■ حَجَرالاسود (صورت عربى آن: الحجرالاسود)
سنگى مقدّس، داراى پیشینه كهن و جایگاهى ویژه در فرهنگ اسلامى و مناسك حج، واقع در ركن شرقى كعبه كه به ركن اسود یا ركن حَجَرى نیز معروف است. حجرالاسود، صیقلى و به شكل بیضى نامنظم است. رنگ آن سیاه مایل به سرخ است و لكههاى سرخرنگ و رگههاى زردرنگى بر روى آن دیده میشود (خربوطلى، ص 21). گفته شده كه تیرگى و سیاهى شدید آن بهسبب آتشسوزى كعبه بوده است كه یك بار در دوره جاهلیت و بار دیگر در زمان خلافت یزیدبن معاویه روى داد (ازرقى، ص 32؛ رجوع کنید به سطور بعد). بنابر روایات دینى، هنگامى كه حضرت ابراهیم علیهالسلام خانه كعبه را بنا میكرد، جبرئیل این سنگ را از بهشت آورد تا در گوشهاى از دیوار كعبه قرار گیرد و شاخصى براى آغاز طواف باشد (رجوع کنید به همان، ص 31ـ32؛ طبرى، ج 1، ص 251).
در قرآن كریم ذكرى از حجرالاسود به میان نیامده، ولى بنابر حدیثى از امام صادق علیهالسلام، حجرالاسود یكى از آیات بینات بیتاللّهالحرام، مذكور در آیه 97 سوره آل عمران، است (رجوع کنید به عیاشى، ج 1، ص 187؛ كلینى، ج 4، ص 223).
در احادیث، خاصه احادیث شیعه، نكات درخور توجهى راجع به حجرالاسود (معمولاً با تعبیر «الحَجَر») آمده است. از جمله اینكه حجرالاسود در اصل، یكى از فرشتگان بوده كه پیش از همه فرشتگان به میثاق الهى متعهد و مُقر شده و خداوند او را امین بر همه آفریدگان قرار داده و میثاق همه بندگان را به ودیعت به او سپرده است، سپس همه خلایق را فراخوانده تا همه ساله نزد این فرشته امانتدار میثاق، تجدید عهد كنند. ازاینرو، آن فرشته را در بهشت، ملازم آدم قرارداد تا یادآور عهد و میثاق به او باشد. اما چون آدم عصیان كرد و از بهشت رانده شد و به زمین هبوط كرد و سپس توبه نمود، خداوند همین فرشته را به صورت دُرّ سفیدى نزد وى فرستاد و عهد و میثاقِ از یاد رفته را به یادش آورد. همین دُرّ سفید را آدم با خود داشت تا آن را به مكه رساند و در هنگام بناى كعبه آن را در همانجا قرار داد كه میثاق گرفته شده بود (تَراءى لَهُمْ)؛ در روز رستاخیز هم حجرالاسود گواه كسانى خواهد بود كه در كنار آن تجدید میثاق كردهاند (كلینى، ج 4، ص 185ـ186). همچنین گفته شده كه رنگ حجرالاسود در آغاز از شیر سفیدتر و از خورشید درخشانتر بوده و بهسبب آنكه مشركان آن را لمس كردهاند تیره شده است (همان، ج 4، ص 191؛ نیز رجوع کنید به ابنحنبل، ج 1، ص 307، 329). در حدیث دیگرى آمده كه حجرالاسود در كوه ابوقبیس به صورت امانت نگهدارى میشد پس از اینكه ابراهیم و اسماعیل در بناى كعبه به موضعى رسیدند كه باید حجرالاسود را در آن مینهادند این امانت به آنان برگردانده و در جاى خود نهاده شد (كلینى، ج 4، ص 205). نیز روایت شده كه در مناقشه محمدبن حنفیه با امام سجاد علیهالسلام، حجرالاسود با آن حضرت سخن گفته و گواهى داده كه امامت پس از امام حسین علیهالسلام بدو رسیده است (همان، ج 1، ص 348). در احادیث بر دعا در كنار حجرالاسود و لمس كردن و بوسیدن آن (استلام) و به ویژه بر تجدید عهد بر توحید و رسالت و به گواه گرفتن حَجَر نیز تأكید شده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج 4، ص 402ـ404؛ ابنبابویه، ج 2، ص 531؛ مجلسى، ج 96، ص 216ـ228).
فقها، به استناد احادیث، نقطه شروع و پایان محاسبه شوطها (= دورها) را در طواف، حجرالاسود میدانند و لمس و بوسیدن آن را مستحب میشمرند (براى تفصیل رجوع کنید به سحنون، ج 1، ص 396؛ شمسالائمه سرخسى، ج 4، ص 9؛ ابنقدامه، ج 3، ص 384؛ نووى، ج 8، ص 13؛ شهیدثانى، ج 2، ص 262؛ مقدس اردبیلى، ج 7، ص 166؛ نیز رجوع کنید به جزیرى، ج 1، ص 655ـ 658؛ مغنیه، ص 236). حجرالاسود هیچگاه در طول تاریخ، حتى در دوره جاهلیت كه بسیار مورد تكریم بوده، پرستیده نشده و در شمار بتها قرار نگرفته، بلكه همواره رمز توحید خالص و نفى شرك بوده است (كردى، ج 2، جزء3، ص 241؛ مروارید، ص 846) و «محك زر ایمان» شمرده شده است (دهخدا، ذیل مادّه). حتى برخى از آن با عنوان «حجرالأسعد» (سنگ خوشبخت و خوشاقبال) یاد كردهاند (رجوع کنید به همانجا؛ مروارید، همانجا). به نوشته ابنظهیره (ص 41)، اگر «أسود» از ریشه «سَوْدَدْ» به معناى سرورى و سیادت باشد، «حجرالأسود» به معناى سنگى خواهد بود كه منزلت آن از همه سنگها برتر و بالاتر است.
به هنگام تجدید بناى كعبه در دوره جاهلیت ــكه هر یك از قبایل قریش میخواست افتخار نصب حجرالاسود، نصیب خودش گردد و نزدیك بود پیكار خونینى میان آنان درگیردــ با تدبیر حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم كه در آن هنگام جوان بود، همه قبایل و طوایف قریش در این افتخار شریك شدند (براى اطلاع از شرح این ماجرا رجوع کنید به ابنهشام، ج 1، ص 127؛ ازرقى، ص 109ـ110؛ طبرى، ج 2، ص 289ـ290؛ كلینى، ج 4، ص 217؛ به نقل از امام صادق و دیگران).
در ماجراى پناهنده شدن عبداللّهبن زبیر و یارانش به مسجدالحرام در سال 64، كعبه مورد هتك حرمتِ سپاهیان یزیدبن معاویه قرار گرفت و برخى از قسمتهاى آن در آتش سوخت. به سبب این آتشسوزى، حجرالاسود سه تكه شد و بعدها عبداللّهبن زبیر پارههاى جدا شده آن را با نقره به هم وصل كرد (رجوع کنید به ازرقى، ص 138ـ140؛ مطر، ص 101ـ102). او را نخستین كسى دانستهاند كه در مورد حجرالاسود چنین كرده است (رجوع کنید به كردى، ج 2، جزء3، ص 261؛ حسین عبداللّه باسلامه، ص 114). پس از این حادثه، به پیشنهاد عبداللّهبن زبیر، كعبه بازسازى شد. در مورد اینكه چه كسى یا كسانى حجرالاسود را در جایگاهش نهادند، اختلافنظر هست (رجوع کنید به ازرقى، ص 140ـ144؛ مطر، ص 103ـ109). بنابر گزارشى، عبدالملك بن مروان (متوفى 86)، از خلفاى اموى، نیز به بازسازى و ترمیم كعبه پرداخت و در جریان آن، امام علیبن حسین علیهالسلام، حجرالاسود را در جایگاهش نهاد (قطبراوندى، ج 1، ص 268).
بند و بستهاى نقرهاى كه بهدستور عبداللّهبن زبیر حجرالاسود به وسیله آن محكم شده بود، به مرور زمان آسیب دید و در زمان هارونالرشید (متوفى 193)، خلیفه عباسى، از بیم اینكه به حجرالاسود آسیبى برسد، با الماس در سنگهاى پیرامون آن سوراخهایى ایجاد كردند و آنها را با نقره پر كردند (فاسى، ج 1، ص 193؛ كردى، ج 2، جزء3، ص 262؛ مطر، ص 109).
در 317 در فتنه قرامطه ــ كه به فرماندهى ابوطاهر قرمطى (متوفى 332) در مكه روى داد و قرمطیان به خانه خدا حمله بردندــ حجرالاسود تكهتكه و از جاى كنده شد. ابوطاهر پارههاى این سنگ را به سرزمین خود، هَجَر (احساء كنونى، مركز بحرین قدیم)، برد و تا سال 339 كه حجرالاسود به كعبه بازگردانده شد (كردى، همانجا)، مردم به جایگاه خالى آن تبرك میجستند (فاسى، همانجا).
گزارشهاى مختلفى در مورد چگونگى بازگردانده شدن حجرالاسود به جایگاه اصلیاش وجود دارد (رجوع کنید به همانجا؛ كردى، ج 2، جزء3، ص 262ـ264). از جمله گفته شده است مطیع، خلیفه عباسى، حجرالاسود را در قبال پرداخت سى هزار دینار از قرمطیان پس گرفت (فاسى، همانجا؛ كردى، ج 2، جزء3، ص 262) ولى این گزارش صحیح دانسته نشده است (فاسى، همانجا). بر پایه گزارشى دیگر، هنگامى كه بَجْكَم تركى (ماكانى)، امیرالامراى بغداد در زمانالراضى باللّه و متقیللّه، از قرمطیان خواست در برابر دریافت پنجاه هزار دینار، حجرالاسود را باز پس فرستند، آنان امتناع كردند (فاسى؛ كردى، همانجاها)، اما كردى (ج 2، جزء3، ص 263) این مطلب را كه قرمطیان در قبال پس دادن حجرالاسود پولى دریافت كرده باشند نادرست دانسته است. درواقع پس از مرگ ابوطاهر قرمطى بود، كه قرمطیان دانستند محال است به هدفشان برسند بنابراین سنبربن حسن قرمطى، در روز عید قربان 339، حجرالاسود را ــكه در این مدت به خوبى و در پوششى نقرهاى نگهدارى میشدــ در حضور فرماندار مكه از درون جوال بیرون آورد و با همان پوشش نقرهاى در جایگاهش نهاد (فاسى، همانجا؛ كردى، ج 2، جزء3، ص 263ـ264؛ براى اطلاع بیشتر درباره این ماجرا رجوع کنید به حسین عبداللّه باسلامه، ص 115ـ118). در 340، چند ماه پس از بازگردانده شدن و نصبِ دوباره حجرالاسود، پردهداران كعبه آن را از جایگاهش بیرون آوردند و با به كارگیرى طوق جدیدى از نقره محكمتر كردند. این طوق در 585 به دستور داوودبن عیسى حسنى، فرمانرواى مكه، برداشته شد (رجوع کنید به فاسى، ج 1، ص 193ـ194؛ كردى، ج 2، جزء3، ص 264).
در 363، مردى از سرزمین روم با دریافت مال بسیار مأموریت یافت حجرالاسود را با خود ببرد. وى در ظاهرِ مردى مستمند، در حالى كه تنها یكى دو تن به طواف مشغول بودند، به كنار حجرالاسود رفت و با تیشه، ضربه سختى به آن زد و چون آهنگ ضربه دیگرى كرد، مردى یمنى كه در طواف بود، با خنجر او را سخت زخمى كرد. سپس مردم از اطراف مسجد جمع شدند و پس از آنكه او را به بیرون از مسجدالحرام بردند، هیزم بسیار فراهم كردند و او را در آتش سوزاندند (كردى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به حسین عبداللّه باسلامه، ص 119).
در حوادث سال 413 نیز آوردهاند كه مردى با گُرز، ضربات سختى بر حجرالاسود زد كه بر اثر آن، سنگ شكافته شد و تكههاى ریزى از آن بر زمین ریخت (رجوع کنید به فاسى؛ كردى، همانجاها). ابناثیر (ج 9، ص 332) ــكه این رویداد را ذیل حوادث سال 414 آورده ــ آن مرد را كافر و اهل سرزمین مصر معرفى كرده و گفته است كه مردم، او و گروهى از همكاران و یارانش را در آتش سوزاندند. پس از آن، خاندان بنیشیبه پارههاى ریز و درشت حجرالاسود را جمعآورى كردند و آنها را بههم چسباندند (همانجا؛ فاسى؛ كردى، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به حسین عبداللّه باسلامه، ص 119ـ120). كردى (ج 2، جزء3، ص 265) نیز به نقل از بتنونى در الرِّحْلَةُ الحِجازِیة، سال وقوع این حادثه را 411 ذكر كرده و آورده است كه به نظر برخى، یكى از حاكمان فاطمى، با این قصد كه مردم از كعبه رویگردان شوند و به مسجد او در قاهره روى آورند، این مرد را براى نابود كردن حجرالاسود به مكه فرستاده بود. مردى از عجم نیز كه در 990 با گرُز، ضربهاى سخت به حجرالاسود وارد كرد، در همانجا به قتل رسید (كردى، همانجا؛ حسین عبداللّه باسلامه، ص 120).
به هنگام بازسازى كعبه در عهد سلطان مراد عثمانى در 1040، حجرالاسود چهار تكه شد و پس از آزمایشهاى فراوان، از تركیب موادى مخصوص، چسبى ساختند كه پارههاى آن را به خوبى به هم وصل كرد (كردى، همانجا). بهگفته كردى (همانجا) در این بازسازى، حجرالاسود نیز نصب شد.
بهنوشته ازرقى (ص 234) خلیفه دوم (عمر)، هنگام استلام حجرالاسود اظهار كرده بود كه میداند این سنگ هیچ سود و زیانى نمیرساند، ولى چون به چشم خود دیده است كه پیامبر خدا این كار را میكند، او نیز تعبدآ و به تبعیت از ایشان، استلام میكند. در منابع شیعى (رجوع کنید به مجلسى، ج 96، ص 216ـ217) پاسخ امام علیعلیهالسلام به او در اینباره، روایت شده است.
منابع :
(1) ابناثیر؛
(2) ابنبابویه، كتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1404؛
(3) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت : دارصادر، (بیتا.)؛
(4) ابنظهیره، الجامعاللطیف فى فضل مكة و اهلها و بناءالبیتالشریف، چاپ على عمر، قاهره 1423/2003؛
(5) ابنقدامه، المغنى، بیروت: دارالكتاب العربى، (بیتا.)؛
(6) ابنهشام، سیرةالنبى، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، (قاهره) 1383/1963؛
(7) محمدبن عبداللّه ازرقى، كتاب اخبار مكة شرفهااللّه تعالى و ماجاء فیها من الآثار، روایة اسحاقبن احمد خزاعى، در اخبار مكةالمشرفة، ج 1، گوتینگن 1275؛
(8) عبدالرحمان جزیرى، كتابالفقه على المذاهب الاربعة، استانبول 1404/1984؛
(9) حسین عبداللّه باسلامه، تاریخ الكعبة المعظمة : عمارتها و كسوتها و سدانتها، چاپ یحیى حمزه وزنه، (قاهره) 1420/2000؛
(10) على حسنى خربوطلى، تاریخالكعبة، بیروت 1411/1991؛
(11) دهخدا؛
(12) عبدالسلامبن سعید سحنون، المُدَوَّنة الكبرى، التى رواها سحنونبن سعید تنوخیعن عبدالرحمانبن قاسم عتقى عن مالكبن انس، قاهره 1323، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(13) محمدبن احمد شمسالائمه سرخسى، كتابالمبسوط، بیروت 1406/1986؛
(14) زینالدینبن على شهیدثانى، الروضة البهیة فى شرحاللمعة الدمشقیة، چاپ محمد كلانتر، نجف 1398، چاپ افست قم 1410؛
(15) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(16) محمدبن مسعود عیاشى، كتابالتفسیر، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1380ـ1381، چاپ افست تهران (بیتا.)؛
(17) محمدبن احمدفاسى، شفاءالعزام بأخبارالبلدالحرام، بیروت: دارالكتب العلمیة، (بیتا.)؛
(18) سعیدبن هبةاللّه قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، قم 1409؛
(19) محمدطاهر كردى، التاریخ القویم لمكة و بیتاللّه الكریم، بیروت 1420/2000؛
(20) كلینى؛
(21) مجلسى؛
(22) علیاصغر مروارید، «قوامیس الحج»، در الحج، اشرف على جمع اصولها الخطّیة و ترتیبها حسب التسلسل الذمنّى و على تحقیقها و اخراجها و عمل قوامیسها علیاصغر مروارید، تهران: مركز بحوث الحجّ والعمرة، 1406؛
(23) فوزیه حسین مطر، تاریخ عمارة الحرم المكى الشریف الى نهایة العصر العباسى الاول، جده 1402/1982؛
(24) محمد جواد مغنیه، الفقه على المذاهب الخمسة: الجعفرى، الحنفى، المالكى، الشافعى، الحنبلى، بیروت 1404/1984؛
(25) احمدبن محمد مقدس اردبیلى، مجمعالفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، چاپ مجتبى عراقى، على پناه اشتهاردى، و حسین یزدى اصفهانى، ج 7، قم 1409؛
(26) یحییبن شرف نووى، المجموع: شرح المهذّب، بیروت : دارالفكر، (بیتا.).
/ نرگس پروازى ایزدى /