■ داستان طفلان مسلم

داستان طفلان مسلم

"طفلان مسلم"

به این داستان با دقت گوش کنید تا سه غلط آن را پیدا کنید.

محمد و ابراهیم دو کودک بودند که بعد از شهادت پدرشان "مسلم بن عقیل" به دستور ابن زیاد، زندانی شده بودند. زندان جایی تاریک و ترسناکی بود. بوی نم می داد. بچه ها روزها از گرسنگی روزه می گرفتند و شب با دو قرص نان و کوزه ای آب که زندان بان پیر برایشان می آورد افطار می کردند با آن که لاغر شده بودند و در زندان به آن ها سخت می گذشت، استقامت می کردند. مدت ها بود که در زندان بودند دیگر خسته شده بودند روزی زندان بان را صدا زدند پیرمرد مهربانی بود. محمد پرسید "ای پیرمرد آیا محمد (ص) را می شناسی؟" پیرمرد با تعجب نگاهی به آن ها کرد و آب دهانش را فرو برد و گفت "او پیامبر ماست".

ابراهیم فوری سؤال کرد: "علی را چطور؟"

پیرمرد تبسمی کرد و گفت: او پسر عموی پیامبر و جانشین اوست.

بعد هر دو آهی کشیدند و گفتند: "ما از خاندان او هستیم. ما بچه های عقیل هستیم."

زندان بان تا فهمید دستی به سرش زد و بعد در زندان را باز کرد و آن ها را در آغوش گرفت و گفت: مرا ببخشید. خیال می کردم شما ولگردید. مرا ببخشید. و بعد آن دو را آزاد کرد.

ابراهیم و محمد نمی دانستند به کجا بروند توی کوچه ها سرگردان بودند که صدایی شنیدند می خواستند فرار کنند که دیدند زنی که شبیه مادرشان بود به طرفشان می آید. زن جلو آمد محمد و ابراهیم خیلی خوشحال شدند زن جلو آمد دیدند مادرشان نیست می خواستند فرار کنند؛ ولی دیر شده بود. زن گفت: از من نترسید دیدم شب تنها و سرگردان هستید دلم به رحم آمد. بیایید به خانه من فردا بروید.بچه ها به خانه آن زن رفتند زن برایشان شیر و خرما آورد. خیلی خوشمزه بود. روزها بود که غذایی چنین دلچسب نخورده بودند. زن وقتی فهمید دو کودک مسلم بن عقیل

هستند رنگش پرید، نمی دانست چکار کند. شوهرش حارث مرد پلیدی بود او از صبح همان روز که خبر فرار بچه ها در شهر کوفه پیچید و ابن زیاد برای پیدا کردنشان جایزه ای تعیین کرد سوار بر اسبش شده بود تا آن ها را پیدا کند. زن آن شب بچه ها را در اتاق دیگری خواباند وقتی بچه ها به خواب رفتند بیرون آمد خوابش نمی برد نیمه شب بود که حارث پیدایش شد خسته بود و عصبانی از صبح دنبال بچه ها گشته بود ولی آن ها را نیافته بود زنش برایش شام آورد حارث داد و بیداد می کرد و تشر می زد و غر غر می کرد بچه ها نیمه شب از صدای او بیدار شدند و وقتی فهمیدند که حارث می خواهد آن ها را بکشد شروع کردند به گریه حارث که صدای گریه اشان را شنید برخاست تا خانه را با دقت جست و جو کند زنش می خواست جلویش را بگیرد که شک حارث بیشتر شد.

وقتی بچه ها را پیدا کرد، دست های ان ها را بست و غلامش را بیدار کرد و به سوی فرات به راه افتادند. وقتی زنش فهمید حارث قصد کشتن بچه ها را دارد با گریه و زاری خودش را روی پاهای شوهرش انداخت تا او را از کارش باز دارد ولی اصرار و التماس او در دل حارث اثر نکرد.

وقتی بچه ها به لب فرات رسیدند نزدیک صبح بود. حارث می خواست آن ها را بکشد که محمد و ابراهیم از او خواستند تا اجازه دهد دو رکعت نماز بخوانند. حارث که خیال می کردند بچه ها از مرگ می ترسند پوزخندی زد و گفت: بخوانید.

نسیم ملایمی می وزید. بلبلان زیبا چهچه می زدند. باد آرام بر فرات بوسه می زد. ستارگان سوسو می زدند. بچه ها وضو ساختند. نسیم با زلف های آن دو بازی می کرد بچه ها تکبیر گفتند و همراه نسیم به نماز ایستادند.

حارث که حوصله اش سر رفته بود با خشم از آن ها خواست تا زود نمازشان را تمام کنند بعد به غلامش دستور داد تا سر بچه ها را از تن جدا کند؛ ولی غلامش قبول نکرد و خود را در فرات انداخت و حارث خود جلو رفت و با سنگدلی اول سر عبد الله و بعد سر محمد را جدا کرد و نزد ابن زیاد برد.

قال رسول الله أحبّ الله من أحبّ حسینا (بحار ج 43).

من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

 

بار دیگر شاهد برپائی خیمه گاه حسینی در دل های مؤمنان هستیم. هر سال با فرا رسیدن این ماه، عشق و شور وصف ناپذیری در نهان جان ها ایجاد می شود. کوچک و بزرگ، شوریده سر آهنگ عشق ورزی می سرایند و خود را در برپائی خیمه محبت و شهادت سهیم می داند. در این میان حضور کودکان و نوجوانان با قلب های پر از محبت به خاندان رسالت جلوه ای خاص دارد لباس سیاه و زنجیرهای کوچک آنان در دست قلب هر بیننده را آکنده از خون و اندوه می سازد! امام آنچه از برپائی خیمه حسینی انتظار می رود شناخت و معرفت هر چه بیشتر. مکتب انسان ساز عاشورا و پیروی از اهداف عالی آن قیام می باشد.

 

فایل پیوست : دریافت
1396/11/7 ساعت 10:21
کد : 863
دسته : دوره ابتدایی,دوره اول متوسطه,دوره دوم متوسطه
لینک مطلب
کلمات کلیدی
طفلان مسلم
کودک و نوجوان
زندگی طفلان مسلم
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز