■ خانقاه (2)
خانقاه (2)، نهادى متعلق به صوفيان با كاربردهاى گوناگونِ تجمع، اقامت، مراسم آيينى و عبادت و آموزش صوفيان و نيز مهمانپذيرى رايگان. (ادامه مقاله خانقاه 1)
3) نظام و آداب. آداب خانقاهى مفصّل و دربرگيرنده اعمال و مناسكى افزون بر واجبات و مستحبات معمول براى مسلمانان است، از جمله آداب تشرف از قبيل سرتراشى، كلاه و خرقهپوشى (رجوع کنید به نجمالدين كبرى، ص 26ـ27؛ كيانى، ص 397، 457ـ458)؛ آدابى كه ناظر بر نوعى تنبيه و پرداخت غرامت است مانند آداب صفا يا رفع رنجش همراه با قربانى كردن (افلاكى، ج 2، ص 596)، غرامت با پاىماچان (ايستادن در قسمت كفشكن)؛ خرقهسوزى كه غالباً در پى وقوع «ماجرا» در خانقاه بر پا مىشد (كيانى، ص 446ـ449؛ براى اطلاع درباره ماجرا رجوع کنید به باخرزى، ج 2، ص 254ـ256)؛ آداب توبه و بيعت (كيانى، ص 395ـ396؛ نيز رجوع کنید به ابنكربلائى، ج 1، ص 367)؛ و نيز آدابى ناظر بر انواع رياضتها از جمله چلهنشينى (رجوع کنید به كيانى، ص 421ـ422؛ چله/ چلهنشينى*).
برگزارى مستمر و روزانه مراسم نيايش نيز در زمره مهمترين آداب خانقاهى بوده است (صفا، ج 3، بخش 1، ص 167). برپايى اين مراسم در خانقاههاى طريقتهايى با تقيّد بيشتر به شريعت چشمگير بود و گاه سبب مىشد خانقاه مقامى نزديك به ديگر مواضع متبرك يابد (براى نمونه رجوع کنید به جامى، نفحات الانس، ص 495، كه خانقاه زينالدين خوافى* در هرات را از اين گروه دانسته است). مراسم عُرس نيز جزو مراسم خانقاهى است (رجوع کنید به محمدبن منوّر، بخش 1، ص 355؛ نائوده، ص 392؛ نيز رجوع کنید به عرس*).
بااينهمه، در ميان برخى طريقتها مانند نقشبنديه* و خواجگان*، نوعى گرايش به سادگى و پرهيز از تشريفات خانقاهى ديده مىشود (رجوع کنید به آريا، ص 64؛ ديويس، ص 510ـ 511). برخى نيز از جمله قلندريه* اين آداب را به عمد ناديده مىانگاشتند (رجوع کنید به كيانى، ص 246).
در ميان آداب گوناگون خانقاهى، سماع* ويژگى و وسعت چشمگيرى داشتهاست. اين آيين موجب پيدايش نوعى موسيقى و ادبيات گرديد و در ميان مسلمانان، براى خانقاه به عنوان سرچشمه موسيقى و ادب عارفانه، جايگاهى ويژه پديد آورد (رجوع کنید به كوپرولو، ص 301، (ضميمه)، نت 1؛ نيز رجوع کنید به حلب*، بخش هنر و معمارى). توجه به فراهم آوردن اسباب «بسط» براى اهل خانقاه تا آنجا بود كه در برخى از آنها در كنار نواختن دف، لعبتبازى و خيالبازى (نوعى خيمهشببازى) نيز انجام مىشد (رجوع کنید به چشيدنِ طعمِ وقت: از ميراث عرفانى ابوسعيد ابوالخير، ص 174).
فعاليتها. شاخصترين فعاليت خانقاهى، پذيرايى از صوفيان مسافر بود، چرا كه از نخستين اهداف تشكيل خانقاهها، تدارك مكانى براى پذيرايى از سالكان در سفر و درويشهاى بىخانمان بود و شعار اصلى خانقاهها آيههاى هشتم و نهم سوره انسان (دهر) مبنى بر اطعام فقيران، يتيمان و اسيران، اعلام شده بود (نيرومند، ص 45؛ تسبيحى، ص 972). حتى براى سهولت دسترسى مسافران به خانقاهها توصيه مىشد با تمهيداتى نظير افراشتن عَلَم بر بام خانقاه، توجه مسافران را براى بيتوته در آن محل جلب كنند (رجوع کنید به سهروردى، 1352ش، ص 110). اهميت سفر در سلوك روحى صوفيان موجب گستردگى اين فعاليت خانقاهى مىشد (رجوع کنید به كلاباذى، ص 90؛ باخرزى، ج 2، ص 157ـ 166؛ كيانى، ص 462ـ464). كثرت مراجعه به خانقاه تا بدانجا بود كه اهل خانقاه به دو دسته مقيمان و مسافران (يا غُرَبا) تقسيم مىشدند (سهروردى، 1403، ص 119؛ عزالدين كاشانى، ص155ـ 156) و وظيفه مقيمان استقبال از مسافران با گشادهرويى بود (رجوع کنید به باخرزى، ج 2، ص 177ـ 178؛ نيز براى اطلاع بيشتر درباره جزئيات آداب اقامت در خانقاه رجوع کنید به سهروردى، 1403، ص 139ـ145؛ عزالدين كاشانى، ص 155ـ159).
از ديگر كاركردهاى نهاد خانقاه، تعليم و تربيت اهل تصوف بود. گذشته از سير و سلوكى كه تحتنظر پير* انجام مىشد (رجوع کنید به سير و سلوك*) و برخى از مراحل آن مانند چلهنشينى در خانقاه صورت مىگرفت، تدريس علوم اسلامى و متون عرفانى و تفاسير صوفيانه نيز در خانقاهها رواج داشت (كيانى، ص 375، 377) كه به تأليف تفاسير عرفانى (رجوع کنید به تفسير*، بخش10: تفسير عرفانى) و متون عرفانى براى حلقههاى خانقاهى منجر گرديد، بهويژه آنكه فضاى آرام خانقاهها محيط مناسبى براى مؤلفان بود چنانكه علاءالدوله سمنانى* كتاب العروة لاهل الخلوة و الجلوة را در خانقاه سكاكيه سمنان (كيانى، ص 378، پانويس50) و نجمالدين كبرى* شرحالسُنّه و مصابيح را در خانقاه زاهده تبريز نوشت (معصوم عليشاه، ج 2، ص 105). در خانقاهها اين متون استنساخ هم مىشدند (رجوع کنید به كيانى، ص 377ـ378) و غالب خانقاهها كتابخانههايى غنى داشتند، مانند خانقاه امام محمدبن منصور در سرخس (رجوع کنید به سنايى، ص 705) يا خانقاه مرو (ياقوت حموى، ج 4، ص 509؛ نيز رجوع کنید به حلب*، بخش هنر و معمارى). پس از حمله مغول و با ويرانى برخى نظاميهها، انتقال حوزههاى تدريس به خانقاهها رو به فزونى نهاد (توسلى، ص 380). به طور كلى و در طول تاريخ حيات خود، خانقاه همواره نهادى پژوهشى و فرهنگى نيز محسوب مىشد و مورد احترام بود (رجوع کنید به هومرين، ص 237).
نهادهاى مشابه. فتوتخانهها يا خانقاههاى فتيان از نهادهاى مشابه خانقاه محسوب مىشدند كه در آنجا فعاليتهاى ورزشى و حتى تمرينات نظامى معمول بود (كيانى، ص 258). جز فتوتخانه، از ديگر نهادهاى مشابه خانقاه مىتوان به تكيه، زاويه، رباط، لنگر، و دُوَيره اشاره كرد (سهروردى، 1352ش، ص 125ـ126). تكيهها در برخى نواحى بهويژه در قلمرو عثمانى، كاربريهايى مشابه خانقاه داشتهاند (رجوع کنید به تكيه*). زاويه در اصل به اتاق كوچكى در ديرهاى مسيحى و در ميان مسلمانان به نمازخانهاى كوچك اطلاق مىگردد (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Zawiya.2")، اما در شمال و مركز افريقا و در ميان كشورهاى مسلمان اين قاره، از جمله ليبى، تونس، مراكش، مصر، مالى، سومالى و چاد، زاويه محلّ گردهمايى صوفيان و مزار يكى از شيوخ طريقت است. در مصر، زاويه بيشتر به تصوف عاميانه، در مقابل تصوف رسمى، تعلق دارد و در افريقا، زاويه، علاوه بر كاركردهاى خانقاه، محلى براى ذخيرهسازى آذوقه در روزهاى قحطى است (همانجا). در ايران، گاه زاويه در داخل خانقاه و بخشى از آن بوده كه بيشتر براى چلهنشينى و گوشهنشينى يا استقرار شيخ به طور خاص استفاده مىشده و ممكن بوده برچيده شود، در حالى كه خانقاه همواره مستقر و داير بوده است (رجوع کنید به محمدبن منوّر، بخش 1، ص 144؛ باخرزى، ج 2، ص 161). زاويه به معناى سجاده و جانماز به كار مىرفته است (رجوع کنید به باخرزى، همانجا)، اما در بيشتر موارد، خانقاه و زاويه كاملا مترادف يكديگر بودهاند (رجوع کنید به ابنكربلائى، ج 1، ص 392؛ مناقب اوحدالدين حامدبن ابىالفخر كرمانى، ص 200).
رباط* در سرزمينهاى اسلامى هممرز با جهان غيرمسلمان بنا مىشد و نخست پادگان مجاهدان در جهاد با كفار بودند و اندكاندك به اقامتگاه صوفيان تبديل گرديد (رجوع کنید به رباط*). لنگر يا مكان اطعام صوفيان (رجوع کنید به شاد، ذيل «لنگر»)، نمازگاه كوچك خانگى در مشرق جاوه (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Miradi.4") و نيز دُوَيره (هجويرى، ص 55) در مشرق خراسان، بهويژه نزد طريقت كرّاميه* (چشيدنِ طعمِ وقت، مقدمه شفيعىكدكنى، ص 44)، از ديگر مكانهاى مشابه خانقاه بودند. در همه اين نهادها فعاليتهاى آموزشى، مراسم نيايش، مهمانپذيرى و وجود مزار يكى از مشايخ صوفيه، تقريباً مشترك است.
سلسله مراتب. تقسيمبندى تشكيلات خانقاهها تابع ساختار طريقتهاى مختلف بوده است (براى نمونه رجوع کنید به بكتاشيه*). بااين همه، مشتركاتى در ساختار تشكيلات خانقاهها وجود داشته است. در رأس هرم تشكيلات خانقاه، پير (رجوع کنید به پير*، در عرفان) و شيخ قرار داشت. پير ضمن ارشاد سالكان، در برخى امورِ مربوط به زندگى جمعى سالكان در خانقاه، مداخله مىكرد. مثلا در حل و فصل اختلافات ميان اهل خانقاه در جلسات ماجراگويى يا طرح اختلاف ميان اهل طريقت نزد پير براى داورى (رجوع کنید به سهروردى، 1403، ص113ـ114؛ باخرزى، ج 2، ص254ـ256).
شيوخ خانقاه به هنگام احتضار و گاه قبل از آن و حتى در اوج دوره توانايى خود، بهترين و زبدهترين مريد خود را به جانشينى برمىگزيدند و به سرپرستى خانقاه مىگماردند (رجوع کنید به هجويرى، ص 204ـ205؛ عطار، ص 579؛ مناقب اوحدالدين... كرمانى، ص 15ـ16). اين گزينش با اجازهنامهاى از سوى شيخ خطاب به مريد رسميت مىيافت و به اثبات مىرسيد. نمونه اين اجازهنامهها كه در واقع نوعى حكم سرپرستى خانقاه نيز محسوب مىشود، در متون صوفيانه و تاريخى آمده است، مانند اجازهنامه علاءالدوله سمنانى به اخى علىدوسى براى سرپرستى خانقاه روضه سمنان (رجوع کنید به ابنكربلائى، ج 2، ص 281)، اجازهنامه عبدالرحمان مصرى به زينالدين خوافى (جامى، نفحاتالانس، ص 493) و در دوره متأخرتر، اجازهنامه تاج محمد مظهر (از مشايخ چشتيه پيشاور) به تاج محمد صديقى (آريا، ص 189ـ 190). گاه نيز سرپرستى خانقاه را يك مقام سياسى به فردى مىسپرد؛ مثل مظفرالدينشاه اربلى كه اوحدىالدين كرمانى را به اين مقام منصوب كرد (خواندمير، ج 4، ص 335).
معيارهاى گزينش سرپرست خانقاه بيشتر بر سه محور استوار بود: توانايى در هدايت و رهبرى و داشتن نوعى فرهمندى يا «بَرَكه» (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Zawiya.2"؛ هومرين، ص 238)؛ 2) پيوند خويشاوندى با شيخ پيشين (رجوع کنید به راميتنى*، على)؛ و 3) اجماع مريدان بر وى (كيانى، ص 359؛ تريمينگام، ص 173ـ174). مدت عضويت در طريقت و وسعت اطلاع از آداب خانقاهى نيز از عوامل مؤثر در اين انتخاب بود (د. اسلام، همانجا)، بااينهمه در مواردى اختلافنظر بر سر اين مقام چنان بالا مىگرفت كه به انشعاب در طريقت مىانجاميد (براى نمونه رجوع کنید به شيروانى*، زينالعابدين).
در رتبه بعد از شيخ، خادمى خاص قرار داشت كه رابط ميان شيخ و سالكان بود. خادم خاص كه در برخى طريقتها، بهويژه در شمال افريقا وظيفه مديريت مناسبات زاويههاى كوچكتر و شبكه خانقاهى با زاويه يا خانقاه اصلى و مادر را برعهده داشت و در اين نواحى خليفه، نقيب، نايب يا وكيل رُكّاب ناميده مىشد (د. اسلام، همانجا)، عهدهدار اداره امور جارى در خانقاه، تهيه خوراك، تيمار شيخ و ارتباط با بيرون از خانقاه بود (باخرزى، ج 2، ص 132؛ مناقب اوحدالدين... كرمانى، ص 38؛ صفا، ج 3، بخش 1، ص 185). از جمله خادمان معروف در تاريخ خانقاهها حسن مؤدب، خادم خاص ابوسعيد ابوالخير، و محمدبن سالم، خادم سهل تسترى، بودند (رجوع کنید به ابونصر سراج، ص 292؛ محمدبن منوّر، بخش 1، ص 44). پس از خادم خاص، خادمان خانقاهى (در اصطلاح زاويهها: شُوّاش) قرار داشتند كه وظايف نظافت، آشپزى، اذانگويى، تلاوت قرآن، سقايى و دربانى را برعهده داشتند و از ميان مقيمان خانقاه انتخاب مىشدند (نيرومند، ص 48ـ49؛ د. اسلام، همانجا). خادم نيز بايد اهل مدارا و ادبى خاص مىبود، مثلا هنگام حضور ديگران بر سفره، او بايد مىايستاد (شفيعىكدكنى، ص 584ـ585؛ براى اطلاع بيشتر از وظايف خادم رجوع کنید به ابنقيسرانى، ص 39ـ43). علاوه بر خادمان خانقاهى، مقيمان خانقاه، دو گروه ديگر نيز داشتند: اهل صحبت و اهل خلوت (رجوع کنید به همانجاها).
منابع مالى خانقاهها. بهويژه در دورههاى نخستين، درآمد خانقاه از كار مؤسس و مريدان مقيم حاصل مىشد. براى نمونه، شيخابوالحسن خرقانى* مخارج خانقاهش را با كشاورزى و از دسترنج خود تأمين مىكرد (نوشته بر دريا: از ميراث عرفانى ابوالحسن خرقانى، مقدمه شفيعىكدكنى، ص 27، 73؛
نيز رجوع کنید به خواجگان*، سلسله). اين اتكا به دسترنج روزانه در ميان اهل فتوت، كه غالبآ از ميان پيشهوران برمىخاستند، و عياران خانقاهى چشمگيرتر بود (رجوع کنید به سهروردى، 1352ش، ص 125ـ 126؛
ابنبطوطه، ج 1، ص 292). منبع مالى ديگر، هدايا و نذوراتى بود كه مريدان اعم از صاحبان قدرت و مكنت يا تنگدستان و فرودستان به باشندگان خانقاه عرضه مىداشتند و در اصطلاح فُتوح ناميده مىشد (كيانى، ص 503؛
نيز رجوع کنید به محمدبن منور، بخش 1، ص 149؛
نوشته بر دريا، ص 378ـ 379). در مورد فتوح، بهويژه هنگامى كه قدرتمندان آن را اهدا مىكردند، برخورد خانقاهيان متفاوت بود. برخى خانقاهها جز در موارد استثنايى يارى قدرتمندان را رد مىكردند، اما برخى مشايخ خانقاهى آن را مىپذيرفتند (>دايرةالمعارف دين<، ذيل مادّه). معيار رايج در پذيرش هدايا تعلقخاطر هديهدهنده به طريقت بود و پذيرش فتوح از اغيار عمدتاً مذموم شمرده مىشد (شفيعىكدكنى، ص 596ـ597). به هر حال، خانقاههاى اندكى مىتوانستند در برابر فتوح مقاومت كنند، نه فقط به سبب نياز مالى بلكه به دليل تمايل شديد صاحبان قدرت براى استفاده از نفوذ معنوى صوفيان (رجوع کنید به كيانى، ص 503ـ504). درآمد املاك وسيع وقفى نيز از منابع مالى خانقاهها بود، از جمله خانقاههاى داراى موقوفات وسيع خانقاه جامع مفيدى، خانقاه شيخ عبيداللّه احرار و خانقاه شيخصفى بودند (رجوع کنید به صفا، همانجا؛
نيز رجوع کنید به تصوف*، بخش4: در آسياى مركزى و قفقاز؛
صفىالدين اردبيلى*).
خانقاهها گاه از درآمد حاصل از گدايى مريدان كه «سؤال» و «دريوزه/ درويزه» و «زنبيل» ناميده مىشد و به قصد شكستن نفس صورت مىگرفت، نيز بهره مىبردند (شفيعىكدكنى، ص 597؛
كيانى، ص 298ـ304). نحوه هزينه كردن درآمدهاى خانقاهها نيز ضوابط و قواعد ويژهاى داشت و در آن بر آموزه توكل* تأكيد جدّى مىشد (رجوع کنید به سهروردى،1403،ص153ـ161).
حاميان. خانقاهها را نهتنها پيروان طريقتها بلكه صاحبان قدرت مانند شاهان و حاكمان نيز حمايت مىكردند (كيانى، ص 502؛
نيز رجوع کنید به خواندمير، ج 3، ص 187ـ188؛
سمرقندى، ص 36ـ37) و گزارشهايى از ديدار آنان با پيران خانقاهها در دست است (براى نمونه رجوع کنید به افلاكى، ج 1، ص 44ـ45). در ميان حاميان خانقاهها نام چند بانو نيز گزارش شده است، مانند ستّىكار زياتى در سده پنجم در فارس (رجوع کنید به محمودبن عثمان، ص 401). همچنين بانوانى اداره خانقاهها را نيز برعهده داشتند، چنانكه براى مثال يمنه خاتون، يكى از دختران اوحدالدين كرمانى (متوفى 635)، اداره هفده خانقاه را در دمشق برعهده داشت (مناقب اوحدالدين... كرمانى، ص 64) يا همسر ابوسعيد ابوالخير كه مراسم خرقهپوشانى (رجوع کنید به خرقه) برگزار مىكرد (رجوع کنید به محمدبن منوّر، بخش 1، ص 74). بانوان، مناسب با وضع خود، گاه در آداب خانقاهى تغيير پديد مىآوردند، چنانكه در پايان سماع به جاى خرقه، سربند خود را براى مرشد مىفرستادند (رجوع کنید به مناقب اوحدالدين... كرمانى، ص 184). در شمال افريقا نيز زاويهها و خانقاههاى ويژه زنان برقرار بوده است كه بر اعضاى آن، خِوَتات (خواهران)، نمايندهاى از سوى شيخ با عنوان مُخَدَّمه مديريت مىكرده است (د.اسلام، همانجا).
عوامل افول. اگرچه در جهان اسلام آثارى تأليف مىشد (براى نمونه رجوع کنید به صفوةالتصوف ابنقيسرانى) كه مؤلف آنها مىكوشيد با استناد به احاديث، به نظام خانقاهى مشروعيت ببخشد، خانقاهها تعارضهايى با شريعت و هنجارهاى اجتماعى معاصر خود داشتند كه موجب بروز انتقاداتى مىگرديد (براى نمونه رجوع کنید به تلبيس ابليس*) و به تدريج بخشى از زمينه افول آنان را فراهم مىآورد. حتى گاه علما با وجود تأييد جنبههاى نظرى تصوف (تحت عنوان «عرفان») تصوف خانقاهى را رد مىكردند (رجوع کنید به پورجوادى، ص 620ـ621). وقوع برخى اعمال مذموم از ديد شرع و عرف در اين خانقاهها، نظير نظربازى و شاهدبازى كه از خوارشمارى معاشرت با جنس مخالف و بىاعتنايى به نظام خانوادگى ناشى مىشد، منشأ برخى مخالفتها بود (رجوع کنید به باخرزى، ج 2، ص 114؛
مناقب اوحدالدين...كرمانى، ص 263؛
ناصح، ص 134ـ135). همچنين سوءفهم يا سوءاستفاده از آموزههايى چون قناعت و توكل كه منجر به گداپرورى و تنبلى برخى اهل خانقاه مىگرديد، به ناخشنودى از خانقاهها دامن مىزد (رجوع کنید به كيانى، ص 302). مجموع اين عوامل از اعتبار خانقاهها مىكاست و آن را حتى ميان صوفيان آماج انتقاد مىساخت (براى نمونه رجوع کنید به جامى، مثنوى هفت اورنگ. اورنگ 1: سلسلةالذهب، ص 126) و بهويژه از بُعد اقتصادى خانقاهها را در تنگنا قرار مىداد، چنانكه در سده يازدهم، مستوفى بافقى (ج 3، ص 577) از برافتادن «رسمِ راتبه و صادر و وارد از خوانق» سخن گفته است.
در دورههاى بعدى، عوامل متعددى نظير مخالفت نهادهاى رسمى اسلامى با تصوف، مخالفت نظامهاى سياسى مستقر در كشورهاى اسلامى كه چنين نهادهايى را تهديدى براى خود مىدانستند (نمونه بارز آن سياستهاى آتاتورك در قبال بكتاشيه بود؛
رجوع کنید به بكتاشيه*)، همچنين افراطى شدن برخى فرق صوفيانه مانند حروفيه* و نقطويه* يا همكارى طريقتها در مبارزات ضداستعمارى نظير سنوسيه* در شمال افريقا (>دايرةالمعارف دين<؛
د. اسلام، همانجاها) و نقشبنديه قفقاز در برابر روسها (رجوع کنید به تصوف*، بخش4: در آسياى مركزى و قفقاز؛
حاجى مراد*)، سبب سركوب صوفيان و تخريب و تعطيل خانقاهها و ديگر مراكز تجمع صوفيه گرديد. با وجود اين، خانقاه به عنوان نهادى دينى همچنان به حيات خود در جوامع اسلامى ادامه داده است چنانكه حتى در جوامع بهشدت سكولار (براى نمونه تاجيكستان در دوره شوروى رجوع کنید به گراس، ص 536) توسعه يافته و حتى خانقاههاى جديد بنا گرديده است.
خانقاه با حضور طولانى در تاريخ تصوف، در قدرت گرفتن طريقتهاى صوفيانه نقشى اساسى داشت چنانكه، با از رونق افتادن خانقاهها، تصوف نهادينه رو به افول نهاده است.
منابع:
(1) غلامعلى آريا، طريقه چشتيّه در هند و پاكستان، تهران 1365ش؛
(2) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛
(3) ابنقيسرانى، صفوةالتصوف، چاپ احمد شرباصى، (قاهره 1370/ 1950)؛
(4) ابنكربلائى، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائى، تهران 1344ـ1349ش؛
(5) ابونصر سراج، كتاب اللُّمَع فىالتصوف، چاپ رينولد آلن نيكلسون، ليدن 1914، چاپ افست تهران (بىتا.)؛
(6) احمدبن اخىناطور افلاكى، مناقبالعارفين، چاپ تحسين يازيچى، آنكارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛
(7) يحيىبن احمد باخرزى، اورادالاحباب و فصوص الآداب، ج :2 فصوص الآداب، چاپ ايرج افشار، تهران 1358ش؛
(8) محمدحسين تسبيحى، «خانقاه»، وحيد، سال 3، ش 11 (آبان 1345)؛
(9) حميدرضا توسلى، «آشنايى با خانقاههاى تاريخى ايران»، در مجموعه مقالات كنگره تاريخ معمارى و شهرسازى ايران: 12ـ7 اسفندماه 1374، ارگ بم ـ كرمان، ج 5، تهران: سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1376ش؛
(10) عبدالرحمانبن احمد جامى، مثنوى هفت اورنگ، چاپ مرتضى مدرس گيلانى، تهران: كتابفروشى سعدى، (بىتا.)؛
(11) همو، نفحات الانس، چاپ محمود عابدى، تهران 1370ش؛
(12) چشيدنِ طعمِ وقت: از ميراث عرفانى ابوسعيد ابوالخير، چاپ محمدرضا شفيعى كدكنى، تهران: سخن، 1385ش؛
(13) خواندمير؛
(14) محمدبن عبدالجليل سمرقندى، قنديّه، در قنديّه و سمريّه، چاپ ايرج افشار، تهران : مؤسسه فرهنگى جهانگيرى، 1367ش؛
(15) مجدودبن آدم سنايى، ديوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ش؛
(16) عمربن محمد سهروردى، فتوتنامه ديگرى از شيخ شهابالدين عمر سهروردى، در رسايل جوانمردان : مشتمل بر هفت فتوتنامه، چاپ مرتضى صراف، تهران: انستيتوى فرانسوى پژوهشهاى علمى در ايران، 1352ش؛
(17) همو، كتاب عوارف المعارف، بيروت 1403/ 198؛
(18) محمد پادشاهبن غلام محيىالدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبير سياقى، تهران 1363ش؛
(19) محمدرضا شفيعى كدكنى، «نظام خانقاه در قرن پنجم به روايت ابنقيسرانى»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، سال 26، ش 3 و 4 (پاييز و زمستان 1372)؛
(20) ذبيحاللّه صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 3، بخش 1، تهران 1363ش؛
(21) محمودبن على عزالدين كاشانى، مصباحالهدايه و مفتاحالكفايه، چاپ جلالالدين همايى، تهران 1367ش؛
(22) محمدبن ابراهيم عطار، تذكرةالاولياء، چاپ محمد استعلامى، تهران 1378ش؛
(23) محمدبن ابراهيم كلاباذى، التعرف لمذهب اهلالتصوف، دمشق 1407/1986؛
(24) محسن كيانى، تاريخ خانقاه در ايران، تهران 1369ش؛
(25) محمدبن منوّر، اسرارالتوحيد فى مقامات الشيخ ابىسعيد، چاپ محمدرضا شفيعىكدكنى، تهران 1366ش؛
(26) محمودبن عثمان، فردوس المرشدية فى اسرار الصمدية، به انضمام روايت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدية فى اسرار الصمدية، چاپ ايرج افشار، تهران 1358ش؛
(27) محمدمفيدبن محمود مستوفى بافقى، جامع مفيدى، چاپ ايرج افشار، تهران 1340ـ1342ش، چاپ افست 1385ش؛
(28) محمدمعصومبن زينالعابدين معصوم عليشاه، طرائقالحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339ـ1345ش؛
(29) مناقب اوحدالدين حامدبن ابىالفخر كرمانى، چاپ بديعالزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347ش؛
(30) محمد مهدى ناصح، «تصوف از ديدگاهى ديگر»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، همان؛
(31) احمدبن عمر نجمالدين كبرى، آداب الصوفيه، چاپ مسعود قاسمى، (تهران) 1363ش؛
(32) نوشته بردريا: از ميراث عرفانى ابوالحسن خرقانى، چاپ محمدرضا شفيعىكدكنى، تهران: سخن، 1384ش؛
(33) كريم نيرومند، تاريخ پيدايش تصوف و عرفان و سير تحول و تطور آن، زنجان 1364ش؛
(34) علىبن عثمان هجويرى، كشفالمحجوب، چاپ و. ژوكوفسكى، لنينگراد 1926، چاپ افست تهران 1358ش؛
(35) ياقوت حموى؛
(36) Devin Deweese, "Khojagani origins and the critique of Sufism: the rhetoric of communal uniqueness in the Managib of Khoja Ali Azizan Ramitani" , in Islamic mysticism contested: thirteen centuries of controversies and polemics, ed. Frederick de Jong & Bernd Radtke, Leiden: Brill, 1999;
(37) EI2, s.vv. "Mi'radj. 4: miradj literature indj Indonesia" (by J. Knappert) "Zawiya.2: in North Africa" (by J. G. Katz);
(38) The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Khanagah" (by Bruce B. Lawrence);
(39) Jo-Ann Gross, ،"The polemic of 'official' and 'Unofficial' Islam: Sufism in Soviet Central Asia", in Islamic mysticism contested, ibid;
(40) Emil Homerin, "Sufis and their detractors in Mamluk Egypt: a survey of protagonists and institutional settings", in ibid;
(41) Mehmed Fuad Koprulu, Turk edebiyatl'nda ilk mutasavviflar, Istanbul 1919, repr. Ankara 1966;
(42) Jacobus A. Naude, "A historical survey of opposition to Sufism in South Africa", in Islamic mysticism contested, ibid;
(43) Nasrollah Pourjavady, "Opposition to Sufism in Twelver Schiism", in ibid;
(44) J. Spencer Trimingham, The Sufi orders in Islam, London 1973.
/ افسانه منفرد /