■ شک می کنم پس هستم
سیدمحمد سجادی
شک میکنم پس هستم!
مثل آسانسوری که بین طبقه سوم و چهارم گیرکرده باشد، در حالتی بین قیام و قعود متوقف شد. این بار انگار بین سه و چهار مردّد بود. هر چقدر به مغزش فشار آورد، حساب کار دستش نیامد. به ناچار بنا را بر چهار گذاشت و نماز را تمام کرد. باید یک رکعت نماز احتیاط میخواند، احتیاطاً یک رکعت هم خودش به آن اضافه کرد و شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز احتیاط. در بین نماز احتیاط بین یک و دو شک کرد. هر چه کرد نتوانست بر شکش غلبه کند. از روی احتیاط دوباره نمازش را به جای آورد. هنگام قرائت، بارها و بارها در اینکه آیا حروف را درست از مخرج ادا کرده یا نه شک کرد. همین بود که بعضی قسمتها را چندین و چند بار تکرار کرد. به "غیر المغضوب" که رسید محض اطمینان، هشت بار آن را تکرار کرد؛ (کار که از محکم کاری عیب نمیکند.)
حاج لطف الله، موجودی ماتمزده، وسواسی و سختگیر بود. هرگز از شک به یقین نرسید. تمام زندگیاش در یک نکته خلاصه میشد "شک میکنم پس هستم" با اینکه میدانست شک انسان کثیرالشک قابل اعتنا نیست اما نمیتوانست خودش را قانع کند. بالاخره در سن 78 سالگی یقین به او رسید. در وصیتنامهاش نوشته بود 127 سال نماز قضا از طرف او بخوانند.