■ ذَمّيه
فرقهاى از غاليان شيعه در حدود قرن دوم، كه به الوهيت عليبن ابيطالب قائل بودند. اگرچه منابع در ذكر جزئيات اعتقادات اين فرقه اختلافاتى دارند، همگى متفقاند كه ذمّيه نوعى الوهيت به عليبن ابيطالب نسبت دادهاند. دربارۀ وجه تسميه اين فرقه گفتهاند كه به اعتقاد آنان محمد صلياللّهعليهوآلهوسلم از سوى على عليهالسلام مبعوث شد تا مردم را به سوى او دعوت كند، اما حضرت محمد مردم را به سوى خود خواند (يا مدعى رسالت از سوى الاهى ديگر شد) و از اينرو ايشان را ذم و نكوهش كردند و ذمّيه نام گرفتند (رجوع کنید به بغدادى، ص 251؛
اسفراينى، ص 75؛
شهرستانى، ج 1، ص 293؛
قس مقريزى، ج 4، جزء1، ص 426، كه گفته است به اعتقاد آنان، خود على عليهالسلام پيامبرى از جانب خدا بوده است). گروههاى ديگرى نيز به اين نام خوانده شدهاند: بَهشَميه، پيروان ابوهاشم جُبّائى، به سبب اعتقادشان به استحقاق ذمّ بدون انجام فعل قبيح (رجوع کنید به بغدادى، ص 185؛
اسفراينى، ص 53) و برخى از مُرجِئه (رجوع کنید به مقدسى، ج 5، ص 145).
در منابع، دربارۀ صاحب فرقۀ ذمّيه و ارتباط اين فرقه با فِرَق ديگر بهويژه عَلبائيه/ عُلبائيه اختلاف هست. ابوالمنظر اسفراينى (ص 75) ذمّيه را از جمله غرابيه*، از ديگر غلات شيعه، دانسته است. شهرستانى (ج 1، ص 293) ذمّيه را نام ديگرى براى فرقه علبائيه دانسته كه آنان را پيروان علباءبن ذَرّاع/ دَرّاع دوسى (يا اسدى) به شمار آورده است؛
مقريزى نيز (همانجا) علبائيه را گروهى از ذمّيه خوانده است. اما، اشعرى قمى (ص 59ـ60)، بدون ذكر نام ذمّيه، عقايدى شبيه آنان را براى علبائيه برشمرده و آنان را به بَشّار شَعيرى*، غالى قرن دوم، نسبت داده است. در مجموع، باتوجه به اين كه كشّى در رجال خود (ص 171، 199ـ200) احاديثى را نقل كرده كه براساس آنها امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بهشت را براى فردى به نام علباءبن دراع اسدى ــكه به احتمال زياد همين علباء مورد بحث است ــ ضمانت كردهاند و از سويى در جايى ديگر از همان كتاب (ص 305، 398ـ401) احاديثى آورده كه براساس آنها امام صادق عليهالسلام بشّار شعيرى را غالى و مشرك خوانده و از او با تعابيرى بسيار مذمتآميز ياد كرده و او را گمراهكننده شيعيان خوانده است، به نظر ميرسد پذيرفتن بشّار شعيرى به عنوان صاحب فرقه ذمّيه صحيحتر است.
برخى منابع، با آنكه نامى از ذمّيه نبردهاند، در ضمنِ فرقههاى غالى شيعه و گاهى با نامهاى ديگر از اعتقادات اين فرقه سخن گفتهاند (رجوع کنید به ابوحاتم رازى، ص 253؛
اشعرى، ص 14؛
مسعودى، ج 2، ص 258).
شهرستانى (ج 1، ص 293ـ294)، ضمن يكى دانستن ذمّيه و علبائيه، سه گروه را منشعب از آنان دانسته است: عينيه، كه به الوهيت على و محمد معتقد بودند اما على را مقدّم ميداشتند؛
ميميه، كه آنان نيز به الوهيت هر دو قائل بودند اما حضرت محمد را در الوهيت مقدّم ميشمردند (تسميه اين دو گروه براساس حرف اول نامهاى على و محمد است)؛
گروهى كه به الوهيت اصحاب كساء اعتقاد داشتند و پنج تن را امر واحدى ميدانستند كه روح الاهى در همۀ آنان بهطور برابر حلول كرده است. ابوالحسن اشعرى (ص 14ـ15) اعتقاد گروه سوم را به اصحاب شريعى (اصحاب ابومحمدحسن شريعى، از غلات حلوليه) نسبت داده و ابوحاتم رازى (ص 253) آنان را مخمّسه ناميده است. مقريزى (همانجا) گروه دوم و سوم را در شمار عليانيه، پيروان عُلَيّانبن ذِراع سَدوسى، ياد كرده است.
منابع :
(1) ابوالمظفر اسفراينى، التبصير فى الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالكين، چاپ محمد زاهدبن الحسن الكوثرى، (قاهره) 1359/1940؛
(2) ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، چاپ هلموت ريتر، ويسبادن 1400/1980؛
(3) سعدبن عبداللّه اشعرى قمى، المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشكور، تهران 1342ش؛
(4) عبدالقاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، چاپ محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، بيتا؛
(5) ابوحاتم رازى، گرايشها و مذاهب اسلام در سه قرن نخست هجرى، ترجمه على آقانورى، قم 1382؛
(6) عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ احمد فهمى محمد، بيروت 1368/1948؛
(7) محمدبن عمرو كشى، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال الكشى، تلخيص محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد 1348ش؛
(8) مطهربن طاهر مقدسى، البدء و التاريخ، چاپ كلمان هوار، تهران 1341ش/ 1962؛
(9) احمدبن على مقريزى، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، چاپ ايمن فؤاد سيد، لندن 2002ـ2004، ج 4، 1424/2003؛
(10) مسعودى، مروج (بيروت).
/ محمدرضا امامی نيا /