در مصاحبه با مدیر واحد پژوهش و تولید مرکز نماز■ چگونگی تولید هدفمند یک «iso» فرهنگی در محصولات نماز/ اگر محصول نمازی، نیازی را برطرف نکند، مخاطب برایش دست به جیب نمیشود
مرکز تخصصی نماز (qunoot.ir) سلسله جلساتی گفتار پژوهی با حضور اساتید و کارشناسان با هدف دستیابی به راهکارهای کاربردی ترویج نماز برگزار می کند. در یکی دیگر از این گفتار پژوهیها، مهمان مرکز، حجت الاسلام مجید فیاضی ، مدیر واحد پژوهش و تولید فرهنگی مرکز نماز است. در ادامه، مشروح این جلسه می آید.
ارتقاء کیفیت یک محصول فرهنگی بیش از هر چیزی نیازمند ساختار تولید هدفمند است. به طبع زمانی میتوانیم یک iso فرهنگی تدوین کنیم که مراحل تولید هدفمند را با دقت پیش ببریم. عدم شناخت بازار نیازهای افراد یک جامعه، عدم شناخت پیوستهای فرهنگی و عدم تدارک آن برای یک محصول، هریک به تنهایی میتواند یک محصول را به محصولی عقیم و بیبستر برای ارتقا تبدیل سازد.
از صفر تا صد تولید را با مجید فیاضی معاون تولید مرکز تخصصی نماز مرور و تحلیل کردهایم.
جناب آقای فیاضی به عنوان اولین سؤال بفرمایید که فرآیند تولید یک محصول در مرکز تخصصی نماز از کجا شروع میشود؟
ما در مرکز تخصصی نماز در مرحله گذار هستیم. یک مرحله ابتدایی را گذراندهایم و قسمت تولید الان نزدیک به سه سال است که راهاندازی شده است و شاید منطقی نباشد که توقع یک کار کاملاً حسابشده و برنامهریزیشده از آن داشته باشیم؛ مخصوصاً آنکه ما پشتوانه روال تولید محصولاتی با موضوع نماز را در جای دیگری نداشتهایم. ضمن اینکه در محصولات پژوهشی کار از تولید هم سختتر است. اینجا کار مانند بخشهای صنعتی نیست که روالهای معلومی با سابقه بسیار موجود باشد
مرحله اول کار ما پر کردن خلأهای مشهود در جامعه بود. برای مثال طراحی پوستر و طرحهای گرافیکی برای تبلیغ بحث نماز که بتواند در جایگاههای مختلف، متناسب همان فضا استفاده شود. ما کار کودک با موضوع نماز با شکل و شمایل جدید و طراحی مدرن خیلی کم داریم. با رصد خیلی ابتدایی، نیازهای دمدستی را تا حدی شناختیم و برای آنها حدود دو سال وقت گذاشتیم و نزدیک به صد قطعه محصول فرهنگی شامل کتاب و نرمافزار را در انواع مختلف برای گروههای سنی متفاوت تولید کردیم. این گام مقدّماتی بود برای اینکه نیاز فعلی جامعه تا حدی مرتفع شود. ولی میدانستیم برای گام نهاییمان و گام اصلی، به تمرکز و وقت بیشتری نیازمندیم.
به نظر شما بهتر نیست ابتدا اهداف بلندمدت خود را ترسیم میکردید، سپس درصدد اجرائی کردن آنها برمیآمدید؟
معمولاً در کارهای فرهنگی چند رویکرد رایج است. بعضیها میگویند ابتدا باید کار کارشناسی بکنیم که منظورشان معمولاً یک کار پردامنهدار است که زمان زیادی را میگیرد. اما ما اعتقاد داشتیم که کار فرهنگی کار حساسی است و ضمناً نیاز امروز را هم باید مرتفع کرد؛ مخصوصاً این روزها که من وضعیت فعلی را وضعیت جنگ میدانیم؛ جنگ فرهنگی. رقیب ما دارد گیشهها را تصاحب میکند، پیشخوان کتابفروشیها، اسباببازیفروشیها، فروشگاههای لوح فشرده بازی و فیلم و انیمیشن و... و خلاصه ویترینها را دارد پر میکند. اما ما هیچ کاری نمیکنیم و نشستهایم که کار حسابی بکنیم! در جنگ نمیگویند چون موشک نداریم، جنگ را رها کنیم تا زمانی که بتوانیم موشک بسازیم. در موقعیتهای حساس، سلاحهای بسیار ابتدایی هم لازم و البته کارآمد است و باید با آن جلوی مهاجم ایستاد.
با این تفاسیر سراغ کارهایی رفتید که زودبازده باشند و نیازمند طراحی گسترده نباشند؟
البته این رویکرد را هم نمیپسندم که بگوییم حالا چون موقع اضطرار است، فقط بر کارهای روزمره و دمدستی تمرکز کنیم و نگاه بلندمدت و افقهای کلان را لحاظ نکنیم. باید کیفیت را هم افزایش دهیم. ما میگوییم که باید هر دو را توأمان داشت. منتها با یک کار کوتاهمدت فعلاً نیاز جامعه تا حد مقبول و معقول مرتفع شود و در کنار آن یک کار بلندمدت و با برنامهتر انجام گیرد تا یک کار باکیفیتتر ارائه شود؛ یعنی کارمان ارتقای کیفیت داشته باشد.
ما امروز در گام دوم هستیم. بعد از آن مقدّمات، جدولی آماده کردیم به عنوان نقشه راهنمای توزیع تولیدات فرهنگی مرکز تخصصی نماز. به این معنی که مخاطبان مختلفی را که احتمالاً میخواهیم برای آنها محصول تولید کنیم یا به نظرمان میآید که نیاز است برای این مخاطب کار خاصی انجام شود، معلوم کردهایم. تعدادی طبق گروه سنی متمایز و مشخص میشوند. تعدادی دیگر بر اساس صنفهایشان مشخص و تفکیک میشوند. گروههای سنی هم که معلوم است: گروههای پیش از دبستان، اوائل دبستان مطابق آنچه مرسوم است، الف، ب، ج، د و ه و بزرگسالان. در بخش بزرگسال ما صنفهایی را مدنظر قرار دادهایم که جمعیتشان یا زیاد است یا اگر جمعیتشان زیاد نیست، قشرهای تأثیرگذار هستند که اگر نکتهای را به آنها برسانیم، میتوانند نقش انتقالی را بهخوبی ایفا کنند. از معلمان و مربیان گرفته تا اساتید دانشگاه، تا هنرمندان و صنفهای دیگری که میتوانند واسطه خوبی باشند، مثل رانندگان و آرایشگران و پیرایشگران در این دسته قرار میگیرند. شاید اینها نتوانند منتقلکننده مستقیم، مانند مربیها باشند؛ اما فضائی در دست دارند که میتواند با گذاشتن فیلم و صوت و کتاب مناسب بقیه را تحت تأثیر قرار دهد. ما به این مسائل اینگونه دقت کردهایم.
کارکرد دیگر نقشه راهنمای توزیع تولیدات فرهنگی، این است که به ما قدرت ارزیابی فعالیتها و محصولاتمان را میدهد. به این ترتیب میفهمیم در کدام یک از این قسمتها، برای کدام قشر و برای هر قشری چه کاری شده است.
نکته دیگر اینکه محصولات ما یا با توجه به فرد تعریف میشود؛ یعنی کتابی که تولید میشود کاری است که خود فرد در دست میگیرد و میخواند؛ یا محصولاتی ویژه فضاسازی است؛ مانند پوستر یا محصولاتی که برای فضاسازی در اماکن خاص تهیه میشود.
ما یک دستهبندی دیگر هم قائل شدهایم: محصولات ما یا انگیزشی است؛ یعنی میخواهیم مخاطب آن را بخواند و رغبت پیدا کند به نماز خواندن. ضمناً نمازی که میخواند، بهتر بخواند و در نهایت این نماز بهتری را که میخواند، به حد کمالش برساند. یا آموزشی است که کارهای مستقیم آموزش نماز را شامل میشود.
ما در دستهبندی دیگری مخاطب را اینگونه تقسیمبندی کردهایم: اول، کسانی که اصلاً با نماز انس ندارند. کسانی که نماز میخوانند؛ ولی به اصطلاح قرآنی کاهل هستند. سوم کسانی که نمازخوان هستند و نماز را به صورت مرتب میخوانند.
این دستهبندیها، موجب دو امر میشود: اولاً جنبه مشاورهای به ما میدهد. وقتی کسی از سازمانی، محصول خاصی را مطالبه میکند، مثلاً برای مخاطب دبستانی که دختر است و در فضای نمازخواندن نیست ما در نقشه جامع درخواست را بهراحتی درک میکنیم و پیشنهادمان را بر این اساس میدهیم. اگر چیزی داشته باشیم به او معرفی میکنیم؛ و اگر نه، آن را در دستور کار قرار میدهیم. این همان امر دومی است که نقشه موجبات آن را فراهم میآورد و در واقع جنبه مهمتر هم هست. جنبه برنامهریزی آن به ما نشان میدهد که خلأهای ما کجا است و ما اگر میخواهیم برای سال آینده و سالهای بعد کار انجام دهیم، میدانیم که برای این قشر در این فضاها به این تعداد کار انجام شده و برای این قشرها و این فضاها، هیچ کاری انجام نشده است.
جامعة هدف شما بر چه اساسی انتخاب میشود؟ اصلاً چه جامعهای است؟ جامعهای که در قم است یا فرزند خانوادهای است که تا به حال گوشش اسم نماز نخورده؟ شما برای چه جامعهای محصول تولید میکنید؟
در انتخاب مخاطب سعی میکنیم به دلایل مختلف، حد پایین ارتباط و آگاهی افراد از نماز را در نظر بگیریم؛ زیرا اولاً کسی را از دست ندهیم. دوم، به علت توان محدودمان که نمیتوانیم به تعداد تکتک افراد با روحیات خاصشان محتوا تولید کنیم؛ مثل یک معلم که در کلاس حد متوسط به پایین را در ارائه مطلب، در نظر میگیرد تا همه بفهمند. بر این اساس مخاطبمان را مخاطب اکثریت امروز در نظر میگیریم. ما به فضای قم نگاه نمیکنیم که فضای طلبگی و روحانیت است. البته کار را روحانیپسند ارائه میدهیم؛ ما کار را جوانپسند و بهروز میبندیم؛ ولی بهگونهای که مقبول روحانیت به عنوان کارشناسان علوم دینی باشد.
ما محتوای مناسب محصولمان را با ذائقة مخاطب امروزیمان متناسب میکنیم. یکی از راههای ما برای این کار، استفاده از کسانی است که از حیث شهرت در کار تولید محتوای امروزی هستند؛ یعنی کسانی که امروزه به آنها اقبال میشود. دوم با حضور در نمایشگاههای تولیدات محصولات فرهنگی، البته نه به عنوان یک عرضهکننده صرف محصولات؛ بلکه برای اینکه ببینیم جامعه امروزی چه کتابها و تصاویری را میپسندد. این دو به ما کمک میکند مذاق جامعه را بشناسیم تا مخاطبمان را مخاطب واقعی در نظر بگیریم.
علاوه بر این راهکارها، فکر نمیکنید مناسب باشد از شیوه بهروز و علمی مخاطبشناسی استفاده کنید که مبتنی بر علومی مانند آمار و روانشناسی است و در این زمینه کیفیت شناخت مخاطب هدف را افزایش دهید؟
این کارها در گذشته انجام شده، ولی به صورت پراکنده. اتفاق خوبی که الان در مرکز تخصصی نماز در حال رخ دادن است، این است که زیر نظر جناب حجتالاسلام اسلامیه کارگروهی تشکیل شده که کارش کتابشناسی نماز است. ما با ایشان جلسهای داشتیم و به طرحهای خوبی هم رسیدیم. در این جلسه بنا شد برای محصولات نمازی ـ چه محصولات خودمان و چه محصولات بیرونی ـ کارشناسیهایی انجام دهیم تا جدول ما کاملتر شود. به طور کلی بدانیم خلأها در کدام قسمتها است. شاید مثلاً من برای ورزشکار، در مرکز تخصصی نماز تولیدی نداشته باشیم؛ ولی خود سازمان ورزش و جوانان کار خوبی انجام داده باشد که بر اساس کارشناسی ما هم محصول خوبی باشد. ما همان را به جامعه «بازمعرفی» میکنیم. آن محصول دیگر از اولویت تولید ما خارج میشود؛ زیرا بنای کار تکراری نداریم. اما کاری که با دوستان قرار است انجام دهیم این است که کارها از نظر محتوا، نمازی و مناسب باشد و با مبانی دینی هماهنگ. ضمناً متناسب هم باشد؛ یعنی اگر میگوییم این آموزش نماز را برای مثلاً کودکان دوم و سوم ابتدایی داریم، واقعاً با آنها تناسب داشته باشد. عبارات، کلمات، نوع بیان محتوا سنگین نباشد، و از طرفی خیلی ساده نباشد.
سومین بحث هم بحث زیبایی و جذابیت است. آن دو مورد مذکور در مرحله محتوا بودند؛ این یکی در مرحله بستهبندی کار است. معمولاً مشکل کارهای دینی ـ که البته الان کمتر شده، اما هنوز هم وجود دارد ـ این است که بهترین محتواها با ظاهر نامناسب و غیرجذاب ارائه میگردد که معمولاً هم پس زده میشود.
اما در مورد مخاطبشناسی، باید بگویم که این هم از بحثهایی بود که با حاج آقا اسلامیه داشتیم که ما نباید کاملاً مقهور آنچه که هست بشویم و از آنچه که میدانیم درست است، ولی کسی گامی برای آن برنداشته، غافل شویم.
به نظر میرسد در تحلیل نیاز جامعه میخواهید مطلبتان را بفرمایید. درست است؟
بحثم مخاطبشناسی است. پیش از جشنواره ارتقای کیفیت، الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت را داریم. بحث ما در مخاطبشناسی همین است. کارهایی که در گذشته انجام شده است و تجربیات حاصل از آنها را ارزشمند میدانیم؛ اما ما هم حرفهایی داریم که از نظر خودمان و البته بر اساس واقعیت، آنها را متقن میدانیم. برای مثال، در بحث مخاطبشناسی حداقل تا سن جوانی آن بحث روایی داریم که به نظرمان متقنتر از ردهبندی سنی علوم انسانی جدید است. در روایات و منابع الهی و دینی، روحیات و اقتضائات فرد تا 21 سالگی به سه دوره تقسیم میکنند: یک حیثیت هفت سال اول دارد، یک حیثیت هفت سال دوم و یک حیثیت هفت سال سوم. با تعریفی که برای آنها دارند، بحثهای روانی فراوانی را برای ما روشن میسازد که از نظر خالق انسان، این فرد چه شخصیتی میتواند باشد، چه کارهایی میشود از او خواست و چه چیزهایی را میشود به او فهماند. به نظر ما اگر بخواهیم کار در مخاطبشناسی دقیق باشد و از طرفی بحث ایرانی و اسلامی بودن پیشرفت را در نظر بگیریم، باید هر دو را در نظر بگیریم؛ یعنی در کنار استفاده از یافتههای علوم انسانی روز، مبانی دینی خود را هم به طور جدی لحاظ کنیم.
آیا شما در جامعه، خودتان نیاز را احساس میکنید و برداشت میکنید که برای این جامعه این محصول نیاز است؛ یا نیاز جامعه را از خود جامعه دریافت میکنید؟
هر مخاطبی، خواستهها و نیازهایی دارد که این دو در موارد زیادی با هم متفاوتند. یعنی بعضاً خواستههای فرد، نیازهای واقعی او نیست. نیازهای غیرواقعی است که برای او به علتهای متفاوتی در ذهنش واقعی جلوه کرده و احساس میکند به فلان چیز نیاز دارد. قطعاً رفع نیازهای غیرواقعی کار ما نیست؛ اما ـ به دلیلی که عرض خواهم کرد ـ به آنها بیتوجه هم نیستیم.
ما نیازها را از طریق کارشناسهایمان یا مبلّغانی که به سراسر کشور و برای مخاطبان مختلف اعزام میکنیم که در واقع حسگرهای ما هستند، متوجه میشویم. البته راه دومی هم هست که درخواستهای سازمانی و مردمی از ما است که البته باید بررسی شود که نیاز، واقعی است یا غیرواقعی. اگر واقعی باشد، حتماً جزء برنامههایی محسوب میشود که کارشناسان ما به ما اعلام نیاز کردهاند. اینگونه سرنخها را میگیریم. اما این وسط، نکته مهم این است که کار فرهنگیای میتواند موفق باشد که نیاز را در قالب خواستههای مخاطب تأمین کند. یعنی اگر مخاطب به من میگوید که من نوشیدنی میخواهم، ولی ما میدانیم که ضعف بدنی دارد، چنانچه به او چلوکباب دهیم، او پس میزند و میگوید من تشنه هستم. عاقل کسی است که به او یک نوشیدنی مقوی، مثل شربت عسل دهد. اینجا است که شناخت خواستها ـ هرچند به نیاز غیرواقعی مربوط باشد ـ برای ما مهم میشود.
پس میخواهید نیاز را همزمان مرتفع کنید؟
بله؛ چون اگر مطابق خواسته مخاطب پیش نرویم، بهترین محصول را هم که به او بدهیم، او نمیپذیرد. مشکل ما این است که خواسته مخاطب و خواسته غیرواقعیاش را کلاً کنار میگذاریم و به او میگوییم: خواسته تو غیرواقعی است، اینکه من میگویم خواسته تو است. او هم میگوید: من هم این را نمیخواهم! به این ترتیب هیچ ارتباطی برقرار نمیشود. خیلی از محصولات اینگونه بدون استفاده میماند. ولی ما میگوییم: خواسته مخاطب هرچند هم غیرواقعی باشد، قالب مناسبی برای نیاز اصلی او است.
اینگونه شاید بشود جریانسازی هم کرد. تا به حال به این موضوع فکر کردهاید؟ البته این مسئله به صورت مستقیم تأکید رهبری هم بوده است.
ممکن هست؛ هرچند نواقصی در کار است که باید به مرور زمان برطرف شود تا به جریانسازی برسیم. در تکمیل بحث قبل، عرض کنم که وقتی بحث نمایشگاهها و محصولاتی را که پرمخاطب هستند، جدی میگیریم، عملاً داریم از همین الگو تبعیت میکنیم. یعنی وقتی میبینیم که مثلاً بچهها الان به پازل فومی علاقهمند هستند، ما نمیگوییم الا و بلا پازل فومی این اَشکال را دارد. وقتی کارشناسی کردیم و دلیلی بر ردش نداریم، پس ما هم با همان شکل که بچهها دوست دارند، آن را طراحی میکنیم.
نکته دیگر در بحث جریانسازی اینکه واقعیت قضیه همین است که شما هم اشاره کردید که آقا در صحبتهایشان، آن را گوشزد کردهاند. ما چند کار برای جریانسازی انجام دادیم، مثل دارا و سارا که قرار بود مقابل باربی بایستد؛ ولی اصلاً موفق نبود؛ زیرا جریان نبود و پشتوانه رسانهای نداشت و تبلیغ همهجانبه از آن صورت نگرفت. آنها چگونه پیروز میشوند؟ اینگونه که ابتدا در کارتونها و انیمیشنهای درجه یک، الگوها و شخصیتهایی را برای ما مشخص میسازند. بعد لباسهایش میآید، حتی پارچهها و منسوجاتش که برای روتختی و روبالشتی استفاده میشود. سپس اسباببازیها و لوازم التحریرش میآید. اینگونه است که به طور طبیعی همة شئون زندگی یک بچه را پر میکند. حس بصریاش که با تلویزیون تأمین میشود. حس بازیش را با کامپیوتر پر میکند. وقتی میخواهد بخوابد، روی بالشتش آن را میبیند. خلاصه همهجا هست. در نتیجه این بچه با آن شخصیت خیالی مأنوس میشود و از این طریق، مفاهیم وارد ذهنش میشود. قطعاً الان نمیتوانیم ادعا کنیم که با این کیفیت کار میکنیم؛ چون یکی از مشکلات ما و موانع ارتقا کیفیت محصولات فرهنگی ما، عدم هماهنگی و انسجام در تولید محصولات است.
همان معضل موازیکاری...؟
بله؛ بهخصوص بین نهادهای متولی امور فرهنگی. مثلاً در بحث نماز، ما، امور مساجد، کانونهای مساجد و ستاد سیاستگذاری ائمه جمعه هم دخالت دارد.
علاوه بر این همة وزارتخانهها و سازمانها بخش متولی نماز دارند که اسمهای مختلفی دارد. هر کسی کار خودش را میکند. وقتی هر کسی کار خودش را میکند، نمیشود انتظار داشت که یک کار منسجم انجام دهیم.
اگر میشد یک نهاد متمرکز برای فعالیتهای دینی داشته باشیم، خیلی بهتر میشد کار انجام داد و به قول شما جریانسازی کرد. من نمیگویم نهادها در هم ادغام شوند، ولی یک شورای سیاستگذاری برای تعیین وظایف تشکیل شود. مثلاً الان که برنامه ترویج نماز و بحث عفاف اولویت کشور است، صداوسیما در تمام برنامههای رادیو و تلویزیونی خود آن را در نظر بگیرد. ارشاد این موضوعات را در اولویت کارهای فرهنگی و تولیدات و جشنوارههایش قرار دهد. در آموزش و پرورش، برنامهها برای قشر عظیم دانشآموزان و دبیران، با اولویت این موضوعات باشد. کانون پرورشی برای کودکان در این موضوعات فعالیت تخصصی کند و آموزش و پرورش هم برای توزیعش یاری رساند. نه اینکه هر کس در جزیره خودش و با دغدغههای شخصی کارهایی انجام دهد؛ چراکه محصولات آنها در دریای محصولات فرهنگی گم میشود.
بگذریم از نداشتن برنامه بلندمدتی که قائم به اشخاص و تغییرات زودهنگام جناحی و سیاسی در سازمانهای فرهنگی، و انتصابات بدون ضابطه و تخصص و تعهد در نهادهای فرهنگی نباشد.
اگر بخواهیم در بحث ارتقا کیفیت محصول تولیدشده گام برداریم، چه باید کرد؟ برای مثال مرکز تخصصی نماز کتابی برای مقطع سنی کودک دارد به نام «خدا جون دوستت دارم». این کتاب بعد از تولید نباید به حال خود رها شود. درست است که این کتاب برای دو سال گذشته یک محصول باکیفیت بوده، اما ممکن است دو سال دیگر کاملاً از توجه مخاطب دور شود. آیا شما به عنوان تولیدکننده اثر، برنامهای برای ارتقا و همسانسازی این محصول با زمانهای آتی تدارک دیدهاید؟
حرف شما کاملاً درست است. این موضوع نیازمند این است که مخاطبشناسی به صورت جریان باشد. نباید به نحوی باشد که فقط یک بار مخاطبشناسی کنیم. امروز در عصر اطلاعات هستیم و نسلها خیلی سریعتر تغییر میکنند. قبلاً طی صد یا دویست سال یک نسل از نظر فکری عوض میشد؛ اما الان در چند سال این تغییر صورت میپذیرد. باید برای این موارد تدبیری اندیشیده شود تا به بهبود کیفیت محصول کمک کند.
البته ما هم این بحث شما را قبول داریم و آن را انجام میدهیم. مثلاً سال اول یکی از تولیداتمان، سه جلد کتاب شعر بود. ولی سال بعد همین بحث ارتقا را در نظر گرفتیم و گفتیم مخاطب ما کتاب را که دارد، در ویترینها هست و از آن استفاده میکند. در همان زمان یک مرتبه بحث گوشیهای هوشمند و تبلتها خیلی رایج شد. ما محتوایی برای این بحث نداشتیم و محتوای فرهنگی به طور کلی در این بحث خیلی جذاب نبود. براساس بحث ارتقا متوجه شدیم که کودک دیگر کتاب را آنچنان که باید نمیخواند و به تبلت علاقه دارد. ما هم همان کتابها را به صورت اندروید درآوردیم. یعنی همان محصول است؛ اما آن را برای مخاطب جدیدترمان بهروز رسانی کردیم. ما اعتقاد داریم که اگر محصول نیازی را برطرف نکند، مخاطب برایش دست به جیب نمیشود و به سمتش نمیرود.
در حقیقت محصول از نگاه شما باید نیازی را با کیفیت مناسب برطرف کندتا باعث شود که خریدار آن را انتخاب کند.
بله؛ یک محصول باید مراحل مختلفی را طی کند تا مطلوب بازار و مخاطب واقع شود. برای همین وقتی در بازار فرهنگی دقیق شوید که چه محصولاتی و با چه رویکردهایی موفق یا ناکام میشوند، خیلی خوب میتوانید بدانید که الان مذاق جامعه چیست و جامعه مخاطب چه چیزی را میخواهد؛ حتی اگر مستقیم سراغ مخاطب نروید.
بنابراین یک iso فرهنگی در تولید محصول دائماً در حال نیازسنجی بازار محصولات فرهنگی است.
البته؛ بر مبنای صحبتهایی که داشتیم، حداقل باید سه حوزه دیده شود برای اینکه محصول استانداردی داشته باشیم. اولی مناسب بودن از لحاظ محتوا است؛ یعنی از لحاظ دینی و علمی دقیق و قابل دفاع باشد. قسمت دوم متناسب بودن با مخاطبی است که آن محصول برای او تولید شده است.
یعنی برقراری ارتباط با مخاطبش؟
دقیقاً. اگر تولیدکننده محصولی مدعی است که این را برای صنف یا گروه سنی خاصی تولید کرده، محصول باید واقعاً متناسب با فهم و علائق و روحیات و نیازهای آن مخاطب باشد. این بخش دوم کار است که نیازمند مخاطبشناسی کامل است. باید مؤلفههای تمام گروههای سنی و اصناف مختلف مردم، حتی در بعضی کارها، جنسیت ـ زن و مرد بودن، یا دختر و پسر بودن ـ در محصول لحاظ شده باشد تا کسی که میخواهد این استاندارد را بدهد، بتواند ادعا کند طبق این چارچوب مخاطب را تعیین کرده است؛ فارغ از اینکه محتوایش خوب هست یا نه.
بحث سوم، بحث ظواهر کار است. جذابیتهای بصری و قلمی و کارهایی از ایندست که باعث جذب مخاطب به یک محصول میشود. البته به طور طبیعی در بحث سوم، دو حوزه قبلی (مناسب بودن و متناسب بودن) هم دخالت دارد. به نظر میآید برای اینکه یک محصول فرهنگی استاندارد لازم را کسب کند، این نکات را باید رعایت کند. البته استاندارد در اینجا به معنای حداقلها است. همة مواردی که گفتیم، برای این نیست که یک محصول برتر باشد؛ بلکه برای این است که محصول حداقلهای کیفیت فرهنگی را داشته باشد.