما يقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها الي العشر، و ان منها لما تلف کما يلف الثوب الخلق فيضرب بها وجه صاحبها، و ان مالک من صلاتک الا ما اقبلت عليه بقلبک.».
32 کافي، ج 3، ص 265، حديث 5، وسائل الشيعه، باب 8 از «ابواب اعداد الفرائض»، حديث 5 «قال رسول الله صلي الله عليه و آله اذا قام العبد المومن في صلاتة، نظر الله اليه - او قال - اقبل الله عليه حتي ينصرف، واظلته الرحمة من فوق راسه الي افق السماء، والملائکة تحفه من حوله الي افق السماء و کل الله به ملکا قائما علي راسه يقول: ايها المصلي لو تعلم من ينظر اليک و من تناججي مالتفت و لازلت من موضعک ابدا.».
33 فقيه، ج 1، ص 135، حديث 632، وسائل الشيعه، باب 3 از ابواب افعال الصلاة، حديث 3 «لاتجتمع الرغبة والرهبة في قلب الا وجبت له الجنة، فاذا صليت فاقبل بقلبک علي الله عزوجل، فانه ليس من عبد مؤمن بقلبه علي الله عزوجل في صلاته و دعائه، الا اقبل الله عليه بقلوب المومنين اليه و ايده مع مودتهم اياه بالجنة.».
34 نام اصلي ابوحمزه ثمالي ثابت ابن ابي صفيه است که از اصحاب مورد اعتماد امامان: علي بن الحسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد عليهم السلام مي باشد، بعضي گفته اند حضرت امام کاظم عليه السلام را نيز درک کرده است، وفات وي را در سال 150 هـ. ق. يا 115 هـ. ق. گفته اند.
35وسائل الشيعه، باب 3 از ابواب افعال الصلاة، حديث 6. «رأيت علي بن الحسين عليه السلام يصلي، فسقط رداؤه عن منکبه، قلم يسوه حتي فرغ من صلاته، قال: فسالته عن ذلک، فقال: ويحک، اتدري بين يدي من کنت؟ ان العبد لايقبل منه صلاة الا مااقبل منها. فقلت: جعلت فداک، هلکنا؟ فقال: کلا، ان الله يتم ذلک بالنوافل.».
36ابوالقاسم فضيل بن يسار هندي، اصليت وي از کوفه است و در بصره ساکن بوده، از اصحاب امامان حضرت باقر حضرت صادق عليهماالسلام بوده و مورد وثوق واطمينان است، و در زمان حضرت صادق عليه السلام فوت نموده است.
37کافي، ج 3، ص 363، حديث 4، تهذيب، ج 2، ص 342، حديث 1417. «انما لک من صلاتک، الا مااقبلت عليه فيها، فان اوهمها کلها او غفل عن ادائها لفت فضرب بها وجه صاحبها.».
38 گاه انسان براي رفع خستگي و کسالت سينه را جلو داده و سر را بالا برده و گردن را مي کشد اين حالت را اصطلاحا (قد کشيدن) گويند.
39کافي، ج 3، ص 299، حديث 1، «اذا قمت في الصلاة، فعليک بالاقبال علي صلاتک، فانما لک منها الا ما اقبلت عليه، و لا تعبث فيها بيديک و لا براسک و لا بلحيتک و لا تحدث نفسک و لا تتثأب فيها و لا تتمط...».
40 عبيدالله بن علي بن ابي شعبه حلبي، اهل کوفه بود و به دليل آن که خانواده ي او با رفتن به حلب تجارت مي نموده اند به حلبي مشهور گشته اند، و اين خاندان همه از اصحاب امامان عليهم السلام بوده اند و جد آنان، ابوشعبه، از امام حسن و امام حسين عليهماالسلام روايت نموده است. ابن عبيدالله بزرگترين و مشهورترين آن خاندان است و او اولين کتاب شيعه را تأليف نمود. که چون آن را بر حضرت صادق عليهماالسلام خواند، حضرت ضمن درست و نيکو دانستن آن فرمودند: «مثل اين کتاب در فقه نيست». شيخ طوسي او را از اصحاب امام صادق عليه السلام برشمرده است.».
41سوره ي مؤمنون (23)، آيه ي 2.
42 کافي، ج 3، ص 300، حديث 3، «اذا کنت في صلاتک فعليک بالخشوع والاقبال علي صلاتک، فان الله تعالي يقول «الذين هم في صلاتهم خاشعون.».
43 کافي، ج 3، ص 300، حديث 5،تهذيب: ج2، ص286، حديث 1145، «کان علي بن الحسين عليهماالسلام اذا قام الي اصلاة تغير لونه فاذا سجدلم يرفع راسه حتي برفض عرقا.».
44کافي، ج 3، ص 300، حديث 4، «کان عليه السلام اذا قام في الصلاة کانه ساق شجرة، لايتحرک من الاما حرکت الريح منه.».
[45کافي، ج 3، ص 268، حديث 4، تهذيب، ج 2، ص 239، حديث 946. «ان اول ما يحاسب به العبد، الصلاة، فأن قبلت، قبل ماسواها، ان الصلاة اذا ارتفعت في اول وقتها رجعت الي صاحبها و هي بيضاء مشرقه، تقول: حفظتني، حفضک الله، و اذا ارتفعت في غير وقتها بغير حدودها، رجعت الي صاحبها و هي سوداء مظلمة، تقول: ضيعتني، ضيعک الله.».
46 عيص بن قاسم بن ثابت عبيد بن مهران البجلي کوفي، از راويان مورد اطمينان است، و از حضرت امام صادق و امام کاظم عليهماالسلام روايت کرده است.
47 کافي، ج 3، ص 269، حديث 9، تهذيب، ج 2، ص 240، حديث 949، «والله، انه لياتي علي الرجل خمسون سنة و ماقبل الله منه صلاة واحدة، فاي شييء اشد من هذا؟ والله انکم لتعرفون من جيرانکم و اصحابکم من لو کان يصلي لبعضکم ما قبلها منه؛ لاستخفافه بها، ان الله عزوجل لايقبل الا الحسن فکيف ما يستخف به.».
48 کافي، ج 2، ص 16، حديث 3، «ان اميرالمؤمنين عليه السلام کان يقول: طوبي لمن اخلص لله العبادة والدعاء، و لم شغل قبله بما تري عيناه، و لم ينس ذکرالله بما تسمع اذناه، و لم يحزن صدره بما اعطي غيره.».
49سفيان بن عيينة بن ابي عمران هلالي، شيخ طوسي وي را از اصحاب امام صادق عليه السلام دانسته است.
50 سوره ي هود (11)، آيه ي 7. سوره ي ملک (67)، آيه ي 2.
51 سوره ي اسراء (17)، آيه ي 84.
52کافي، ج 2، ص 16، حديث 4، «ليس يعني اکثر عملا، ولکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشية الله تعالي والنية القصادقة و الحسنة. ثم قال: الابقاء علي العمل حتي يخلص اشد من العمل، والعمل الخالص: الذي لاتريدان يحمدک عليه، الا الله عزوجل، والنية افضل من العمل، الا و ان النية هي العمل. ثم تلا قوله عزوجل: «قل کل يعمل علي شاکلته» يعني علي نيته.».
53 سوره ي شعراء (28)، آيه ي 88.
54کافي، ج 2، ص 16، حديث 5، «السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه. و قال: و کل قلب فيه شک او شرک فهو ساقط و انما اراد بالزهد في الدنيا، لتفرغ قلوبهم للآخرة.».
55 ابان بن تغلب بن رياح، يکي از اصحاب بسيار بلند مرتبه نزد شيعه است، حضرت امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهماالسلام را ملاقات و از آنان نقل حديث نموده و نزد آنان منزلتي بسيار داشته است، بطوري که امام باقر عليه السلام به او فرمودند: در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا بده، زيرا من دوست دارم مانند ترا در ميان شيعيانم ببينم. و چون وفات يافت، امام صادق عليه السلام فرمودند: به خدا قسم مرگ ابان قلب مرا به درد آورد.
56 کافي، ج 3، ص 267، حديث 1، تهذيب، ج 2، ص 239، حديث 945 «کنت صليت خلف ابي عبدالله عليه السلام بمزدلفه، فلما انصرف التفت الي، فقال: با ابان، الصلوات الخمس مفروضات من اقام حدودهن و حافظ علي مواقيتهن، اتي الله يوم القيامة و له عنده عهد يدخله به الجنة، و من لم يقم حدودهن و لم يحافظ علي مواقيتهن لقي الله و لا عهد له، ان شاء عذبه و ان شاء غفرله.».
57سوره ي کهف (18)، آيه ي 102 و 103.
58فقيه، ج 1، ص 208، حديث 626، وسائل الشيعه، باب 18 حديث ده از (ابواب اعداد الفرائض)، «ان الصلاة اذاردت، رد سائر عمله، کما انه اذا قبلت قبل سائر عمله.».