■ با گریه از مسجد بیرون می آمدم
بسیاری از افراد اطراف ما هستند که دغدغه مسجدی بودن در ذهن شان وجود دارد خیلی از آن ها به این دغدغه جامه عمل پوشانده اند اما برخی هم شاید شرایطش را ندارند با برخی از همین هایی که شاید بعضی های شان ظاهرشان به مسجدی بودن نمی خورد صحبت کردیم تا ببینیم نگاه شان به مسجد چگونه است.
حمید می گوید "برخی به ما می گویند اسپایدرمن" او در عین حال وظیفه پاکیزه کردن شیشه های برج های بلند مرتبه را دارد و سعی می کند تا از این طریق امرار معاش کند از او در مورد چگونگی انجام فرایض دینی اش می پرسم که می گوید: در طول انجام کار تقریبا دو تا سه مرتبه برای استراحت توقف می کنم و همان زمان ها هم به انجام کارهای لازم و انجام فرایض دینی ام می پردازم.
او که خاطرات خوبی از کودکی هایش و زمانی که به مسجد محله شان می رفته است دارد می گوید یک معلمی داشتیم که خیلی به ما تاکید می کرد که درسمان را بخوانیم اما ما حرف او را گوش نکردیم و این است حال و روزمان.
حمید سطل آب و صابونی که همراهش هست را روی زمین می گذارد و میگوید که بعضی وقت ها به مسجد محل خودمان می روم، خیلی فضای خوبی دارد، اما برخی از مساجد اینگونه نیستند برخی نظافت درستی ندارند یا یک بار که با همسرم به مسجدی رفته بودیم اما به دلیل نامناسب بودن امکانات بخش خانم ها ایشان نتوانست نمازش را بخواند.
او ادامه می دهد وقتی که خیلی کوچکتر بودم خیلی دوست داشتم که بتوانم همیشه در مسجد باشم و زمانی که برق های مسجد را خاموش می کردند مرا با گریه از مسجد بیرون می بردند.
خیلی وقت ها هم با بچه ها در مسجد بازی می کردیم که البته خوشایند برخی از بزرگترها نبود.
او کم کم دارد وسایلش را جمع می کند و خورشید هم در حال غروب است و من در دلم دوست دارم که اگر بشود او همیشه نمازش را اول وقت بخواند، ان شا ا....
منبع:شبستان