■ رمز و رازهای نماز در کلام بزرگان؛ مرگ اندیشی مبارکی که در نماز مستتر است
چراغ معرفت دیگری که عارف روشن ضمیر آیت الله بهجت در بیانات خود روشن می کنند اشاره به مرگ اندیشی مبارکی است که در نماز مستتر است. اصولا انسان تا زمانی که با مرگ به رفاقت نرسد نمی تواند ادعای کمال داشته باشد همچنان که مولا علی علیه السللام در خطبه پنج نهج البلاغه می فرماید: "و الله لابن أبی طالب ءانس بالموت من الطفل بثدی أمه / سوگند به خدا که انس فرزند ابوطالب به مرگ بیشتر است از انس کودک به پستان مادرش." در واقع نسبت انسان با کمال و نقصان در نسبتی است که او با مرگ برقرار می کند و البته همین مرگ اندیشی به وضوح در نماز مستتر شده است.
آیت الله بهجت در این باره تصریح می کنند: "ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که میایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه میکنیم؛ و بعد به سجده و خاک برمیگردیم. قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است و این که هیچ حرکتی از خود ندارد و سجود غایت خضوع است."
بزرگان اهل معنا و معرفت و شخصیت های قرآنی و معنوی توجه شایانی به اهمیت نماز داشته اند و این موضوع البته مایه تعجب نیست. وقتی از زبان معصوم علیه السلام می شنویم و می خوانیم که نماز، معراج مؤمن است پس شگفت آور نخواهد بود که شخصیت های شیعه بارها به این اصل مهم و عمود خیمه مسلمانی توجه نشان دهند.
عارف بالله، آیت الله بهجت نیز از جمله شخصیت هایی است که به مناسبت های مختلف در دیدارهایشان با مشتاقان عالم معنا و معرفت از جمله تقاضا برای موعظه و پند نکات دقیق و مهمی در باره نماز ارائه می کنند.
آیت الله بهجت در فرازی از بیاناتشان درباره نماز قیاس زیبایی را مطرح می کنند: "نماز، عروج مؤمن است و عروج، مستلزم قرب و لقاء است... مؤمن بعد از لقای او، نه تنها به سراغ حبشیّه - زن حبشی، کنایه از غیر خدا- نخواهد رفت که خیال او را هم نخواهد کرد."
در واقع اشاره آیت الله بهجت به این حقیقت است که وقتی چشمان مؤمن به نور حقیقت روشن می شود همچنان که حضرت رسول (ص) نیز از نماز به عنوان قره عین یا نور چشم یاد می کند در آن صورت بسیاری از رنگ هایی که پیشتر در چشم او درشت می نمودند و ارج و قربی داشتند رنگ می بازند.
وقتی چشمان انسان به آن آب حیات می افتد، دیگر چگونه می تواند به سراب ها یا آب های راکد و بدبو بسنده کند و دوباره به سمت آن آب ها و سراب ها برگردد.
به تعبیر مولوی: "ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول/ زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار." اما شگفت در اینجا برای کسی است که به آن دریاهای آزاد حقیقت راه پیدا کرده باشد وگرنه وقتی جان انسان به آن اقیانوس بی منتها متصل نباشد در آن صورت نخواهد فهمید که این آب هایی که او به جان شویی در آن ها عادت کرده و عادات خود را به واسطه آن آب ها سر و شکل داده تا چه اندازه محقرند.
مرگ اندیشی مستتر در کالبد نماز
اما چراغ معرفت دیگری که عارف روشن ضمیر آیت الله بهجت در بیانات خود روشن می کنند اشاره به مرگ اندیشی مبارکی است که در نماز مستتر است. اصولا انسان تا زمانی که با مرگ به رفاقت نرسد نمی تواند ادعای کمال داشته باشد همچنان که مولا علی علیه السللام در خطبه پنج نهج البلاغه می فرماید: "و الله لابن أبی طالب ءانس بالموت من الطفل بثدی أمه / سوگند به خدا که انس فرزند ابوطالب به مرگ بیشتر است از انس کودک به پستان مادرش."
در واقع نسبت انسان با کمال و نقصان در نسبتی است که او با مرگ برقرار می کند و البته همین مرگ اندیشی به وضوح در نماز مستتر شده است.
آیت الله بهجت در این باره تصریح می کنند: "ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که میایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه میکنیم؛ و بعد به سجده و خاک برمیگردیم. قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است و این که هیچ حرکتی از خود ندارد و سجود غایت خضوع است."
رکوع و سجده، تجلی خشیت و خضوع در برابر پروردگار
انسان در نماز متوجه این حقیقت می شود که عظمت و عزتی از جانب خود ندارد و تمام عزت ها و بزرگی ها متعلق به خداست و هرکه در عالم عزتی دارد، از خداوند وام و عاریت گرفته است که : "هذا من فضل ربّی." نماز در واقع مثل یک فرشته بهشتی در زیر گوش انسان نجوا می کند که اگر برخاستنی است به حول و قوه الهی است. انسان با حول و قوه الهی یعنی قوه ای که به او به عاریت داده شده و با مرگ از او ستانده خواهد شد برمی خیزد و می نشیند. قامت می بندد و قامت می کشند و به رکوع یا سجده می رود.
از سوی دیگر طراحی حرکات نماز به گونه ای بوده که انسان در رکوع و سجده، خشوع و خشیت خود در برابر پروردگار را نشان دهد چون تا زمانی که انسان در مقام گردن فرازی است و در مدار نفس خود می چرخد، نمی تواند متوجه آن آفتاب باشد.
مثل کسی که دنبال سایه خود می دود تا زمانی که انسان دنبال سایه نفس خود می دود نمی تواند به آفتاب رو کند چون سایه همواره پشت به آفتاب است اما به محض این که انسان دست از دویدن و تمنای سایه نفس خود برداشت آن وقتی می تواند به خشیت و خضوع رو بیاورد و به رکوع و سجده بیفتد. رکوع و سجده ای که در آن مرگ اندیشی نهفته است.
این که روزی انسان به تدریج این کالبد جسمانی را در فرتوتی از دست خواهد داد و دوباره با خاک پیوند خواهد خورد، همان خاکی که کالبدش از آن ساخته شده است.
برای داشتن حضور قلب در نماز چه کنیم؟
اما یکی از سؤال های رایجی که بسیاری از نمازخوان ها با آن مواجهند و به مناسبت های مختلف طرح می کنند درباره داشتن حضور قلب در نماز است. بسیاری از نمازخوان ها از این موضوع رنج می برند که چرا وقتی به نماز می ایستند، افکارشان را نمی توانند مدیریت کنند و خیال شان در نماز به هر جانب که می خواهد پرواز می کند. نسخه ای که آیت الله بهجت در این باره می پیچند و تجویز می کنند این گونه است: "اگر مقصود، حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبّه تحصیل میشود و از آن جمله، تبدیل فرادا به جماعت است."
همچنان که ملاحظه می شود در این نسخه معنوی برای داشتن حضور قلب در نماز مواردی کاملا ملموس و کاربردی مطرح می شود. اول این که نمازگزار به نوافل و عبادات مستحبه اهمیت قائل باشد، یعنی وقتی نمازش تمام شد سریع از پای سجاده بلند نشود و نرود. سعی کند که دقایقی در پای سجاده بماند و به اذکار و اوراد و یاد حق مشغول باشد تا آرام آرام این حالت در او ملکه شود.
نکته بعدی که آیت الله بهجت بر آن تکیه و تأکید می کنند این است که نمازگزار نمازهای خود را از فرادا به جماعت بخواند. این امر در شکستن تکبر و غرور انسان نقش دارد چون برخی از نمازگزارها از سر کبر و نخوت می گویند ما فلانی را قبول نداریم که پشت سرش نماز بخوانیم در صورتی که رویکرد اولیا و معصومین (ع) این گونه نبوده است.