خلاقیتی دیگر در اقامه نماز■ آهنگریای که تبدیل به نمازخانه شد!
این نمازخانه نه گنبدی دارد و نه گلدستهای، نه در ورودی که نشان دهد اینجا نمازخانه یا مسجد است.
به گزارش شهرآرا آنلاین، قرارمان اذان ظهر است، اما آنقدر ترافیک سنگین بود که نتوانستم بهموقع سر قرار مصاحبه آماده شوم. تردد در خیابان طرحچی با آن ماشینهای حمل آهن و ترافیکهایش خودش کلی وقتمان را میگیرد. اما از همان بدو ورودمان به این خیابان تابلوی الحمدا... «مسجد توحید» مسیرمان را مشخص میکند.
البته این مسجد با سایر مساجدی که تا حالا وصفش را شنیدهاید، متفاوت است زیرا نه گنبدی دارد و نه گلدستهای، نه در ورودی که نشان دهد اینجا نمازخانه یا مسجد است. تنها تابلوهایی که بر بالای کارگاه آقای ناصری نصب شده، نشان میدهد در این مکان نماز اقامه میشود. در نگاه اول هر بینندهای محیط کارگاه را میبیند، به محض واردشدن در سمت راست، ردیف شیرهای آب سرد و گرم برای وضو و در شیشهای بزرگی نمایان میشود که عدهای به نماز ایستادهاند. به گفتۀ آقای ناصری که نمازخانۀ توحید را از سال۷۹ پایهگذاری کرده است، اینجا تنها نمازخانه و مسجد خیابان طرحچی و اطراف آن است. به گفتۀ خودش یک تلنگر سبب شده تا او این محیط را برای همکارانش که قصد اقامۀ نماز دارند، برپا کند.
..........................................
زندگی پرفراز و نشیب
سیدشاهپور حسنیناصری ۵۴بهار از زندگیاش را پشت سرگذاشته و از سال۷۵ساکن محلۀ طرحچی است. او سرد و گرم روزگار را بسیار چشیده و تجربههای زیادی در کولهبارش دارد. هنگامی که از او میخواهیم تا از گذشتهاش کمی برایمان تعریف کند، میگوید: « پدرم رانندۀ کامیون بود و کارش سفر از این شهر به آن شهر بود. من هم کنارش رانندگیکردن را یاد گرفته بودم، اما هرگز دوست نداشتم مانند پدرم راننده بشوم، زیرا سختیهایی کارش را میدیدم. درسهایم در حد معمولی بود، اما علاقۀ زیادی برای درس خواندن داشتم. در دورۀ دبیرستان در کنار درس کار هم میکردم.
هنگامی که پدرم فوت کرد، زندگی آن روی خودش را هم نشانم داد و سختیهایی از هر سمت هجوم آوردند. خدابیامرز پدرم در زمان فوت، پول چندانی نداشت و بیمهای هم نداشت که بتوانیم از آن طریق زندگیمان را بگذرانیم به همین خاطر مجبور شدم با تمام علاقهام، درس را کنار بگذارم.».
ناصری با یادآوری آن دوران ناراحت میشود، زیرا آیندهاش را در تحصیل دیده بود اما دست روزگار سرنوشتش را عوض کرده بود. او از شدت خستگی کار سرکلاسهای درس خوابش میبرده و هنگامی که با خودش حساب و کتاب میکند، به این نتیجه میرسد که درس را رها کرده و تماموقت کار کند.
یک وانت قرضی خریدم
ناصری ۱۷ساله تصمیم میگیرد که ماشین وانتباری تهیه کند و با آن خرج و مخارج زندگی را تأمین کند.
او ادامه میدهد: «چند تکه از اسباب خانه را فروختم تا بتوانم ماشینی تهیه کنم. از چند همسایه هم پول قرض کردم، برخی از آنها چندان تمایلی نداشتند که پول قرض بدهند و تصور میکردند که پولشان را نمیتوانم برگردانم، با هر سختیای که بود وانت را خریدم. سه شیفت با آن کار میکردم، نیمه شب به میدان بار میرفتم و بار میزدم، صبحها به ایستگاههای وانت میرفتم و در انتظار کار بودم. در آن زمان وانتها اجازه داشتند که مسافرکشی هم انجام بدهند، عصرها هم مسافر سوار میکردم. بدین طریق خرج خانهمان را در میآوردم.».
ازدواج ساده
با آنکه سن و سالی نداشته اما با همسرش عهده و پیمان یک زندگی مشترک را میبندد و سال ۶۲زندگی مشترک را در عین سادگی شروع میکنند. همسری همراه که تمام سختیهای زندگی را در طول این سالها صبورانه تحمل میکند و پابهپایش همراهیاش میکند. آنها به امید زندگی بهتر و پیداکردن کاری بهتر به تهران مهاجرت میکنند. « یک روز که در میدان شوش مشغول کار بودم، با فردی آشنا شدم که مسیر زندگیام را تغییر داد. او پیشنهاد داد با او کار کنم، کارش شرکت در مزایدههای بزرگ بود. در مدتی که با او کار کردم، زندگیام تغییرات مثبت بسیاری کرد و توانستم مقداری پول پسانداز کنم. با همین مقدار پول به مشهد آمدم و زمینی خریدم و مشغول ساخت وساز شدم.».
یک تلنگر ساده
صحبت از ساخت نمازخانه میشود و اینکه چرا در کارگاه نمازخانه ایجاد شده است، ناصری برایمان توضیح میدهد: «در آن سالها در طرحچی چندان ساختوساز نشده بود و تعداد افرادی که در اینجا ساکن بودند بسیار انگشتشمار بودند، اما بهمرور زمان رفت و آمدها به اینجا بیشتر شد و تعداد خانوارها افزایش یافت.
از سویی محیط این راسته تبدیل به محلۀ آهنفروشان شد و بیشتر جنبۀ بازار به خود گرفت. با آنکه محیط کاری بود، اما نیازهایی هم وجود داشت که باید به آنها رسیدگی میشد، به عنوان مثال سرویس بهداشتی. تمام مغازههایی که در این راسته ساخته شدهاند، سرویس بهداشتی ندارند، در محلهمان هم سرویس بهداشتی عمومی وجود ندارد. چندینبار پیش آمده بود که رهگذری یا مشتریای برای قضای حاجت دچار مشکل شده بود و حتی کودکان لباس خود را کثیف کرده بودند. شاید بیانکردنش در آداب اجتماعی کار درستی نباشد اما فقط کسی که دچار مشکل شده است، متوجۀ منظورم و ضرورت آن خواهد شد. به همین خاطر تصمیم گرفتم در ملک شخصیام سرویس بهداشتی عمومی درست کنم.».
با افتخار کار میکنم
او سرویسهای بهداشتی را برای کسبۀ اطراف میسازد. تأمین مایع دستشویی و تمیزکردن سرویسهای بهداشتی نیز بهعهدۀ ناصری است. او میگوید:«تمیزکردن روزانۀ سرویسهای بهداشتی را خودم انجام میدهم و از اینکار احساس بدی ندارم. زیرا خدمتکردن به مردم را دوست دارم و با افتخار اینکار را انجام میدهم. خرید مایع دستشویی و مایع سفیدکننده برای تمیزکردن را خودم هزینه میکنم و پولی از افرادی که استفاده میکنند، دریافت نمیکنم. آب گرم هم با خرید آبگرمکن برای وضوگرفتن ایجاد کردهام.».
ضرورت نمازخانه در محله
تنها یک تلنگر ساده سبب شد تا ناصری به فکر ساخت نمازخانه بیفتد. او خودش این موضوع را اینگونه تعریف میکند:«سال ۷۹نگهبانی افغانستانی برای کارگاهم داشتم که بسیار معتقد به نماز اول وقت بود. او یک روز به من گفت که شما چرا در محلهتان مسجدی ندارید. حرفش مرا به فکر واداشت و دیدم درست میگوید تا اسماعیلآباد مسجدی وجود ندارد. به فکر افتادم قسمتی از مغازهام را به نمازخانه اختصاص بدهم، به همین خاطر یک ورقه پشت در مغازه چسباندم به این منظور که نماز برپا میشود. فضایی که آن زمان به نمازخانه اختصاص داده بودم، تنها ۸نفر میتوانستند بایستند و نماز بخوانند، بعد از رفتن آنها باز ۸نفر بعدی میآمدند و نماز میخواندند. تنها با چسباندن همان برگه عدۀ بسیاری از کسبه برای اقامۀ نماز آمدند، بهحدی استقبال زیاد بود که به فکر افتادم مکان نمازخانه را وسعت بدهم، به همین خاطر مغازۀ ۱۶متریام که محل درآمدم بود را به اینکار اختصاص دادم. با انتقال به مکان جدید این امکان برایمان بهوجود آمد که بتوانیم نماز جماعت بخوانیم، به همین خاطر از امام جماعت دعوت کردم برای اقامۀ نماز به اینجا بیایند.
در حال حاضر نیز مکانی که به نمازخانه اختصاص داده شده، ۷۵الی ۸۰متر است که در ششماه اول سال نماز ظهر و عصر به جماعت خوانده میشود و در شش ماه دوم علاوهبر نماز ظهر و عصر نماز شب هم به جماعت برگزار می شود.».
نگاههای مغرضانه
او از نگاههای مغرضانه و کجاندیشیهایی که برخی همکارانش داشتهاند، ناراحت است و میگوید:«بدون هیچ چشمداشت و انتظار کمکی اینکار را به نیت قربتالیا... شروع کردم و تاکنون هزینۀ امام جماعت، آب، برق، گاز، تعمیرات و پذیرایی که برخی ایام انجام میشود و... را خودم به عهده دارم و از هیچ فردی انتظار کمک نداشتهام. این در حالی است که شنیدهام بارها گفتهاند برای فرار از مالیات است که اینکارها را انجام میدهد. حتماً سودی دارد که اینکارها را انجام میدهد و... اما خدا میداند که تنها قصدم اقامۀ نماز بوده و لاغیر. برخی همکاران کمکهای مادی انجام میدهند اما آنقدر نیست که جوابگوی کل خرج و هزینهها باشد. هزینۀ آب، برق و گاز اینجا بسیار زیاد است، ای کاش مسئولان در این زمینه حمایتم میکردند تا با قوت قلب بیشتری به کارم ادامه میدادم.».
هئیت امنا نداریم
«این مسجد نه هیئت امنا دارد و نه خادم»این صحبت ناصری است و ادامه میدهد که تمام کارهای مسجد را خودش و پسرانش انجام میدهند و خادم و هیئت امنایی وجود ندارد.«قبل از اذان به داخل نمازخانه میآیم کف زمین را تمیز میکنم، صدای اذان را پخش میکنم و اگر مناسبتی وجود داشته باشد، بنر متناسب با آن را نصب میکنم. تمام بنرهایی که در بالای کارگاه و اطراف آن نصب شده را هم با هزینۀ خودم چاپ کردهام تا فضای معنوی ایجاد کنم.».
یک مشکل
چندی قبل شهردار مشهد صولت مرتضوی به همراه هیئت همراهش برای اقامۀ نماز به این نمازخانه میآیند، این موضوع را با ناصری درمیان گذاشتیم تا بیشتر برایمان توضیح دهد که میگوید:«گویا شهردار و اعضای شورای شهر برای افتتاح پروژه یا بازدید به این محله میآیند که زمان نماز میشود اما بهدلیل نبود مسجد به این نمازخانه راهنمایی میشوند. آنها هم مانند سایر نمازگزاران پشت سر امام جماعت اقتدا کردند، اما برای بانوان همراه جا نداشتیم که آنها را به طبقۀ بالا که منزلمان است، هدایت کردم. البته مشکل ما برای اقامۀ نماز بانوان، همواره وجود دارد زیرا مکانی برای آنها تهیه ندیدهایم و هنگامی که آنها مراجعه میکنند به منزلم هدایتشان میکنیم.».
همراهان شهردار گفتند پیش ایشان برو و اگر درخواستی داری، مطرح کن. اما اینکار را انجام ندادم زیرا احتیاج به چنین کاری وجود ندارد و به قول معروف آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است. حتی از طرف قسمت فرهنگی شهرداری هم آمدند، اما کمکشان را قبول نکردم.».
در نمازخانه را نمیبندم
یکی از نکات خوب این نمازخانه، این است که در همیشه باز است و هر زمان که کسبه اراده کنند، میتوانند برای اقامۀ نماز مراجعه کنند. ناصری توضیح میدهد: «بعد از اینکه نماز جماعت تمام شد، در نمازخانه را نمیبندم، زیرا برخی بهدلیل مشغلۀ کاریای که دارند، نمیتوانند به نماز جماعت برسند، حتی گاهی برخی برای استراحت میآیند که باز هم مخالفتی ندارم.».
نماز کپسولی
در بین صحبتهای ما با ناصری نماز جماعت تمام میشود و فرصتی پیش میآید تا با امام جماعت این نمازخانه حاج آقا حسینی صحبت کنیم. او که یکسال است برای اقامۀ نماز به این نمازخانه میآید، میگوید:«تلاش میکنم نمازم را سریع بخوانم تا کسبه بتوانند به کار و کسبشان برگردند.
علاوهبراین خواندن یک صفحۀ قرآن، خواندن آیهالکرسی و گفتن مسئلهای که کسبه را در کارشان راهنمایی کند از جمله کارهایی است که انجام میدهم.».