■ طرح درس دانش آموزی؛عنوان دوست داری بازیگر شوی
درسنامههای ابتدایی طرح قیام
جذابیت اولیه و ارتباطگیری با مخاطب
خیلیها دوست دارند بازیگر شوند و بتوانند نقشهای مختلف را به خوبی اجرا کنند و به چهرهای معروف و دوستداشتنی تبدیل شوند.
در این جمع ما، چه کسانی دوست دارند بازیگر مطرح و خوبی شوند؟
مربی محترم از میان دانشآموزان سه نفر را انتخاب میکند و نزد خود میآورد.
این دوستانِ شما، امروز برای شما نقشی را اجرا میکنند و شما باید حدس بزنید که او چهکار میکرده است. آمادهاید؟
نکته: مربی برگه مربوط به اجرای پانتومیم را به نفر اول میدهد که روی آن نقش او نوشته شده است.
نفر اول: رفتن کنار آینه، شانه کردن موها، پوشیدن لباس و خارج شدن از خانه و خرید بستنی و خوردن آن در مسیر راه.
نفر دوم: برنده شدن در مسابقه و رفتن بالای سِن و جایگاه، گرفتن جایزه و ابراز احساسات برای مخاطبان.
نفر سوم: نگاهکردن به ساعت (مثلاً ساعت روی دیوار یا ساعت مچی)، ناراحتی و نگرانی از دیرشدن، حرکت باعجله و شتاب، وضو گرفتن و به نماز ایستادن.
خداوند مهربان بهعنوان آفریننده انسان، به او نقشی مهم واگذار کرده است که همه باید آن را به خوبی اجرا نمایند.
چه نقشی؟
اینکه بنده خوبی برای خداوند باشیم و با انجام دستورهای الهی، خوشحالی و رضایت خداوند را به دست آوریم. یکی از این دستورهای الهی که خداوند خیلی روی آن تأکید کرده، این عمل است:[1] م ا ن ز
آفرین بر شما! نـمـاز
البته نماز خواندن نقش بازی کردن نیست، بلکه نقشآفرینی درست و زیبایی است که باعث خشنودی خداوند میگردد و باعث میشود خداوند انسان را در کارهای مختلف یاری کند، دعاهایش را مستجاب کند و روزبهروز بر دوستی او با خداوند، افزوده گردد.
به خاطر همین کسانی مثل پیامبر ما حضرت محمدB و امامان عزیز ما، چون از همه بیشتر با خدا دوست بودند، بیشتر از دیگران نسبت به نماز علاقه نشان میدادند و همیشه منتظر بودند تا وقت نماز فرا برسد و با علاقه و اشتیاق فراوان، به گفتوگو و سخن گفتن با خداوند بپردازند.
ازاینرو پیامبر ما حضرت محمدB همزمان با وقت نماز، با شنيدن صداى اذان نشاط و سرزندگى مىيافت و به مؤذن خودشان "بلال حبشی" میفرمود: "اَرِحنَا یا بلال؛ ای بلال ما را آسوده و شادمان كن".[2]
و در حالات حضرت علی(علیه السلام) چنین آمده: به هنگام نماز، رنگ و رخسارش تغییر ميکرد و بدن مبارکش به لرزه میافتاد و میفرمود: وقت ادای امانتی است که خداوند آنرا به آسمانها و زمین و کوهها عرضه نموده ولی آنها از قبول آن خودداری کردند و انسان آن را قبول کرد و حال آنکه من ضعیف هستم و نمیدانم خوب میتوانم آن امانت را ادا کنم یا خیر".[3]
امام حسین علیه السلام
درباره امام حسين (علیه السلام) نیز گفتهاند که وقتى وضو مىگرفت، رنگش پريده و پاهايش مىلرزيد. وقتی سبب را پرسيدند، فرمود: "سزاوار است براى كسى كه در مقابل خداى باجبروت ايستاده، رنگش زرد شود و پاهايش بلرزد".[4]
ماجرای عجیب شهید
شهید بابایی یکی از شهیدان بزرگ ایران اسلامی است که دوره خلبانی را در آمریکا گذرانده بود. در روزهای آخر تحصیل بود و باید مدرکش را میگرفت و به ایران باز میگشت، اما مشکلی پیش آمده بود. خود شهید بابایی میگوید: "دورة خلباني ما در آمريكا تمام شده بود، اما بهخاطر گزارشاتي كه (توسط هماتاقي) در پروندة خدمتم درج شده بود، تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نميدادند، تا اينكه روزي به دفتر مسئول دانشكده، كه يك ژنرال آمريكايي بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشينم. پروندة من جلوی او، روي ميز بود. ژنرال آخرين فردي بود كه ميبايستي نسبت به قبول و يا رد شدنم اظهار نظر ميكرد.
او پرسشهايي كرد كه من پاسخش را دادم. از سؤالهاي ژنرال برميآمد كه نظر خوشي نسبت به من ندارد. اين ملاقات ارتباط مستقيمي با آبرو و حيثيت من داشت؛ زيرا احساس ميكردم كه رنج دو سال دوري از خانواده و شوق برنامههايي كه براي زندگي آيندهام در دل داشتم، همه در يك لحظه در حال محو و نابودي است و بايد دست خالي و بدون دريافت گواهينامه خلباني به ايران برگردم. در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا درآمد و شخصي اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا براي كار مهمي به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتي را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم: كاش در اينجا نبودم و ميتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم براي آمدن ژنرال طولاني شد. گفتم كه هيچكار مهمي بالاتر از نماز نيست، همينجا نماز را ميخوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهاي از اتاق رفتم و روزنامهاي را كه همراه داشتم به زمين انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم يا بشكنم؟ بالاخره گفتم: نمازم را ادامه ميدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم و در حاليكه بر روي صندلي مينشستم، از ژنرال معذرتخواهي كردم. ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه معناداري به من كرد و گفت: چه ميكردي؟
گفتم: عبادت ميكردم. گفت: بيشتر توضيح بده.
گفتم: در دين ما دستور بر اين است كه در ساعتهاي معيّن از شبانهروز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعات زمان آن فرا رسيده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و اين واجب ديني را انجام دادم.
ژنرال با توضيحات من سري تكان داد و گفت: همة اين مطالبي كه در پروندة تو آمده، مثل اينكه راجع به همين كارهاست. اينطور نيست؟
پاسخ دادم: آري همينطور است. او لبخندي زد. از نوع نگاهش پيدا بود كه از صداقت و پايبندي من به سنت و فرهنگ خوشش آمده است. با چهرهاي بشّاش، خودنويس را از جيبش بيرون آورد و پروندهام را امضا كرد. سپس با حالتي احترامآميز از جا برخاست و دستش را بهسوي من دراز كرد و گفت: به شما تبريك ميگويم. شما قبول شديد. براي شما آرزوي موفقيت دارم.
من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولين محل خلوتي كه رسيدم به پاس اين نعمت بزرگي كه خداوند به من عطا كرده بود، دو ركعت نماز شكر خواندم".[5]
نماز اعلان وفاداری و دوستی ما با خداوند است که هرچه بیشتر و بهتر آن را بهجا آوریم، دوستی ما بیشتر و لطف خداوند بیشتر شامل حال ما خواهد شد.
یکی از شرایط اقامه بهتر نماز، درستخواندن و یادگیری قسمتهای مختلف نماز است.
نکته: مربی محترم به اقتضای زمان و حوصله مخاطبان، میتواند بخشهایی از نماز همانند قرائت حمد و سوره، ذکر رکوع و سجود، تشهد و سلام و مانند آن را به صورت مسابقهای و با اهدای جوایز به نفرات برگزیده، اجرا نماید.