■ تفسير (1)
دانش شرح و تبيين آيات قرآن كه از عهد نزول وحی با شخص پيامبر آغاز شده و پس از رحلت آن حضرت، بتدريج بسط و تنوع يافته و گرايشها و روشهای مختلف در اين حوزه پديد آمده است. علاوه بر فراهم آمدن آثار فراوان تفسيری به عربی و فارسی و ساير زبانها، در طول چهارده قرن، مبانی و قواعد تفسير نيز از ديرباز تدوين گرديده و به استقلال يا در مقدمه تفاسير عرضه شده است. اين مقاله از دو منظر تاريخی و موضوعی به اين مبحث پرداخته و مشتمل است بر:
1) كليات
2) تفسير پيامبر
3) تفسير اهلبيت
4) تفسير صحابه
5) تفسير تابعين
6) تفسير مأثور
7) تفسير ادبی
8) تفسير فقهی
9) تفسير عقلی ـ كلامی
10) تفسير عرفانی
11) تفسير علمی
12) تفسير و گرايشهای تفسيری جديد
13) پژوهشهای تفسيری در جهان اسلام
14) خاورشناسان و تفسير
1) كليات
واژه . تفسير در لغت به معنای ايضاح و تبيين است. در باره ريشه اين كلمه دو رأی وجود دارد: نخست آنكه اين واژه از مادّه فسر گرفته شده است. لغويان برای اين مادّه معانی متعددی ذكر كردهاند، از جمله بيان و توضيح دادن (جوهری؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ ذيل «فسر»)، آشكار ساختن امر پوشيده (ابنمنظور؛ فيروزآبادی؛ مرتضی زبيدی، ذيل «فسر») و كشف و اظهار معنای معقول (راغب اصفهانی، 1332 ش؛ مرتضی زبيدی؛ ذيل «فسر»؛ برای معانی ديگر رجوع کنید به فراهيدی؛ جوهری؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ ذيل «فسر»؛ زركشی، ج 2، ص 147ـ 148) كه همه اين معانی در مفهوم «تبيين و آشكار ساختن و اظهار كردن» مشتركاند. برخی «فسر» و «تفسير» را مترادف يكديگر دانستهاند (فراهيدی؛ ابندريد؛ جوهری؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ فيروزآبادی؛ مرتضی زبيدی؛ ذيل «فسر») اما به نظر میرسد كه ــ به دليل خصوصيت معنايی باب تفعيل كه اغلب در معنای مبالغه و تكثير است (رضی الدين استرآبادی، قسم 1، جزء 1، ص 92) و با توجه به معانی ذكر شده برای «تفسير» در كتب لغت (برای نمونه رجوع کنید به ابنمنظور؛ فيروزآبادی؛ مرتضی زبيدی؛ ذيل «فسر») ــ واژه تفسير مبالغه معنای فَسر (فيّومی؛ شرتونی؛ ذيل «فسر») و به معنای آشكار نمودن مطالب معنوی و معقول همراه با سعی و اجتهاد باشد ( رجوع کنید به ابنعاشور، ج 1، ص 10؛ معرفت، ج 1، ص 13ـ14).
ديدگاه دوم آن است كه اين واژه مشتق از «سفر» و مقلوب آن است ( مقدمتان فی علومالقرآن، ص 173؛ ابوالفتوح رازی، ج 1، ص 23ـ24؛ زركشی، ج 2، ص 147؛ سيوطی، ج 4، ص 192؛ طريحی، ذيل «فسر»). اين قول علاوه بر آنكه مبتنی بر قاعده اشتقاق كبير میباشد كه در زبان عرب رايج است ( رجوع کنید به تهانوی، ج 1، ص 207؛ صالح، 2000، ص 186)، ناشی از آن است كه برخی از لغتشناسان معنای اصلی مادّه سفر را كشف و آشكار شدن دانستهاند (ابنفارس؛ ابن منظور؛ ذيل «سفر»)، با اين توضيح كه دو مادّه، علاوه بر لفظ، در معنا نيز مشابهاند. اما بررسی موارد استعمال اين دو مادّه نشان میدهد كه اولی بيشتر در مورد اظهار معنای معقول و آشكار كردن مطالب معنوی و دومی برای آشكار نمودن اشيای خارجی و محسوس استفاده میشود (برای نمونههای كاربرد اين دو واژه در زبان عربی رجوع کنید به ابنمنظور؛ فيّومی؛ مرتضی زبيدی، ذيل «فسر»، «سفر»). چنانكه راغب اصفهانی * كاربرد اولی را برای بيان معنای معقول (1332 ش، همانجا) و كاربرد دومی را مختص به اعيان مادّی و خارجی (همان، ذيل «سفر») دانسته است و امين خولی * (دايره المعارف الاسلاميه ، ج 9، ص 411) نيز همين نظر را تأييد كرده، ضمن اينكه در اشتقاق واژه تفسير از هر يك از اين دو مادّه تفاوتی قائل نيست زيرا هر دو در معنای «كشف و اظهار» مشتركاند (رجوع کنید به همانجا). اكثر لغويان معتقد به ديدگاه نخستاند و در كتب خود به ديدگاه دوم اشارهای نكردهاند (برای نمونه رجوع کنید به فراهيدی؛ ابندريد؛ جوهری؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ مرتضی زبيدی؛ ذيل «فسر»، «سفر»).
همچنين گفته شده كه اصل واژه تفسير ، سريانی است كه در متون قديميِ اين زبان به معنای شرح و توضيح كتاب مقدّس فراوان به كار رفته است (جفری، ص 92؛ نيز رجوع کنید به شهيدی، ص 132).
واژه تفسير تنها يك بار در قرآن (فرقان: 33) به كار رفته است كه در آن خطاب به پيامبر اكرم گفته شده كه مشركان مكه، در مقام ايراد و بهانهآوری نسبت به رسالت پيامبر اسلام و قرآن به هر مَثلی دست يازند، خدا در برابر آنان پاسخی میآورد كه هم حق است هم مطلب را به بهترين وجه (اَحسن تفسيراً) ارائه میكند ( رجوع کنید به طبرسی؛ طباطبائی، ذيل آيه). اگر چه آرای مفسران در توضيح معنای «تفسيراً» در اين آيه مختلف است، بيشتر آنان، اين واژه را به معناهايی نظير بيان، كشف، تفصيل و دلالت گرفتهاند (برای نمونه رجوع کنید به طبری؛ بغوی؛ زمخشری؛ طبرسی؛ ابوالفتوح رازی؛ آلوسی؛ ذيل آيه؛ برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به بابايی و ديگران، ص 10ـ12).
اصطلاح. تفسير در اصطلاح عام به شرح و توضيح كتابهای علمی و ادبی و فلسفی اطلاق میشود (رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول،ذيل واژه)، چنانكه آثار مكتوب در شرح كتابهای دانشمندانی چون ارسطو و اقليدس و نيز شرح برخی سخنان و اشعار مهمبه اين نام خوانده شده است (برای نمونه رجوع کنید به قِفطی، ص 97، 99ـ100، 275، 288؛ حاجی خليفه، ج 1، ستون 462؛ آقابزرگ طهرانی، ج 4، ص 346ـ351). همچنين تفسير يكی از صنايع ادبی است. در اين صنعت، شاعر يا گوينده آنچه را كه درآغاز به صورت مبهم يا مجمل آورده، شرح میدهد (ابنرشيق، ج 2، ص 35؛ يحيی بن حمزه يمنی، ج 3، ص 114ـ 115؛نيز رجوع کنید به ابنعاشور، ج 1، ص 10؛ <دايره المعارف دين>،ج 14، ص 236)، اما به دليل كثرت استعمال تفسير در بيان
معانی الفاظ و عبارات قرآن، اين واژه، به تنهايی و بدون ذكر قرينه، در عرف دانشمندان اسلامی و همه مسلمانان بر تفسير قرآن دلالت میكند.
در باره «علم» بودن تفسير، مفسران و دانشمندان علوم قرآنی اختلاف نظر دارند. ابنعاشور (ج 1، ص 12) علم دانستن تفسير را نوعی تسامح میداند و معتقد است كه دانشمندان علوم اسلامی قبل از تدوين هر علمی به تفسير قرآن پرداختند و بر اثر كثرت گفتگو و ممارست در اين فن، بتدريج دارای ملكه فهم اسلوبها و ظرايف نظم قرآن شدند. آنان از اين طريق به مجموعه دانشهايی دست يافتند كه البته بيشترين ارتباط را با قرآن داشت و به همين دليل بود كه تفسير علم ناميده شد (ص 13). اختلاف ذكر شده، موجب تفاوت در نحوه نگرش به تفسير و عدم ارائه تعريفی يكسان برای آن شده است، چنانكه از نظر امين خولی (همانجا) در ارائه معنای اصطلاحی تفسير دو نظريه مطرح بوده است: طبق نظريه نخست، كه به گذشتگان منسوب است، تفسير در زمره علوم عقلی به معنای رايج آن محسوب نمیشود زيرا شامل قواعد معيّن يا ملكه ناشی از كاربرد يك سلسله قواعد و اصول مشخص نيست؛ ازينرو، طرفداران اين نظريه متعرض موضوع و مسائل تفسير نشده و به اين توضيح اكتفا كردهاند كه تفسير بيان كلام خدا يا بيانگر الفاظ قرآن و مفاهيم آنهاست.
بنا بر نظريه دوم، گروهی با زحمت فراوان برای تفسير تعاريفی ذكر كردهاند. اشكال اين تعريفها يا اين است كهعلوم ديگری غير از تفسير را نيز شامل میشود يا اينكه
برخی علوم را كه فهم قرآن نيازمند به آنهاست، در تعريف تفسير داخل میكنند (برای برخی تعاريف ذكر شده رجوع کنید به ادامه مقاله). وی (همانجا) نظريه اول را به دليل پرهيز از اطاله كمفايده
ترجيح میدهد. ذهبی (ج 1، ص 14ـ16) نيز عين عبارات امين خولی را آورده است با اين تفاوت كه او علم قرائات و رسمالخط را نيز داخل در علم تفسير میداند، چرا كه معنای برخی آيات با اختلاف قرائت و رسمالخط آنها تغيير میيابد (برای نمونه آيات رجوع کنید به همان، ج 1، ص 15). به اعتقاد او با آنكه طرفداران نظريه دوم تعاريف متعددی كه ظاهراً با يكديگر متفاوتاند، ارائه كردهاند، همه آن تعاريف بيانگر يك معنا و مفهوماند (رجوع کنید به ادامه مقاله).
در هر صورت بسياری از مفسران، احتمالاً به دليل وضوح معنای متبادر از تفسير، برای آن تعريفی ذكر نكردهاند (برای نمونه طبری، زمخشری، فخررازی، ابنعطيه، ثعالبی، ابنجوزی و بيضاوی در مقدمه تفسير خود هيچ تعريفی برای تفسير نياوردهاند) و بيشتر تعاريف برای اصطلاح تفسير در كتب علوم قرآنی و گاه در مقدمه برخی تفاسير آمده است. گروهی دامنه تفسير را بحدی گسترش دادهاند كه شامل همه علوم قرآنی و علوم مرتبط با دين و شريعت میشود. از جمله طوسی (ج 1، ص 2) هر چه را كه باعث آشكار ساختن معنا و كشف مراد قرآن شود ــ شامل مباحث قرائت و معانی و اعراب و بررسی متشابهات و حتی پاسخ به شبهات گروههای مختلف اهل باطل ــ تفسير میشمارد. در يكی از دو تعريف زركشی (ج 2، ص 148؛ برای آگاهی از تعريف ديگر او رجوع کنید به ج 1، ص 13) نيز علم تفسير شامل علم اسباب نزول، مكی و مدنی، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و همچنين علم حلال و حرام و امر و نهی خداوند و نظاير آنهاست (نيز رجوع کنید به سيوطی، ج 4، ص 194). طبق تعريف ابوحيّان غرناطی (ج 1، ص 13ـ14) تفسير علمی است در باره چگونگی تلفظ الفاظ قرآن و مدلولهای آنها و احكام الفاظ در حال اِفراد و تركيب و تتمههايی در آن باب. ابوحيّان در اين تعريف، از سويی به علومی نظير تجويد و قرائات و لغت و صرف و نحو و بلاغت، كه علم تفسير مبتنی بر آنهاست، نظر داشته و از سوی ديگر به برخی علوم قرآنی، مانند شناخت ناسخ و منسوخ و اسباب نزول، توجه كرده است. در تعريفی ديگر تفسير عبارت است از شناخت احوال كلام خداوند به مقدار توان انسان، از جهت قرآن بودن و از جهت دلالت بر مراد خداوند، چه دلالت قطعی چه دلالت ظنی ( رجوع کنید به حاجی خليفه، ج 1، ستون 428؛ صديق حسنخان، ج 1، ص 11؛ طبرسی، ج 1، مقدمه احمدرضا، ص 60؛ كه همگی اين تعريف را از محمدبن حمزه فَناری ( متوفی 834 ) نقل كردهاند). اين تعريف را بويژه به دليل داشتن قيد «به مقدار توان انسان»، برخی متأخران بيشتر پذيرفتهاند، چنانكه زرقانی (ج 2، ص 3) و ذهبی (ج 1، ص 16) قيد مذكور را در تعريف خود جای دادهاند (نيز رجوع کنید به حاجی خليفه، ج 1، ستون 427؛ طبرسی، همانجا؛ صغير، ص 19).
بهرغم وجود تعاريف فراوان با الفاظ و تعبيرات مختلف برای تفسير (برای آگاهی از تعاريف ديگر رجوع کنید به علومالقرآن عندالمفسرين ، ج 3، ص 169ـ186؛ بابايی و ديگران، ص 12ـ 23)، همه آنها در اينكه تفسير ناظر به بيان معانی و مرادات الفاظ و عبارات قرآن كريم است، مشتركاند، بنابراين، در اين صورت نوعی ارتباط بين معنای لغوی و اصطلاحی تفسير وجود دارد (ابنعاشور، ج 1، ص 11ـ12؛ صغير، همانجا). میتوان گفت تفسير تلاشی است كه مفسر برای استنباط معنا و مراد از الفاظ قرآن صورت میدهد، ازينرو، برخی گفتهاند كه ميدان علم تفسير جايی است كه ابهامی در كلام باشد و مفسر با سعی و اجتهاد، پنهان يا پيچيده بودن را از آن بزدايد (حكيم، ص 68ـ69؛ معرفت، ج 1، ص 14).
تفسير و تأويل. به سبب اختلاف موجود بين مفسران و صاحبنظران علوم قرآنی در معنای تأويل قرآن، ديدگاههای گوناگونی در باره نسبت بين تفسير و تأويل ابراز شده است (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به علومالقرآن عندالمفسرين ، ج 3، ص 203ـ 216؛ صغير، ص 20ـ23). برخی تفسير و تأويل را به يك معنا دانستهاند. اين قول كه از اديبان متقدمی چون ابوعبيد قاسمبن سلاّ م (متوفی 224؛ سيوطی، ج 4، ص 192) و ابوالعباس مبرَّد (متوفی 286؛ طبرسی، ج 1، ص 80) نقل شده، به عنوان ديدگاه مشهور مفسران متقدم مطرح است (ابنجوزی، ج 1، ص 4). برخی ديگر، از جمله محمدبن حبيب نيشابوری (متوفی245)، اين ديدگاه را نپذيرفتهاند ( رجوع کنید به زركشی، ج 2، ص 152؛ سيوطی، همانجا). ظاهراً واژه تأويل تقريباً از اواخر قرنسوم به عنوان اصطلاحی مكی برای شرح و توضيح آيات قرآن به كار میرفته و حدود يك قرن بعد واژه تفسير جانشين
آن شده است (<دايره المعارف دين>، ج 14، ص 236). هر چنداشاره به تفاوت بين تفسير و تأويل در آثار متقدمانی چون مقاتلبن سليمان (متوفی 150؛ ج 1، ص 25ـ27)، طبری (متوفی 310؛ ج 1، ص 26) و ماتريدی (متوفی 333؛ رجوع کنید به سيوطی، همانجا) به چشم میخورد، با اين حال طبری و ماتريدی در نامگذاری آثار خود در باره شرح و توضيح آيات قرآن (به ترتيب: جامعالبيان عن تأويل آی القرآن و تأويلات اهلالسنه ) از واژه تأويل استفاده كردهاند (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به < دايره المعارف دين>، همانجا؛ ماتريدی، مقدمه عوضين، ج 1، ص 23ـ 25).
به نظر راغب اصفهانی (1405، ص 47) تفسير بيشتر در الفاظ و مفردات، و تأويل بيشتر در معانی و جملات استعمال شده است، ضمن اينكه تأويل معمولاً در مورد كتب آسمانی به كار میرود و تفسير در مورد كتب ديگر نيز كاربرد دارد (نيز رجوع کنید به سيوطی، همانجا).
در دورههای سپسين بسياری از صاحبنظران، تأويل را اساساً مغاير با تفسير دانستهاند، بدين معنا كه تفسير را ناظر به مباحث لفظی قرآن (شامل معانی واژهها و عبارات) و تأويل را كوششی در جهت ترجيح يكی از دو يا چند احتمال معنايی يا كوششی برای دستيابی به معانی درونی آيات قرآن دانستهاند. مثلاً طبرسی (همانجا) با اينكه هر دو واژه را راجع به معنا و مفاهيم الفاظ میداند، تفسير را به كشف مراد از لفظ مشكل و تأويل را به باز گرداندن يكی از دو احتمال به معنای مطابق با ظاهر معنا كرده است (نيز رجوع کنید به جرجانی، ص 72ـ87)؛ ابوطالب تغلبی (به نقل سيوطی ج 4، ص 193؛ حاجی خليفه، ج 1، ستون 334) تفسير را متكفل بحث از معنای وضعيِ لفظ و تأويل را تفسيرِ معنای درونی آن دانسته است (نيز رجوع کنید به عسكری، ص 131)؛ از نظر ماتريدی * تفسير عبارت است از قطع پيدا كردن بر مراد خدا از الفاظ و شهادت بر آن و تأويل، ترجيح دادن يكی از چند احتمال موجود در باره يك آيه است، بدون قطع و شهادت بر صحت آن (به نقل سيوطی، ج 4، ص 192). برخی متأخران، همين نظر را با تعبيرِ «دلالت تفسير قطعی و دلالت تأويل ظنّی است»، بيان كردهاند (رجوع کنید به اهل، ص 58؛ صغير، ص 23). برخی نيز آنچه را كه در قرآن بوضوح آمده يا شرح
آن در سنّت وارد شده است، تفسير میشمارند كه به هميندليل اجتهاد و رأی بدان راه ندارد، در حالی كه تأويل يافتههای دانشمندان عامل به معارفالاهی از كلام خداست (رجوع کنید به زركشی، ج 2، ص 150؛ سيوطی، ج 4، ص 194). زركشی (ج 2، ص 172) به اين رأی متمايل شده و معتقد استكه فرق بين تفسير و تأويل، ناشی از تفاوت بين منقول ومعقول است؛ به عبارت ديگر، تفسيرمنحصر در نقل اخبارو روايت و تأويل مبتنی بر اجتهاد و درايت است (زركشی، همانجا؛ سيوطی، ج 4، ص 193ـ194، به نقل از ابونصرقشيری ( متوفی 514 ) ؛ نيز رجوع کنید به خازن،ج 1، ص 15). در اينميان، آلوسی (ج 1، ص 5) معتقد است هيچيك از آرای
ارائه شده در باره فرق تفسير و تأويل در عرف امروزی علوم قرآنی صحيح نيست، زيرا امروزه تأويل، بيان معانی ربانی و قدسی است كه از طريق اشاره در قلوب عارفان
جای میگيرد و تفسير چيزی جز بيان معانی ظاهری عبارات
و الفاظ نيست. ابنتيميّه * (ج 2، ص 103، ج 7، ص 444) نظريهای متفاوت در باره تأويل داده و مراد قرآن را از اين واژه، حقيقت خارجی الفاظ ــ در برابر تفسير كه صورت علمی لفظ است ــ میداند. ظاهراً وی اساس اين نظر را از ديدگاه راغب اصفهانی گرفته است ( دائره المعارف الاسلاميه، ج 9، ص 411؛ برای نظر او در باره تحولات معنايی تأويل و تأييد و نقد آن
رجوع کنید به تأويل * ).
ضرورت و اهميت تفسير. قرآن در ميان قوم عرب و به زبان آنان نازل شد و چون آنها در درك الفاظ و عبارات آن يكسان نبودند، پيامبر اسلام از همان آغاز به شرح و توضيح برخی كلمات و عبارات مجمل و مبهم و تعيين ناسخ و منسوخ آيات پرداخت (ابنخلدون، ج 1: مقدمه ، ص 554). زركشی (ج 1، ص 14ـ 15) معتقد است كه مردم عرب روزگار نزول قرآن، با سؤال از پيامبر ظرايف قرآن و باطن آيات را فرا میگرفتند اما به دليل آنكه قسمت اعظم تفسير و تأويل قرآن از آن زمان به دست مسلمانان قرون بعد نرسيده است، بايد اينان را نيازمندترين مردم به تفسير قرآن دانست؛ ضمن اينكه تفسير تنها به جنبه نظری، كه آشكار ساختن معنای متن قرآن است، نمیپردازد بلكه به جنبه عملی نيز توجه دارد كه همانا ايجاد ارتباطو انطباق بين متن قرآن و روش زندگی مؤمنان و شرايط
زمانه آنان است (< دايره المعارف دين>، ج 14، ص 237). بنابراين، مسلمانان به منظور اجرای صحيح احكام و دستورهای قرآن در هر زمانی، بايد معانی و مقاصد كلام خداوند را بخوبی دريابند (<دايره المعارف جهان اسلام آكسفورد >،ج 4، ص 170) كه همين امر نشان دهنده نياز دائمی آنان به تفسير قرآن است.
با آنكه قرآن كريم در آيات متعددی خود را ذاتاً كتابی روشن و روشنگر معرفی كرده (برای نمونه رجوع کنید به آلعمران:138؛ مائده: 15؛ نحل: 89)، آنچه بيش از هر چيز موجب نيازمندی به تفسير قرآن شده، اموری عارضی است كه باعث ابهام و پيچيدگی در برخی مسائل آن میشود (معرفت،
ج 1، ص 14). از مهمترين اين عوارض ويژگيهای اسلوب بيانی قرآن است كه در سه مورد قابل بررسی است: اول اينكه در قرآن، معارف بسيار گستردهای در قالب الفاظی
محدود و مجمل بيان شده است مانند اجمال در برخی آيات احكام كه شرح آنها به عهده پيامبر اسلام گذاشته شده است ( رجوع کنید به نحل: 44؛ كلينی، ج 1، ص 286ـ287)؛ دوم
اينكه برخی آيات قرآن از حقايق ماورای اين جهان و عالم غيب سخن میگويد كه مسلّماً درك كامل آنها برای بسياری از مردم آن زمان و حتی امروز مشكل يا غيرممكن بوده است؛ سوم اينكه مطالب مطرح شده در قرآن بر اساس دستهبندی موضوعی تنظيم نشده و چه بسا در يك سوره يا يك آيه موضوعات و مطالب متنوعی آمده باشد ( رجوع کنید به قمی، ج 1، ص 19؛ عياشی، ج 1، ص 11). اين ويژگيها به همراه اموری چون غريب بودن بعضی از الفاظ قرآن و فاصله زمانی با روزگار نزول آيات ( رجوع کنید به راغب اصفهانی، 1405، ص 47ـ 48) از جمله عواملی است كه ضرورت پرداختن به تفسير قرآن را آشكار می نمايد (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به معرفت، ج 1، ص 14ـ16؛ بابايی و ديگران، ص 36ـ40).
نكته ديگر آنكه علوم و معارف نهفته در قرآن كريم دارای سطوح و مراتب گوناگون است. بنا بر روايتی ( رجوع کنید به حُوَيزی، ج 1، ص 313؛ قمی مشهدی، ج 3، ص 32) معارف قرآن از جهت ظهور و خفا و سهولت و صعوبت فهم در سه مرتبه قرار دارند: اول، مرتبهای كه بی نياز از تفسير و توضيح است و درك آن برای همگان ميسر است؛ دوم، مرتبهای كه فراتر از فهم توده مردم است و دستيابی به آن نيازمند شرح و تبيين و نيز تدبر و دقت در عبارات است و هر كس به فرا خور دانش و استعداد خود از اين مفاهيم بهره می گيرد؛ سوم، مرتبهای كه ويژه پيامبران الاهی و راسخان در علم است و دسترسی به آن برای مردم ميسر نيست (قس طبری، ج 1، ص 26؛ طبرسی، ج 1، ص 81). در اين ميان مفاهيم مرتبه دوم كه بخش عمدهای از معارف قرآن را در بر می گيرد، نيازمند تفسير است و نگارش و تدوين تفاسير بيشمار در قرون متمادی برای پاسخگويی به همين نياز بوده است. علاوه بر اين به نظر میرسد فرا خواندن برخی آيات، به تدبر و انديشيدن در قرآن و آيات آن (برای نمونه رجوع کنید به نساء: 82؛ ص: 29؛ محمد: 24) ناظر به همين مرتبه از معارف قرآن است كه اين امر بدون پرداختن به شرح و تبيين الفاظ و عبارات آن ممكن نمی نمايد.
گذشته از ضرورت تفسير و نياز مسلمانان به آن، منقولات فراوانی در باره اهميت و فضيلت علم تفسير به جا مانده است. از جمله بسياری از مفسران در آيه «وَمَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً» (بقره:269)، حكمت را به معنای تفسير و علم به معانی قرآن گرفتهاند (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج 3، ص 60؛ طبرسی، ج 2، ص 659؛ قرطبی، ج 3، ص 330؛ ابنكثير، ج 1، ص 504). سيوطی (ج 4، ص 198) در ذيل روايتی از رسول خدا «أعرِبوا القرآنَ و التمِسو اغَرائبَه» (نيز رجوع کنید به حاكم نيشابوری، ج 2، ص 439؛ طبرسی، ج 1، ص 81)، معنای «اعراب قرآن» را تفسير می داند و ادعا می كند كه دانشمندان بر اينكه تفسير شريفترين علوم دين و از واجبات كفايی است، اجماع دارند (همان، ج 4، ص 199). همچنين اقوال متعددی در اين باب، از صحابه و تابعين در دست است. ابنعباس فردی را كه قرآن را بدون آگاهی از تفسير آن میخوانَد به «اعرابی» تشبيه كرده است كه شعر را با سرعت بر زبان میآورد (به نقل ثعالبی، ج 1، ص 28). مجاهد محبوبترين فرد نزد خدا را آگاهترين آنان نسبت به قرآن دانسته است (به نقل قرطبی، ج 1، ص 26). از سويی گفته شده آن دسته از روايات در باب فضائل قرآن كه ثوابهای فراوانی را متوجه قاری قرآن دانسته است (برای نمونه رجوع کنید به ترمذی، ج 5، ص 5 ـ27؛ ابنبابويه، ص 104ـ 129) بايد ناظربه قرائت همراه با درك و فهم معانی باشد (صديق حسنخان، ج 1، ص 21).
علاوه بر اين، راغب اصفهانی (1405، ص 91) معتقد است كه تفسير والاترين فنی است كه می توان به آن پرداخت زيرا شرف يك علم يا به سبب اهميت موضوع آن است، كه در تفسير، كلام خداست يا به سبب اهميت هدف آن است، كه در تفسير، دستيابی به سعادت حقيقی از طريق فهم مراد خداست يا به سبب ميزان احتياج به آن است، كه در تفسير، اين احتياج تا آنجاست كه هر كمالی متوقف بر آن است. بنابراين، علم تفسير از هر جهت دارای شرافت و اهميت است (نيز رجوع کنید به بيضاوی، ج 1، ص 4؛ آلوسی، ج 1، ص 5).
شرايط و آداب تفسير. روشها، گرايشها و رويكردهای گوناگون مفسران در طول تاريخ چند صدساله تفسير قرآن موجب پديد آمدن اختلافهای فراوان و گاه اشتباهاتی در بيان مفاهيم آيات قرآن شده است. بروز برخی از اين اختلافات حاكی از آن است كه تفسير نيز مانند هر علم يا فن ديگر
نيازمند اصولی است كه بر مبنای آنها، ضمن اينكه اين اختلافات و خطاها به حداقل ممكن كاهش می يابد، امكان ارزيابی تفاسير موجود و جلوگيری از برداشتهای ناصواب و تحميلی
از آيات قرآن فراهم آيد. مقصود از شرايط و آداب تفسيراموری است كه رعايت نكردن آنها موجب خطای در تفسير و بی اعتباری آن می شود، چنانكه برخی تفسير به رأی را
به معنای عدم رعايت همين امور دانستهاند ( رجوع کنید به ادامه مقاله). اهم اين امور از ديد صاحبنظران عبارت است از: فراگرفتن علوم مورد نياز در تفسير، استفاده از منابع معتبر تفسير و
رعايت قواعد تفسير ( رجوع کنید به راغب اصفهانی، 1405، ص 96ـ97؛
سيوطی، ج 4، ص 216؛
زرقانی، ج 2، ص 51؛
ذهبی، ج 1، ص 266، 273، 275).
اگر چه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی آموختن علوم متعددی را برای مفسر لازم شمرده و در تعداد اين علوم اختلاف كردهاند (كافيجی، ص 10)، مهمترين اين دانشها كه مورد اتفاق بيشتر آنان است، بدين قرارند: علوم ادبی، شامل لغت و صرف و نحو و معانی و بيان و بديع؛
علوم قرآنی، شامل قرائات و شناخت ناسخ و منسوخ و اسباب نزول؛
علوم حديث، شامل درايه و رجال؛
علوم ديگری نظير اصول فقه و فقه و كلام و نيز علم موهبت ( رجوع کنید به راغب اصفهانی، 1405، ص 94ـ96؛
كافيجی، ص 10ـ12؛
سيوطی، ج 4، ص 213ـ 215).
مفسر با بهرهگيری از علم لغت، معانی حقيقی و مجازی واژههای قرآن و با استفاده از صرف و نحو، ساختار الفاظ قرآن را به تنهايی و معانی آنها را در تركيب با كلمات ديگر می شناسد و با كمك علوم معانی و بيان و بديع، فصاحت و بلاغت آيات قرآن را كه مطابق با اقتضای حال مخاطبان و حاوی اسلوبهای بيانی از قبيل تشبيه و استعاره و مجاز است، كشف می كند. از سويی آگاه بودن مفسر از برخی مباحث علوم قرآن كه در حكم مقدمهای برای فهم و تفسير قرآن است، مفسر را ياری می كند تا قرائت صحيح الفاظ قرآن و نيز ترتيب و اسباب و شرايط نزول آيات را در يابد. همچنين به دليل ارتباط تنگاتنگ تفسير با روايات، مفسر برای تشخيص روايات معتبر ناگزير از شناخت متون حديثی و آشنايی با شرح حال راويان است. علم اصول فقه نيز قواعدی در اختيار مفسر قرار می دهد كه از طريق آنها به اقسام دلالتهای كلام و شرايط حجيت آنها پی می برد. ضرورت آشنايی مفسر با علم فقه و كلام نيز از آن جهت است كه بخش شايان توجهی از آيات قرآن شامل آيات احكام و نيز مباحث اعتقادی است. در ميان علوم ياد شده، روش اكتساب علم موهبت متفاوت با ساير علوم است. مفسر اين علم را از طريق عمل به دست می آورد و خداوند آن را به هر كسی كه به دانستههای خويش عمل نمايد، عنايت می كند (راغب اصفهانی، 1405، ص 95ـ96؛
كافيجی، ص 12). بر اساس اين مطلب كه در برخی از آيات (برای نمونه رجوع کنید به بقره: 282؛
انفال: 29؛
عنكبوت: 69) و روايات (برای نمونه رجوع کنید به قرطبی، ج 13، ص 364؛
ابنكثير، ج 4، ص 879؛
فيض كاشانی، ج 1، ص 468؛
مجلسی، ج 40، ص 128) به آن اشاره شده است، هر اندازه كه شخص از طهارت نفسانيِ بالاتری برخوردار باشد، ميزان فهم او از آيات قرآن بيشتر خواهد بود. آلوسی (ج 1، ص 6) كسب اين علم را برای مفسر ضروری نمی داند زيرا اين امر با اصل فهم معانی قرآن ارتباطی ندارد و مرتبط با مقوله تأويل است (برای تفصيل بيشتر در باره كاربرد علوم مذكور در تفسير قرآن رجوع کنید به زمخشری، ج 1، ص ن؛
ابنجزی، ج 1، ص 6ـ 8؛
ابوحيّان غرناطی، ج 1، ص 5 ـ7؛
سيوطی، همانجا؛
آلوسی، ج 1، ص 5 ـ6؛
ابنعاشور، ج 1، ص 18ـ27).
رشيدرضا (ج 1، ص 21ـ24) علوم مورد نياز مفسر را به گونهای ديگر مطرح نموده و به عقيده او آگاهی از اين علوم لازمه مراتب عالی تفسير است.
از ديگر اموری كه در تفسير قرآن بايد مورد توجه قرارگيرد، استفاده از منابع معتبر است. اين منابع بر چند قسم است: قسم اول منابع نقلی كه عبارتاند از: قرآن، احاديث پيامبر و اهل بيت، اقوال صحابه و تابعين. مراجعه به برخی آيات قرآن برای تفسير آيات ديگر علاوه بر آنكه روشی
عقلايی است، از سوی اهل بيت و شاگردان مكتب آنها مورد استفاده بوده است (طباطبائی، ج 1، ص 12؛
برای نمونه رجوع کنید به عياشی، ج 1، ص 55، 202؛
طبرسی، ج 7، ص 93). گفتههای پيامبر اكرم به عنوان شارح و مبيّن قرآن ( رجوع کنید به نحل: 44) و احاديث رسيده از امامان كه نزد شيعه همانند روايات نبوی است (طوسی، ج 1، ص 4)، از مراجع مهم تفسير است.
از سويی اقوال بزرگان صحابه به دليل درك زمان نزول و همنشينی مستمر با پيامبر به عنوان يكی از منابع مهم تفسير معرفی شده، كه در كنار اقوال تابعين بايد مورد توجه قرار گيرد ( رجوع کنید به سيوطی، ج 4، ص 208ـ209). گفتنی است در باره حجيت اقوال تفسيری صحابه و تابعين و محدوده پذيرش آرای آنها ميان صاحبنظران اختلاف هست ( رجوع کنید به معرفت، ج 1، ص 307، 431ـ432).
قسم دوم منابع لغوی است. اين منابع از آن جهت حائز اهميتاند كه معانی و كاربردهای واژگان را در زمان نزول قرآن روشن میكنند. اين معانی يا كاربردها ممكن است از متن قرآن يا روايات يا اقوال صحابه استخراج شود يا از آثار نظم و نثرِ به جای مانده از آن دوران (مانند اشعار جاهلی) به دست آيد يا با مراجعه به فرهنگهای لغت متقدم و هر چه نزديكتر به زمان نزول قرآن حاصل گردد ( رجوع کنید به ابوحيّان غرناطی، ج 1، ص 6؛
زركشی، ج 2، ص 160، 165). قسم سوم از منابع تفسير را نيز قوه استنباط مفسر دانستهاند (زركشی، ج 2، ص 161) كه برخی از آن به منبع عقل تعبير كردهاند ( رجوع کنید به صغير، ص 70؛
بابايی و ديگران، ص 311).
رعايت قواعد تفسير كه به كاربستن آنها برای ارائه تفسير صحيح لازم است، اصل ديگری است كه بايد مفسر به آن توجه كند (طيار، ص 87). نسبت اين قواعد با تفسير مانند نسبت اصول فقه با فقه و نسبت نحو با زبان عربی است (صباغ، ص 10). بسياری از اين قواعد در لابلای كتب تفسير، اصول فقه، بلاغت و لغت پراكنده است و تا كنون به صورت جامع و دقيق گردآوری و تبيين نشده است. طيار (ص 87، 94) اين قواعد را به دو دسته عمومی و ترجيحی تقسيم كرده است. از نظر او قواعد عمومی، قواعدی است كه مفسر در بيان معنای يك آيه ناگزير از رعايت آنهاست و قواعد ترجيحی قواعدی است كه برای گزينش يك رأی از ميان اقوال موجود مفسران به كار گرفته میشود (برای آگاهی از برخی قواعد تفسير رجوع کنید به همان، ص 87 ـ121؛
رومی، ص 136ـ143).
تفسير قرآن بدون رعايت اصول ذكر شده و فراگرفتن علوم مورد نياز، از مهمترين مصاديق تفسير به رأی دانسته شده است ( رجوع کنید به كافيجی، ص 12؛
سيوطی، ج 4، ص 216؛
ذهبی، ج 1، ص 266؛
شهيدی، ص 139).
تفسير به رأی. بحث بر سر تفسير به رأی از آنجا آغاز میشود كه اگر مفسری برای فهم آيه، مستندی از روايات معصومان يا اقوال صحابه و تابعين يا رأی اجماعی مفسران پيشين را در اختيار نداشته باشد، آيا مجاز است به رأی و اجتهاد خود روی آورد.
دانشمندان از ديرباز نسبت به تفسير به رأی و در پاسخ به اينكه آيا هر كس میتواند قرآن را تفسير كند، دو موضع متعارض اتخاذ كردهاند. گروهی در اين مورد سخت گرفته، تفسير قرآن را با اجتهاد صرف جايز ندانسته هيچكس، حتی دانشمندترين افراد، را مجاز به تفسير قرآن نمی دانند، مگر آنكه قول خود را مستند به روايتی از پيامبر، صحابه يا تابعين كند (راغب اصفهانی، 1405، ص 93). اين گروه برای تأييد نظريه خود علاوه بر استناد به روايات نكوهشكننده تفسير به رأی ( رجوع کنید به ادامه مقاله) دلايل ديگری ذكر كردهاند، از جمله اينكه تفسير به رأی نسبت دادن چيزی به خدا بدون علم است و اين امر در قرآن حرام شمرده شده است ( رجوع کنید به اعراف: 33). ديگر اينكه برخی از صحابه و تابعين از تفسير پرهيز داشته و در اين امر بسيار سخت میگرفتند (برای تفصيل بيشتر و پاسخ اين دلايل رجوع کنید به زرقانی، ج 2، ص 54 ـ57؛
ذهبی، ج 1، ص 257ـ262). در مقابل، گروهی قرار دارند كه تفسير اجتهادی قرآن را با فرض شروطی برای مفسر جايز دانستهاند. اينان نيز در تأييد ديدگاه خود ادلهای آوردهاند، نظير اينكه آيات متعددی از قرآن، مسلمانان را به تدبر در قرآن تشويق كرده است (برای نمونه رجوع کنید به نساء: 82؛
محمد: 24)، كه اين خود نشان دهنده جواز دخالت عقل و اجتهاد در فهم قرآن است. بعلاوه، اختلاف صحابه در تفسير آيات قرآن حاكی از به كارگيری عنصر استنباط از سوی آنان در تفسير است (برای تفصيل بيشتر رجوع کنید به زرقانی، ج 2، ص 57 ـ59؛