■ تفسير (3)

5) تفسير تابعين‌. تكوين‌ و تحول‌ دانش‌ تفسير قرآن‌ در پيوند با شكل‌گيری و تحول‌ علوم‌ بلاغی و دانش‌ كلام‌ صورت‌ گرفت‌، ازينرو به‌ علت‌ ابتدايی بودن‌ اين‌ علوم‌، در مقايسه‌ با عهد صحابه‌ تغييرات‌ خاصی در دانش‌ تفسير و تفسيرنگاری عهد تابعين‌ مشاهده‌ نمیشود ( رجوع کنید به رومی، ص‌ 30)، جز اينكه‌ در اقوال‌ تابعين‌ پاره‌ای بحثهای كلامی نيز ديده‌ میشود. خُضَيْری (ج‌ 2، ص‌ 785ـ 844) برخی از آرای تابعين‌ را در تفسير آيات‌ تشبيهی و مسائل‌ كلامی گرد آورده‌ است‌. البته‌ در منابع‌، بر اساس‌ محل‌ سكونت‌ تابعين‌، از مدرسه‌های تفسيری عراق‌، مدينه‌ و مكه‌ سخن‌ رفته‌ است‌ (حسن‌ بصری، مؤخره محمد عبدالرحيم‌، ج‌ 2، ص‌ 451؛

جوده محمد مهدی، ص‌ 108ـ 114؛

ابوحجر، ص‌ 40ـ43).

 

از سرآمدان‌ تفسير در مكه‌ به‌ مجاهدبن‌ جَبْرمكی (متوفی 104)، عطاءبن‌ ابیرَباح‌ (متوفی 114)، سعيدبن‌ جُبَيْر (متوفی 95)، عِكْرِمَه‌ مولی ابن‌عباس‌ (متوفی 105) اشاره‌ شده‌ است‌ (ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 107ـ 118؛

جوده محمد مهدی، ص‌108ـ 111؛

ابوحجر، ص‌ 41ـ42). در ميان‌ كتابهای حديثی، مهمترين‌ تأليفی كه‌ آرای تفسيری تابعين‌ را در بر دارد، الجامع‌الصحيح‌ محمدبن‌ اسماعيل‌ بخاری است‌. وی اغلب‌، روايات‌ تفسيری تابعين‌ را به‌ نقل‌ از شاگردان‌ ابن‌عباس‌ آورده‌ است‌ (ابوحجر، ص‌ 42). اين‌ افراد نيز در تفسير از همان‌ شيوه تفسيری ابن‌عباس‌ پيروی كرده‌اند (همان‌، ص‌ 41ـ42؛

صاوی جوينی، ص‌ 25ـ36؛

نيز رجوع کنید به تفسير ابن‌عباس‌ * ).

 

از مشايخ‌ تفسير در مدينه‌، ابوالعاليه‌ رُفَيع‌بن‌ مهران‌ رياحی (متوفی 93)، محمدبن‌ كعب‌ قُرَظی (متوفی 108) بوده‌اند و از پيشگامان‌ تفسير در عراق‌، حسن‌ بصری (متوفی 110)، قَتادهبن‌ دِعامه‌ سدوسی (متوفی 118)، مسروق‌بن‌ اجدع بن‌ مالك‌ هَمْدانی (متوفی 63) و عامربن‌ شراحيل‌ شعبی را می توان‌ نام‌ برد (ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 118ـ130؛

جوده محمدمهدی، ص‌ 111ـ114). تابعين‌ مدينه‌ تفسير را از اُبَيّبن‌ كَعْب‌، به‌ طور مستقيم‌ يا با واسطه‌، دريافت‌ كرده‌ بودند (ابوحجر، ص‌ 42). تابعان‌ عراقی نيز از عبداللّه‌بن‌ مسعود متأثر بودند و از ويژگيهای آنان‌، كثرت‌ استناد به‌ رأی و اجتهاد در تفسير بود (همان‌، ص‌ 43). آنان‌ به‌ روايات‌ اهل‌ كتاب‌ نيز توجه‌ كمتری نشان‌ می دادند (همانجا).

 

از ديگر مراكز دينی در عهد تابعين‌، خراسان‌ بود كه‌ برجسته‌ترين‌ مفسر تابعی آن‌، ضحاك‌بن‌ مزاحم‌ هلالی (متوفی 105) نام‌ داشت‌ ( رجوع کنید به عطوان‌، ص‌ 56). شيوه تفسيری ضحاك‌، روايی، و مبتنی بر احاديث‌ نبوی و اقوال‌ صحابه‌ بوده‌ و به‌سبب‌ تخصصش‌ در لغت‌شناسی و نحو شيوه‌ای مشخص‌ در تفسير داشته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 60).

 

منابع‌ تفسير در عهد تابعين‌ عبارت‌است‌ از: اسرائيليات‌ * ، روايات‌ پيامبر و صحابه‌ و، گاه‌ اجتهاد به‌ رأی و تفسير قرآن‌ به‌ قرآن‌ (رومی، ص‌ 31ـ32). تفسير تابعين‌ همچنين‌ واجد سرشت‌ روايی، گرايش‌ فرقه‌ای و كثرت‌ آرا در تفسير است‌ (ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 134). خضيری (ج‌ 2، ص‌ 608ـ743) ضمن‌ اشاره‌ به‌ اين‌ موارد، شواهدی برای هر كدام‌ ارائه‌ كرده‌ و از اختلافات‌ تابعين‌ در رجوع‌ به‌ اين‌ مصادر سخن‌ گفته‌ است‌. مهمترين‌ راويان‌ اسرائيليات‌ در اين‌ دوره‌ عبداللّه‌بن‌ سلام‌، كعب‌ الاحبار، وهْب‌بن‌ منبّه‌ و عبدالملك‌بن‌ جُرَيْج‌ (رومی، ص‌ 32؛

خضيری، ج‌ 2، ص‌ 907) بوده‌اند. همچنين‌ خضيری (ج‌ 2، ص‌ 884ـ889) ديدگاههای مختلف‌ تابعين‌ را در باره اسرائيليات‌ ياد كرده‌ است‌. از ويژگيهای تابعين‌ مكی يكی اين‌ بود كه‌ در نقل‌ اسرائيليات‌ تساهل‌ میورزيدند (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 885).

 

در باب‌ اعتبار تفسير تابعين‌ و رجوع‌ به‌ اقوال‌ آنها صاحب‌نظران‌ اختلاف‌ رأی دارند ( رجوع کنید به ابن‌قيّم‌ جوزيّه‌، ج‌ 4، ص‌ 155ـ 156؛

ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 131؛

ابوحجر، ص‌ 44ـ45؛

خضيری، ج‌ 1، ص‌ 49ـ51). احمدبن‌ حنبل‌ و عبداللّه‌بن‌ محمدبن‌ عقيل‌ اخذ به‌ قولِ تابعان‌ را در تفسير لازم‌ ندانسته‌اند (جوده محمدمهدی، ص‌ 115؛

رومی، ص‌ 33). دلايل‌ اين‌ عالمان‌ برای چنين‌ نظری، عدم‌ سماع‌ تابعان‌ از پيامبر، عدم‌ حضور در زمان‌ نزول‌ آيات‌ و منصوص‌ نبودن‌ عدالت‌ تابعين‌ است‌ (ذهبی، همانجا؛

رومی، ص‌ 33ـ34)؛

چنانكه‌ ابوحنيفه‌ در اين‌ زمينه‌ خود را هم‌رديف‌ تابعين‌ دانسته‌ است‌ (ذهبی، همانجا). با اين‌ حال‌ گفته ديگری از احمدبن‌ حنبل‌ در جواز رجوع‌ به‌ تفسير تابعين‌ نقل‌ شده‌ كه‌ دليل‌ آن‌ معاشرت‌ تابعين‌ با صحابه‌ و اخذ تفسير از آنهاست‌ (همانجا؛

رومی، ص‌ 34). اين‌ قول‌ را اكثر مفسران‌ پذيرفته‌اند. حتی ابن‌تَيْميّه‌ (ص‌ 46) در صورت‌ يكی بودن‌ اقوال‌ تابعين‌، پذيرش‌ آن‌ را واجب‌ دانسته‌ و در صورت‌ اختلاف‌، از عدم‌ حجيت‌ قول‌ تابعين‌ سخن‌ گفته‌ است‌، ذهبی (ج‌ 1، ص‌ 132) نيز آن‌ را ترجيح‌ داده‌ است‌.

 

 

بر اساس‌ آنچه‌ احمدبن‌ محمد ثعلبی (متوفی 427) آورده‌ است‌، مجموعه‌های تدوين‌ شده‌ از اقوال‌ تابعين‌ چون‌ تفسير عكرمه‌ ، تفسير مجاهد ، تفسير الحسن‌ البصری ، تفسير محمدبن‌ كعب‌ قرظی و تفسير سعيدبن‌ مُسَيِّب‌ ، در زمان‌ وی موجود بوده‌ و گاه‌ به‌ چند طريق‌ روايت‌ شده‌اند (ج‌ 1، ص‌ 76ـ79، 82 ـ83). يكی از تفاسير روايی، كه‌ به‌ تفصيل‌ آرای تفسيری تابعين‌ را نقل‌ كرده‌، تفسير جامع‌البيان‌ فی تفسيرالقرآن‌ طبری است‌ (رومی، ص‌ 145؛

نيز رجوع کنید به تفسير طبری * ). خضيری (ج‌ 1، ص‌ 57 ـ82) مصادر مهمی كه‌ اقوال‌ تابعين‌ را نقل‌ كرده‌اند، به‌ تفصيل‌ شناسانده‌ است‌.

 

از تفاسيری كه‌ تابعين‌ نوشته‌اند، متن‌ مستقلی، جز تفسير مجاهدبن‌ جبر ، باقی نمانده‌ كه‌ آن‌ نيز ظاهراً منتخبی است‌ از آرای تفسيری مجاهدبن‌ جبر به‌ انتخاب‌ و تدوين‌ محمدبن‌ عبدالملك‌بن‌ حسن‌ مشهور به‌ ابن‌خَيرون‌ (متوفی 539؛

نَوْفَل‌، ص‌ 313). از تلاشهايی كه‌ برای بازسازی تفاسير تابعين‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، میتوان‌ به‌ بازسازی تفسير سعيدبن‌ جبير و تفسير الحسن‌ البصری اشاره‌ كرد.

 

برخی خاورشناسان‌ در باره اصالت‌ تفسير تابعين‌ ترديد كرده‌اند. مهمترين‌ دستاويز اين‌ گروه‌ رواياتی در ذم‌ تفسير است‌ كه‌ طبری (متوفی 310؛

ج‌ 1، ص‌ 29ـ30) به‌ نقل‌ از برخی تابعين‌ و صحابه‌ آورده‌ است‌. اين‌ در حالی است‌ كه‌ از همين‌ افراد روايات‌ تفسيری فراوانی نقل‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به ريپين‌، ص‌ 227). بررسی اسناد اين‌ احاديث‌ نشان‌ میدهد كه‌ راويان‌ آنها، مدنی بوده‌اند كه‌ تنها می تواند بازتاب‌دهنده ديدگاه‌ برخی صحابه‌ و تابعين‌ مدينه‌ در باره تفسير قرآن‌ باشد. برخی مفسران‌ با استناد به‌ روايات‌ ديگری، در باره اين‌ نهی و جواز تفسير قرآن‌ سخن‌ گفته‌اند (طبری، ج‌ 1، ص‌30ـ31؛

مقدمتان‌ فی علوم‌ القرآن‌ ، ص‌ 183ـ206). مفصلترين‌ و مهمترين‌ تحقيق‌ در باره تفاسير تابعين‌، نوشته محمدبن‌ عبداللّه‌بن‌ علی خضيری است‌.

 

منابع‌:

(1) ابن‌تيميّه‌، مقدمه فی اصول‌ التفسير ، بيروت‌: دار مكتبه الحياه، [ بی تا.(؛

(2) ابن‌ قيّم‌ جوزيّه‌، اعلام‌ الموقّعين‌ عن‌ رب‌ العالمين‌ ، چاپ‌ طه‌ عبد الرؤف‌ سعد، بيروت‌ )بی تا.]؛

احمد عمر ابو حجر، التفسير العلمی

 

(3) للقران فی الميزان‌ ، بيروت‌ 1411/1991؛

(4) احمدبن‌ محمد ثعلبی، الكشف‌ و البيان‌، المعروف‌ تفسير الثعلبی ، چاپ‌ علی عاشور، بيروت‌ 1422/2002؛

(5) جوده محمدمهدی، الواحدی و منهجه‌ فی التفسير، [ قاهره‌ 1978(؛

(6) حسن‌ بصری، تفسير الحسن‌ البصری ، چاپ‌ محمد عبدالرحيم‌، قاهره‌ )1992(؛

(7) محمد خضيری، تفسير التابعين‌: عرض‌ و دراسه مقارنه ، رياض‌ 1420/1999؛

(8) محمدحسين‌ ذهبی، التفسير و المفسّرون‌ ، بيروت‌ 1407/1987؛

(9) فهدبن‌ عبدالرحمان‌ رومی، بحوث‌ فی اصول‌ التفسير و مناهجه‌ ، رياض‌ 1419؛

(10) مصطفی صاوی جوينی، مناهج‌ فی التفسير ، اسكندريه‌: منشأه المعارف‌، )بی تا.]؛

(11) طبری، جامع‌ ؛

(12) حسين‌ عطوان‌، الدراسات‌ الدينيه بخراسان‌ فی العصر الاموی ، بيروت‌ 1413/1993؛

(13) مقدمتان‌ فی علوم‌ القرآن‌ ، چاپ‌ آرتور جفری و عبداللّه‌ اسماعيل‌ صاوی، قاهره‌ 1392/1972؛

(14) احمداسماعيل‌ نوفل‌، مجاهد: المفسر و التفسير ، ج‌ 1، قاهره‌ 1411/1990؛

 

 

(15) Andrew Rippin, "The present status of tafsir studies", The Muslim world , LXXII, nos. 3-4 (July – Oct. 1982).

 

/ محمدكاظم‌ رحمتی /

 

6) تفسير مأثور، گونه‌ای از تفسير قرآن‌ كه‌ مبتنی بر احاديث‌ (آثار) منقول‌ از پيامبر و مطالب‌ صحابه‌ ــ و بنا بر قولی تابعين‌ ــ است‌ و نيز روشی تفسيری در ميان‌ اماميه‌ كه‌ مبتنی بر احاديث‌ تفسيری پيامبر اكرم‌ و اهل‌بيت‌ عليهم‌السلام‌ است‌. تعريف‌ دقيق‌ تفسير مأثور با معنای واژه اثر مرتبط‌ است‌، هر چند عالمان‌ و محدّثان‌ در تعريف‌ آن‌ اتفاق‌ نظر ندارند. برخی تاريخ‌نگاران‌ تفسير (ذهبی، 1409، ج‌ 1، ص‌ 154؛

صغير، ص‌ 55)، تفسير آيات‌ قرآن‌ با آيات‌ ديگر را قسمی از تفسير مأثور دانسته‌اند اما ظاهراً با توجه‌ به‌ معنای لغوی ( رجوع کنید به فراهيدی، ج‌ 8، ص‌ 236، ذيل‌ «اثر»؛

مرتضی زبيدی، ج‌ 10، ص‌ 13) و اصطلاحی اثر (تهانوی، ج‌ 1، ص‌ 65؛

قاسمی، ص‌ 62) اينگونه‌ تفسير، قسمی از تفسير اثری يا مأثور به‌ شمار نمی آيد.

 

در باره روايات‌ تفسيری پيامبر، مفسران‌ معتقدند كه‌ رسول‌ اكرم‌، علاوه‌ بر ابلاغ‌ پيام‌ وحی، تفسير و تبيين‌ و توضيح‌ كلام‌ الاهی را نيز بر عهده‌ داشته‌ است‌ ( رجوع کنید به بخش‌ 2: تفسير پيامبر). مفسران‌، آيه 44 و 64 سوره نحل‌ را ناظر به‌ اين‌ بُعد از مقام‌ نبوت‌ می دانند ( رجوع کنید به طوسی، ج‌ 6، ص‌ 398؛

فخررازی، ج‌ 20، ص‌ 57؛

طباطبائی، ج‌ 12، ص‌ 284؛

ابن‌عاشور، ج‌ 14، ص‌ 196) و نتيجه‌ می گيرند كه‌ سخنان‌ يا احاديث‌ تفسيری منسوب‌ به‌ پيامبر، در صورت‌ اثبات‌ صحت‌ آنها، در شمار بهترين‌ و استوارترين‌ گونه‌های تفسير است‌ (ابن‌عاشور، ج‌ 6، ص‌ 47، ج‌ 14، ص‌ 163ـ 164). علاوه‌ بر اين‌، محدّثان‌ و فقيهان‌ عموماً از همين‌ طريق‌ و بر پايه آيات‌ ذكر شده‌ و نيز آيات‌ مشابه‌، سنّت‌ نبوی را منبعی مهم‌ و معتبر در شناخت‌ احكام‌ و دستورهای الاهی دانسته‌ و پيوسته‌ در استنباط‌ احكام‌ به‌ آن‌ استناد كرده‌اند ( رجوع کنید به شاطبی، ج‌ 4، ص‌ 34؛

محمدسعيد منصور، ص‌ 121؛

عبدالغنی، ص‌ 291ـ 308).

 

در باب‌ اعتبار و حُجيت‌ تفسير صحابه پيامبر، و به‌ قولی تابعين‌، ميان‌ اهل‌ سنّت‌ و شيعيان‌ اختلاف‌نظر وجود دارد و با جايگاه‌ و اعتبار صحابه‌ در تفسير و تشريع‌ دستورهای الاهی در پيوند است‌. اين‌ موضوع‌ ريشه‌ در مسئله كهنتری دارد، كه‌ همان‌ عدالت‌ صحابه‌ است‌ و اصوليان‌ و متكلمان‌ و محدّثان‌ از دير باز در اثبات‌ يا انكار آن‌ كوشيده‌اند ( رجوع کنید به صحابه‌ * ؛

ابن‌قيّم‌ جوزيّه‌، ج‌ 4، ص‌ 118؛

شوكانی، ص‌ 213؛

حكيم‌، ص‌ 135). مدافعان‌ با استناد به‌ برخی آيات‌ قرآن‌ ( رجوع کنید به بقره‌: 143؛

آل‌عمران‌: 110) و شماری از احاديث‌ نبوی ( رجوع کنید به ابن‌منير، ج‌ 2، ص‌ 628) تلاش‌ كرده‌اند كه‌ عدالت‌ همه اصحاب‌ پيامبر را ثابت‌ كنند ( رجوع کنید به ابن‌ ابی حاتم‌، ج‌ 1، ص‌ 7؛

ابن‌عبدالبرّ، ج‌ 1، ص‌ 19؛

ابن‌اثير، ج‌ 1، ص‌ 14؛

ابن‌حجرعسقلانی، ج‌ 1، ص‌ 10). اينان‌ روايات‌ تفسيری صحابه‌ را معتبر میدانند و آنها را برای شناخت‌ و فهم‌ قرآن‌ منبعی اصيل‌ معرفی میكنند. در مقابل‌، مخالفان‌ (غالباً شيعيان‌ و برخی عالمان‌ اهل‌ سنّت‌) عدالت‌ صحابه‌ را، در شكل‌ مطلق‌ آن‌، منكر شده‌ و آيات‌ مورد استناد را به‌ گونه‌ای ديگر تفسير كرده‌ و در صحت‌ و اعتبار بسياری از احاديث‌ منقول‌ از پيامبر، در اين‌ باره‌، ترديد كرده‌اند ( رجوع کنید به ابن‌قيّم‌ جوزيّه‌، ج‌ 4، ص‌ 144؛

شاطبی، ج‌ 4، ص‌ 54 ـ 55؛

حكيم‌، ص‌ 138). برخی عالمان‌ اهل‌ سنّت‌ نيز با اين‌ ديدگاه‌ شيعی موافق‌اند و معتقدند كه‌ حكم‌ صحابه‌ در عدالت‌ مانند ديگران‌ است‌ و در مقام‌ نقل‌ حديث‌ بايد عدالت‌ آنها احراز شود (آمدی، ج‌ 2، ص‌ 102؛

عضدالدين‌ ايجی، ج‌ 2، ص‌ 67). بر پايه اين‌ ديدگاه‌ سخنان‌ صحابه‌ در تفسير آيه‌های قرآنی اعتبار ويژه‌ای نداشته‌ و در بهترين‌ صورت‌، همسنگ‌ تلاش‌ يا اجتهاد عالمان‌ و مفسران‌ ديگر در فهم‌ و تبيين‌ آيات‌ قرآنی است‌ (برای تفصيل‌ بيشتر رجوع کنید به بخش‌ 4: تفسير صحابه‌).

 

در باب‌ حجيت‌ تفسير مأثور از اهل‌ بيت‌ عليهم‌السلام‌ همين‌ اختلاف‌نظر ميان‌ اهل‌سنّت‌ و شيعيان‌ به‌ چشم‌ میخورد. شيعيان‌ با استناد به‌ آياتی از قرآن‌ (مثلاً نحل‌: 43؛

رجوع کنید به حسكانی، ج‌ 1، ص‌ 432؛

شوشتری، ج‌ 3، ص‌ 482؛

مرعشی نجفی، ج‌ 14، ص‌ 371) و روايتهای متواتری نظير حديث‌ ثقلين‌ و حديث‌ غدير كه‌ بر امامت‌ و عصمت‌ امامان‌ دلالت‌ دارد و نيز شماری از احاديث‌ معتبر كه‌ حاكی از پيوند دو سويه قرآن‌ و حضرت‌ علی عليه‌السلام‌ است‌ ( رجوع کنید به شوشتری، ج‌ 5، ص‌ 639) يا احاديثی كه‌ بر پيوند بين‌ قرآن‌ و اهل‌بيت‌ تأكيد دارد (همان‌، ج‌ 5، ص‌ 41؛

مرعشی نجفی، ج‌ 20، ص‌ 361) جايگاه‌ ويژه‌ای برای امامان‌ معصوم‌ قائل‌ شده‌اند و آنان‌ را مرجع‌ علمی امت‌ اسلامی و معتبرترين‌ شارحان‌ و مفسران‌ قرآن‌ دانسته‌اند.

 

از مجموع‌ احاديث‌ نبوی دانسته‌ میشود كه‌ پيامبر علاوه‌ بر تبيين‌ آيات‌ قرآن‌ برای عموم‌ مردم‌، تفسيری خاص‌ برای برخی اصحاب‌ و در صدر آنها حضرت‌ علی ارائه‌ كرده‌ است‌ ( رجوع کنید به ترمذی، ج‌ 6، ص‌ 85؛

كلينی، ج‌ 1، ص‌ 64؛

ابن‌شعبه‌، ص‌ 196؛

ابن‌بابويه‌، ص‌ 257؛

مزّی، ج‌ 7، ص‌ 415؛

مجلسی، ج‌ 2، ص‌ 230). بعلاوه‌، پيامبر با مرجعيت‌ بخشيدن‌ به‌ اهل‌بيت‌ (بويژه‌ در حديث‌ ثقلين‌) گام‌ مهمی در تفسير آيات‌ الاهی بر داشته‌ و جاودانگی تفسير آيات‌ الاهی را با جاودانگی قرآن‌ پيوند داده‌ است‌. نتيجه‌ اينكه‌ روايات‌ تفسيری مأثور از امامان‌ در صورت‌ صحت‌ صدور آنها هم‌رديف‌ كلام‌ رسول‌اللّه‌ و منبعی معتبر در شناخت‌ و فهم‌ آيات‌ قرآن‌ است‌. حاصل‌ آنكه‌ از ديدگاه‌ اماميه‌، بيانات‌ پيامبر و امامانِ جانشين‌ پيامبر در شرح‌ و تفسير و توضيح‌ مرادات‌ قرآنی، جزئی از سنّت‌ است‌ و قطعاً حجيت‌ و اعتبار دارد.

 

بحث‌ ديگر در تفسير مأثور، جايگاه‌ روايات‌ حاويِ اين‌ مباحث‌ تفسيری است‌. به‌ طور كلی، روايات‌ تفسيری اگر از نظر سند متواتر بوده‌ يا «خبر واحدِ محفوف‌ به‌ قرائن‌» باشند، اعتبار دارند و در حجيت‌ اينگونه‌ روايات‌، كه‌ نوع‌ اول‌ آن‌ بسيار اندك‌ است‌، سخنی نيست‌. بحث‌ در رواياتی است‌ كه‌ صدور و دلالت‌ و جهت‌ آنها يقينی نيست‌ و در حجيت‌ و اعتبار آنها اختلاف‌ هست‌. متكلمان‌ و اصوليان‌، از ديرباز بصراحت‌ بر عدم‌ حجيت‌ اينگونه‌ روايات‌ در مباحث‌ اعتقادی تأكيد كرده‌اند، از آنرو كه‌ اعتقاد، داير مدار علم‌ است‌ و خبری كه‌ علم‌ آفرين‌ نيست‌ مستند يك‌اصل‌ اعتقادی قرار نمیگيرد (برای نمونه‌ رجوع کنید به خطيب‌ بغدادی، ص‌ 472؛

انصاری، ص‌ 109؛

محقق‌ حلّی، ص‌ 187؛

طباطبائی، ج‌ 10، ص‌ 351). در واقع‌، بحث‌ حجيت‌ خبر واحد در قلمرو احكام‌ شرعی مطرح‌ میشود با اين‌ توضيح‌ كه‌ شخص‌ مكلف‌، ناگزير از عمل‌ است‌ و در صورت‌ فقدان‌ علم‌ بايد به‌ گزينه‌های ديگر روی آورد كه‌ مهمترين‌ و كارآمدترين‌ آنها خبر واحد است‌ ( رجوع کنید به خبر واحد * ). در عين‌ حال‌، نمیتوان‌ اين‌ واقعيت‌ را از نظر دور داشت‌ كه‌ از نظر اصوليان‌، يكی از ادله مهم‌ حجيت‌ خبر واحد، سيره عقلاست‌ ( رجوع کنید به خوئی، ص‌ 398) و بر اين‌ اساس‌ گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ حجيت‌ خبر واحد شامل‌ مباحث‌ معرفتی، از جمله‌ بيانات‌ تفسيری، نيز میشود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ 399).

 

در تفسير مأثور، موضوعات‌ ديگری نيز چون‌ ضعف‌ اسانيد، جعل‌ و وضع‌ در روايات‌ تفسيری و اسرائيليات‌ شايان‌ توجه‌ است‌. گذشته‌ از سخن‌ كسانی چون‌ احمدبن‌ حنبل‌ كه‌ نقلهای سه‌ موضوع‌ مغازی و مَلاحِم‌ و تفسير را از بن‌ بیاعتبار میدانستند (زركشی، ج‌ 2، ص‌ 156)، اين‌ واقعيت‌ را نمیتوان‌ انكار كرد كه‌ احاديث‌ تفسيری از حيث‌ سند ضعف‌ جدّی دارند، تفسيرپژوهانی نيز به‌ آن‌ پرداخته‌اند (برای نمونه‌ رجوع کنید به معرفت‌، ج‌ 2، ص‌ 33). وضع‌ و جعل‌ كه‌ به‌ انگيزه‌ها و علل‌ گونه‌ گونی ــ از جمله‌ تثبيت‌ و تقويت‌ يك‌ عقيده‌ يا ارتقای مقام‌ و منزلت‌ يكی از صحابه‌ و عكس‌ آن‌، رد يك‌ عقيده‌ يا فرو كاستن‌ منزلت‌ يكی از ياران‌ پيامبر ــ شكل‌ میگرفته‌، به‌ مباحث‌ تفسيری نيز راه‌ يافته‌ است‌ (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 35ـ56؛

ذهبی، 1409، ج‌ 1، ص‌ 159ـ 165). نمونه روشن‌ آن‌ جَعل‌ شأن‌ نزول‌ برای آيه‌ 113 سوره توبه‌ است‌. شماری از مفسران‌ آورده‌اند كه‌ اين‌ آيه‌ در باره ابوطالب‌ و هنگام‌ مرگ‌ وی نازل‌ شده‌ و متضمن‌ شرك‌ او تا پايان‌ عمر است‌ (بخاری جعفی، ج‌ 5، ص‌ 208؛

طبری، ج‌ 7، ص‌ 30). ابوطالب‌ سه‌ سال‌ قبل‌ از هجرت‌ درگذشته‌ و اين‌ آيه‌ در نهم‌ هجرت‌ نازل‌ شده‌ است‌؛

بنابراين‌، چگونه‌ میشود حادثه درگذشت‌ ابوطالب‌ در حال‌ شرك‌، سبب‌ نزول‌ آيه‌ باشد؟

 

توجه‌ به‌ اسرائيليات‌، كه‌ به‌ نقلهايِ دخيل‌ در حوزه معارف‌ و تفسير و غالباً منقول‌ از راويان‌ يهودی تبار گفته‌ میشود (ذهبی، 1405، ص‌ 19)، نيز در تفاسير نقلی از اهميت‌ شايان‌ توجهی بر خوردار است‌ (رجوع کنید به اسرائيليات‌ * ). كمتر مفسری از جريان‌ نقلهايِ اسرائيليات‌ يكسر در امان‌ بوده‌ است‌ (رجوع کنید به ذهبی، 1405، ص‌ 119ـ 197؛

ابوشهبه‌، ص‌ 260، 265، 271؛

معرفت‌، ج‌ 2، ص‌ 79ـ 311؛

برای بررسی يكی از اين‌ موارد رجوع کنید به ربيع‌، 1422).

 

به‌ هر حال‌، به‌ لحاظ‌ تاريخی، تفسير مأثور از جمله‌ كهنترين‌ گونه‌های تدوين‌يافته تفسير قرآن‌ مجيد است‌. در منابع‌ موجود شيعی از تفاسيری چون‌ تفسير امام‌ حسن‌ عسكری عليه‌السلام‌، تفسير علیبن‌ ابراهيم‌ قمی، تفسير عياشی، تفسير فرات‌ كوفی و در سده‌های متأخر از تفاسيری چون‌ البرهان‌ فی تفسيرالقرآن‌ از هاشم‌بن‌ سليمان‌ بحرانی * ، تفسيرنورالثقلين‌ از عبدعلیبن‌ جمعه حويزی * ، تفسير كنزالدقائق‌ و بحرالغرائب‌ از محمدرضا مشهدی قمی * و در ميان‌ تفاسير اهل‌سنّت‌ با اين‌ شيوه‌ و رويكرد میتوان‌ از تفاسيری چون‌ تفسيرالقرآن‌ العظيم‌ مسنداً عن‌رسول‌اللّه‌ ( ص‌ ) و الصحابه‌ و التابعين‌ از عبدالرحمان‌بن‌ محمدبن‌ ادريس‌ رازی، معروف‌ به‌ ابن‌ابیحاتِمِ رازی * ، تفسير القرآن‌ العظيم‌ از عمادالدين‌ اسماعيل‌بن‌ عمر مشهور به‌ ابن‌كثير * و الدّرالمنثور فی التفسير بالمأثور * از جلال‌الدين‌ سيوطی نام‌ برد. در برخی منابع‌ از تفسير طبری يا جامع‌البيان‌ عن‌ تأويل‌ آی القرآن‌ * محمدبن‌ جرير طبری، المحررالوجيز فی تفسير الكتاب‌ العزيز ابن‌عطيه‌ * ، الكشف‌ و البيان‌ عن‌ تفسيرالقرآن‌ ابواسحاق‌ احمدبن‌ محمد ثعالبی * ، الجواهرالحسان‌ عبدالرحمان‌بن‌ محمد ثعالبی ، بحرالعلوم‌ علیبن‌ يحيی سمرقندی * ، معالم‌التنزيل‌ بغوی فراء * با عنوان‌ تفاسير مأثور ياد شده‌ است‌ ( رجوع کنید به معرفت‌، ج‌ 2، ص‌ 312ـ346؛

ذهبی، 1409، ج‌ 1، ص‌ 201ـ245) كه‌ با توجه‌ به‌ تعريف‌ دقيق‌ «تفسير مأثور» به‌ نظر میرسد هيچيك‌ از تفاسير ياد شده‌ را نمی توان‌ تفسير مأثور دانست‌. در تفسير طبری، اگرچه‌ نقل‌ و گزارش‌ مأثور از رسول‌اللّه‌ و صحابه‌ و تابعين‌ غالب‌ است‌، محتويات‌ آن‌ نقل‌ محض‌ نيست‌ و اجتهاد و استنباط‌ و نقد و بررسی روايات‌ در آن‌ ديده‌ می شود.

 

منابع‌:

(16) علاوه‌ بر قرآن‌؛

(17) علی بن‌ محمد آمدی، الاحكام‌ فی اصول‌الاحكام‌ ، بيروت‌ 1406؛

(18) ابن‌ ابی حاتم‌، كتاب‌الجرح‌ و التعديل، حيدرآباد دكن‌ 1371ـ1373/1952ـ1953، چاپ‌ افست‌ بيروت‌ [بی تا.(؛

(19) ابن‌اثير، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، چاپ‌ عادل‌ احمد رفاعی، بيروت‌ 1417/1996؛

(20) ابن‌بابويه‌، كتاب‌الخصال‌ ، چاپ‌ علی اكبر غفاری، قم‌ 1362 ش‌؛

(21) ابن‌ حجر عسقلانی؛

(22) ابن‌شعبه‌، تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌ ، چاپ‌ علیاكبر غفاری، قم‌ 1363 ش‌؛

(23) ابن‌عاشور (محمدطاهربن‌ محمد)، تفسيرالتحرير والتنوير ، تونس‌ 1984؛

(24) ابن‌عبدالبرّ، الاستيعاب‌ فی معرفه الاصحاب‌ ، چاپ‌ علی محمد بجاوی، بيروت‌ 1412/1992؛

(25) ابن‌قيّم‌ جوزيّه‌، اعلام ‌الموقعين‌ عن‌ رب‌ العالمين‌ ، قاهره‌: دارالحديث‌، )بی تا.(؛

(26) ابن‌منير، الانتصاف‌ ، در زمخشری؛

(27) محمد ابوشهبه‌، الاسرائيليات‌ والموضوعات‌ فی كتب‌ التفسير ، بيروت‌ 1413/1992؛

(28) مرتضی بن‌ محمدامين‌ انصاری، فرائد الاصول‌ ، چاپ‌ عبداللّه‌ نورانی، قم‌ 1365 ش‌؛

(29) محمدبن‌ اسماعيل‌ بخاری جعفی، صحيح‌البخاری ، استانبول‌ 1401/1981؛

(30) محمدبن‌ عيسی ترمذی، الجامع‌الكبير ، چاپ‌ بشار عواد معروف‌، )بيروت ( 1998 ، محمداعلیبن‌ علی تهانوی، كتاب‌ كشاف‌ اصطلاحات‌الفنون‌ ، چاپ‌ محمد وجيه‌ و ديگران‌، كلكته‌ 1862، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1967؛

(31) عبيداللّه‌بن‌ عبداللّه‌ حسكانی، شواهدالتنزيل‌ لقواعدالتفضيل‌ ، چاپ‌ محمدباقر محمودی، تهران‌ 1411/1990؛

(32) محمدتقی حكيم‌، الاصول‌العامه للفقه‌المقارن‌ ، قم‌ 1418/1997؛

(33) احمدبن‌ علی خطيب‌ بغدادی، الكفايه فی علم‌الروايه ، چاپ‌ احمد عمر هاشم‌، بيروت‌ 1406/1986؛

(34) ابوالقاسم‌ خوئی، البيان‌ فی تفسيرالقرآن‌ ، بيروت‌ 1408/1987؛

(35) محمدحسين‌ ذهبی، الاسرائيليات‌ فی التفسير والحديث‌ ، دمشق‌ 1405/1985؛

(36) همو، التفسير والمفسرون‌ ، قاهره‌ 1409/ 1989؛

(37) آمال‌ محمد عبدالرحمان‌ ربيع‌، الاسرائيليات‌ فی التفسيرالطبری: دراسه فی اللغه و المصادر العبريه ، قاهره‌ 1422/2001؛

(38) محمدبن‌ بهادر زركشی، البرهان‌ فی علوم‌القرآن‌ ، چاپ‌ يوسف‌ عبدالرحمان‌ مرعشلی، جمال‌ حمدی ذهبی، و ابراهيم‌ عبداللّه‌ كردی، بيروت‌ 1410/1990؛

(39) ابراهيم‌بن‌ موسی شاطبی، الموافقات‌ فی اصول‌الشريعه ، بيروت‌ 1411/1991؛

(40) نوراللّه‌بن‌ شريف‌الدين‌ شوشتری، احقاق‌الحق‌ و ازهاق‌الباطل‌ ، با تعليقات‌ شهاب‌الدين‌ مرعشی نجفی، چاپ‌ محمود مرعشی، قم‌، ج‌ 3، 1378، ج‌ 5،) بی تا. (؛

(41) محمدبن‌ علی شوكانی، ارشاد الفحول‌ الی تحقيق‌الحق‌ من‌ علم‌الاصول، )قاهره‌ ( 1347، چاپ‌ افست‌ بيروت‌ )بی تا. (؛

(42) محمدحسين‌ علی صغير، دراسات‌ قرآنيه ، 2: المباد یالعامه لتفسيرالقرآن‌الكريم‌ ، قم‌ 1413؛

(43) طباطبائی؛

(44) طبری؛

(45) طوسی؛

(46) عبدالخالق‌ عبدالغنی، حجيه السنه، )بی جا (: دارالسعداوی، )بی تا.(؛

(47) محمدبن‌ عمر فخررازی، التفسيرالكبير ، قاهره‌ ) بی تا.(، چاپ‌ افست‌ تهران‌ )بی تا.(؛

(48) خليل‌بن‌ احمد فراهيدی، كتاب ‌العين‌ ، چاپ‌ مهدی مخزومی و ابراهيم‌ سامرائی، قم‌ 1409ـ1410؛

(49) محمد جمال‌الدين‌ قاسمی، قواعدالتحديث‌ من‌ فنون‌ مصطلح‌ الحديث‌ ، چاپ‌ محمد بهجه بيطار، بيروت‌ 1407/ 1987، چاپ‌ افست‌ 1414/1993؛

(50) كلينی؛

(51) مجلسی؛

(52) جعفربن‌ حسن‌ محقق‌ حلّی، معارج‌الاصول‌ ، چاپ‌ محمدحسين‌ رضوی، قم‌1403؛

(53) محمدسعيد منصور، منزله السنه من‌الكتاب‌ و اثرها فی الفروع‌ الفقهيه ، قاهره‌ 1413/1993؛

(54) محمدبن‌ محمد مرتضی زبيدی، تاج‌العروس‌ من‌ جواهرالقاموس‌ ، ج‌ 10، چاپ‌ ابراهيم‌ ترزی، كويت‌ 1392/1972؛

(55) شهاب‌الدين‌ مرعشی نجفی، ملحقات‌ احقاق‌الحق‌ ، در نورالدين‌ بن‌ شريف‌الدين‌ شوشتری، همان‌ منبع‌، ج‌ 14، )1398]، ج‌ 20، 1408؛

(56) يوسف‌بن‌ عبدالرحمان‌ مِزّی، تحفه الاشراف‌ بمعرفه الاطراف‌ ، چاپ‌ عبدالصمد شرف‌الدين‌ و زهير شاويش‌، بيروت‌ 1403/1983؛

(57) محمدهادی معرفت‌، التفسير والمفسرون‌ فی ثوبه‌ القشيب‌ ، مشهد 1418ـ1419.

 

/ محمدعلی مهدوی راد /

 

7) تفسير ادبی، تفسيری مشتمل‌ بر مباحث‌ زبانی و ادبی قرآن‌، مانند لغت‌، اِعراب‌ و بلاغت‌. بسياری از دانشمندان‌ و مؤلفان‌ علوم‌ قرآنی، تسلط‌ بر علوم‌ ادبی، همچون‌ لغت‌ و صرف‌ و نحو و اشتقاق‌ و علوم‌ بلاغی را لازمه كار مفسر دانسته‌اند ( رجوع کنید به زمخشری، ج‌ 1، مقدمه مؤلف‌، ص‌ ن‌؛

زركشی، ج‌ 2، ص‌ 168، 173ـ174؛

كافِيَجی، ص‌ 10ـ11؛

تهانَوی، ج‌ 1، ص‌ 25ـ26). ابن‌خَلدون‌ (متوفی 808؛

ج‌ 1: مقدمه‌ ، ص‌ 554ـ555) در يك‌ تقسيم‌ بندی كلی، تفاسير را به‌ دو گونه‌ تقسيم‌ كرده‌ است‌: تفاسير روايی (مبتنی بر آثار و روايات‌) و تفاسير ادبی. تفسير لغوی نوع‌ بارزی از تفسير ادبی است‌. در رواياتی كه‌ از پيامبر اسلام‌ و امامان‌ عليهم‌السلام‌ در باره مفاهيم‌ آيات‌ قرآنی نقل‌ شده‌، برخی واژگان‌ قرآن‌ معنا و تفسير شده‌ است‌ (مثلاً رجوع کنید به عَيّاشی، ج‌ 3، ص‌ 48، 84؛

ابن ‌بابويه‌، ص‌ 188 و جاهای ديگر؛

حاكم‌ نيشابوری، ج‌ 2، ص‌ 436، 464). عبداللّه‌ بن‌ عباس‌ (متوفی 68) در تفسير لغات‌ قرآن‌ پيشقدم‌ بوده‌ و به‌ اشعار عرب‌ استشهاد میكرده‌ است‌ (ابن‌ سعد، ج‌ 2، قسم‌ 2، ص‌ 121) تا آنجا كه‌ او را بنيانگذار و پيشوای اين‌ شيوه‌ از تفسير دانسته‌اند (سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 59ـ61، 63ـ64؛

كحّاله‌، ص‌ 62؛

نيز رجوع کنید به ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 74ـ76). از ابن‌عباس‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ می گفته‌ است‌ برای فهم‌ معنای واژه‌های غريب‌ قرآن‌ به‌ شعر عرب‌ مراجعه‌ می كند زيرا شعر، ديوانِ عرب‌ است‌. او اين‌ روش‌ را به‌ ديگران‌ نيز توصيه‌ می كرده‌ است‌ (سيوطی، 1363 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 67). نافع‌ بن‌ اَزرَق‌ (متوفی 65) پرسشهايی از ابن‌عباس‌ راجع‌ به‌ واژگان‌ غريب‌ قرآن‌ كرده‌ و ابن‌عباس‌ با استشهاد از اشعار عرب‌ به‌ آنها پاسخ‌ داده‌، كه‌ خود نمونه‌ای از تفسير ادبی قرآن‌ كريم‌ است‌ ( رجوع کنید به مُبَرَّد، 1339، ج‌ 3، ص‌ 130ـ132؛

سيوطی، 1363 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 68ـ105؛

گولد تسيهر، ص‌ 90؛

برای آثار ابن‌عباس‌ در تفسير رجوع کنید به سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 59 ـ60، 66ـ 68؛

ذهبی، ج‌ 1، ص‌ 81 ـ83؛

آقا بزرگ‌ طهرانی، ج‌ 4، ص‌ 243ـ244). مجموعه‌هايی به‌ نام‌ ابن‌عباس‌ گرد آمده‌ كه‌ محور آنها مسائل‌ لغوی قرآن‌ كريم‌ است‌. بيشتر مطالب‌ اين‌ مجموعه‌ها شرح‌ معانی واژگان‌ آيات‌ يا بيان‌ مفاهيم‌ تفسيری آنهاست‌ ( رجوع کنید به تفسيرِ ابن‌عباس‌ * ).

 

عبداللّه‌بن‌ عَطيّه‌ (متوفی 383) از جمله‌ مفسرانی است‌ كه‌ امتياز تفسيرش‌ در استشهاد از شعر برای درك‌ معانی قرآن‌ است‌ ولی از تفسير او مطلب‌ چندانی باقی نمانده‌ است‌ (سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 104ـ105). ابن‌انباری نيز، با استناد به‌ روش‌ صحابه‌ و تابعين‌ در استدلال‌ به‌ لغت‌ و شعر عرب‌ برای تبيين‌ مشكلات‌ قرآن‌، شيوه نحويان‌ را در اين‌ امر، صحيح‌ و عقيده مخالفان‌ را باطل‌ می داند (قُرْطُبی، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 24). در مقابل‌، مخالفتهايی نيز با استشهاد از شعر برای بيان‌ معانی كلمات‌ قرآن‌، صورت‌ گرفت‌ با اين‌ استدلال‌ كه‌ قرآن‌، برای همه‌ چيز حجت‌ و دليل‌ است‌ و چيزی نمی تواند حجت‌ بر

 

قرآن‌ باشد ( رجوع کنید به نظام‌الاعرج‌، ج‌ 1، ص‌ 6 ؛

سيوطی، 1363 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 67).

 

شيوه ابن‌عباس‌ را برخی شاگردانش‌، همچون‌ مُجاهِدبن‌ جَبْر، عِكْرِمه‌، سعيدبن‌ جُبَيْر، قَتاده بن‌ دِعامه‌ و ضَحّاك بن‌ مزاحم‌، گسترش‌ دادند (سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 65). در قرن‌ دوم‌ نيز در باره مسائل‌ لغوی قرآن‌ كريم‌ پژوهشهايی صورت‌ گرفت‌ و آثاری با عناوين‌ غريب‌القرآن‌ ، معانی القرآن‌ ، مشكل‌القرآن‌ و مجازالقرآن‌ تأليف‌ شد (همان‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 83). پيشينيان‌ اين‌ عناوين‌ را مترادف‌ می دانستند و آنها را به‌ جای يكديگربه‌ كار می بردند (ابن‌ قُتَيبَه‌، 1378، مقدمه صقر، ص ج‌). ابن ‌نديم‌ (ص‌ 37) نيز كتاب‌ مُفَضَّل ‌بن‌ سَلَمَه‌ (متوفی ح 290) را اينگونه‌ معرفی كرده‌ است‌: ضياءالقلوب‌ من‌ معانی القرآن‌ و غريبه‌ و مشكله‌ .

 

برخی از لغت‌شناسان‌ ضمن‌ توضيح‌ لغات‌، از آيات‌ قرآن‌ استشهاد می كردند و علاوه‌ بر معانی مفردات‌ آيات‌، به‌ مباحث‌ نحوی و قرائتهای مختلف‌ آنها نيز می پرداختند (مثلاً رجوع کنید به فراهيدی، ج‌ 8، ص‌ 208، 397ـ 398؛

صاحب‌ بن‌ عَبّاد، ج‌ 7، ص‌ 89). ديدگاههای تفسيری خليل‌ بن‌ احمد فراهيدی در كتاب‌العين‌ به‌طور جداگانه‌ گردآوری شده‌ و با نام‌ بَواكيرالتفسيرالقرآنی عندالخليل‌ بن‌احمدالفراهيدی به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.

 

آثار پراكنده‌ای نيز در سده دوم‌ در باره لغات‌ قرآن‌ تأليف‌ شد، از جمله‌ اللّغات‌ فی القرآن‌ از مُقاتِل‌ بن‌ سليمان‌ (متوفی 150؛

سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 86) و شرحهای لغوی ابن‌ اَسلَم‌ (متوفی 182) كه‌ يكی از مصادر تفسير طبری بوده‌ است‌ (همان‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 88). حكيم‌ تِرمِذی (متوفی ح 320) با اين‌ ديدگاه‌ به‌ تفسير و شرح‌ برخی واژگان‌ قرآن‌ پرداخت‌ كه‌ لغات‌، هر چند در معانی گوناگون‌ به‌ كار روند، همه معانيشان‌ به‌ يك‌ معنای اصلی باز میگردد و ديگر معانی از آن‌ معنای اصلی انشعاب‌ می يابند (مثلاً رجوع کنید به ص‌ 19ـ24). وی در كتاب‌ خود 81 واژه قرآنی را بررسی كرده‌ و برای معانی مختلف‌ هر واژه‌، از آيات‌ قرآن‌ (مانند ص‌ 30، 33) و گاه‌ از احاديث‌ نبوی (مانند ص‌ 36، 93ـ94) استشهاد جسته‌ است‌.

 

در سده‌های بعد نيز آثاری با عنوان‌ «لغات‌القرآن‌» تأليف‌ شد (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به ابن‌نديم‌، ص‌ 38ـ41؛

آقابزرگ‌ طهرانی، ج‌ 18، ص‌ 330ـ331). ابوحيّان‌ غرناطی (متوفی 745) واژگان‌ قرآن‌ را دو قسم‌ می داند: قسمی كه‌ عموم‌ مُسْتَعْربِه‌ (عربهای غير خالص‌) آن‌ را در می يابند و قسمی كه‌ فقط‌ متبحران‌ در عربی آن‌ را میفهمند؛

ازينرو، مؤلفان‌ «غريب‌القرآن‌» برای شرح‌ و توضيح‌ قسم‌ دوم‌، كتاب‌ نوشته‌اند (ابوحيان‌ غرناطی، 1397، ص‌ 27ـ 28). عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471 يا 474)، با تأمل‌ در كتابهای غريب‌القرآن‌، معتقد است‌ كه‌ اصولاً تعداد واژه‌های غريب‌ در قرآن‌ محدود و اندك‌ است‌ و غرابت‌ معانی اين‌ واژه‌ها بيشتر به‌ سبب‌ وجه‌ استعاری آيات‌ قرآن‌ است‌ نه‌ دشواری الفاظ‌ آنها (ص‌ 303).

 

نخستين‌ مؤلف‌ در زمينه غريب‌القرآن‌، اَبان‌ بن‌ تَغْلِب‌ شيعی (متوفی 141) بود (سزگين‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 62؛

زركلی، ج‌ 1، ص‌ 26ـ27). كتابی با عنوان‌ تفسير غريب‌القرآن‌ به‌ زيدبن‌ علی بن‌ حسين‌ عليه‌السلام‌ (مقتول‌ در 121) منسوب‌ است‌، هر چند كه‌ اين‌ كتاب‌ فقط‌ در تفسير لغات‌ نيست‌ (سزگين‌، همانجا). ابوفَيْد مُؤَرِّج‌ سَدوسی (متوفی 195)، شاگرد خليل‌ بن‌احمد، نيز تأليفی با عنوان‌ غريب‌القرآن‌ دارد (خطيب‌ بغدادی، ج‌ 13، ص‌ 258؛

زركلی، ج‌ 7، ص‌ 318). از مهمترين‌ مؤلفان‌ غريب‌القرآن‌، ابن‌قتيبه‌ (متوفی 276) است‌ كه‌ كتاب‌ وی مصدر مهمی برای تفاسير سپسين‌ گشت‌ ( رجوع کنید به ابن‌ قتيبه‌، 1378، مقدمه صقر، ص‌ د). وی در اين‌ كتاب‌، نخست‌ راجع‌ به‌ اشتقاق‌ اسما و صفات‌ الاهی سخن‌ می گويد ( رجوع کنید به ص‌ 6ـ20) سپس‌ در باره واژگان‌ پُربسامد قرآن‌ (مانند شرك‌، ظلم‌، جن‌ و انس‌) بحث‌ می كند ( رجوع کنید به ص‌ 21ـ37) و پس‌ از آن‌، به‌ ترتيب‌ سوره‌های قرآن‌، واژه‌های دشوار را معنی و تفسير می كند و به‌ اشعار عرب‌ (مانند ص‌ 42، 314) و اقوال‌ لغويان‌ (مانند ص‌ 311) استشهاد می نمايد. در ديگر كتابهای غريب‌القرآن‌، شرح‌ و تفسير واژگان‌ دشوار به‌ ترتيب‌ الفبايی و با بهره‌گيری از اشعار عرب‌ (مانند سجستانی، ص‌ 153، 184) و اَمثال‌ (مانند ابوعبيد هروی، ج‌ 1، ص‌ 223، ج‌ 2، ص‌ 146ـ147) صورت‌ پذيرفته‌ است‌. راغب‌ اصفهانی (متوفی 502)، علاوه‌ بر تفسير واژگان‌، به‌ تفاوت‌ واژه‌هايی كه‌ ظاهراً يك‌ معنا دارند نيز اشاره‌ كرده‌ (ص‌ 6) و معانی استعاری (برای نمونه‌ رجوع کنید به ص‌ 354، 390) و كنايی آنها را (برای نمونه‌ رجوع کنید به ص‌ 158، 253) توضيح‌ داده‌ است‌. در برخی از اين‌ كتابها نيز به‌ مباحث‌ صرفی و نحوی (مانند ابوحيّان‌ غرناطی، 1397، ص‌ 46، 107، 241) و به‌ اصل‌ غير عربی برخی مفردات‌ قرآن‌ (همان‌، ص‌ 226) اشاره‌ شده‌ است‌. به‌ گفته سزگين‌ (ج‌ 1، جزء 1، ص‌ 61ـ62) استناد ابن‌عباس‌ به‌ ابيات‌ عربی نزد عالمان‌ لغت‌ سده دوم‌ كه‌ كتاب‌ «غريب‌» می نگاشتند به‌ معياری معتبر بدل‌ شد. در هر صورت‌، به‌ موضوع‌ غريب‌القرآن‌، در سده‌های گوناگون‌ توجه‌ شده‌ و در باره آن‌ كتابهای متعدد نگاشته‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به ابن‌ نديم‌، ص‌ 37؛

سيوطی، 1408، ص‌ 91ـ92؛

حاجی خليفه‌، ج‌ 2، ستون‌ 1203ـ1204، 1207ـ 1208؛

آقابزرگ‌ طهرانی، ج‌ 16، ص‌ 31ـ32، 46ـ50؛

گنونی، ج‌ 1، ص‌ 230ـ231؛

زيدبن‌ علی (ع‌)، مقدمه حسينی جلالی، ص‌ 64ـ 95؛

نيز رجوع کنید به غريب‌القرآن‌ * ).

 

عنوان‌ دي

1394/2/27 ساعت 10:20
کد : 191
دسته : قرآن
لینک مطلب
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز