به مناسبت نهمین سالگرد رحلت آیتالله العظمی مجتبی تهرانی■ امام جماعتی که مرجع تقلید بود
آیتالله العظمی مجتبی تهرانی از مراجع تقلید و استاد حوزه های علمیه که در تهران بیشتر به عنوان استاد اخلاق شهرت داشت، سال ها امام جماعت مسجد جامع بازار تهران بود. وی بامداد 13 دی ماه سال ۹۱ مصادف با اربعین حسینی 1434 (ه.ق) پس از تحمل یک دوره بیماری، دار فانی را وداع گفت و 14 دی ماه در آستان حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) به خاک سپرده شد. به مناسبت فرا رسیدن ایام ارتحال آن عالم ربانی و استاد بزرگ اخلاق به معرفی زندگی آیتالله العظمی تهرانی میپردازیم.
تحصیل در مدرسه حاجابوالفتح
وی سال 1316 (ه.ش) در خانواده علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر وی، آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی از شاگردان مرحوم آیتالله عبدالکریم حائری یزدی بود. آیتالله مجتبی تهرانی، طبق رسم خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نموده و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت و با هدایت و ارشاد پدر، از پنج سالگی به مکتب رفت و در سن 10سالگی بخشی از مقدمات را در مدرسه حاجابوالفتح تهران گذراند.
سپس بههمراه پدر برای مدت سه سال به مشهد مقدس مهاجرت کرده و در سایه الطاف حضرت علیبن موسی الرضا(ع) مشغول به گذراندن دروس مقدمات گردید و به دلیل هوش و استعداد سرشار، بهطور خصوصی از محضر ادیب نیشابوری بهره برد. سال 1334 در 18 سالگی به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی اهل علمِ جهان تشیّع را بهسوی خود جذب میکرد، حضور یابد و دروس سطح خود را به اتمام رسانده و از محضر مراجع تقلید بهره برد.
شاگردی آیات عظام؛ بروجردی(ره) و خمینی(ره)
این استاد اخلاق دروس سطح را به سرعت تمام کرد و به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی، علامه طباطبایی، آیتالله داماد و آیتالله فرید راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرمودۀخودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه کلّ کتاب »وسائلالشیعه» را مطالعه کرد تا برای شرکت در درس خارج آماده شود.
وی با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در 25 سالگی به درجۀ رفیع اجتهاد رسیده و بهزودی توانست از نزدیکان امام قرار گیرد مقبولیت علمی استاد، بهاندازهای بود که امام به طلبه خوشاستعداد و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیع شان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید.
با آنکه مدت زیادی از استفاده وی از محضر زعیم عالم تشیع، آیتالله العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع رحلت کرد و بار هدایت امت را بهدوش امام خمینی نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجه امام شده بود و نسخههای نامطلوب و حاوی اغلاط و اشتباه از رساله امام در دست مردم بود، ایشان، حاجآقا مجتبی تهرانی را مأمور جمعآوری فتاوا و تنظیم صحیحترین نسخه از رساله عملیه و مناسک حج خویش گرداند که در سال 1343به چاپ رسید و در دسترس مقلدان امام قرار گرفت.
وی علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاههای اجتماعی و سیاسی امام امّت بهخوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید گردید. در این ایّام، حضرت آیتالله تهرانی بههمراهی بعضی دیگر از شاگردان معظّمله، کتابخانۀ ایشان را در قم دایر کردند که سهسال بعد توسّط ساواک، غارت و تعطیل شد.
حضرت استاد، در سال 1347 (ه.ش) به نجف هجرت کرد تا هم سیر معنوی خود را در سایۀ فیوضات امیرالمؤمنین و دیگر ائمۀهدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند.
وی در این مدت سهساله که در نجف اشرف مشغول به خودسازی در امور معنوی، تدریس کفایه در مدرسۀ آیتالله بروجردی و تحصیل در محضر حضرت امام بودند، در درسهای خارج اصول مرحوم آیتاللهالعظمی خویی و درس آیتاللهالعظمی حکیم حاضر میشدند. این سفر پربرکت، زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. بنابراین ایشان در اواخر سال 1349 به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.
این مرجع تقلید از سال 1351 ضمن اقامه جماعت در مسجد جامع بازار، تشکیل جلسات اخلاق و تفسیر برای جوانان در همانسالها، تربیت و هدایت جوانان انقلابی را بهدست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی بهدلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهم فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود.
حضور عادی استاد در تهران و فعالیتهای مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آنقدر مفید و مؤثر بود و هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدتها سِرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژۀ حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا پایان عمر در عاصمۀ جهان تشیّع بماند و نعمتی بیبدیل برای اهل این دیار باشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انتظار میرفت که آیتالله تهرانی یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. اما بنا به فرموده خودش، وی با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای اجرایی کنار کشید و با حضور در صحنه نیروسازی برای انقلاب، همچنان به صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداخت.
وی دروس خارج خود را سال 1357 در منزل خویش و با حضور برخی از فضلای تهران آغاز نموده و در سال 1364 با قبول کردن تولیت مدرسۀ مروی توسّط آیتالله مهدوی کنی، این دروس را مجدّداً در مدرسۀ مروی آغاز نمود. جلسات درس خارج وی مملو از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آنقدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.
جلسات اخلاق هفتگی
از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1359 به طور منظّم و هفتگی دائر میگردید، مأمن بینظیری برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته بودند.
سرانجام این مرجع تقلید و استاد اخلاق، دیماه سال 1391 بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانه اربعین سالار شهیدان(ع) به سوی مولای خویش سفر کرد و در صحن و سرای حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) آرام گرفت.
لحن آرام و متین، محتوای دلنشین و به روز و البته شیوایی کلام حاج آقا مجتبی تهرانی سال ها بود جایگاه ویژه ای در میان اهالی تهران داشت. ایشان از اساتید برجسته اخلاق و حوزه علمیه به شمار می رفت. حاج آقا مجتبی مدتی در نجف اشرف تحصیل کرد و از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) به شمار می رفت و در کنارفرزند بزرگ ایشان شهید سید مصطفی خمینی به تحصیل علوم حوزوی مشغول بود.
امام جماعتی که مرجع تقلید بود
یکی از نکات جالب در بررسی شخصیت ایشان این است که وی در بازار تهران امام جماعت مسجد بود و جلسات درس اخلاق هفتگی برگزار می کرد. مجتهد ۸۰ ساله پایتخت، از آخرین بازماندگان مکتب تهران بود. مکتبی که با افرادی همچون مرحوم آیتالله حق شناس و مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی شناخته می شد. کسانی که شهرت مدارس علمیهشان، بیشتر به جلسات و درسهای اخلاقشان بود. موضوعی که برای تهرانی ها از قدیم مورد توجه و اقبال بوده است. حالا هم منبرهای اخلاقی در تهران وجود دارد. منبرهایی که البته تنها بازمانده های مکتب تهران هستند.
آیتالله العظمی مجتبی تهرانی باوجود جایگاه مرجعیت، هیچگاه سنگر مسجد را رها نکرد و همیشه حتی هنگام بیماری نیز همه روز برای اقامه نماز به مسجد جامع بازار می آمد.
کسانی که ایشان را می شناختند و یا خاطراتی با ایشان داشتند یک نکته را خوب به خاطر سپرده بودند که حاج آقا همیشه صریح و قاطع است و هر چه می گوید خود به آن عمل می کند. فرزندشان حاج حسین، تعریف می کند: پدرم مطالب زیادی می گفتند اما آن نکته ای را که در ذهن من مانده است این است؛ ایشان سفارش می کردند: «شما مسجد می روید و برای مردم موعظه می کنید، آن چیزی که خودتان به آن عمل می کنید به مردم بگویید تا عمل کنند».
یکی از شاگردان ایشان تعریف می کند یک وقتی حاج آقا به من فرمودند: فلانی، من وقتی از جلسه به خانه برمی گردم، در اتاق بیرونی می نشینم، سرم را می گذارم روی زانویم و با خودم فکر می کنم که مجتبی! این حرف راکه می زنی عمل هم می کنی؟
مسجدداری برای خدا
حاج آقا خودشان روایت کردند یک روز که برای دیدار یکی از علما به مسجد جامع بازار تهران رفته بودند، به آقایی لوتی برخوردند. او بدون مقدمه و بدون اینکه با ما ارتباطی داشته باشد جلوی من را گرفت و گفت: آشیخ حاضری یک کار برای خدا بکنی؟! حاج آقا فرمودند: او اسم من را نمی توانست درست تلفظ کند و می گفت مژدبا! گفتم: چه کاری؟ گفت این مسجد و خانه خدا آشغال دانی شده است. زیرزمین مسجد انباری شده برای مواددارها که می آیند موادهاشان را آنجا می گذارند. این را با همان حالت لوتی و مشتی خودش گفت که اگر حاضری برای خدا کار کنی بیا، بیا اینجا را احیا کن.
یک لحظه دیدم اگر بخواهم برای خدا کاری بکنم، جایش همین جاست که همه چیز را کنار بگذارم و بیایم این مسجد را احیا کنم. آن شب خیلی در فکر بودم که آن عهد پانزده ساله و دعاهایی را که خودم کردم که خدایا من را گرفتار مسجدداری و این ها نکن، چه کار کنم؟ دیدم این مسجدداری برای نفس نیست. بلکه برای خدا است. ولی خیلی خود شکستن می خواهد که من در این خرابه بیایم. لذا قبول کردم.
گدایی در مسجد جایز نیست
حاج آقا به من گفته بودند: «هیچ رقم مستحقی در مسجد نیاید. جایز نیست. مستحق نباید داخل مسجد بیاید». گفتم چشم. یک روز کسی بلند شد که گدایی کند و گفت: من گدایم به من کمک کنید. من به او گفتم بنشین. مردم معترض شدند و گفتند: چرا این کار را کردی؟ گفتم حاج آقا به من گفته اند. گفتند: حاج آقا همچین حرفی نمی زند. گفتم بیایید برویم پیش حاج آقا. رفتیم پیش حاج آقا و ایشان گفت: بله من گفتم گدایی در مسجد جایز نیست.
مسجد مسئول دارد
حاج آقا به شدت قائل به نظم و انضباط بودند و اینکه کارها از مجاری خودش انجام شود. بعضی وقت ها که برخی سوال می کردند: “حاج آقا! مسجد فلان کار را کرده”. می گفتند: “مسجد مسئول دارد و این کارها به من ارتباطی ندارد. به مسئولش بگویید”. یک روز کسی نسبت به صدای مسجد اعتراض کرد و گفت: “آقا صدا کم است و ما نمی شنویم”. حاج آقا فرمود: «اگر نمی شنوی، اولا بیا جلو. ثانیا بلندگو مسئول دارد و به مسئولش بگو! هر کاری مسئولی دارد”.
هر بار که مشهد مشرف می شدند دقت می کردم، همیشه از مسجد گوهرشاد وارد می شدند. یک بار گفتم حاج آقا چرا این کار را می کنید؟ می گفتند: «ورود به حرم از مسجد خودش مستحب است». حرم آقا در زیاد دارد. اما تنها جایی که مسجد بود و راه ورود به حرم مطهر داشت، مسجد گوهرشاد بود. ایشان به این قضیه مقید بودند؛ خب این ها نکات دقیق و ظریفی بود که حاج آقا از آن ها غافل نمی شدند.
مقدمات را همیشه از امام جماعت یاد بگیر
ایشان داشتند در خیابان راه می رفتند؛ شخصی به دنبال استاد اخلاق می گشت که به آقا مراجعه کند. آقا نگاه می کنند و می گویند: به امام جماعت این مسجد مراجعه کن؛ مقدمات را همیشه از امام جماعت یاد بگیر. هر روحانی ای یک مقدماتی می داند. شما حداقل برو شروع کن، وقتی یاد گرفتی مابقی را خدا کمک می کند.
همه چیز را گره زدم به نام سیدالشهداء
حاج آقا در دهه اول محرم سال ۹۱ ار روز سوم و چهارم در بیمارستان بودند. حاج آقای چینی را که در روز تاسوعا به بیمارستان آوردم و گفتم که حاج آقا در روز تاسوعا و عاشورا از ذکر مصیت سیدالشهداء(ع) محروم نباشند. حاج آقای چینی آمد و حاج آقا قبل از آنکه ذکر مصیبت را بخواند به ایشان گفتند: «حاج آحمد آقا! یادت هست که من وقتی آمدم ایران همه چیزم را با امام حسین(ع) شروع کردم؟ گفت بله. حاج آقا یادم است اولین روزی که مسجد رفتم”. حاج آقا گفتند: «اولین برای که برای نماز رفتم مسجد جامع روز سوم شعبان بود. اولین شبی که جلسه ام را شروع کردم شب سوم شعبان بود. همه چیزم را گره زدم با نام سیدالشهداء(ع)».
منبع:
کتاب حاج آقا مجتبی، گذری برزندگی عالم ربانی فقیه و مرجع عالیقدر حاج آقا مجتبی تهرانی