■ شُکر

 اصطلاحی دینی و اخلاقی، به معنای قدردانی کردن از خدا.

شکر در لغت به معنای شناخت نعمت و سپاسگزاری از منعم است ( فراهیدی،ج5،ص292؛ ابن منظور،ص170) . جوهری(ص 557) شکر و ثنای الهی را انجام دادن اعمال نیک در برابر منعِم دانسته است. نیز آن را با استناد به آیۀ9 سورۀ انسان، شُکور نامیده¬اند(فراهیدی، جوهری، ابن منظور، همانجاها). برخی عرفا(جرجانی ،ص133-134؛ تهانوی،ج1،ص1038-1039)، در کنار شکرلغوی، از شکر عرفی نیز نام برده¬اند. شکر لغوی اعم از شکر عرفی است، چرا که هم شکر و سپاس خدا و هم غیر او را در بر می¬گیرد، اما شکر عرفی فقط به معنای تشکر ازنعمتهای الهی است. یعنی، بین این دو نوع شکر نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است.

 

یکی از ارکان اساسی در معنای شکر، شناخت و معرفت نعمت است( رجوع کنید به شکر قلبی، ادامۀ مقاله)، زیرا راهی است برای معرفت منعِم(عبدالرزاق کاشانی، 1372،ص210؛همو، 1379،ص342). یعنی وقتی بنده دانست که هر نعمتی فقط از جانب خداست، در واقع او را شکر کرده است(محاسبی،ص79؛ غزالی،1412،ج4، ص 336). لذا، عزالدین کاشانی(ص267)آن را نقطۀ آغاز شکر دانسته است و دیگر عرفا (غزالی، همان، ص 335؛ عبادی، ص 87 ،) دانستن نعمت از خدا را اصل شکر دانسته¬اند. بر این اساس، شکر، رؤیت منعِم است نه رؤیت نعمت (قشیری ص175 ؛ جیلانی،ص602؛ نقشبندی، ج 2،ص238). خواجه عبدالله انصاری(عبدالرزاق کاشانی، همان،ص 212) به معانی سه¬گانۀ معرفت نعمت و قبول نعمت و ثنای آن، و غزالی( همانجا) به علم، حال (شادمانی قلبی از نعمت) و عمل، که در واقع هر دو نوع معنا بر هم منطبق¬اند، اشاره کرده¬اند. برخی عرفا(قشیری، ص174؛ جیلانی،همانجا) شکر نعمت را مشاهدۀ بخشش همراه با نگهداشت حرمت، و برخی دیگر(کلابادی، ص100؛ نقشبندی،ج 2،ص237) آن را اعتراف به نعمتِ منعِم و اقرار به ربوبیت او همراه با خضوع و فروتنی(رجوع¬ کنید به شکرزبانی، ادامۀ مقاله) معنا کرده¬اند.

 

عرفا عموماً شکر را به سه بخش زبانی، قلبی(علمی) و عملی تقسیم می¬کنند(ابن عربی، ج2، ص202، ابن قدامه مقدسی،ص263؛ عبدالرزاق کاشانی، همان، ص211). شکر زبانی اعتراف به نعمت، شکر قلبی دانستنِ نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت از منعم است(قشیری،ص174؛اموی، غزالی، همانجاها؛ عین القضاه،1380، ج1، ص261). قشیری و جیلانی(همانجاها) شکر قلبی را با عبارت ِملازمت بر بساط شهود با نگاه¬¬داشت حرمت، تعریف کرده¬اند. عزالدین کاشانی(ص267) اعتراف قلبی وزبانی را کمال شکر و ابن عربی(همانجا) شکر علمی یا قلبی را «حق الشکر» دانسته¬اند. عرفا (مستملی بخاری،ج3، ص1290؛ جیلانی، مقدسی، همانجاها؛ مرآت عشاق، ص332) شکر عملی را با اعضا و جوارح میسردانسته¬اند که به معنای به¬کار بردن نعمتهای الهی در جهت اطاعت خدا و عصیان نکردن به¬وسیلۀ آنهاست، به-طوری که شکر هر عضو باید متناسب با آن هدفی باشد که برای آن آفریده شده است. نیز از جنید نقل کرده¬اند: «شکر، نافرمانی نکردن خداست به وسیلۀ نعمتهایش» (اموی، ص 224). غزالی(1364، ص363) صرف کردن نعمت در جهت طاعت را شرط شکر دانسته و نیز از نظر او(1359، ص195) شکر تعظیم و بزرگداشت منعم است، اما این تعظیم باید همچون حائل و مانعی او را از معصیت و نافرمانی منعِم بازدارد. ابن عربی( ج2، ص 202)آیۀ 13سورۀ سبا( اِعملوا آل داود شکراً و قلیلٌ من عبادی الشَکور:ای آل داود شکرِ [این نعمتها] را به ¬جای آورید ولی عدۀ کمی از بندگان من شکرگزارند ) را دلیلی بر شکر عملی دانسته است. برخی از عرفا(قشیری،ص175؛ جیلانی، ص602؛اموی، ص225) شکر (عملی) را بر دو نوع تقسیم کرده¬اند: شکر عوام « بر خوردنیها و پوشیدنیها»، وشکر خواص« بر واردات قلبی و معنوی بر قلوب». عبدالرزاق کاشانی( 1372، ص212-213)، شناخت نعمت، قبول و عمل به آن را شکر عامه و اشتغال به شهود را به جای شکر، شکر خاصه دانسته است ( برای اطلاع بیشتردربارۀ تقسیمات دیگر شکر،رجوع کنید به به اموی، ص225-226؛ عین القضاه ، 1380، همانجا).

 

بر اساس تقسیمات سه¬گانۀ شکر، شاکران نیز بر سه قسم هستند:عالِمان، عابدان و عارفان. عالمان با گفتارشان، عابدان با افعالشان و عارفان با ایستادگی بر اعتقادشان نسبت به پروردگار، او را شکرمی¬گویند، چرا که آنان همه چیز را از خدا می¬دانند و هر آنچه انجام می¬دهند طاعت و عبودیت است(قشیری، ص174؛ جیلانی، ص601؛ نقشبندی، ج2،ص 238). اموی(ص225) از قول برخی اهل تحقیق، علم به ناتوانی در شکر( رجوع کنید به ادامۀ مقاله) را شکر عارفان نامیده است. تقسیمات دیگری نیز برای شاکر ذکر شده است، از جمله: مبطِلان و محِقّان( عزالدین کاشانی، ص268) و شاکران به قهر و شاکران به لطف( مولوی، 1362، ص181).

 

عرفا شکر را نعمت و توفیقی از جانب خدا می¬دانند که مانند هر نعمت دیگری باید شکر آن به جا آورده شود. بر این اساس، شکرِ حق ممکن نیست، زیرا بنده برای هر نعمتی که از جانب خدا به او می¬رسد باید تا بی¬نهایت شکر کند و این خارج از طاقت بشر است. در نتیجه، عرفا معتقد¬ند که آگاهی به عجز و ناتوانی در ادای شکر الهی، خود شکری دیگر است ( رجوع کنید به اموی،ص 225؛ جیلانی، ص602؛ فخررازی، ص222-223). در تأیید این مطلب اغلب عرفا (قشیری، ص 174؛جیلانی، عزالدین کاشانی، همانجاها) به گفتگوی حضرت داود علیه¬السلام با خدا اشاره کرده¬اند، که داود علیه¬السلام گفت: «خدایا چگونه شکر تو را به جای آورم در حالی که هر شکر، نعمتی است از جانب تو بر من و خود محتاج شکری دیگر(شکرِ شکر)؟» خداوند فرمود:« الآن، مرا شکر کردی.» از نظرروزبهان بقلی شیرازی(ص287-288) شکر خدا هرگز امکان پذیر نیست، چرا که شکر به معنای معرفت پیدا کردن است و معرفت یافتن یعنی محیط شدن، و محیط شدن بر خدا غیر ممکن است ، چون او قدیم است و ما حادث و شکر حادث بر قدیم ممکن نیست.

 

بروسوی(ج 7،ص147) رؤیت عجز از شکر را حقیقت شکر به¬شمار آورده است. برخی دیگر از عرفا (قشیری، همانجا؛ جیلانی،ص601؛ نقشبندی،ج2، ص237) حقیقت شکر را «ثنای محسن با ذکر احسانش» دانسته¬اند. به این معنا که بنده با به یاد آوردن احسان (نعمت) خدا به او، پروردگارش را می¬ستاید و لذا نقشبندی(همانجا) بنده را شَکور نامیده است. از نظر سهروردی(ص497) حقیقت شکر آن است که بنده هر آنچه را که خدا برایش اقتضا کرده است نعمت بشمارد، حتی اگر به حکمت آن آگاه نباشد.

 

وجه دیگری که در تأویل عبارت « ثنای محسن با ذکر احسانش» وجود دارد، شکری است که خداوند در مقابل شکر بنده به¬جا می¬آورد و آن با قبول اطاعت بنده و نعمت دادن به اوست (رجوع کنید به جیلانی، همانجا؛ تهانوی،ج1،ص1038؛ نقشبندی،ج2، همانجا)، لذا خداوند را نیز شَکور نامیده¬اند (قشیری،ص174؛ عین‌القضاه، بی¬تا، ص246؛ جیلانی، همانجا) و برخی شکر خدا از بنده را، دادن پاداش زیاد در برابر عمل اندک دانسته‌اند (قشیری، جیلانی، همانجاها؛ بروسوی، ج7، ص 345). تعبیر عین القضاه(همانجا) از شَکور این است که هر گاه بنده خود را درشکر پروردگار عاجز ببیند، خداوند به نیابت از او، خود را شکر می¬گوید و در این باره گفته-اند: «شکرتُ الرب بالرب»، یعنی پروردگار را به¬وسیلۀ پروردگار شکر کردم. از نظر فخر رازی (ص223)، شکرو سپاس بنده برای نعمتهای متناهی دنیوی، شکری غیر متناهی است که با لفظ «الحمدلله» ادا می¬شود و این حمد مستحق پاداشی غیر متناهی (ثواب ابدی و خیر سرمدی) از سوی خداست.

 

از اصطلاحات نزدیک به شکر، حمد و ذکر و صبر است. اگر چه شکر و حمد از نظر لغوی مترادف¬اند، ولی عرفا تفاوتهایی بین آنها قائل شده¬اند. از نظر تهانوی(ص1038-1039) رابطۀ بین شکر وحمد، عموم و خصوص من وجه است، زیرا از جهتی(از نظر متعلّق) حمد اعم از شکر و از جهتی( از نظرمورد)شکراعم ازحمد است. برخی دیگر (غزالی ،1359،ص195؛ فخر رازی،ص219؛ مولوی،1362،ص182) فقط به جهتِ عمومیت حمد نسبت به شکر توجه کرده¬اند، زیرا شکر و سپاس فقط در برابر نعمتهاست، اما حمد به نعمت وغیر نعمت تعلق می-یابد. برای نمونه، مولوی(همانجا) زیبایی و شجاعت را مثال زده است که این امور، مورد حمد و ستایش واقع می¬شوند و نه مورد شکر. استدلال فخر رازی( ص220) این است که حمد به معنای ثنای منعِم بر تمام نعمتهایی است که از وی صادر شده و به غیر رسیده است، اما شکر فقط به آن دسته ازنعمتهایی تعلق می¬گیرد که شاکر از آن بهره¬مند شده است. غزالی (همانجا) حمد را از امثال تسبیح و تحلیل، و ثنا وستایش و شکر را از امثال صبر و تفویض دانسته است. نیز در تفاوت حمد و شکر، حمد را بر دفع بلاها وشکر را بر وصول نعمتها از جانب خدا دانسته¬ اند (قشیری،ص 178، فخر رازی، همانجا ). البته به¬ سبب نزدیکی معنای حمد و شکر، گاه به یک معنا نیز به¬کار می¬روند که حدیثی از پیامبراکرم گواه این مطلب است. آن حضرت اولین کسانی را که وارد بهشت می¬شوند، حمد کنندگان(حمادون) دانسته¬ و در معرفی این افراد، به شاکر بودن آنان در هر حال (سختی و آسایش) اشاره فرموده¬اند (غزالی،1412، ج4، ص335؛ سهروردی،ص497؛ دربارۀ نزدیکی معنای شکر و ذکر، رجوع کنید به آیۀ 152سورۀ بقره، و غزالی،1364، ص356).

 

بیشتر عرفا در نسبت بین شکر و صبر، به فضیلت شکر بر صبر رأی داده¬اند (غزالی، 1359، ص197؛ مولوی،همان، ص181؛ بروسوی، ج7، ص99 )، ولی عزالدین کاشانی(ص267-266) صبر را مقدّم بر شکر دانسته و گفته است: «از آن جهت که ثمرۀ صبر جمیل، ثواب جزیل است و ادای شکر بر حصول این نعمت، لازم و واجب، مقام شکر تالی مقام صبر آمد.» غزالی(1412، ج4، ص402-410)، ضمن بررسی رابطۀ این دو از جهات گوناگون، گاه به تساوی مقام صبر و شکر و گاه به برتری هر کدام بر دیگری رأی داده است. برای مثال، وی با استناد به حدیث « الصبر حال الفقیر و الشکر حال الغنی»، فضیلت صبر را بر شکر اثبات کرده و بر این مطلب تصریح نموده که این مقام (برتری صبر بر شکر) برای اقناع عوام است، اما برای اهل علم و تحقیق کافی نیست و با اشاره به معانی سه¬گانۀ شکر( علم، حال و عمل) تساوی مقام شکر و صبر یا برتری شکر بر صبر را ثابت کرده است. وی در منهاج العابدین( ص197)، با استناد به آیۀ 13 سورۀ سبا ( وقلیل من عبادی الشکور: تعداد کمی از بندگان من شکرگزارند) و آیۀ 10 سورۀ زمر( انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب: صابران اجر و پاداش خود را بی¬حساب دریافت می¬دارند)، به بیان دیدگاههای دیگران در فضیلت شکر یا صبر پرداخته و سپس استدلال خود را دربارۀ تساوی مقام صبر و شکر چنین بیان کرده است که وقتی محنت و بلایی به بنده می¬رسد، اگر بنده بر آن صبر کند در واقع شاکر است، زیرا در جهت تعظیم خداوند تعالی و فرمانبرداری او از جزع خودداری کرده، و این عین شکر است . از سوی دیگر، اگر شاکر، نفس خود را به شکر وادارد و بر طاعت، صبرکند، در حقیقت صابر است. در نتیجه، صابر شاکر وشاکر صابر است( برای اطلاع بیشتر از معانی صبر و شکر، رجوع کنید به ابن قدامه مقدسی، ص276ـ 277؛ بروسوی، ج 7، ص99؛ اموی،ص217 ، 225 ؛ نیز برای تفاوت شاکر و صابر، رجوع کنید به به قشیری، ص177؛ سهروردی، ص497).

 

عرفا برای شکر، وجوه و مراتبی نیز ذکر کرده¬اند. خواجه عبدالله انصاری (عبدالرزاق کاشانی، 1372، ص 213ـ 216) سه درجه برای شکر قائل است: شکر بر مَحاب (امور دوست داشتنی)، شکر بر مکروهات (بدیها و زشتیها) و سومین مرتبۀ شکر که در مراتب بالای آن روی می¬دهد، استغراق در مشاهدۀ منعِم است، به¬ گونه¬ای که شاکر را از مشاهدۀ نعمت بازدارد. بالاترین مرتبۀ این نوع شهود، شهود منعِم از سر تفرید است و در این حالت، سالک به مقامی می¬رسد که نه نعمت و نه شدت، هیچ¬کدام، را غیر از خدا مشاهده نمی¬کند. اگر چه عرفا (عبادی، ص88، ابن قدامه مقدسی، ص280؛ بروسوی، ج7، ص 345) از جهات گوناگون به بحث از درجات و مراتب شکر پرداخته¬اند، اکثر آنان(قشیری،ص174 ، جیلانی، ص602؛ نقشبندی، ج2،ص 238) دربارۀ کاملترین نوع شکر- که شکر بر شکر است -اتفاق نظر دارند(برای اطلاع بیشتر از موضوعاتی مانند موضع شکر، شکر بر بلا و نعمت،رجوع کنید به غزالی، 1359، ص 195ـ 196؛ مولوی، 1386، دفتر ششم، بیت 2785 ، دفتر پنجم، بیت2357 ؛ برای تفاوت شاکر و شکور،رجوع کنید به قشیری، ص175؛ جیلانی،ص602؛ نقشبندی، ج2، ص238).

 

منابع:

(1) علاوه بر قرآن کریم؛

(2) محیی‌الدین ابن عربی، الفتوحات المكیه، بیروت [بی‌تا(؛

(3) ابن‌منظور؛

(4) عمادالدین الاموی، حیاة القلوب، در حاشیة ابوطالب مکّی، قوت القلوب،ج2، بیروت،]بی¬تا)؛

(5) اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، 1405/1985؛

(6) روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، چاپ هانری کربن، تهران 1344/1966؛

(7) محمد علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم، لبنان،199؛

(8) علی ابن محمد الشریف الجرجانی، التعریفات، بیروت،1978؛

(9) عبدالقادر الجیلانی الحسنی، الغنیه لطالبی الحق عزوجل، قاهره 1427/2006؛

(10) اسماعیل ابن حمّاد الجوهری، الصحاح‌الّغه، چاپ خلیل مأمون شیحا، بیروت 1428/2007؛

(11) فخرالدین رازی، تفسیر کبیر، چاپ عماد زکی البارودی، قاهره 1382/2003؛

(12) ابوحفص عمربن محمد سهروردی، عوارف المعارف، 1403/1983؛

(13) قطب‌الدین منصوربن اردشیر عبّادی، التصفیه فی احوال المتصوفه «صوفی نامه»، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران1368ش؛

(14) محمد غزالی،احیاء علوم الدین،چاپ شیخ العیدروس، بیروت 1412/1992؛

(15) همو، منهاج العابدین، ترجمۀ عمرابن عبدالجبارسعدی ساوی، چاپ احمد شریعتی، تهران 1359ش؛

(16) همو، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیو جم، تهران 1364ش؛

(17) خلیل‌بن احمد فراهیدی، العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1410؛

(18) عبدالکریم هوازن القشیری النیشابوری، الرساله القشیریه، چاپ معروف زریو و عبدالحمید بلطه¬چی، دمشق 1998/1367 یا 1990/1369؛

(19) کمال‌الدین عبدالرزاق کاشانی، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادی‌زاده، تهران 1379ش؛

(20) همو، شرح منازل السائرین، چاپ بیدارفر، قم1372/1413؛

(21) عزالدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران 1381؛

(22) ابوبکر محمد کلابادی، التعرف، چاپ محمد جواد شریعت، تهران،‌1371ش؛

(23) اسماعیل ابن محمد عبدالله مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، بی¬جا،1363؛

(24) ابی عبدالله الحارث ابن اسد المحاسبی،بدء من اناب الی الله؛

(25) چاپ مجدی فتحی السید، قاهره 1425/2005؛

(26) جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، مثنوی معنوی، چاپ رینولد نیکلسون، تهران1386ش؛

(27) همو، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران1362 ش؛

(28) احمد ابن عبدالرحمن ابن قدامه المقدسی، مختصر منهاج القاصدین، چاپ عبدالله اللیثی الانصاری، بیروت 1419 /1998؛

(29) مرآت العشاق، چاپ مرضیه سلیمانی، تهران1380 ش؛

(30) احمد الکمشخانوی النقشبندی، جامع الاصول فی¬الاولیاء الطرق الصوفیه، چاپ ادیب نصرالله،بیروت،1997؛

(31) عین القضاه همدانی، نامه¬های عین¬القضاه، چاپ علی¬نقی منزوی و عفیف عسیران، تهران 1380؛

همو، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران، [بی تا].

 

/ فریده محرمی/

1394/2/27 ساعت 09:15
کد : 145
دسته : اخلاق و عرفان
لینک مطلب
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز