■ اقامه
اقامه
اکثر مورادی که لفظ "صلوة" در قرآن آمده به دنبال آن كلماتي از جنس اقامه همچنون "أقِم" و "أقيموا" وديگر مشتقات آن آمده است. حال به منظور بررسي معنا و مفهوم "اقامه"، ابتدا آنرا به صورت لغوي و سپس دراصطلاح فقها ، محدثين ، مفسرين و بزرگان بررسي كرده تا معلوم شود چرا همه ما مكلف به " اقامة نماز" هستيم نه به"قرائت آن".
معنای لغوی اقامه
واژة اقامه از مادة "قوم" اشتقاق یافته است که معنای پابر جایی[1] و دوام بخشیدن و ادای حق هر چیز به تمام و کمال است و مقصود از اقامه، برپا داشتن هر برنامهای و تعطیل نکردن آن دانستهاند. مثال: هنگامی که گفته میشود "اقام القوم سَوْقَهم": مردم بازار خود را برپا کردند و به خرید و فروش پرداخته و آنرا موقوف و تعطیل نکردند.[2] مراد از اقامه نماز نیز "حق نماز را ادا کردن" یعنی اقامه نمازها و ادای فرایض دانستهاند
معنای اصطلاحی
معنای ترکیب "اقامة الصلاة" عبارت است از:
"حضور دائمی و فعّال نماز و استمرار آثار و برکات آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان".
و تحصيل اين هدف مشروط به آداب و شرايطي است بيش از آنچه در فقه آمده است.[3] در تفسير منسوب به امام عسكريAآمده كه مقصود از "اقامه صلاة" اتمام ركوع، سجده و حفظ وقت و حدود آن است و همچنين پرهيز كردن از چيزهايي كه آن را فاسد يا ناقص ميكند: "ويُقيمونَ الصَّلوة، يعني بإتمام ركوعها و سجودها و حفظ مواقيتها و حدودها و صيانتها عمّا يفسدها أو ينقصها". [4]
نکته:
به اين نكته نيز بايد عنايت داشت كه نماز را ستون دين خواندهاند؛ "الصلاة عمود الدين"[5] و آنچه با ستون تناسب دارد، بهپاداشتن است؛ نه خواندن به تنهایی؛ از اينرو، تعبير قرآنكريم درباره انجام نماز، اقامه است و نه قرائت؛ زيرا ستون هر چيزي را اقامه کرده و بهپا ميدارند، عمود دين چون از سنخ عين خارجي است، به پاداشتني است؛ نه اينكه صرفاً قرائتكردني باشد.[6] پس اقامه دين و برپایی تمدن اسلامی بدون برپايي نماز ميسّر نيست.
از اينرو، حضرت ابراهيمA وقتي اسماعيلA شيرخوار و مادر تنهاي او را در سرزمين تفتيده و بيآب و علف حجاز و درحريم خانه خدا جاي ميدهد، يگانه حكمت اين مجاهدت سخت و شگفتانگيز را به پاداشتن نماز از سوي نسل پر بركت خود ميخواند؛"رَبَّنا إِنِّي أَسكنت من ذرِّيَّتي بوادٍ غير ذِي زرعٍ عند بيتك المحرَّم ربَّنا ليقيموا الصَّلَوة"[7]. سپس از خداي سبحان اين موهبت آسماني را براي خود و ذريهاش درخواست ميكند؛ "رَبِّ اجْعَلِني مقيم الصَّلَوة و من ذرِّيَّتي رَبَّنا و تقبَّل دُعَاءِ"[8]: پروردگارا! من و فرزندانم را از اقامهكنندگان نماز بدار و دعايم را بپذير.[9]
[1] . بر اساس قاعدة "تعرف الاشیاء باضدادها" ، "هر چیزی را به وسیلة ضد آن می توان شناخت" برای دستیابی به درکی روشن وشناختی متقن از این مفهوم ، به تعریف "قعد" اشاره می شود که مقابل "قوم" است. وقتی شخصی را وادار به انجام کاری میکنند و او از روی بی میلی، سستی و کاهلی به انجام آن کار مشغول می شود، سبب بیگانگی از کار و کم اثر نمودن و بر پا نشدن آن میگردد ، در زبان عرب برای چنین شخصی تعبیر " قعد عن الامر" به کار می رود؛ اما وقتی فردی را برای کاری مأمور میکنند و آن نیز به بهترین شکل آن را انجام میدهد و رونق ِ عمل او باعث گرمی حرفه می شود دربارة او در عرب تعبیر "فلانٌ اقام الامر" به کار می رود و این تعبیر یعنی آن شخص کار را پابرجا کرد و رونق داده است. (التبیان فی تفسیر قربی القرآن، ص 48)
[2] .التبیان، ج1، ص56
[3] . اساساً تنظيم احكام در فقه كه چهارچوبهاي خاص خود را دارد، به گونهاي است كه براي همگان امتثالپذير باشد. ثمره عمل به اين احكام كه احكام ظاهريه ناميده ميشوند، اسقاط تكليف و مانند آن است،چنانكه مقصود از صحّت نزد آنان اسقاط تكليف،عدم وجوب اعاده و... است، در حالي كه در اينگونه مباحث و در نگاه اهل معرفت، مراد از صحّتْ مقبول درگاه خدا شدن و مراد از مقبوليتْ وصول به مقصود است، از اينرو به شرايطي سنگينتر از شرايط فقهي وابسته است (ر. ك: المحجة البيضاء، ج1، ص368؛ ج2، ص135).
[4] . بحارالانوار، ج81، ص231.
[5]. المحاسن، ج1، ص 45
[6]. حیات حقیقی انسان در قرآن ص214– استاد جوادی آملی.
[7] . سوره ابراهيم: 37.
[8] . سوره ابراهيم: 40.
[9] . از اينروست كه در زيارت امامان معصوم به ويژه حضرت سيد الشهداAوقتي به اقامه دين خدا توسط آنان اشاره ميكنيم، نخست از اقامه نماز سخن ميگوييم؛ "أشهد أنّك قد أقمت الصّلوة" (بحار، ج 97، ص 273، ح 14). و نيز در خطاب جمعي عرض ميكنيم: "و أقمتم الصّلوة" (مفاتيحالجنان، زيارت جامعه كبيره.)؛ يعني شما ستون دين را استوار و در نتيجه دين خدا را به پا داشتيد و همين وارثان ابراهيم خليل هستند كه در قرآنكريم به عنوان بزرگ مرداني ياد ميشوند كه هيچ تجارت و داد و ستدي از ياد خدا و به پاداشتن نماز بازشان نميدارد؛ "(رجالٌ لاَتلهيهم تِجَرَةٌ و لاَ بيعٌ عن ذكر الله و إِقام الصَّلَوة...".( نور:37).