■ تأویل
واژه ای قرآنی و اصطلاحی در علوم قرآنی و تفسیر و حدیث و سپس اصول فقه و کلام و فلسفه و عرفان . کاربرد نسبتاً فراوان آن در قرآن (هفده بار رجوع کنید به عبدالباقی ، ذیل «أول »؛ روحانی ، ذیل واژه ) و حدیث ، در وجوه و مرادات مختلف ، این واژه را موضوع مباحث و مناقشات علمی قرار داده که این مباحث خود منشأ ابراز دیدگاههای متفاوت در بارة قرآن و متون دینی ، بویژه از حیث معنا و فهم درونی آیات و احادیث (در برابر معنا و فهم ظاهری ) و تأسیس «علم تأویل » نزد اهل عرفان شده است . این مقاله شامل بررسی واژة تأویل ، وجوه معنایی آن در قرآن و حدیث به استناد آرای لغت شناسان و مفسران و بیانهای حدیثی ، نسبت تأویل با تنزیل و باطن و ظاهر، تحولات معنایی تأویل ، آگاهی از تأویل قرآن ، و تأویل در کلام و فلسفه و عرفان است .
1) واژه شناسی . همة لغت نویسان و لغت شناسان تأویل را از ریشة اَوَلَ می دانند. به نوشتة ابن فارِس (1404، ذیل «اول »)، این ریشه دو معنای اصلی دارد: آغاز یک چیز و پایان آن . کلمة اوّل از معنای نخست اشتقاق یافته و فعل آلَ یَؤُول به معنای «رَجَعَ» (بازگشت ) به معنای دوم راجع است . واژه های اِ یالة به معنای سیاست و آل به معنای خاندان و خانواده از ریشة اَوَلَ است ، تأویل (بر وزن مصدری تفعیل ) نیز با معنای دوم پیوند دارد و «تأویل کلام » بدان بازمی گردد (نیز رجوع کنید به ابن فارس ، 1382، ص 193). لغت شناسانِ پیش از ابن فارس و پس از او غالباً همین توضیح را در بارة تأویل دارند. ابوعُبَیده مَعْمَربن مُثنّی (متوفی ح 210) یکی از دو معنای تأویل را «مَرجِـع » (بازگشتگاه ) دانسته است (رجوع کنید به ج 1، ص 86). از ابوالقاسم زجّاجی (متوفی 337) نیز نقل شده که معنای لغوی تأویل «مَرجِع و مَصیر» است (رجوع کنید به ابن جوزی ، ص 216). کسانی چون جوهری در صَحاح اللغة ، ازهری در تهذیب اللغة ، ابن اثیر در النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ، راغب اصفهانی در مفردات الفاظ القرآن ، فیروزآبادی در بصائر ذوی التمییز (ج 1، ص 79ـ80)، ابن منظور در لسان العرب ، شریف رضی در حقایق التأویل (ص 8، به نقل از ابوعلی جُبائی ) این پیوند معنایی را تأیید کرده و با تعبیراتی چون «اِبداءُ عاقبةِ الشی » (آشکار کردن سرانجام یک چیز)، «ما یَؤولُ الیهِ الشی ء» (آنچه یک چیز بدان بازمی گردد) و «ما یَؤول الیهِ اَمْرُهم » (آنچه سرانجام کارشان بدان بازمی گردد) کوشیده اند تا معنای مراد از واژة تأویل را بیان کنند (رجوع کنید به کتابهای یادشده ، ذیل «أول »). به گفتة فیروزآبادی (همانجا)، تأویل با واژة اَوَّل نیز هم معنا دانسته شده است (تأویل کلام یعنی برگرداندن سخن به آغاز آن )، همچنانکه برخی آن را با واژة ایالة به معنای سیاست مرتبط کرده اند. وجه این ارتباط در توضیح ازهری ، و به نقل از او ابن منظور، در بارة «تأویل کلام » آمده است ؛ «اُلْتُ الشی » به معنای گرد آوردن و سامان دادن است و چنین می نماید که «تأویل » عبارت است از گرد آوردن چند معنای مشکل در یک لفظ روشنِ بی اشکال (رجوع کنید به ازهری ؛ ابن منظور، همانجاها).
در تعبیرات لغت نویسان ، واژة تأویل گاه به یک چیز و گاه به یک سخن افزوده شده است ، از آنرو که در کاربرد قرآنیِ واژه هر دو گونه اضافه وجود دارد (رجوع کنید به قسمت دوم مقاله ). به همین سبب در توضیح این واژه در آثار لغوی اندکی ابهام و گاه آمیختگی دیده می شود، مثلاً ابن فارس در معجم مقاییس اللغة (همانجا) گفته است : «تأویل الکلام هو عاقبتهُ»، که دقیقاً معلوم نیست مقصود او از عاقبت ، مراد واقعیِ کلام است یا امری خارجی است که این کلام از آن حکایت می کند، بویژه آنکه وی در الصاحبی (همانجا) تأویل را به فرجام یک چیز معنا کرده است . در این میان ، راغب اصفهانی (رجوع کنید به ذیل «أول ») بعد از بیان معنای تأویل (بازگرداندن هر چیز به مراد واقعی آن ) افزوده است که تأویل گاه به «علم » (و از جمله کلام ) تعلق می گیرد و گاه به «فعل » (شاید «شی ء»)، سپس از چند آیة قرآن استشهاد کرده و همة آنها را بر پایة معنای مذکور شرح داده است . این نکته نیز درخور توجه است که در آثار مختلف لغوی و به تبع آنها در آثار تفسیری ، واژة تأویل گاه به صورت مصدر و بیشتر به صورت اسم مفعول از همان مصدر توضیح داده شده است (مثلاً اِبداءُ عاقبةِ الشی ء، عاقبةُ الشی ء). جرجانی در تعریفات (ص 72) آن را مترادف «ترجیع » (بازگرداندن ) دانسته ، اما ابن تیمیّه (ج 2، ص 21) گفته است که تأویل مصدری است که معنای صفت مفعولی را افاده می کند (نیز رجوع کنید به طوسی ، ج 2، ص 400).
2) کاربرد قرآنی . واژة تأویل در قرآن هفده بار به کار رفته است : هشت بار در سورة یوسف (آیات 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101) غالباً برای تعبیر خواب (مثلاً تأویل الاحادیث ، تأویل الاحلام ، تأویل رؤیا)؛ دو بار در سورة آل عمران (آیة 7) در بارة آیات متشابه قرآن ؛ دو بار در سورة کهف (آیات 78، 82) در بارة بعضی کارهای نامأنوس و دور از انتظار یکی از بندگان صالح خدا (عَبْداً من عِبادِنا) که موسی علیه السلام با او همراه شد تا از وی علم بیاموزد (کهف : 66)؛ سه بار (اعراف : 53؛ یونس : 39) در بارة وعده ها و وعیدهای قرآن و دو بار (نساء: 59؛ اسراء: 35) در بارة جوهر و واقعیت دو توصیة قرآنی (درست وزن کردن و حق مردم را به راستی ادا کردن ، ارجاع کارها به خدا و رسولش ).
تنوع کاربرد واژة تأویل در قرآن ، آن را در کانون مباحثات لغت شناسان و مفسران قرار داده و بویژه نویسندگان کتابهای وجوه قرآن ، به مناسبت بحث از واژة تأویل به توضیح مرادات قرآنی از این واژه پرداخته اند. مقاتل بن سلیمان (متوفی 150؛ ص 131ـ132) برای واژة تأویل در قرآن پنج وجه معنایی ذکر کرده است : سرانجام و عاقبت ، تعبیر خواب ، تحقق عینی ، دوران سلطنت و بقای یک قوم یا شخص (مثلاً مدت بقای اسلام )، انواع غذاها با رنگهای گوناگون . این وجوه معنایی را دامغانی (ص 188ـ191) و فیروزآبادی (ج 2، ص 291ـ292) عیناً آورده اند و ابن جوزی نیز با اندکی تفاوت همانها را ذکر کرده است (ص 218ـ 219). برخی از این وجوه در منابع دیگر نیز آمده است ؛ مثلاً فرّاء (ج 1، ص 380، 191، ج 2، ص 45) تأویل را در آیة 53 سورة اعراف به معنای سرانجام ، در آیة 37 سورة یوسف به معنای انواع غذا، و در آیة 7 سورة آل عمران به معنای مدت دوام امت اسلام دانسته و توضیح داده است که یهودیان برای استخراج دورة بقای امت اسلام از حساب جُمل بهره می گرفتند و این آیه به تلاش باطل آنان اشاره دارد. ابن فارس (1382، همانجا) نیز همین معنا و توضیح را برای تأویل در آیة 7 سورة آل عمران ذکر کرده است . همچنین بنا بر حدیثی که از امام باقر علیه السلام روایت شده (رجوع کنید به ابن بابویه ، 1361 ش ، ص 23ـ 24)، شماری از یهودیان نجران نزد پیامبر اسلام صلی اللّه علیه وآله و سلم آمدند تا به استناد حروف مقطعة آغاز سوره های قرآن ، دورة زمانی امت اسلامی را حساب کنند و درماندند (قَدْ اِلْتَبَسَ عَلَیْنا امرُکَ)؛ سپس آیة 7 سورة آل عمران دربارة آنان نازل شد (نیز رجوع کنید به همان ، ص 24ـ 28، حدیثی از امام حسن عسکری علیه السلام که تأویل ، را در همین وجه معنایی به کار برده است ).
از پنج وجه معناییِ مذکور برای تأویل قرآنی ، مفسران در خصوص تعبیر خواب (به بیانی دقیقتر، حقیقت رویا) اجماع نظر دارند، با این توضیح که از هشت آیة سورة یوسف ، در بیشتر آنها قطعاً مراد از تأویل ، فقط تعبیر (یا حقیقتِ) خواب است و در برخی دیگر، علاوه بر این معنا، احتمال مرادات دیگر نیز وجود دارد؛ مثلاً در بارة «تأویل الاحادیث » برخی گفته اند که مراد از آن آگاهی از «عواقب امور» می باشد و برخی گفته اند که مراد از آن علم به معارف دین و انبیاست (برای نمونه رجوع کنید به ابن ابی حاتم ؛ طبرسی ؛ ابوالفتوح رازی ؛ فخررازی ، ذیل آیة 6)، اما طباطبائی با توجه به اینکه کاربرد قرآنیِ تأویل را به معنای «حقیقت هر چیز» دانسته (رجوع کنید به ادامة مقاله )، معتقد است که مراد از «تأویل الاحادیث » اعم از حقیقت رؤیاست و بعلاوه توضیح می دهد که در هر رؤیا برای بینندة آن صورتی تمثل می یابد که نمادی از یک امر حقیقی است و آن امر حقیقی همان «تأویل رؤیا» می باشد؛ ازینرو یوسف علیه السلام بعد از آنکه به مُلک مصر رسید و پدر و مادر و برادرانش نزد او رفتند و بر او حرمت گذاشتند، خطاب به پدر گفت که این (یعنی همان حرمت گذاری ) تأویل رؤیای من است (هذا تأویلُ رؤیایَ، آیة 100) که در خواب به صورت سجدة خورشید و ماه و ستارگان در پیشگاه وی تمثل یافته بود (آیة 6 رجوع کنید به طباطبائی ، ج 11، ص 79ـ80، 247، ج 3، ص 26). در این میان نسبت به آیة 37 همین سوره ، برخی مفسران ، عبارت «تأویلِه » را ناظر به حقیقت و رنگ و طعم غذای دو زندانیِ همبند یوسف دانسته اند (برای نمونه رجوع کنید به طبرسی ؛ فخررازی ؛ طباطبائی ؛ مراغی ، ذیل آیه ).
در آیة 59 سورة نساء به مؤمنان توصیه شده که برای رفع منازعات خود به خدا و رسول رجوع کنند که این کار از حیث تأویل نیکوتر است (اَحْسنُ تأویلاً). به گفتة بیشتر مفسران ، تأویل در این آیه به معنای «عاقبت » و «جزا» است ، ولی به نظر شماری از آنان (مثلاً زجّاج از مفسران اوایل قرن چهارم ) موضوع این تعبیر قرآنی ، مقایسة تأویلِ مبتنی بر رجوع به خدا و پیامبر با تأویل خود مردم است که آن از این نیکوتر شمرده شده است (رجوع کنید به سمرقندی ، ج 2، ص 352؛ طبرسی ؛ ابوالفتوح رازی ؛ ابن کثیر؛ فیض کاشانی ؛ ذیل آیه ). طبق این تفسیر، واژة تأویل به معنای حقیقت هر چیز خواهد بود (نیز رجوع کنید به طباطبائی ، ج 4، ص 402). تعبیر مذکور عیناً در آیة 35 سورة اسراء نیز آمده و معمولاً به معنای «عاقبت » تفسیر شده است (برای نمونه رجوع کنید به طبری ؛ طبرسی ؛ ابن کثیر؛ قاسمی ؛ مراغی ، ذیل آیه ؛ در بارة نظر طباطبائی رجوع کنید به ج 13، ص 91).
در آیة 39 سورة یونس سخن از مردمی است که آنچه را بدان آگاهی ندارند تکذیب می کنند و سپس می افزاید که «از تأویل آن بی خبرند» (یا «تأویل آن به ایشان نرسیده است »، لمّا یأتِهِم تأویلُه ). در تفسیر این عبارت گفته شده که مراد از تأویل ، حقیقت وعید و واقعیت عقوبتی است که قرآن از آن خبر داده است . (ازهری از ابراهیم زجّاج همین معنا را نقل کرده است رجوع کنید به ج 15، ص 437؛ نیز رجوع کنید به ابن فارس ، 1404، همانجا). طبق این توضیح ممکن است تأویل همان «عقوبت » (عاقبت و جزا) و ممکن است «حقیقت چیزی » باشد. آیة 53 سورة اعراف ، که مضمونی نزدیک به این آیه دارد، نیز با همین بیان تفسیر شده است (برای نمونه رجوع کنید به طبرسی ؛ طباطبائی ، ذیل آیه ). بنابر دو آیه از سورة کهف (78، 82)، مردی که حضرت موسی علیه السلام با او همراه شد تا از وی علم بیاموزد و کارهای شگفت و سؤال انگیز از او سر زد، حکمت این کارها را برای موسی ، که در برابر آنها تاب نمی آورد، بیان کرد و در آغاز و انجام گفتارش اشاره نمود که «تأویل » کارهایش را می گوید. طبرسی (ذیل آیه ) و فخررازی (ج 7، ص 188) تأویل را در این آیه مرادف با تفسیر و معنا دانسته اند و طباطبائی (ج 13، ص 349، ج 3، ص 25) آن را انگیزه و سبب حقیقیِ کار معنا کرده است .
در این میان آیة 7 سورة آل عمران که واژه تأویل دو بار در آن به کار رفته ، موجب بیشترین مباحثات شده است . در این آیه آمده که قرآن مشتمل بر دو گونه آیه است : محکم و متشابه ؛ کسانی که قلبهایشان کژی دارد، آیات متشابه را دنبال می کنند و به استناد آنها بر اثبات دیدگاههای خود احتجاج می کنند و در جستجوی تأویل آن آیات اند. تفاوت این آیه با موارد پیشین در این است که در اینجا قرآن (همه یا بخشی از آن ) دارای تأویل معرفی شده و در ادامة آیه تصریح گردیده است که تأویل قرآن را فقط خدا می داند. بسیاری از مفسران گفته اند «والرّاسخون فی العلم » که در این آیه بعد از «اللّه » آمده ، عطف به آن و مشمول همین گزاره است (رجوع کنید به بخش چهارم مقاله ).
از همان نخست این پرسش پیش آمد که مراد از «تأویلِ قرآن » چیست و چه نسبتی با «محکم » و «متشابه » دارد. پاسخهای متفاوت به این پرسش ، معانی جدید اصطلاحی برای تأویل قرآنی پدید آورد. به نظر مفسران قدیم ، چنانکه پیشتر اشاره شد، این آیه از تلاش باطل یهود (بنابر برخی منابع : منافقان ) برای آگاهی از زمانِ پایان یافتن دورة امت اسلامی و به تعبیر دیگر مدت دوام دین اسلام ، خبر داده است (رجوع کنید به طبری ؛ طوسی ؛ طبرسی ، ذیل آیه ، به نقل از سُدّی ، ربیع بن انس و ...). نظر دیگر آن بود که مراد از تأویل در این آیه ، مانند برخی آیات دیگر، حقیقت قیامت و زنده شدن مردگان و یا عاقبت است . طبق این چند معنا، تأویل قرآن اساساً ناظر به امر خارجی است و نسبت به بعضی آیات (یا همة آنها) مطرح است و آن امر خارجی به حسب مورد تغییر می کند؛ به عبارت دیگر، تأویل در این آیه در معنای لغوی و وجوه کاربردی آن به کار رفته و معنای جدیدی ارائه نشده است . برخی دیگر با التفات به نسبتی که در این آیه بین تأویل و آیات متشابه ارائه شده ، بر این عقیده شدند که تأویل به معنای تفسیر است و دربارة آیات متشابه ، که چند معنا برای آن متصور است ، به کار می رود؛ بنابراین ، طبق قرآن علم به تفسیر شماری از آیات فقط نزد خدا (یا خدا و راسخان در علم ) است (رجوع کنید به طبری ، که ذیل آیه این قول را که در زمان او مطرح بوده ، نقل نموده ، اما تأیید نکرده است ، هرچند خود او تأویل را مترادف تفسیر و معنا به کار برده است ). در واقع برخی از آیات قرآن در قالب و با الفاظی نازل شده که فهم مراد آنها، به سبب احتمال چند معنای متفاوت ، نیاز به رفع ابهام دارد و چه بسا قالب دیگری برای ارائة آن موجود نیست ؛ تأویل به معنای حاصل از این رفع ابهام تأویل می گویند. این نظر نزد لغت شناسان متقدم نیز سابقه داشت (برای نمونه رجوع کنید به فراهیدی ، ج 8، ص 369؛ ازهری ، ج 15، ص 437؛ فیروزآبادی ، ج 1، ص 80). معنای مذکور بتدریج برای همة قرآن به کار رفت و حتی لغت شناسان نیز دو واژة تأویل و تفسیر را مترادف خواندند؛ ابوالعباس احمدبن یحیی ثعلب (متوفی 291) به گفتة ازهری (ج 15، ص 459، ذیل «أول »، و به نقل از او ابن منظور، ذیل «أول ») گفته بود که سه واژة تأویل و معنا و تفسیر یک معنا دارند (نیز رجوع کنید به جوهری ، ذیل «أول »؛ ابوعبیده ، ج 1، ص 86، 216). برهمین اساس طبری در تفسیر خود، جامع البیان فی تفسیر القرآن ، برای توضیح آیات از عنوان «تأویل » استفاده کرده و طوسی (ج 3، ص 399) و فخررازی (همانجا) نیز تأویل را در قرآن معادل با تفسیر و معنا دانسته اند.
معنای سومی که برای تأویل قرآن مطرح شده ، بیانها و برداشتهای مخالف با ظاهر لفظ است . فیروزآبادی (ج 1، ص 79ـ 80) تأویل را بیان مراد و مقصود حقیقی آیه دانسته که در ظاهر لفظ آن نیست و در عین حال با سیاق آیاتِ پیش و پس سازگار است . ابن جوزی (متوفی 597) نیز تأویل را فاصله گرفتن از معنای ظاهری لفظ ، به استناد دلیل و قرینه ، دانسته از آنرو که معنای ظاهری لفظ پذیرفتنی نیست (رجوع کنید به ص 216ـ217؛ نیز رجوع کنید به فخررازی ، ج 7، ص 189). به نظر طباطبائی (ج 3، ص 44) این معنای تأویل بتدریج شایع و تقریباً جانشین معنای اصلی شد. گفتنی است که برخی مفسران ، معنای اخیر تأویل را نشأت گرفته از وجود حقایقی تودرتو می دانند که در آیات متشابه یا همة قرآن ارائه شده است و بنابراین ضمن پذیرش معنای ظاهری ، از معنا یا معناهای درونی (معانٍ مترتبةٌ فی الطولِ) نیز سراغ می گیرند. در این تبیین ، روش انتقال از لفظ به معانی درونی و چگونگی ارتباط معنای لفظی با برداشتهای درونی مورد بحث و مناقشه بوده و هست (طباطبائی ، ج 3، ص 44ـ45). گرایشهای باطنی و عرفانی نسبت به فهم قرآن غالباً برپایة همین نگرش به قرآن و تأویل آن شکل گرفته است (رجوع کنید به رشیدرضا، ج 3، ص 175)، همچنانکه بسیاری از فرقه ها مطابق با آموزه های خود به توجیه آیات متشابه روی آوردند و چه بسا پیدایی شماری از فرقه ها ناشی از همین رویکرد بوده است (ابن قیّم جوزیّه ، ج 4، ص 317ـ 318؛ طباطبائی ، ج 3، ص 41). طوسی (همانجا) از قَتاده نقل کرده که آیة 7 سورة آل عمران ناظر به فرقه هایی است که با استناد به آیات متشابه بر دیدگاه باطل خود استناد می کنند (برای نمونه ای از توجیهات تأویلی فِرَق رجوع کنید به معرفت ، ج 3، ص 90ـ 461؛ محمدکاظم شاکر، ص 60ـ 68).
سرگذشت واژة تأویل و تحول معنایی آن و نیز مراد از تأویل در قرآن و سپس اصطلاح مسلمانان ، در رسالة الاکلیل ــ و در تفسیر سورة اخلاص ــ ابن تیمیّه آمده است . وی با استناد به آیات قرآن و شواهد دیگر توضیح داده است که واژة تأویل بین سه معنای کاربردی اشتراک لفظی دارد؛ کاربرد قرآنی ، کاربرد عالمان متقدم (طوائفُ من السلَف ) و اصطلاح شماری از متأخران . در کاربرد قرآنی ، تأویل عبارت است از واقعیت هر سخن و هر فعل ، بدین معنا که اگر این سخن از مقولة طلب (انشا، امر) باشد تأویل آن یعنی همان فعلی که طلب به آن تعلق گرفته است و اگر از مقولة اِخبار باشد تأویل یعنی همان چیزی که از آن خبر داده شده است مثل قیامت ، اَشراط ساعت ، بهشت ، دوزخ و تحقق عینی یک رؤیا. بر این اساس ، تأویل در کاربرد قرآنی آن از مقولة تفسیر و فهم و بیان و علم نیست و آنچه در سورة آل عمران انحصاراً به «اللّه » نسبت داده شده ، علم به تأویل تمامی قرآن ، یعنی حقیقت خارجی همة بیانهای قرآن ، است (مرجع ضمیر در «و ما یعلَمُ تأویلَه » قرآن است ، نه آیات متشابه ). قرآن نازل شده است تا مردم در آن تدبر کنند و آن را بفهمند (رجوع کنید به نساء: 82)، اگرچه تأویلش را ندانند. ابن تیمیّه به استناد حدیث منسوب به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم که برای ابن عباس دعا کرد و از خدا خواست که به او تأویل بیاموزد (برای نمونه رجوع کنید به ابن حنبل ، ج 1، ص 266، 269، 314؛ حاکم نیشابوری ، ج 3، ص 536) این نکته را نیز افزوده که ممکن است تأویلِ بخشی از داده های قرآن ، نه همة آن ، برای بعضی اشخاص معلوم شود (ج 2، ص 35ـ36). به اعتقاد ابن تیمیّه تأویل نزد عالمان سلَف علاوه بر معنای قرآنیِ مذکور، به معنای تفسیر و شرح و بیان مراد کلام بوده (مثلاً طبری در تفسیرش ) و تأویل در عرف متأخران ، از متکلم و اصولی و متفقه و محدّث و صوفی و غیره ، عبارت بوده است از برگرداندنِ لفظ از معنای متداول و شناخته شدة (راجحِ) آن به معنایی نامأنوس یا ناشناخته (مرجوح ) بر پایة یک دلیل . طبعاً در این فرآیند باید اولاً امکان نسبت دادن معنای مرجوح به آن لفظ وجود داشته باشد و ثانیاً دلیل کافی برای انصراف از معنای راجح ارائه شود. وی سپس برخی تأویلهای فرقه های کلامی (همچون جهمیّه ، معتزله ، اشاعره و زنادقه ) را برشمرده و تأکید کرده که بزرگان سلف اینگونه تأویلها را مردود می دانسته اند (رجوع کنید به ابن تیمیّه ، ج 2، ص 8 ـ24، 35ـ36، و جاهای دیگر).
ابن قیّم جوزیّه (متوفی 751)، شاگرد و مدافع جدّی آرای ابن تیمیّه ، ضمن پذیرش نظر او در بارة معنای مراد از «تأویل » در قرآن ، این نکته را افزوده که در قرآن واژة تأویل به معنای تفسیر و بیان نیز به کار رفته است (رجوع کنید به صبری متولّی ، ص 50 ـ54). پس از او شاگردش ، ابن کثیر (متوفی 774)، همین دیدگاه را داشته است (رجوع کنید به ج 1، ص 327، ذیل آیة 7 سورة آل عمران ).
بعدها سیدمحمد رشیدرضا در تفسیر المنار در بحثی تفصیلی ذیل آیة 7 سورة آل عمران ، با انتقاد از مفسرانی که مراد از تأویل را در قرآن همان معنای اصطلاحی (صَرْفُ اللفظِ عن الاحتمال الراجح الی الاحتمالِ المرجوح لدلیلٍ؛ رجوع کنید به ج 3، ص 174) دانسته اند، مطالب طولانی ابن تیمیّه ــ در تفسیر سورة اخلاص ــ را آورده و آن را دقیق و رسا خوانده است (رجوع کنید به همان ، ج 3، ص 172ـ196). وی همچنین با مرور کامل در آیاتی که واژة تأویل در آنها به کار رفته ، مانند ابن تیمیّه ، اظهار کرده است که تأویل در قرآن به معنای یک امر عملی است که مآلاً تحقق خارجی دارد و بر اثر آن خبری تأیید می شود یا رؤیایی تصدیق می گردد و یا حکمت و سبب کاری دشوار و غریب ، مثل داستان بندة صالح خدا که همراه موسی بود، معلوم می شود (قاسمی نیز در محاسن التأویل ، ج 4، ص 16ـ 40، مطالب ابن تیمیّه را گزارش کرده است ؛ احمد محمدشاکر نیز در دائرة المعارف الاسلامیة و در تکمیل مقالة «تأویل » د. اسلام (چاپ اول ) بر همین نظر است رجوع کنید به دائرة المعارف الاسلامیة ، ذیل واژه ).
علامه طباطبائی نیز ذیل آیة 7 سورة آل عمران بتفصیل موضوع تأویل را با مرور در آیاتِ مشتمل بر این واژه بررسی کرده و تأویل را در قرآن ناظر به امر خارجیِ واقعی دانسته است . به اعتقاد او همة آیات قرآن ، از محکم و متشابه ، دارای تأویل است و این تأویل به هیچ روی کاربرد لفظ در معنایی مخالف با معنای ظاهریِ آن نیست و این کاربرد برای واژة تأویل (اطلاقُ التأویل و ارادة المعنی المخالفِ للظاهرِ) کاربردی متأخر نسبت به زمان نزول قرآن دارد (ج 3، ص 27، 49). طباطبائی ذیل آیات دیگر (برای نمونه رجوع کنید به اعراف : 53؛ یونس : 39؛ یوسف : 6؛ کهف : 82) نیز بر این ادعا که واژة تأویل در قرآن ناظر به امر عینی است و فقط در این معنا به کار رفته تأکید و تصریح کرده که همه گونه بیانات قرآنی ، از حُکم و موعظه و حکمت ، مستند به حقیقتی متعالی است که در قالب الفاظ نمی گنجد. نظر طباطبائی با نظر ابن تیمیّه ، و به تبع او سیدمحمد رشیدرضا و دیگران ، قرابت تام دارد و او، طبق روش معهود خود در نقل قولها، بدون ذکر نام این دو مفسر رأی ایشان را آورده (ذَکَرَ بَعْضُهُم ـ و هیهُنا قولٌ رابعٌ) و در مورد برخی جنبه های آن مناقشه کرده است (رجوع کنید به ج 3، ص 24ـ 25، 48ـ49).
مسئلة تأویل به اعتبار پیوند وثیق آن با آیات قرآن ، در کتابهای علوم قرآنی نیز مطرح شد و مباحثات مفسران و لغت شناسان از همان آغاز به این آثار راه یافت . زرکشی (متوفی 794)، از نخستین پدیدآورندگان آثار علوم قرآنی ، در البرهان فی علوم القرآن فصلی را به «مَعرفةُ تفسیرِه و تأویلِه و معناه » اختصاص داده (ج 2، ص 146ـ216) و نظر ابن فارس را از کتاب الصاحبی در این باره نقل کرده و سپس معنای اصطلاحی تأویل قرآن را با انتساب آن به برخی عالمان آورده که عبارت است از ذکر یک معنا، به طریق استنباط ، برای آیه که این معنا با سیاق آن همخوانی دارد و با کتاب و سنّت ناسازگار نیست . وی پیش از بیان این معنای اصطلاحی ، توضیح داده است که برخی تأویل را کشف پیچیدگیهای معنایی عبارت دانسته اند، برخلاف تفسیر که ناظر به خود لفظ است . زرکشی ، سپس نمونه هایی از تأویلها را که برای آیات بیان شده گزارش و آن را تأیید کرده است ، همچنانکه نمونه ای از تأویل ناصواب را، با توجه به همان تعریف اصطلاحی ، ذکر نموده است . توضیحات بعدی حاکی از آن است که از نظر وی ، خاستگاه «تأویلِ قرآن » عمق معنایی آیات این کتاب آسمانی است ، به گونه ای که هر آیة آن چندین وجه معنایی دارد. شاهد او بر این دیدگاه ، حدیث مشهور منسوب به پیامبر اکرم است که طبق آن قرآن بر «هفت حرف » نازل شده و هر آیة قرآن ظهر و بطن دارد. جلال الدین سیوطی (متوفی 911) نیز با توجه به منقولات و بیانات زرکشی ، باب تأویل را در الاتقان (ج 4، ص 192ـ194) گشوده و به این نظریه که تأویل کوششی فرامتنی برای دریافت معانی درونی آیات است ، گراییده است . اما زرقانی ، استاد علوم قرآنی مصری معاصر، در مناهل العرفان (ج 2، ص 6ـ 8) ضمن اشاره به اصطلاحات مفسران در باب تأویل ــ از جمله بیان معنای لفظ برخلاف مدلول ظاهری آن ، بیان معناهای رمزی و اشاره ای قرآن ــ با استناد به سخن فیروزآبادی ، تأویل را از نظر لغوی مترادف تفسیر دانسته و گفته است که کاربرد قرآنیِ آن در همه موارد به معنای «بیان و کشف و ایضاح » است .
آیت اللّه محمدهادی معرفت ، از صاحب نظران معاصر در علوم قرآنی ، در التمهید که موضوع آن بررسی تفصیلی مباحث علوم قرآنی با توجه به آرای علمای امامیه و به استناد احادیث و مرویّات از اهل بیت می باشد، در مبحث مفصّل محکم و متشابه (جلد سوم ) به بحث تأویل در قرآن پرداخته است (رجوع کنید به ج 3، ص 28ـ34). به اعتقاد ایشان تأویل قرآن به دو معناست : 1) توجیه لفظ متشابه یا کار شبهه ناک ، با این توضیح که متشابه در اصطلاح قرآنی به لفظی گفته می شود که تاب چند معنا را دارد (همان ، ج 3، ص 6) و گویی شخص تأویل کننده ، لفظ را از معنای ظاهری متشابه آن برمی گرداند و به سوی معنایی که خاستگاه آن است می برد (و چه بسا تشخیص او در این خاستگاه نادرست باشد رجوع کنید به همانجا) یا حکمت کاری را که ظاهر آن شبهه ناک بوده ، بیان می کند. 2) بازگوییِ معانی درونی آیات از آنرو که طبق حدیث ، قرآن ظاهر و باطن دارد. ایشان سپس با تذکار این نکته که تأویل در همة آیات قرآن جاری می باشد، توضیح داده که هر دو معنای اصطلاحی تأویل از قبیل معنا و مفهوم است ؛ معنایی که در ظاهر لفظ پوشیده مانده و برای دستیابی به آن باید دلیل روشن و خارج از این لفظ ارائه کرد. بر اساس این توضیح ، آیت اللّه معرفت نظر ابن تیمیّه را نقد و رد کرده است ، همچنانکه رأی علامه طباطبائی را ــ که مانند ابن تیمیّه تأویل ، و از جمله تأویل قرآن ، را ناظر به حقیقت عینی و نه از مقولة لفظ و معنا می داند، و البته سخن او صبغه ای عرفانی نیز دارد ــ نادرست خوانده است (فَهِیَ غریبةٌ شَذَّ عَنْهُ). بر این همه باید افزود که به اعتقاد ایشان ، واژة تأویل در قرآن در دو معنای دیگر نیز به کار رفته است : تعبیر رؤیا، عاقبت و فرجام امر. از این گذشته ، به نظر ایشان معنای اصطلاحی «عبور از ظاهر لفظ به درون آن » برای تأویل ، معنایی است که فقط در بیانات عالمان سلف و در روایات به کار رفته و کاربرد قرآنی نداشته است . این معنا برای تأویل ، مبتنی بر احادیثی است که از ظاهر زیبا و باطن ژرف قرآن (برای نمونه رجوع کنید به کلینی ، ج 2، ص 599، حدیث نبوی به روایت امام صادق ) خبر داده اند، با این برداشت که قرآن در هر آیه پیامی جاودان دارد و آن پیام در پس پردة ظاهر لفظ نهفته است و بنابراین تأویل عبارت است از «برداشتهای کلی با قطع نظر از خصوصیات تنزیلیِ هر آیه » که از رهگذر تعمق در آیات قرآن و فراهم بودن امکان تأویل ــ و در رأس آن ، رسوخ در علم ــ حاصل می شود. آیت اللّه معرفت به تأویلات رمزی اهل تصوف نیز اشاره کرده است و با نقل نمونه ای از تأویل قرآنیِ ابن عربی (رجوع کنید به ج 2، ص 206ـ207) از آنرو که اینگونه تأویلات ضابطه ندارد و بین معنای رمزی و عبارتِ مورد استناد (مثلاً آیة 7 سورة بقره ) نسبتی وجود ندارد، آنها را نپذیرفته است (رجوع کنید به مقالة منتشرنشدة آیت اللّه معرفت موجود در بنیاد دایرة المعارف اسلامی ).
از مجموع آرای مطرح شده در آثار لغوی و تفسیری و علوم قرآنی دانسته می شود که واژة تأویل بتدریج از معنای آغازین لغوی فاصله گرفته و در آثار مفسران و مؤلفان حوزه های مختلف علوم اسلامی به معنای توجیه آیات متشابه و فهم معانی درونی آیات ــ این دو با یکدیگر قرابت معنایی دارند ــ به کار رفته ، به گونه ای که کاربرد آن در معنای اصلی منسوخ و در معنای جدید متبادر شده است (نیز رجوع کنید به محمدکاظم شاکر، ص 29). به نظر می رسد این واقعیت که قرآن آکنده از حقایقی تودرتوست و هر کس درخور استعداد و کوشش خود به فهم وجوه گوناگون معنایی آن نایل می شود، از اسباب این تحول معنایی بوده است و مؤلفان و محققان برای اشاره به لایه های معنایی یا فرآیند دستیابی به آن معانی درونی ، مناسبترین واژه را «تأویل » یافته اند. برخی کاربردها و مؤیدات حدیثی نیز در انتخاب این واژه مؤثر افتاده است ؛ در احادیث شیعی مضامین فراوانی از این دست وجود دارد که «ظاهر قرآن زیباست ، باطن آن ژرفِ ناپیداست ، عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد» ( نهج البلاغه ، خطبة 18؛ نیز رجوع کنید به کلینی ، همانجا به نقل از پیامبر اکرم )، یا قرآن به زمان و مردم معیّنی اختصاص ندارد و این کتاب «تا روز قیامت ، در هر زمانی نو و برای هر مردمی تر و تازه است » (مجلسی ، ج 2، ص 280؛ ابن بابویه ، 1378، ج 2، ص 87)، همچنانکه در بیانات برخی عالمان سلف ، از صحابیان و تابعین و نسلهای سپسین ، نیز اشاراتی به این ویژگی شگفت قرآن دیده می شود.
3) کاربرد تأویل در حدیث . واژة تأویل و مشتقات آن در حدیث ، بویژه حدیث شیعه ، و غالباً مرتبط با قرآن ، بسیار آمده است (برای فهرستی از آن رجوع کنید به برازش ، ج 3، ص 2013ـ2014، 2049ـ2055، ذیل «أول ») و در موارد نسبتاً زیادی این کاربردها به مناسبت بحث از آیات قرآن ، واژة تأویل ناظر به امر خارجی است . برای مثال در بارة آیة 39 سورة انفال امام باقر علیه السلام بیان کرده اند که «تأویل این آیه هنوز نرسیده است » (کلینی ، ج 8، ص 201، و به نقل از او: مجلسی ، ج 52، ص 378؛ نیز رجوع کنید به ترمذی ، ج 4، ص 327، به نقل از پیامبر اکرم )؛ در توضیح آیة 33 سورة احزاب ، امام صادق علیه السلام گفته اند که «تأویل این آیه واقع شد» (مجلسی ، ج 25، ص 255، به نقل از ابن بابویه در علل الشرایع )؛ در بارة آیة 6 سورة قصص از پیامبر روایت شده است که «ما تأویل این آیه ایم » (همان ، ج 53، ص 143؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله )؛ در حدیثی دیگر به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است که «قرآن تأویل دارد، پاره ای از آن واقع شده و پاره ای دیگر واقع نشده است ...» (همان ، ج 23، ص 197 ــ و عیناً در ج 89، ص 97 ــ به نقل از صفار قمی در بصائر الدرجات ). بنا بر حدیثی ، امام باقر علیه السلام در بارة آیة 20 سورة سبأ گفتند که تأویل این آیه هنگام قبض روح پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم تحقق یافت (کلینی ، ج 8، ص 345). شخصی از امام صادق علیه السلام مراد از آیة 33 سورة احزاب (آیة تطهیر) را پرسید و امام به او پاسخ دادند این آیه در بارة پنج تن نازل شده ، سپس تأویل آن واقع گردیده که امامان بعدی اند (مجلسی ، ج 25، ص 255، به نقل از ابن بابویه در علل الشرایع ). این پاسخ حاکی از آن است که پرسش کننده به امر خارجی ، نه معنای لفظ و استنتاجات لفظی ، نظر داشته و امام در بیان مقصود خود واژة تأویل را به کار بردند (نیز رجوع کنید به مجلسی ، ج 35، ص 211 که در آن امام باقر، حضرت علی و حسنین علیهم السلام را تأویل آیه معرفی کرده اند). در بارة آیة 6 سورة قصص از امام صادق علیه السلام روایت شده که پیامبر به حضرت علی و دو سبْط خویش نگریست و گریست و آنان را مستضعفانِ پس از خود نامید، آنگاه امام صادق ادامه دادند که این آیه تا روز قیامت در حق ما جاری است (ابن بابویه ، ص 79؛ و به نقل از او، مجلسی ، ج 24، ص 168). از حضرت علی علیه السلام نیز در ذیل همین آیه نقل شده که آن در بارة ماست (هِیَ لَن'ا اَوْ فینا رجوع کنید به مجلسی ، همانجا)، در حالی که همین توضیح با عبارت «ما تأویل این آیه ایم » از پیامبراکرم روایت شده است . امام کاظم علیه السلام نیز در بیان مراد از «اَبْناء» (فرزندان ) و «نساء» (زنان ) در آیة 61 سورة آل عمران (آیة مباهله ) از همین واژه استفاده کرد و فرمود که تأویل «اَبْناءَنا»، امام حسن و امام حسین و تأویل «نساءَنا»، حضرت فاطمه و تأویل «اَنفُسَنا»، حضرت علی علیهم السلام است (مجلسی ، ج 48، ص 128ـ129).
در بیانات اصحاب و شاگردان امامان نیز این معنای تأویل برای قرآن رایج بوده است . در گفتگوی ابن عباس و معاویه (رجوع کنید به مجلسی ، ج 44، ص 124، به نقل از صفار قمی در بصائر الدرجات ) ابن عباس در توضیح این نکته که خواندن قرآن بدون شناخت مراد آن ــ نه فهم معنای لفظ که با آگاهی از زبان عربی حاصل می شود ــ درست نیست ، واژة تأویل را به کار برد (تأویل = م'ا عَنَی اللّهُ به ). قنبر، خادم حضرت علی علیه السلام ، نیز به حجاج بن یوسف گفت که آن حضرت مراد (مصداق خارجی ) از آیة 44 و 45 سورة انعام را برای وی بیان کرده بود. در این مذاکره نیز از واژة تأویل استفاده شده است (رجوع کنید به مجلسی ، ج 42، ص 135ـ136، ج 77، ص 315ـ316، به نقل از رجال کشّی و عیّاشی ). در بارة برخی غالیان ، از جمله علی بن حَسَکه و قاسم یقطینی ، گزارش شده که آنان مراد از واژه های عبادی مثل صلات و زکات و حج را در قرآن ، اشخاص معیّن (مثلاً امامان ) می دانستند. ابراهیم بن شَیبه در نامه ای به امام هادی علیه السلام در بارة این دیدگاه پرسید و امام پاسخ داد که این نظر درست نیست و شیعیان باید از آن احتراز کنند. در این گزارش نیز پرسش کننده برای بیان مقصود خود واژة یتأوّلون را به کار برده است (مجلسی ، ج 25، ص 315ـ316؛ تستری ، ج 1، ص 207ـ 208).
التفات به این نکته که واژة تنزیل در احادیث در برابر تأویل آمده و از سوی دیگر این دو واژه مترادف دو واژة ظاهر و باطن شناسانده شده است ، برای فهم مراد از واژة تأویل قرآن در کاربرد حدیثی ، سودمند و چه بسا ضروری است . در حدیثی آمده است که قرآن ظهر و بطن دارد، ظهر آن تنزیل و بطن آن تأویل است (دو واژة حدّ و مُطَّلع / مَطْلع نیز در حدیث آمده که به گفتة برخی شارحان ، از نظر معنایی با تنزیل و تأویل هم افق اند رجوع کنید به فیض کاشانی ، ج 1، ص 29؛ نیز رجوع کنید به مجلسی ، ج 23، ص 197، ج 89، ص 94). در حدیثی دیگر آمده است که مراد از ظهر قرآن کسانی اند که قرآن در میان ایشان نازل شده ، مثلاً مشرکان مکه که مورد اشارة شمار زیادی از آیات مکّی و مدنی بودند، و مراد از بطن قرآن افرادی هستند که به همان شیوه عمل می کنند (ابن بابویه ، 1361ش ، ص 259؛ مجلسی ، ج 89، ص 83). طبق این بیان ، تأویل اساساً ناظر به فهم معنای درونی متن نیست بلکه موضوع آن شناختِ مصداقها و واقعیات موردنظر در متن است که بسیاری از آنها در زمان نزول قرآن برای مخاطبان شناخته شده بوده و چه بسا در زمانهای بعد نیاز به تبیین دارد و برخی دیگر حتی در زمان نزول نیز «متشابه » بوده است . بالطبع در این موارد باید ضابطة تبیین معلوم شود و صاحبان صلاحیت برای این تبیین شناخته گردند. برپایة این بیان ، فهم حدیث مشهور و مُسنَد نبوی نیز آسان می شود که در بارة حضرت علی علیه السلام فرمود او برپایة تأویل قتال می کند همانگونه که بر اساس تنزیل قتال کرد (یا: من بر اساس تنزیل قتال کردم ؛ در بارة حدیث و سند آن در منابع حدیثیِ عامّه رجوع کنید به ابن حنبل ، ج 3، ص 33، 82؛ حاکم نیشابوری ، ج 3، ص 123؛ و در منابع حدیثی شیعه رجوع کنید به مجلسی ، ج 32، ص 243، 309، ج 40، ص 94، ج 89، ص 96 و جاهای دیگر). علی علیه السلام نیز در واقعة صفّین به همین تعبیر اشاره و تأکید کرد که این جنگ مبتنی بر تأویل است (ابن ابی الحدید، ج 14، ص 43). شعر رجزیِ عمار یاسر (یا عبداللّه بن رواحه ) نیز که مورخان در گزارشهای صفّین روایت کرده اند و سپس به کتابهای لغت راه یافته است ، مضمون
همان حدیث را دربر دارد (نَحْنُ ضَرَبناکُمْ عَلی تَنزیله / فَالیَوْمَ نَضرِبْکم عَلی ' تأویلِه رجوع کنید به مسعودی ، ج 3، ص 129؛ نصربن مزاحم ، ص 468؛ فراهیدی ، ج 8، ص 369؛ ابن حجر عسقلانی ، ج 7، ص 383ـ384).
بر این همه باید افزود احادیث متعددی در منابع شیعی روایت شده که آیات قرآن را بر اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه وآله و سلم تطبیق داده است . بررسی همه جانبة این احادیث ، از نظر سند و متن و یافتن نشانه هایی از جعل و وضع در برخی از آنها و جداسازی سره از ناسره مطمح نظر بسیاری از محدّثان و عالمان بوده و هست (رجوع کنید به باطن (1) * ، قسمت آرای شیعة امامیه ؛ محمدکاظم شاکر، ص 149ـ201)، اما آنچه در این مقام در خور توجه می باشد، واژه ها و تعبیراتی است که برای افادة مقصود به کار رفته است ؛ در این احادیث واژة تأویل بندرت دیده می شود و امامان غالباً از تعبیراتی چون «نَحْنُ اهلُالذکر» (ما اهل ذکریم ؛ در ذیل آیة 43 سورة نحل )، «ایّانا عَن'ی » (مقصود آیه ماییم )، «فینا نَزَلَتْ» (آیه در بارة ما نازل شد) و «نحنُ المَحْسُودون » (ما همان کسانی هستیم که به گفتة قرآن مورد حسد واقع می شوند رجوع کنید به نساء: 54) استفاده کرده اند و گاه نیز گفته اند که این توضیح ما «تنزیل » آیه است (یعنی همان کسانی که درهنگام نزول آیه ، مقصود بوده اند؛ برای نمونه هایی از این احادیث رجوع کنید به کلینی ، ج 1، ص 412ـ436؛ مجلسی ، ج 23، ص 167 به بعد و ج 24). در واقع ، طبق این احادیث ، مصداقهای شمار زیادی از اوصاف و اشخاص قرآنی ، امامان اهل بیت پیامبرند و اساساً برخی آیات از آغاز در بارة آنها نازل شده است و شماری از آیات در زمانهای بعد بر آنان تطبیق می شود. حالت نخست ، تنزیل و حالت دوم ، تأویل است ؛ به این ترتیب تأویل بر یک واقعیت خارجی دلالت دارد.
ابن جُحام ، محدّث و فقیه معتبر امامی ، کتابی با عنوان ما نَزَلَ مِن القرآنِ فی اهلِ البیت علیهم السلام نوشت که بزرگان و اصحاب امامیه آن را با حُسن قبول پذیرفتند و به نقل نجاشی (ص 379) برخی گفتند که کتابی همتای آن در این موضوع نگاشته نشده است . مطالب این کتاب به آثار بعدی راه یافت و از جمله سیدرضی الدین علی بن موسی بن طاووس ، دانشمند بزرگ و نامور امامی (متوفی 664)، در سعدالسعود که حاوی گزیده هایی از منابع مختلف است ، بخشهایی از آن کتاب را آورد. چنانکه از عنوان کتاب ابن جحام دانسته می شود، موضوع این کتاب احادیثی است که در آنها آیات قرآن بر علی علیه السلام و سایر امامان تطبیق داده شده است (مانند آل عمران : 61؛ مائده : 55؛ رعد: 7؛ اسراء: 26؛ حج : 19ـ23؛ بیّنه : 7؛ نیز رجوع کنید به ابن طاووس ، ص 180ـ220). اما نکته اینجاست که ابن طاووس این بخش را با عنوان «تأویل » ذکر کرده و نشانة آن است که او تأویل را به معنای واقعیت خارجی می دانسته است . محمدبن یعقوب کلینی (متوفی 329) نیز که در کافی ، بابی از کتاب الحجة را به گردآوری روایاتی اختصاص داده که موضوع آنها آیات مرتبط با اهل بیت پیامبر است ، عنوان باب را «نَکتٌ و نَتْفٌ مِنَ التنزیل فی الولایة » (رجوع کنید به ج 1، ص 412) قرار داده و حال آنکه بسیاری از همین روایات را مجلسی در بحارالانوار از کافی نقل کرده و در عنوان بابهای مختلف ، یا در ذیل حدیث ، واژة تأویل را به کار برده است (رجوع کنید به ج 23 و 24، برای نمونه : ج 23، ص 190، 208ـ209، 251، 270ـ271، 392). برپایة این تعبیرات تأویل قرآن ، نه معانی درونی آیات آن ، بلکه مصداقها و مرادات خارجی آنهاست (قس طباطبائی ، ج 3، ص 70 که این بیانات را از مقولة «جَرْی و انطباق » می داند). شاید از همین منظر و برای پیشگیری از هرگونه معناآفرینی و برداشت مخالف با ظاهر لفظ (تأویل اصطلاحی ) در قرآن ــ از آن دست که نزد غالیان رواج داشت ــ بوده است که بنابر روایت نعمانی از امام صادق علیه السلام ، حضرت علی در بارة آیات مشتمل بر احکام (مثلاً مائده : 3، 6؛ نساء: 23) تصریح کرده اند که تأویل آن در همان تنزیل آن است و نسبت به صلات و زکات و صیام و حج و جهاد نباید از همان مصداق خارجی معیّن فراتر رفت (رجوع کنید به مجلسی ، ج 90، ص 12). این در حالی است که به روایت مجلسی (ج 81، ص 253ـ254)، آن حضرت تأویل «صلاة » را «عبادت » خواندند و در بیانی طولانی تأویل شماری از اجزای نماز را بیان و تأکید کردند که نماز بدون آگاهی از تأویل آن ، کاستی دارد (فَهیَ خِداجٌ ؛ برای روایاتی دیگر که معنای تأویل در آنها با مصداق خارجی یک لفظ سازگار است رجوع کنید به مجلسی ، ج 2، ص 42، 246، 309، ج 11، ص 72، ج 23، ص 156، ج 32، ص 309، ج 52، ص 362).
گذشته از معنای مذکور برای تأویل که کاربرد آن در حدیث بسیار زیاد است ، در چند حدیث ، گاه برای شرح معنای مراد در یک آیة قرآن ، واژة تأویل به کار رفته است . برای نمونه از حضرت علی در توضیح این سخن حضرت ابراهیم که «اِنّی ذاهبٌ اِلی ربّی » (من به سوی پروردگارم می روم ؛ رجوع کنید به صافات : 99)، روایت شده است که مراد از رفتن به سوی خدا بندگی کردن و تقرب جستن به اوست ؛ امام این بیان را از مقولة تأویل قلمداد کرده اند (ابن بابویه ، 1387، ص 266). همچنین است بیانی دیگر از آن حضرت در توضیح آیة «اِنالِلّه و اِناالیه راجعون » (بقره : 156) که تأویل آیه قلمداد شده است (کلینی ، ج 3، ص 261؛ برای مواردی دیگر رجوع کنید به ج 8، ص 269ـ270؛ مجلسی ، ج 7، ص 283). این معنای تأویل برای غیر قرآن نیز به کار رفته است ، مثلاً در روایتی از امام باقر علیه السلام ، نامهای پیامبر اسلام در هریک از صحف ابراهیم و تورات و انجیل و قرآن ذکر و معنای هر نام با عنوان «تأویل » بیان شده است (ابن بابویه ، 1404، ج 4، ص 177ـ 178؛ و به نقل از او، مجلسی ، ج 11، ص 39).
گفتنی است که در حدیث بر این واقعیت که آیات قرآن متضمن معناهای گوناگون و چه بسا در طول یکدیگر است ، تصریح و تأکید شده است . به روایت کلینی (ج 2، ص 599) از پیامبر اکرم ، قرآن را حقایقی درونی است و آن حقایق را نیز به نوبة خود حقایقی دیگر است (لَهُ تُخُومٌ و عَلی ' تُخومِهِ تخومٌ رجوع کنید به فیض کاشانی ، ج 1، ص 15ـ16) و هرکس باید دیدة خود را با یافتن آن حقایق روشن کند (فَلْیَجْلُ جالٍ بَصَرَهُ).
به روایت عیّاشی از امام باقر علیه السلام ، قرآن کلامی است به هم پیوسته با چندین وجه معنایی (رجوع کنید به مجلسی ، ج 89، ص 95). در همین باب از حضرت علی علیه السلام نیز روایت شده است که هر حرف قرآن چندین تأویل دارد (همانجا).
به نظر برخی محققان رابطة معانی درونی قرآن با الفاظ آن رابطة لازم و ملزوم است با این قید که آن لوازم معنایی تنها از رهگذر بیانات عترت پیامبر دست یافتنی است (رجوع کنید به فیاض ، ج 1، ص 212ـ214). نکتة مهم این است که در حدیث ، از راهیابی به وجوه مختلف معنایی یا هر تلاشی در این خصوص ، با عنوان تأویل یاد نشده است .
4) آگاهی از تأویلِ قرآن . در آیة 7 سورة آل عمران ، ضمن تصریح بر تأویل داشتن آیات قرآن (همه یا فقط آیات متشابه ) و اینکه تأویل آن را جز خدا کسی نمی داند، به «راسخان در علم » اشاره شده است ؛ آنان از عمق جان ایمانشان را به الاهی بودن تمام آیات باز می گویند (یَقُولُونَ آمنّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْد ربِّنا). عبارت «والراسخونَ فی العِلْم » پس از کلمة «اللّه » و با واسطة حرف واو آمده و دو احتمال را پیش کشیده است ؛ یکی معطوف بودن به اللّه و دیگری استقلال از آن (استیناف ). بنا بر فرض نخست ، کسانی که عنوان راسخان در علم را دارند بر تأویل قرآن واقف اند و در عین حال از باور عمیق خود نسبت به قرآن خبر می دهند (جملة «یقولون ...» جملة حالیه است )، اما بنا بر فرض دوم ، راسخان در علم ، در برابر کژدلانی که فتنه جویانه خواستار دستیابی به تأویل آیات متشابه اند، قرار می گیرند و خود را مؤمن به همه قرآن می شناسانند. به عبارت دیگر، مردم در مواجهه با قرآن دو دسته اند: کژدلان و راسخان در علم (طباطبائی ، ج 3، ص 27)، بنابراین همة مؤمنانِ صادق راسخان در علم اند، درحالی که بنا بر فرض نخست فقط افرادی معیّن حایز این