■ محتوای منبر عمومی(6)؛ نماز؛ درهمشکننده تکبر و غرور
راهبرد محتوایی
در این جلسه به یکی از کارکردها و آثار اقامه نماز، یعنی بحث تکبر، و نقش نماز در تکبرزدایی و تأثیرات آن در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی پرداخته شده است.
حکم شرعی
نمازگزار باید نماز را به ترتیب بخواند؛ یعنی ابتدا نماز ظهر و بعد نماز عصر و نیز ابتدا مغرب و سپس نماز عشا را بهجا آورد. همچنین نمازگزار باید هر یک از اجزای نماز را در جای خودش بهجا بیاورد، پس اگر عمداً این ترتیب را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند یا سجود را پیش از رکوع بهجا آورد، نمازش باطل میشود.
روایت
حضرت زهرا نیز میفرماید: "فَجَعَلَ اللَّهُ… الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر؛ خداوند متعال نماز را برای دوری از کبر و غرور شما قرار داده است".[1]
مقدمه (داستان)
غرور و خودخواهي و ظلم و ستمي كه خانها و مالكان بزرگ ايران بر كشاورزان و روستاييان داشتند، در همه عصرها و تاريخ اين سرزمين، شگفتآور است. اما اين ظلم و ستم در اواخر دوره قاجار صدچندان شد.
در آن روزها مردم به طبقات مختلفي از قبيل خان، ميرزا، بيگ، ملا، سيد و رعيت تقسيم ميشدند. عُرف و عادت به مرور زمان هر طبقهاي را داراي امتيازاتي كرده بود كه با دلبستگي به آن امتيازات، غرور و تكبر را نيز برايشان به همراه آورده بود. خانها از هر حيث خود را از رعيت دور ميكردند و طبقات غير ممتاز را به حريم خودشان راه نميدادند. رعيت هم حق نداشت خود را به آنان شبيه سازد و در شئون مختلف زندگي از آنان تقليد نمايد. خانها به گونهاي در اين امر پافشاري ميكردند كه گاه داستانهاي مُضحكي روي ميداد.
از جمله آن داستانها اينكه نقل شده: در روستایی دهي به نام خوسف، يكي از خانها بر حسب عادت، در نماز به جاي سوره توحيد (قل هو الله …)، سوره قدر (انا انزلناه …) را تلاوت ميكرد. روزي يك فرد عادي، فارغ از قيد خاني و غافل از عادت خان، پهلوي خان به نماز ايستاد و پس از قرائت سوره حمد، انا انزلناه را تلاوت كرد. خان چنان عصباني شد كه او را به باد دشنام و كتك گرفت و گفت: پدر سوخته! خان "انا انزلنا"، تو هم "انا انزلنا"؟! تو همان "قل هو الله" آباء و اجدادي خودت را بخوان![2]
به گفته بزرگان اخلاق، تكبر بر سه قسم است:
1. تكبر گاهي در مقابل خداوند است، مانند تكبر ورزيدن شيطان در مقابل فرمان خداوند كه فرمود بر آدمA سجده كنيد! و شيطان گفت: "لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ من هرگز براي بشري كه از گل خشكيدهاي كه از گل بدبويي گرفته شده است، آفريدهاي، سجده نخواهم كرد.[3] و گفت: "أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين؛ من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدهاي و او را از گِل".[4]
و يا مانند تكبر فرعون كه گفت: "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي؛ من پروردگار برتر شما هستم".[5] و نيز گفت: "ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِى؛ من خدايي جز خودم براي شما سراغ ندارم".[6]
2. گاه تکبر در مقابل انبيا و پيامبران است، بدین صورت که خود را بالاتر از آن میدانند كه از پیامبران الهی انقياد و اطاعت کنند، مانند آنچه فرعونيان ميگفتند: "أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا؛ آيا ما به دو انسان (موسي و هارون) كه همانند خودمان هستند، ايمان بياوريم! .[7]
و يا قوم نوحA كه به يكديگر ميگفتند: "وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُون؛ و اگر از بشري همانند خودتان (نوحA) اطاعت كنيد، بهيقين زيانكاريد".[8] و ميگفتند: "إِنْ أَنْتُمْ إِلا بَشَرٌ مِثْلُنا؛ نيستيد شما مگر بشري مانند ما".[9]
3. گاه تكبر در برابر بندگان ديگر خداست كه برخی افراد به بهانههای مختلفی همچون مال و ثروت، حسب و نسب خانوادگی، موقعیت و مقام اجتماعی، مدرک و تخصص و… خود را برتر از دیگران پنداشته و در گفتار و رفتار خود، بر دیگران تکبر میورزند.
1. آشنایی با برکات تواضع و فروتنی
امام صادقA فرمود: "مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ… وَ لَيْسَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ يَقْبَلُهَا وَ يَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا التَّوَاضُعُ؛ و هر كسي براي خدا تواضع كند، خداوند او را بر بسياري از بندگانش شرافت ميبخشد… و هيچ عبادتي براي خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود، مگر اينكه باب آن تواضع است".[10]
عليA فرمود: "بِالتَّواضُعِ تَكُونُ الرِّفْعَةُ؛ تواضع انسان را بالا ميبرد".[11] و پيامبر اكرمB فرمود: "بهراستي فروتني باعث بالا رفتن صاحبش ميشود. پس فروتني كنيد كه خداوند شما را بالا برد".[12]
2. عبرتآموزی از عاقبت شوم متکبران
یکی از سنتهای حتمی پروردگار متعال است است که افراد متکبر، دیر یا زود خوار و ذلیل شده، جزای تکبر و غرور نابهجای خود را مشاهده خواهند نمود. تاریخ نیز گواه روشنی بر این مدعاست. پيامبر اكرمB فرمود: "مَنْ يَسْتَكْبِرْ يَضَعْهُ اللَّه؛ كسي كه تكبر ورزد، خداوند او را ضايع ميكند".[13]
عاقبت رضاخان
یکی از افرادی که بررسی زندگینامه و عاقبت او درسآموز و عبرتانگیز است، رضاخان است. او که به قلدری شهرت داشت، خود را أعلیحضرت و در ردیف خدا میدید و همین روحیه باعث انجام خیانتهای متعددی در حق دین و دنیای مردم ایران شد که صفحات تاریخ آن را بیان کرده است.
از نكات قابل تأمل و عجیب زندگي او اين است كه نقل شده رضاخان در زندگي از دو چيز متنفر بود: سياهپوستان و غارغار كلاغ.
در اواخر عمر، او را به ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي تبعيد كردند و در باغ بزرگي كه درختهاي بسيار بلند با ديوارهاي مرتفع و محصور داشت، او را تحت نظر قرار دادند. چند خادم سياهپوست هم به او دادند.
او در آنجا شب و روز با غارغار كلاغها و با آن سياهان آفريقايي سر و كار داشت.
گاهي به خود اشاره ميكرد و ميگفت: منم اعلي حضرت قدَر قدرت، قوي شوكت… بعد خودش به دنبال اين گفتار چند بار ميگفت: هي زكّي![14]
اي دل از پست و بلند روزگار انديشه كن |
|
در برومندي ز رعد و برق و باد انديشه كن |
از نسيمي دفتر ايام بر هم ميخورد |
|
از ورقگرداني ليل و نهار انديشه كن |
پرتگاه بیایمانی: قرآن کریم درباره پيامد تكبر شيطان ميفرمايد: "فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ؛ پس همگي سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد [و بهخاطر نافرماني و تكبرش] از كافران شد".[15]
از امام صادقA درباره كمترين درجه "الحاد" سؤال شد، حضرت فرمود: "اِنَّ الْكِبْرَ اَدْنَاهُ؛ كمترين درجه كفر و الحاد، تكبر است".[16] و در حديثی دیگر از آن حضرت، تكبر به عنوان يكي از پایههای سهگانه كفر یاد شده است: "أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الاِسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَد؛ ريشه و اساس كفر سه چيز است: حرص، تكبر و حسد".[17]
انزوای خانوادگی و اجتماعی: امام صادقA میفرماید: "أمْقَتُ النَّاسِ اَلْمُتَكَبِّر؛ منفورترين مردم، متكبر است".[18]
رسول اكرمB: "كسي كه براي خدا فروتني كند، خدا او را بالا ميبرد. پس او در نزد خويش ناتوان و ناچيز است، ولي در ديد مردم بزرگ جلوه ميكند. و كسي كه تكبر ورزد، خدا او را پايين ميآورد. پس او در چشم مردم كوچك است و در نزد خود [به خيالش] بزرگ جلوه ميكند".[19]
میگویند فرد ثروتمندي سوار بر اسب گرانقيمتي شده و با تكبر از محلهاي عبور ميكرد. او از مقابل فرد ساده و ژندهپوشي گذشت و با فخرفروشي به او نگريست. مرد ژندهپوش دهانه اسب او را گرفت و گفت: اگر تكبر تو به خاطر حسب و نسب و پدرانت است، پس برتري از آنِ آنها ميباشد، نه براي تو. اگر تكبرت به خاطر لباسي است كه پوشيدهاي، پس شرافتات براي لباست است، نه خودت. و اگر تكبر تو به دليل مركب گرانقيمتي است كه سوار شدهاي، پس اين فضيلت براي مركبت ميباشد. حال بگو خود چه داري كه با آن فخرفروشي كني؟![20]
ز خاك آفريدت خداوند پاك |
|
پساي بنده افتادگي كن چو خاك |
تواضع سر رفعت افرازدت |
|
تكبر به خاك اندر اندازدت |
به عزت هر آن كو فروتر نشست |
|
به خواري نيفتد ز بالا و پست |
ذلت دنیایی: قرآن كريم ميفرمايد: "قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ؛ خداوند به ابلیس گفت: از آن [مقام و مرتبهات] فرودآي كه تو حق نداري در آن [مقام و مرتبه] تكبر كني! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكي!".[21]
امام عليA نیز در اين باره ميفرمايد: "مَنْ تَكَبَّرَ عَلَى النَّاسِ ذَلَّ؛ كسي كه فخرفروشي كند، ذليل ميشود".[22]
ذلت آخرتی: قرآن كريم جایگاه متکبران را دوزخ میداند: "قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين؛ به آنان گفته ميشود: از درهاي جهنم وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد! چه بد جايگاهي است جايگاه متكبران!".[23]
تكبر، ماية كينهتوزي: امام باقرA: "إياكَ وَالكِبْرَ فَإنَّهُ داعِيةُ المَقْتِ وَمِنْ بابِهِ تَدْخُلُ النِّقَمُ عَلَي صاحِبِهِ وَمَا أقَلَّ مَقامَهُ عِنْدَهُ وأسْرَعَ زَوَالَهُ عَنْهُ؛ از تكبر بپرهيز، بهدرستي كه خودبزرگبيني فراخوانندة كينه است و از درِ آن، سختيها به سوي فرد راه مييابد و چقدر مدتش كم و زوالش سريع خواهد بود".[24]
تنهایی: عليA فرمود: "لَيْسَ لِمُتَكَبِّرٍ صَدِيقٌ؛ براي متكبر دوستي وجود ندارد".[25]
بدگویی مردم: عليA فرمود: "ثَمَرَةُ الْكِبْرِ الْمَسَبَّةُ؛ ميوه درخت تكبر، بدگويي است".[26]
محروميت از دانشافزایی: امام كاظمA فرمود: "زراعت در زمينهاي نرم و هموار ميرويد و روي سنگهاي سخت هرگز رويش ندارد. همينگونه دانش و حكمت در قلب انسان متواضع رويش دارد و در قلب متكبر جبار آباد نميگردد؛ زيرا خداوند تواضع را وسيله عقل و تكبر را از ابزار جهل قرار داده است".[27]
از دست دادن فرصتها: امیرمؤمنانAدراينباره ميفرمايد: "بِكَثْرَةِ التَّكَبُّرِ يَكُونُ التَّلَفُ؛ فزوني تكبر مايه تلف [و از دستدادن امكانات و فرصتها] است".[28]
4. پناه بردن به نماز
بزرگان قبیلهای از قبایل عرب به پیغمبر اکرمB گفتند: ما حاضریم اسلام بیاوریم و جان و مالمان را در اختیار شما قرار دهیم، به شرط اینکه سجدۀ نماز را از ما بردارید! در شأن ما نیست که روی خاک بیفتیم. پیغمبر اکرمB فرمودند: "لَا خَیْرَ فِی دِینٍ لَیْسَ فِیه رُکُوعٌ وَ سُجُود؛ در دینی که رکوع و سجود ندارد، خیری نیست؛ اگر میخواهید اسلام را قبول کنید، باید سجدهاش را هم قبول کنید".[29]
یکی از اساسیترین راهکارهای شکستن روحیه شیطانی تکبر و غرور، بهرهمندی از نمازی است که باعث تلطیف روحیه آدمی و یادآوری حقارت و ذلت درونی انسان در پیشگاه پروردگار متعال است.
اینکه انسان با نماز به خود یادآوری نماید که حتی اگر به بالاترین درجات دنیایی هم رسیده باشد، باز هم در مقابل عظمت خداوند، ذرهای ناچیز است و خداوند اگر اراده نماید، میتوان در چشم بر همزدنی، همه داراییها را از او گرفته، از عزت به ذلت، و از دارایی به فقر و ناداری بیفتد.
رسیدن به این حقیقت، در پرتو پذیرش خداوند متعال و خاکساری و فروتنی در پیشگاه الهی است که باعث تلطیف روحیه و کنارزدن پردههای نادانی و غرور میشود و باعث میگردد در مقابل خانواده و اجتماع نیز این روحیه خودپسندی را کنار نهد و به زیردستان خود ظلم و ستم ننماید.
حضرت صدیقه طاهره نیز در خطبه معروف به "فدکيه"، بعد از آنکه حمد و ثنای حضرت حق را بهجای میآورد، به اهمیت و فلسفه نمـاز پرداخته و میفرماید: "فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر؛ خداوند متعال ایمان را وسیله پاکی شما از شرک و نماز را برای دوری از کبر و غرور شما قرار داده است".[30]
[1]. خطبه فدکیه؛ ر.ک: شیخ طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص99.
[2].محمدحسين محمدى، هزار و يك حكايت اخلاقي، ص156.
[3]. حجر: 33.
[4]. اعراف: 12.
[5]. نازعات: 24.
[6]. قصص: 38.
[7]. مؤمنون: 47.
[8]. همان: 34.
[9]. ابراهیم: 10.
[10]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج72، ص121.
[11]. على بن محمد الليثى، عیون الحکم، ص187.
[12]. شيخ كلينى، كافى، ج2، ص121.
[13]. شيخ صدوق، امالي، ص395، ح 1.
[14]. محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، ص922.
[15]. بقره: 34.
[16]. شيخ كلينى، كافى، ج2، ص309.
[17]. همان، ص289.
[18]. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص198؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج70، ص2312.محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج3، ص2655.
[19]. متقى هندى، كنز العمال، ح 5737.
[20]. ملا محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج1، ص377.
[21]. اعراف: 13.
[22]. شيخ كلينى، كافى، ج8، ص19. ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص88؛ محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج3، ص2659.
[23]. زمر: 72؛ نحل: 29.
[24]. ميرزا حسين نورى، مستدرک الوسائل، ج2، ص30.
[25]. محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمة، ج3، ص2659.
[26]. على بن محمد الليثى، عیون الحکم والمواعظ، ص209.
[27]. ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص396.
[28]. محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمة، ج3، ص2659.
[29]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج17، ص53.
[30]. خطبه فدکیه؛ ر.ک: شیخ طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص99.