■ توحيد در كلام
بحث توحيد در منابع متقدم كلامی غالباً مشتمل است بر تبيين مراد از وحدت خدا و اثبات اين وحدت. در باب مراد از وحدت، بيش از پنج معنا ارائه شده است: 1) جزء نداشتن و بخش ناپذيربودن خدا. متكلمان معتزلی (برای نمونه رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد، 1422، ص 185؛
همو، 1965، ج 4، ص 241، به نقل از ابوعلی جُبّائی)، بر خلاف متكلمان اشعری (برای نمونه رجوع كنيد به امامالحرمين، ص 168ـ169)، ضمن تأكيد بر نفی تجزّی در حق متعال، اين معنای وحدت را در بحث توحيد نپذيرفتهاند، زيرا به نظر ايشان، جزء نداشتن وصف اختصاصی خدا نيست و برخی موجودات (مثلاً جوهر منفرد) را نيز میتوان به اين معنا واحد خواند (نيز رجوع كنيد به نيسابوری، ص 624). متكلمان امامی متقدم به اين معنای وحدت اشاره نكردهاند اما بهنظر سبحانی، يكی از مرادات بحث توحيد همين معناست و واژه «احد» در قرآن به آن اشاره میكند. وی دليل اين وحدت را طبق روش حكما و با استمداد از مضامين قرآنی آورده است (1413، ج 2، ص 29ـ32).
2) انحصار قِدَم به خدا و نفی هر قديم مفروض ديگر. اين معنای وحدت، كه محل تأكيد اماميان و معتزليان بوده (برای نمونهرجوع كنيد به مفيد، ص 51؛
علامه حلّی، 1407، ص 82 ؛
قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، همانجا)، در آثار متكلمان اشعری باتوجه به مقبوليت نظريه قدمای ثمانيه نزد آنان، مطرح نشده و فقط برخی از ايشان (مثلاً تفتازانی، ج 4، ص 39ـ40)، ضمن اشاره به تأكيد معتزليان بر نفی تعدد قدما، اظهار كردهاند كه اعتقاد به حقايق قديم (بهمعنای مسبوق به عدم نبودن) با توحيد ناسازگار نيست (نيزرجوع كنيد به مفيد، ص 51 ـ52، كه اين نظريه اشعری را با ديدگاه توحيدی ناسازگار خوانده است).
3) نفی شبيه برای خدا در همه يا برخی از صفات اختصاصی ربوبی، چه ايجابی و چه سلبی. در باره اين معنا، كه با تعبيرات مختلف بيان شده، اتفاق نظر هست، تا بدانجا كه به تعبير قاضی عبدالجبار همدانی (1971، ص 169) توحيد عبارت است از علم به صفات انحصاری خدا و احكام آن (مايُتَوحّد ُ اللهُ بِهِ مِنَ الصّفاتِ الَّتی يختصُّ بها...). قاسمبن ابراهيم رَسّی (متوفی 246)، از امامان زيديه، نيز بيان كرده كه خداشناسی دو بعد دارد: اثبات و نفی كه مراد از اين دومی نفی تشبيه است (تشبيه در ذات، در صفت و در فعل) و توحيد نيز عبارت است از همين نفی تشبيه (ص 98ـ99). اين معنای وحدت بر پايه توضيح لغتشناسان ارائه شده است كه گفتهاند واژه واحد برای بيان انحصار يك صفت در يك چيز يا شخص، يا بيان منحصر به فرد بودن يك ذات بهكار می رود (رجوع كنيد به راغب اصفهانی، ذيل «وحد»؛
عسكری، ص 114). ضمناً همانطور كه قاضی عبدالجبار همدانی از ابوهاشم جُبّايی نقل كرده ( رجوع كنيد به 1965 ، ج 4، ص 241)، معنای دوم قابل درج درمعنای سوم و درحقيقت يكی از افراد آن است.
4) نفی كثرت و تعدد. اين معنا كه گاه از آنبه «نفی اَفراد» تعبير شده است ( رجوع كنيد به تفتازانی، ج 4، ص 32)، ناظر به وجه سلبی واژه وحدت و پايه استدلالهای كلامی در ردّ آموزههای دوگانهپرستی و تثليث و باورهای مشركانه بوده است. متكلمانی كه به اين معنای وحدت توجه كردهاند، غالباً توضيحات ايجابی را در باره صفات خدا آميخته به تشبيه میدانسته و تفسيرهای تنزيهی را در اين مقام ترجيح میدادهاند، از جمله برای احتراز از تلقی وحدت عددی، اين تفسير (وحدت = نفی كثرت، نفی تعدد) را برگزيدهاند. ماتُريدی و باقلاّ نی از اين شمارند ( رجوع كنيد به ماتريدی، ص 23؛
باقلاّ نی، ص 49ـ50). متكلمان امامی نيز تلقی عددی از وحدت را نفی كردهاند (برای نمونهرجوع كنيد به سبحانی، 1413، ج 2، ص 12ـ13). در برابر، معتزليان، جز اندكی، تصريح كردهاند كه واژه وحدت برای حق متعال در همان مفهوم عددی، يعنی يكی در برابر دو تا و چند تا، بهكار رفته و بر پايه همان مفهوم نيز دو يا چند خدايی رد شده است ( رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد، 1422، ص 242).
5) نفی شريك، چه در آفرينش و چه در تدبير عالم و چه در پرستش (برای نمونه رجوع كنيد به مفيد، ص 51؛
قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج 4، ص 241؛
باقلاّ نی، همانجا؛
حمصی رازی، ج 1، ص 131؛
تفتازانی، ج 4، ص 39). به نظر میرسد اين معنا برای وحدت، كه بهصورت ايجابی نيز ارائه شده است ( رجوع كنيد به ابنتيميّه، 1420، ج 3، ص 797)، بر پايه مضامين و نصوص قرآنی و حديثی و حاكی از گستره و ابعاد آموزه توحيد در اسلام است. معانی ديگری نيز برای وحدت و توحيد ذكر شده كه مانند معنای اخير، معرف مضمون نظری و عملی توحيد در اسلام است. مثلاً، وحدت خدا بهمعنای آن است كه فقط خدا پناهگاه انسانهاست (امامالحرمين، ص 169) يا توحيد بدان معناست كه انسان همه امور را در دست خدا ببيند و از همه اسباب و وسايط دل بر كَنَد (ابنتيميّه، 1420، ج 3، ص 792). شهرستانی ( نهايهالاقدام ، ص 90) نيز در عبارتی كوتاه، وحدت خدا را به بخشناپذيری در ذات، شبيه نداشتن در صفات و بیشريك بودن در كارها (بهمعنايی كه اشاعره معتقدند رجوع كنيد به ص 54) تفسير كرده است (نيزرجوع كنيد به ابنتيميّه، 1420، ج 3، ص 751 كه اين عبارت را از ابنفورَك نقل كرده است).
اين نكته نيز درخور دقت است كه چون معنای صفتِ «واحد» برای خدا، نزد متكلمان، غالباً معطوف به سلب و تنزيه بوده است، بحث توحيد در مبحث صفات الاهی و معمولاً پس از صفات ايجابی و كمالی، چون قدرت و علم و اراده و حيات و سمع و بصر، و در عِداد صفات سلبی و تنزيهی چون نفی جسم و مكان و ديده شدن، آمدهاست (برای نمونه رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج4، ص241؛
همو، 1422، ص185؛
علمالهدی، ص78؛
ابوالصلاح حلبی، ص53؛
حمصی رازی، ج 1، ص 131؛
فخررازی، 1986، ج1، ص312؛
همو، 1411، ص 452؛
علامه حلّی، 1363ش، ص94؛
فاضل مقداد، 1405، ص 249؛
تفتازانی، ج4، ص31 كه توحيد را نخستين مبحث از فصل تنزيهات ولی بلافاصله بعد از اثبات صانع قرار داده؛
جرجانی، ج 8، ص 39 كه به تبَع عضدالدين ايجی، ص278، مبحث توحيد را در شمار تنزيهات و باتوجهبه اهميت موضوع، در فصلی مستقل آورده است). سبحانی (1413، ج2، ص9) نيز بحث توحيد را ــ كه آن را از جوانب مختلف (شامل توحيد ذات، صفات، خالقيت، ربوبيت،حاكميت،طاعت، تشريع، عبادت، شفاعت) بررسی كرده ــ به عنوان نخستين صفت سلبی (تنزيهی) شناسانده و توضيح داده است كه متديّنان در باب صفات كمالی خدا چون علم و قدرت و حيات، دستكم در كليت آن، اختلاف ندارند ولی صفات سلبيِ تنزيهی محل اختلاف و منشأ پيدايی فرق و مذاهب شده است؛
ازينرو توحيد و مراد از آن بيش از همهاوصاف تنزيهی موردتوجه و تأكيد قرآن قرار گرفته است. از موارد خلاف می توانبه ابومنصور ماتريدی (متكلمبزرگ حنفی، متوفی333) و فاضلمقداد (متكلم امامی قرن نهم، متوفی 826) اشاره كرد. اولی بحث توحيد را بلافاصله پس از اثبات آفريدگار و قبل از پرداختن بهبحث صفات خدا (رجوع كنيد به ص49) و دومی صفت واحد را جزو صفات ثبوتی (به تعبير خود او: اكراميات، در برابر جلاليات؛
1380 ش، ص 203ـ 204) آورده است. همچنين برهانآوری بر توحيد، گاه زير عناوينی چون «نفی الثانی»( رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد،1422، ص185) و «نفی التعدد و الكثره» (رجوع كنيد به تفتازانی، ج4، ص34) صورت گرفته است.
دلايل توحيد. استدلال بر توحيد، مسبوق به پذيرش وجود خداست و طبعاً در صورتبندی آن، غالباً مواجهه با مدعيان و معتقدان به دو يا چند خدا در نظر بوده و به تعبير شيخطوسی ( تمهيدالاصول ، ص 93) نظريه ثنويها و مجوس و نصارا ابطال میشده است. به همين سبب از قديمترين زمان، متكلمان برای دفاع از آموزه توحيد و اثبات آن، احتجاج به روش خُلف را كارآمدتر از ارائه ادله اثباتی میدانستهاند. آنان بيشترِ دلايل توحيد را با اين رويكرد ارائه كردهاند. از نگاهی ديگر، برهانهای توحيدی در منابع كلامی ــ كه در برخی از آنها بتفصيل شرح و بسط داده شده (از جمله رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج 4، ص 267ـ 328 مشتمل بر چهارده دليل؛
تفتازانی، ج 4، ص 32ـ 38 مشتمل بر ده دليل) ــ سه گونه است: برهانهای عقلی يا مبتنی بر اصول و قواعد حِكْمی، برهانهای مبتنی بر روش خُلف، برهان مبتنی بر نقل. مجموعه اين برهانها معمولاً ناظر به توحيد در خالقيت و توحيد ربوبيت (تدبير) است و در آنها جنبههای ديگر توحيد، از جمله توحيد در عبادت، كمتر مطرح شده است؛
شايد از آنرو كه لازمه قطعی و بديهی و عمليِ باور به يكتايی آفريننده و مدبّر عالم، هم پرستش اين حقيقت يكتا و هم نفی پرستش غير اوست. بخشی از اين برهانها نيز اساساً در نقد و نقض آرا و آموزههای اديان و مذاهب و فرق (تثليث، ثنويت، دِيْصانيه، مقيونيه، مانويان و...) است.
برهانهای گونه اول بر پايه ذاتی بودن وجوب وجود در خدا يا قديم بودن خدا و نيز برخی استدلالهای عقلی سامان يافته است. نوبختی، متكلم امامی نيمهاول قرن چهارم، كه در اثبات صانع، برهان وجوب و امكان را پيش كشيده ( رجوع كنيد به علامه حلّی، 1363 ش، ص 59)، در استدلال بر توحيد نيز صفت وجوب را مبنا قرار داده و نشان داده است كه لازمه فرض بيش از يك واجبالوجود يا وقوع تركيب در آن است كه با وجوب وجود سازگار نيست يا عدم تمايز دو واجبالوجودِ مفروض از يكديگر است، كه بازگشت آن به اثبات وحدت واجبالوجود خواهد بود (همان، ص 94ـ95، باتوجه به شرح). اين برهان، با برخی از تغييرها و اصلاحات و احياناً مناقشات، در آثار سپسين نيز مطرح شده (از جمله رجوع كنيد به امامالحرمين، ص 196ـ197 كه اين استدلال را رد كرده است؛
شهرستانی، نهايهالاقدام ، ص90ـ91؛
حِمْصی رازی، ج 1، ص132؛
فخررازی، 1986، ج1، ص 312؛
علامه حلّی، 1407، ص 291؛
فاضل مقداد، 1405، ص 249ـ 250؛
همو، 1380 ش، ص 204؛
تفتازانی، ج 4، ص 32ـ33؛
جرجانی، ج 8، ص 39ـ 40؛
لاهيجی، ص 235؛
سبحانی، 1413، ج 2، ص 14). در منابع فلسفی نيز به آن توجه كردهاند ( رجوع كنيد به بخش 5). تقرير ديگر برهان اين است: وجوب وجود ــ كه ماهيت واجب چيزی جز آن نيست ــ مقتضيِ تعيّن است، زيرا نه چيزی بدون تعيّن وجود دارد و نه تعيّن میتواند مقدّم بر ماهيتِ واجب باشد از آنرو كه محذورِ دَوْر پيش میآيد. از طرفی در مباحث عامه فلسفی اثبات شده كه اگر تعيّن يك چيز از اقتضائات ماهيت آن چيز باشد، اين امرِ متعين (در اين بحث: واجب الوجود)از مقوله نوعِ منحصر در شخص خواهدبود( رجوع كنيد به عضدالدين ايجی، ص 67 و 278 و شرح آن در جرجانی، ج 3، ص 97ـ99، ج 8، ص 40ـ41). نكته مهم در اين استدلال، عدم التفات آن به خلقت و تدبير و عبادت است و به عبارت ديگر، اين برهان ناظر به نفی شريك و شرك نيست، گرچه اين امر از لوازم آن است (سبحانی، 1413، ج 2، ص 11). دو دليل ديگر نيز برای اثبات وحدت ذات، با تأكيد بر عددی نبودن آن، مطرح شده است: يكی اينكه وجود نامتناهی تعدد بردار نيست و خدا حقيقتی نامتناهی است، دوم اينكه صِرْفالوجود تكرار نمی شود و خدا وجود محض و منزه از ماهيت است (همان، ج 2، ص 15ـ20).
قاضی عبدالجبار همدانی (متوفی 415) و بيشتر متكلمان معتزلی و نيز علمالهدی (متوفی 436) و شماری از اماميان، از جهت قِدَم ذاتی بر توحيد استدلال كردهاند، با اين بيان: قِدَم، صفت ذات است و قديم نمی تواند موجِد داشته باشد. حال اگر وجودِ قديم ديگری را علاوه بر خدای قديم فرض كنيم آن قديم نيز بايد مبرا از موجِد باشد. بعلاوه، اشتراك اين دو در صفت ذات اقتضا می كند كه دومی نيز برخوردار از همه صفاتخدايی، ازجمله قدرت ذاتی، باشد (پيشتر گفته شد كه متكلمان، صفت وحدت را پس از اثبات صفات كماليِ قدرت و علم و حيات و... مطرح می كردهاند). در اينصورت لازم می آيد كه مقدورِ هر دو قديمِ مفروض يكچيز باشد چرا كه هر دو، خدايی مستقل و همه تواناند. اما يك پديده (اصطلاحاً: مقدور) قابل انتساب به دو پديدآورنده (قادر) نيست (نظير بحث عدمامكان تعلق يك معلول به دو علت) و بنابراين، فرضِ خدای دوم رد میشود، مگر آنكه قادر مفروض دوم هيچ تمايزی از قادر اول ــ كه وجودش اثبات شده ــ نداشتـه باشـد؛
ايـن يعنـی نفـی قــادر دوم ( رجوع كنيد به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج 4، ص250ـ275، 314ـ 318؛
علمالهدی، ص79؛
ابوالصلاح حلبی، ص53 ـ54؛
امامالحرمين، ص 195ـ196 كه اين دليل را نقض كرده است). تفتازانی (ج 4، ص 35) در تكميل همين برهان گفته است كه اگر وجود دو قادر مستقل و همهتوان را بپذيريم، چون نسبت همه مقدورات به هريك از آن دو مساوی است و قطعاً هر مقدوری بايد فقط به يك قادر منتسب باشد، ترجّح بلامرجّح پيش میآيد كه محال است (نيزرجوع كنيد به عضدالدين ايجی، ص 278ـ 279 كه از ترجيح بلامرجّح سخن گفته است). برخی متكلمان (از جمله قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج4، ص324ـ 325؛
حمصی رازی، ج1، ص133؛
تفتازانی، ج4، ص 38) اين نكته را نيز افزودهاند كه ادعای وجود خدای دوم در كنار خدای اول، كه هيچ وجه تمايزی از او ندارد، با ادعای سه خدا و چهار خدا و بيشتر تا بینهايت خدا (يعنی امری محال)، تفاوتی ندارد و اين خود نشان میدهد كه بسنده كردن به اثبات خدای يكتا، كه مقتضای حدوث عالم میباشد، درست است.
برهان ديگر اين است كه عقل دليلی برای اثبات خدای دوم ندارد و بنابراين، حكم به نفی آن میكند زيرا قبول اين ادعای بدون دليل به جهالت می انجامد و چه بسا احكامی نادرست از آن ناشی میشود (قاضی عبدالجباربن احمد، 1965، ج 4، ص 326ـ 327؛
تفتازانی، ج 4، ص 37ـ 38؛
نيز رجوع كنيد به امامالحرمين، ص 198 كه آن را نقل و نقد كرده است).
يك برهان لمّی نيز در اين باب مطرح شده است: يكدستی و يكتايی عالم (خَلْق) از يك پديدآورنده و مدبّر حكايت می كند. ابومنصور ماتريدی (ص 21ـ22) با اشاره به عالم طبيعت و انتظام امور آن بر اين يكدستی تأكيد و آن را دليلبر وحدت مدبّر دانستهاست. بهنوشته امامالحرمين (ص197) بسياری از عالمان اشعری اين دليل را مطرح كردهاند. قطبالدين شيرازی (بخش 1، ص 821 ـ824) نيز اين برهان را بتفصيل بيان كرده و بر پايه تبيين فلسفی عالَم، نه مشاهده خارجی آن، نتيجه گرفته است كه «ذهن سليم متنبه میشود از شدت ارتباط عالَم، بعضی به بعض ديگر، بر وحدت خالق آن.»
برهانهای گونه دوم، غالباً با توجه به قدرت ذاتيِ نامتناهی و فراگير خدا صورتبندی و در آنها نشان داده شده كه لازمه فرض خدای دوم، ناتوانی يا تحقق نيافتن مراد و خواست يكی از دو خدای مفروض يا هر دو آنها و نيز بروز ناسازگاری و تعارض بين آندو است و اينها خُلف است و حتی هماهنگی و توافق كامل دو خدای مفروض با يكديگر (به تعبير ماتُريدی: «اصطلاح» رجوع كنيد به ص20) نيز نشانه ناتوانی است. معروفترين و مقبولترين صورت اين استدلالها برهانِ تمانع است كه غالب متكلمان آن را، گاه با برخی مناقشات، مطرح كردهاند ( رجوع كنيد به برهانِ تمانع * ).
برهان گونه سوم، استناد به نقل (سمع) است. اين برهان كه از قديمترين زمان محل توجه دانشمندانِ همه مكاتب و مذاهب اسلامی بوده، بر اين پايه استوار است كه پس از اقرار به وجود خالق، بهمعنای حقيقتی متعالی كه صُنع به او منسوب است، و نيز پذيرش درستيِ ادعای شخص يا اشخاصیكه پيامآور از سوی آن حقيقتاند، اگر آن حقيقت، خود را بر زبان اين پيامآوران به يكتايی بشناساند، بايد پذيرفت و هيچ منع عقلی از پذيرش آن وجود ندارد و از نظر منطقی نيز مشكلی (مثلاً محذور دَوْر) پيش نمیآيد. متكلمان تأكيد كردهاند كه اين برهان، چون مناقشهپذير نيست، از ساير استدلالهای توحيد كه در باره آنها پارهای اعتراضات و اشكالات مطرح شده، استوارتر و مقبولتر است؛
ازينرو، گاه آن را با عنوان «اَقوَی الادلّه» (مثلاً علامه حلّی، 1363 ش، ص 97؛
فاضل مقداد، 1405، ص 251) شناساندهاند و حتی از متكلمان معتزلی نقل شده كه اثبات عقلانی توحيد ممكن نيست (به اين معنا كه درباره برهانهای عقلی غالباً مناقشه شده است) و تنها دليل استوار بر يگانگی خدا آياتقرآناست ( رجوع كنيد به امامالحرمين،ص203).
با اين مقدمه، آيات متعددی در قرآن هست كه حاكی از يگانگی آن حقيقت متعالی است و به تعبير دقيقتر، از نفی شريك (كُفْو) برای اللّه خبر میدهد. از اين شمار است آيات 255 بقره، 18 آلعمران، 171 نساء، 11 شوری' و از همه مهمتر سوره اخلاص (رجوع كنيد به ماتريدی، ص 19؛
باقلاّنی، ص50؛
قاضی عبدالجباربن احمد، 1422، ص190؛
همو، 1965، ج 4، ص 295، 328؛
ابوالصلاح حلبی، ص 57؛
متولی شافعی، ص 67ـ70؛
حِمْصی رازی، ج 1، ص 134ـ135؛
علامه حلّی، 1363ش، همانجا؛
همو، 1407، ص291؛
فاضل مقداد، 1405، ص251؛
همو، 1380ش، ص203، 205؛
تفتازانی، ج4، ص38).
گفتنی است كه سديدالدين حمصی رازی (همانجا) آيه 22 سوره انبياء را در عداد آيات گواه بر يگانگی خدا آورده و امامالحرمين (همانجا) نيز به معتزليان نسبت داده است كه اين آيه را دليل نقلی بر يگانگی خدا میدانند، در حالی كه آيه مذكور در مقام احتجاج و استدلال است و غالب متكلمان، آن را متضمن برهان تمانع، نه اِخبار از يكتايی خدا، دانستهاند.
نكات ديگر. ابنتيميّه، در آثار خود به شيوه مطرح شدن مباحث توحيد در متون كلامی، اعتراض و ادعا كرد كه توضيحات متكلمان (معتزليان و اشاعره) در باب توحيد هيچ نسبتی با توحيدی كه پيامبران برای بَلاغ آن برانگيخته شدهاند ندارد (برای نمونه رجوع كنيد به ابنتيميّه، 1420، ج 3، ص 748)، قرآن يكسر به توحيد فراخوانده ومراد از آن پرستش انحصاری خدای يكتاست كه اساس دعوت همه پيامبران بوده است (همان، ج 3، ص 797، 799). به گفته او، توحيد يك جنبه زبانی دارد (توحيد القول و الرأی) و سوره اخلاص كه معادل ثلث قرآن است، معرف آن است. جنبه ديگر توحيد، توحيد عملی يا توحيد عبادت است كه آن را «توحيدالقصد و الاراده» مینامد، از آنرو كه شخص موحد، خدا را با قصد و خواست عبادت می كند. به نظر او اسلام بر اين دو ركن نظری و عملی استوار شده و سوره كافرون، معرف همين بُعد از توحيد (توحيد عبادت) است (همان، ج 3، ص 801 ـ802). ابنتيميّه، بر اساس اين ديدگاه، به نقد و ردّ پارهای از رفتارها و آيينهای بومی عبادی و غيرعبادی در جوامع اسلامی پرداخت كه به سبب خطاهای آشكار و ضعف مبانی و روش ناروا، واكنش عالمان مذاهب مختلف را برانگيخت ( رجوع كنيد به ابنتيميّه * ؛
سَلَفيه * ؛
وهابيّت * )، اما تأكيد او بر كاركرد و نقش مؤثر و سازنده توحيد در زندگی فردی و اجتماعی و لزوم پرداختن به اين جنبه توحيد در آثار كلامی و اعتقادی، بعدها با اقبال روبرو شد و حتی منتقدان جدّی وی، از اين نظر با او همراه شدند، آثاری نيز با همين رويكرد پديد آمد.
در سده اخير، شماری از اقدامات فرهنگی ـ اجتماعی در عالم اسلام و نيز مبارزات سياسی در برابر خودكامگي های داخلی و سيطرهجوييهای خارجی، غالباً بر محور آموزه توحيد، يعنی نفی غيرخدا و تسليم محض در برابر او، با تلقيهای گوناگون و گاه ناهمساز و چه بسا تحتتأثير مكاتب و آموزههای غيردينی، شكل گرفته است (برای برخی موارد رجوع كنيد به < دايرهالمعارف جهان اسلام آكسفورد >، ذيل واژه).
منابع:
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) عبدالرحمانبن حسن آلشيخ، فتحالمجيد: شرح كتاب التوحيد ، چاپ عبدالعزيزبن عبداللّهبن باقر، بيروت 1405/1985؛
(3) محمودبن عبداللّه آلوسی، روحالمعانی ، بيروت: داراحياء التراثالعربی، [بی تا. ]؛
(4) محمود شكری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوالالعرب ، چاپ محمد بهجه اثری، بيروت [?1314 ]؛
(5) ابنابی الحديد، شرح نهجالبلاغه ، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت [بی تا. ]؛
(6) ابن اسحاق، سيره ابناسحاق ، چاپ محمد حميداللّه، قونيه 1401/1981؛
(7) ابنبابويه، التوحيد ، چاپ هاشم حسينی طهرانی، قم (? 1357 ش )؛
(8) ابنتيميّه، التسعينيه ، چاپ محمدبن ابراهيم عجلان، رياض 1420/1999؛
(9) همو، مجموعالفتاوی ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بيروت 1421/2000؛
(10) ابنجوزی، زادالمسير فی علمالتفسير ، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بيروت 1407/1987؛
(11) ابنحبيب، كتابالمحبـّر ، چاپ ايلزه ليشتن شتتر، حيدرآباد دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت [بی تا. ]؛
(12) همو، كتابالمنمّق فی اخبار قريش ، چاپ خورشيد احمد فاروق، حيدرآباد دكن 1384/1964؛
(13) ابنسعد؛
(14) ابن شعبه، تحفالعقول عن آلالرسول ، بيروت 1394/1974؛
(15) ابنطاووس، كشفالمحجه لثمرهالمهجه ، نجف 1370/1950؛
(16) ابنعاشور (محمد طاهر بن محمد)، تفسير التحرير و التنوير ، تونس 1984؛
(17) ابنفارس؛
(18) ابنقيّم جوزيّه، اغاثه اللهفان فی مصايد الشيطان ، چاپ محمد عفيفی، بيروت 1409/1989؛
(19) همو، توضيح المقاصد و تصحيح القواعد فی شرح قصيده الامام ابنالقيم ، چاپ زهير شاويش، بيروت 1406؛
(20) ابن كلبی، كتابالاصنام ، چاپ احمد زكی پاشا، قاهره 1332/1914؛
(21) ابنمنظور؛
(22) ابنميثم، شرح نهجالبلاغه ، قم 1362 ش؛
(23) ابننديم؛
(24) ابن هشام، مغنی اللبيب عن كتابالاعاريب ، چاپ محمد محيی الدين عبدالحميد، قاهره (1964 )، چاپ افست قم 1404؛
(25) ابوالصلاح حلبی، تقريب المعارف فی الكلام ، چاپ رضا استادی، [قم ] 1363 ش؛
(26) محمدبن عبداللّه ازرقی، كتاب اخبار مكه شرفهااللّه تعالی و ماجاء فيها من الا´ثار ، روايه اسحاقبن احمد خزاعی، در اخبار مكهالمشرفه ، ج 1، غتنغه 1275؛
(27) علی بن اسماعيل اشعری، كتاب مقالات الاسلاميّين و اختلاف المصلّين ، چاپ هلموت ريتر، ويسبادن 1400/1980؛
(28) عبدالملكبن عبداللّه امامالحرمين، الشامل فی اصولالدين ، بيروت 1420/1999؛
(29) محمدبن طيب باقلاّنی، الانصاف فيما يجب اعتقاده و لايجوز الجهل به ، چاپ عمادالدين احمد حيدر، بيروت 1407/ 1986؛
(30) عليرضا برازش، المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار ، تهران 1372ـ1373 ش؛
(31) مرتضی بروجردی، مستندالعروه الوثقی ، تقريرات درس آيهاللّه خوئی، ج 4، قم 1368 ش؛
(32) عبداللّهبن عمر بيضاوی، انوار التنزيل و اسرار التأويل، المعروف بتفسير البيضاوی ، مصر 1330، چاپ افست بيروت [بی تا. ]؛
(33) احمدبن علی بيهقی، تاجالمصادر ، چاپ هادی عالمزاده، تهران 1366ـ 1375 ش؛
(34) مسعودبن عمر تفتازانی، شرحالمقاصد ، چاپ عبدالرحمان عميره، قاهره 1409/1989، چاپ افست قم 1370ـ1371 ش؛
(35) محمد اعلی بن علی تهانوی، كتاب كشاف اصطلاحات فنون ، چاپ محمد وجيه و ديگران، كلكته 1862، چاپ افست تهران 1967؛
(36) علی بن محمد جرجانی، شرحالمواقف ، چاپ محمد بدرالدين نعسانی حلبی، مصر 1325/ 1907، چاپ افست قم 1370 ش؛
(37) نعمتاللّهبن عبداللّه جزايری، نورالبراهين، او، انيس الوحيد فی شرح التوحيد ، چاپ مهدی رجائی، قم 1417؛
(38) محمودبن علی حمصی رازی، المنقذ من التقليد ، قم 1412ـ1414؛
(39) ابوالقاسم خوئی، البيان فی تفسيرالقرآن ، قم 1418؛
(40) همو، معجم رجالالحديث ، بيروت 1403/ 1983، چاپ افست قم ( بی تا.)؛
(41) دائرهالمعارف الاسلاميه ، قاهره: دارالشعب، (?1969)، ذيل «التوحيد، علم» (از محمديوسف موسی)؛
(42) حسين بن محمد راغباصفهانی، المفردات فی غريب القرآن ، چاپ محمد سيد كيلانی، تهران [? 1332 ش ]؛
(43) قاسم بن ابراهيم رسی، «كتاب اصولالعدل و التوحيد»، در رسائل العدل و التوحيد ، چاپ محمد عماره، ج 1،[قاهره] : دارالهلال، 1971؛
(44) محمد رشيدرضا، تفسيرالقرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، )تقريرات درس( شيخ محمد عبده، ج 3، مصر 1367؛
(45) محمود روحانی، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الكريم = فرهنگ آماری كلمات قرآن كريم ، مشهد 1366ـ 1368 ش؛
(46) زمخشری؛
(47) جعفر سبحانی، الالهيات علی هدی الكتاب و السنه و العقل ، به قلم حسن محمد مكی عاملی، ج 2، قم 1413؛
(48) همو، منشور جاويد ، ج 2، قم 1373 ش؛
(49) محمدبن احمد شمسالائمه سرخسی، كتاب المبسوط ، قاهره، 1324، چاپ افست استانبول، 1403/ 1983؛
(50) محمدبن عبدالكريم شهرستانی، الملل و النحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367ـ 1368/ 1948ـ1949، چاپ افست بيروت [بی تا.]؛
(51) همو، نهايه الاقدام فی علم الكلام ، چاپ آلفرد گيوم، قاهره [بی تا. ]؛
(52) لويس شيخو، النصرانيه و آدابها بين عرب الجاهليه ، بيروت 1989؛
(53) محمدبن ابراهيم صدرالدين شيرازی، شرح اصول الكافی: كتاب التوحيد ، قسم 1، چاپ محمد خواجوی، تهران 1370 ش؛
(54) طباطبائی؛
(55) محمدكاظمبن عبدالعظيم طباطبائی يزدی، العروهالوثقی ، بيروت 1404؛
(56) احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج ، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، نجف 1386/ 1966؛
(57) فضلبن حسن طبرسی؛
(58) طبری، جامع ؛
(59) محمدبن حسن طوسی، التبيان فی تفسيرالقرآن ، چاپ احمد حبيب قصير عاملی، بيروت [بی تا. ]؛
(60) همو، كتاب تمهيدالاصول فی علم الكلام ، چاپ عبدالمحسن مشكوهالدينی، تهران 1362 ش؛
(61) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم ، بيروت: داراحياءالتراث العربی، ] بیتا. ] ؛
(62) محمد عبده، رساله التوحيد ، بيروت 1396/1976؛
(63) حسنبن عبداللّه عسكری، الفروق اللغويّه ، چاپ حسامالدين قدسی، بيروت 1401/1981؛
(64) عبدالرحمانبن احمد عضدالدين ايجی، المواقف فی علم الكلام ، بيروت: عالم الكتب، [بی تا.]؛
(65) حسنبن يوسف علامه حلّی، انوار الملكوت فی شرح الياقوت ، چاپ محمد نجمی زنجانی،(قم) 1363 ش؛
(66) همو، كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد ، چاپ حسن حسنزاده آملی، قم 1407؛
(67) علیبن حسين علمالهدی، شرح جملالعلم و العمل ، چاپ يعقوب جعفری مراغی، )تهران ( 1414؛
(68) جوادعلی، المفصّل فی تاريخ العرب قبل الاسلام ، بيروت 1967ـ 1978؛
(69) علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغه ، چاپ صبحی صالح، قاهره 1411/1991؛
(70) مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، ارشاد الطالبين الی نهجالمسترشدين ، چاپ مهدی رجائی، قم 1405؛
(71) همو، اللوامع الالهيه فی المباحث الكلاميه ، چاپ محمدعلی قاضی طباطبائی، قم 1380 ش؛
(72) محمدبن عمر فخررازی، الاربعين فی اصول الدين ، چاپ احمد حجازی سقا، قاهره 1986؛
(73) همو، التفسير الكبير، او، مفاتيحالغيب ، بيروت 1421/2000؛
(74) همو، كتاب المحصَّل ، چاپ حسين اتای، قاهره 1411/1991؛
(75) يحيی بن زياد فرّاء، معانی القرآن ، ج 2، چاپ محمدعلی نجار، مصر 1955، چاپ افست تهران (بی تا. )؛
(76) علی اصغر فقيهی، وهابيان: بررسی و تحقيقگونهای در باره عقايد و تاريخ فرقه وهابی ، تهران (1357 ش )؛
(77) محمدبن شاهمرتضی فيض كاشانی، كتاب الوافی ، چاپ ضياءالدين علامه اصفهانی، اصفهان 1365ـ1374 ش؛
(78) محمدسعيدبن محمد مفيد قاضی سعيد قمی، شرح توحيد الصدوق ، چاپ نجفقلی حبيبی، تهران، ج 2، 1416، ج 3، 1419؛
(79) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه ، چاپ سمير مصطفی رباب، بيروت 1422؛
(80) همو، المختصر فی اصولالدين ، در رسائل العدل و التوحيد ، چاپ محمد عماره، ج 1، (قاهره) : دارالهلال، 1971؛
(81) همو، المغنی فی ابواب التوحيد و العدل ، ج4، چاپ محمدمصطفی حلمی و ابوالوفا غنيمی تفتازانی، قاهره 1965؛
(82) محمودبن مسعود قطبالدين شيرازی، درهالتاج ، بخش 1، چاپ محمد مشكوه، تهران 1369 ش؛
(83) كلينی؛
(84) عبدالرزاقبن علی لاهيجی، گوهر مراد ، چاپ زينالعابدين قربانی لاهيجی، تهران 1372 ش؛
(85) محمدبن محمد ماتريدی، كتاب التوحيد ، چاپ فتحاللّه خليف، استانبول 1979؛
(86) محمدصالحبن احمد مازندرانی، شرح اصول الكافی ، مع تعاليق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بيروت 1421/2000؛
(87) علی بن محمد ماوردی، النكت و العيون:تفسيرالماوردی ، چاپ عبد المقصود بن عبدالرحيم، بيروت 1412/1992؛
(88) عبدالرحمانبن مأمون متولی شافعی، الغنيه فی اصولالدين ، چاپ عمادالدين احمد حيدر، بيروت 1406/ 1987؛
(89) مجلسی؛
(90) احمد مصطفی مراغی، تفسيرالمراغی ، بيروت 1985؛
(91) المعجم الوسيط ، تأليف ابراهيم انيس و ديگران، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367ش؛
(92) محمدبن محمد مفيد، اوائل المقالات ، چاپ ابراهيم انصاری زنجانی خوئينی، بيروت 1414/1993؛
(93) محمدباقربن محمد ميرداماد، التعليقه علی كتاب الكافی ، چاپ مهدی رجائی، قم 1403؛
(94) محمدحسنبن باقر نجفی، جواهرالكلامفی شرحشرائعالاسلام ، ج10، چاپ عباس قوچانی، بيروت 1981؛
(95) حسنبن محمدنظامالاعرج، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، چاپ زكريا عميرات، بيروت 1416/1996؛
(96) سعيدبن محمد نيسابوری، فی التوحيد = [ ديوان الاصول لابی رشيد سعيدبن محمد النيسابوری (، ) قاهره ? 1385/ 1965 ] ؛
(97) آرنتيان ونسينك، المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوی ، ليدن 1936ـ1969؛
(98) ياقوت حموی؛
(99) يعقوبی، تاريخ ؛
(100) EI 2 , s.v. "Tawhid" (by D. Gimaret) ;
101- The Encyclopedia of religion , ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.vv. "Arabian religions" (by Adel Allouche), "Islam: an overview" (by Fazlur Rahman), "Monotheism"(by Theodore M. Ludwig);
(102) Edward William Lane, An Arabic-English lexicon , Cambridge 1984;
(103) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995,s.v. "Tawhid" (by Tamara Sonn) ;
(104) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , I: Qur'anwissenschaften, Hadit, Geschichte, Fiqh, Dogmatik, Mystik, bis ca. 430 H. , Leiden 1967;
(105) Harry Austryn Wolfson, The philosophy of the kalam , Cambridge, Mass. 1976.
/ حسن طارمی راد /