■ با کی اومدیم سیزده بدر!

با کی اومدیم سیزده بدر!

محمدرضا آتشین صدف

 

  • بدو برو اون جوجه‌ها رو بیار... عجب ذغالی شده...
  • آره. مقوا رو بده یه کمم من بادش بزنم.
  • بگیر. مرسی.
  • مرتضی کجا رفتش؟
  • فکر کنم رفته نماز بخونه.
  • اینم ما رو کشت با این نماز خوندنش. عینهو آخوندا می‌مونه. تا می‌رسیم یه جایی اول نماز.
  • بابا بی‌خیال.
  • اولین باره باهاش میام مسافرت. می‌دونستم حزب‌اللهی ولی نه تا این حد.
  • خب دیگه هر کسی یه جوریه دیگه.
  • این جوریشو دیگه ندیده بودم.
  • بهت بر نخوره ولی من فکر می‌کنم درستش کاریه که مرتضی می‌کنه. پس ما خوبیم؟! همۀ کارامونو می‌کنیم بعد اگه شد یه نمازی می‌زنیم به کمرمون!
  • تیکه می‌ندازی؟... داشتیم بهزاد؟
  • نه بابا. تیکه چیه! نظرمو گفتم.
  • دست بردار. ما رو سیا نکن، عمریه ذغال فروشم.
  • ههههه.
  • آخه من کی نماز خوندم که این دومیش باشه.
  • واقعا؟!
  • فکر کنم آخرین بار تو راهنمایی بودم. اونم واسه اینکه با معلم پرورشی‌مون رودبایستی داشتم. آدم خوبی بود.
  • پس چی شد این جوجه‌ها؟ پسرم دِ بیارشون دیگه؟
  • اومدم بابا.
  • ولی پسرتو دیدم نماز می‌خونه.
  • کدومشون؟
  • آرش رو می‌گم.
  • اووف... نماز می‌خونه چه جورم. حاج‌آقای خونه‌س. یه روز به مامانش گفته خجالت می‌کشه از این که بابا نماز نمی‌خونه... گفته مگه بابا خدا رو قبول نداره؟
  • اون چی بهش گفته؟ مامانش؟
  • آره.
  • گفتدش که نه این طورام نیست. خدا رو قبول داره. پس هر سال میریم مشهد زیارت برا چیه؟ اگه کسی خدا رو قبول نداشته باشه که زیارت نمیره...
  • به به. جوجه‌ها هم رسید. ماشاء الله به گل پسرم. آرش جون می‌رسی یه سر به ماشین بزنی. از اینجا دیده نمی‌شه. برو ببین یه وقت به بچه‌ای روش خط نکشه.
  • باشه بابا.
  • آره. خلاصه باهاش داستان داریم.
  • بعضی وقت‌ها هم می‌خواد بهم بگه ولی روش نمیشه.
  • پارسال مدرسه‌شون برده بودن قم اردوی یه روزه. برگشتنی برام یه سوغاتی فکر می‌کنی چی اورده بود؟
  • سجاده
  • همین.
  • بهزادجون قربون دستت می‌ری یه دستگیره بیاری این سیخا داره داغ میشه.
  • ...
  • بهزاد.
  • هان؟
  • می‌گم تو هم می‌خوای بری نماز، برو داداش. کاری نداره اینجا.
  • نه مشکلی نیست بعد ناهار با هم می‌ریم.
  • ای بابا. ما رو ببین با کی اودمدیم سیزده بدر!
  • نه خب اشکالی داره.
  • حوصله داری تو هم!
  • حوصله نمی‌خواد. مرام می‌خواد.
  • دمت گرم داداش. دمت گرم. حالا دیگه بی‌مرام هم شدیم؟! ای والله.
  • حالا ناراحت نشو. تو خودت عند مرامی. شکلاتی شکلاتی. منظورم این نبود. می‌گم تو این قدر مرام داری، یه کم هم واسه اوسّا کریم مرام بذار. همین.
  • آهان از اون لحاظ!
  • من می‌گم. نماز خوندن یعنی اینکه به خدا می‌گی خیلی با معرفتی. ای والله. مخلصیم. واسه همه چی. واسه هر چی که دادی و ندادی.
  • این روحانیه هست. داش مشدی حرف می‌زنه. عین اون حرف می‌زنی.
  • آقای قرائتی؟
  • نه قرائتی رو می‌شناسم. اون یکی. صداش بمه.
  • آهان آقای انصاریان رو می‌گی.
  • آره همون.
  • خیلی باحاله. خیلی خوشم میاد از حرف زدنش. یه وقتایی خانمم سخنرانیش رو که تلویزیون می‌ذاره، می‌گیره.
  • خب مرتضی هم پیداش شد.
  • کو؟
  • اوناهاش.
  • آهان دیدم.
  • یه وقت جلوش اون از این حرفا باهام نزنی هان. خوب نیست.
  • باشه. پس بعد ناهار بریم.
  • کجا؟
  • نمازخونه.
  • تو هم عجب سریشی هستی هان.
  • نه جدی می‌گم داوود. خیلی وقت بود می‌خواستم بهت بگم. پیش نمی‌اومد.
  • به خاطر من. دوست دارم دوباره شروع کنی. به خاطر بچه‌هات هم شده. ببین حتما خانمتم معذبه. از این وضعیتت. هم خدا راضی هم بندۀ خدا راضی...
  • حتما گور بابای قاضی. آره؟!
  • ههههههههه
  • هههه
  • نه. جون من.
  • حالا ببینم چی میشه.
  • نشد دیگه. بگو جان بهزاد.
  • تو هم وقت گیر اوردی. یه کم با اون مقوا باد بزن این ذغالا گُر بگیرن.
  • باشه می‌زنم فقط یک کلمه بگو باشه. حله؟
  • باشه بابا تو هم.
  • نوکرتم. دمت گرم.
  • ولی ببین یه استخر یه کله پاچه باهاس بدی. گفته باشم.
  • اِ؟ واسه چی؟
  • خب دیگه به قول آخوندا الان توفیق پیدا کردی یه نفر رو به راه راست هدایت کنی. خب باید خرجم واسش بکنی نه؟
  • ههههه. اِی لاشخور. باشه.
  • باشه نه. باید بگی: "باشه داوودجون کوچیکتم هستم".
  • باشه داوودجون کوچیکتم هستم. راضی شدی.
  • آهان. حالا شد.
  • ولی تلافیشو سرت در میارم. یکی طلبت.
  • دو تا!
  • ...

 

1. بعد از اینکه آرش جوجه‌ها را برای پدرش آورد کجا رفت؟

رفت نماز بخواند.

رفت ببیند مرتضی همسفرشان کجاست.

رفت نان سنگک تازۀ خاش خاشی بخرد.

رفت ببیند یه وقت کسی به ماشینشان دست نزده باشد. Ö

2. بر اساس داستان نماز خوندن چه می‌خواهد؟

حوصله

مرام

پول

رو

 

1394/4/11 ساعت 16:45
کد : 59
دسته : متن طنز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
طنزنماز
لطیفه نماز
متن ظنز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز