■ نمازگزار ریشه دار است
آیتاللهالعظمی مظاهری در جلسه چهاردهم درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن»، ضمن بیان نمونههایی از آیات قرآن کریم که به مذمت انسان پرداختهاند، به تشریح معنای بیریشهبودن انسان میپردازد و نتیجه میگیرد کسی که اهل نماز و رابطه محکم با خداوند باشد، از زیانکاری و سقوط در امان و در زمره سعادتمندان خواهد بود.
«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی.
درس اخلاق در جلسات قبل، راجع به انسان در قرآن بود. آیاتی درباره مقامات معنوی و منزلت نیکوی انسان تلاوت و بیان شد که: انسان «خلیفةالله» است، «مسجود ملائکه» است، «روحالله» است، «اشرف مخلوقات» است، «قیمت» و «کرامت» دارد و لیاقت او به قدری والاست که در بین مخلوقات، فقط او «حامل امانت الهی» است.
از سوی دیگر فهمیدیم که قرآن کریم در آیاتی، انسان را مذمت کرده است. یکی از مذمتها که در ادامه بحث جلسه قبل بیان میشود، این است که میفرماید: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ؛ انسان از شتاب آفريده شده است.» (أنبیاء، ۳۷) انسان خیلی آدم عجولی است و صبر و استقامت اصلاً ندارد. حاجتی از خدا میخواهد و باید مقداری صبر کند؛ ولی صبر ندارد. همان موقع که میگوید، همان وقت هم استجابت میخواهد. پروردگار عالم اینطور نیست که جوابش را ندهد؛ اگر کسی دعا کند، حتماً در زمانی که به صلاح اوست، نتیجه میگیرد؛ اما آدم عجول همهچیز را پیش از وقت میخواهد و در همهچیز از جمله در استجابت دعا عجول است.
قرآن کریم در سوره عصر بعد از قسم میفرماید: این انسان در خسران و زیانکاری است: «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ؛ سوگند به عصر غلبه حق بر باطل كه واقعاً انسان دستخوش زيان است.» (عصر، ۱ و ۲) قسم به عصر، قسم به عصاره عالم خلقت؛ یعنی قسم به حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه) که انسان در زیانکاری است؛ یعنی مثل کسی که در آب است و آب محیط بر اوست، خسارت، زیان، بدبختی و شقاوت، محیط بر انسان است.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که بین این دو دسته آیات، چگونه جمع میشود؟ یعنی آیاتی که به تحسین انسان پرداخته و او را صاحب مقامات معنوی قلمداد میکند، با آیاتی که او را دارای صفات رذیله دانسته، مذمتش کرده، چگونه قابل جمع است؟ مفسران در اینباره صحبتها کردهاند. هرکس طوری این آیات شریف را جمع کرده؛ ولی خود قرآن شریف نیز آیات را به خوبی جمع کرده و بهترین جمعبندی، از قرآن است.
انسان متقی، عجول و ناسپاس و ظالم نیست
از نظر قرآن کریم، اگر انسان متقی باشد، اگر رابطهاش با خدا محکم شود، دیگر عجول نیست، ناسپاس نیست، ظالم نیست، بلکه همان خلیفةالله است که مسجود ملائکه و اشرف مخلوقات است، اعظم از ملک مقرب و بالاتر از خانه خداست؛ اما چنانچه انسان با شیطان رابطه برقرار کند و مؤمن و متقی نباشد، نزد خداوند متعال ذرهای ارزش ندارد.
جملهای منسوب به سید مرتضی(ره)، عالم و فقیه بزرگ اسلامی در بعضی کتب تاریخی و فقهی، در قالب شعر نقل شده که با بحث کنونی ما مرتبط است. در آن زمان، برخی افراد به حد سرقت اشکال کرده و گفتهاند: چطور دستى كه ديه آن پانصد دينار است، اگر یک ربع دينار دزدی کند، قطع میشود؟ به عبارت دیگر، ارزش دست هنگام محاسبه دیه، پانصد دينار است؛ ولی اگر همین دست مبلغی را که نسبت به پانصد دینار ناچیز است، بدزدد، بیارزش میشود و آن را میبرند؟
سؤال و اشکال را با زبان شعر چنین مطرح کردهاند: «يد بخمس مئين عسجد وديت/ ما بالها قطعت فى ربع دينار؟» سید مرتضی این شبهه را با یک بیت شعر پاسخ داده و گفته است: «عز الامانة اغلاها و ارخصها/ ذل الخيانة فافهم حكمة البارئ»؛ يعنى عزت امانت آن دست را گرانقيمت كرد و ذلت خيانت بهاى آن را کاهش داد، حکمت قانون الهی را بفهمید.
خداوند متعال انسان را بسیار باارزش و پربها آفریده و دست او اگر دست آدم باشد، معلوم است که قیمت والایی دارد؛ اما اگر دست، دست دزد، دست متجاوز و دست ظالم باشد، هیچ ارزش و قیمتی نخواهد داشت. انسان از نظر اسلام به قدری قیمت دارد که توهین به او، مثل جنگ با خداوند سبحان است. در حدیث قدسی میخوانیم: «مَن اَهانَ وَلّیاً فَقَد بارَزَنی بِالمُحارَبَه.» (الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲) اگر کسی به یک شیعه توهین کند، شخصیت او را بکوبد، مثل این است که با خدا جنگیده است؛ اما اگر همین انسان که اهانت به او به شدت مذمت شده، متجاوز، گناهکار و ظالم شد، مجازات میشود، هرچند مجازات او سبب تحقیرش در اجتماع شود؛ مثلاً به او تازیانه میزنند. قرآن کریم در آیهای میفرماید: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللَّهِ؛ به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد.» (نور، ۲)
معنای بیریشهبودن انسان
قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوعاً؛ به راستى كه انسان سخت آزمند و بیتاب خلق شده است.» (معارج، ۱۹) این انسان سبکسر و بیریشه است. بعد بیریشه بودنش را معنا میکند، میفرماید: «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ چون صدمهاى به او رسد، عجز و لابه كند و چون خيرى به او رسد، بخل ورزد.» (معارج، ۲۰ و ۲۱) برای بیان بیریشهبودن او همین مقدار بس است که اگر مصیبت کوچکی برایش پیش بیاید، جزع و فزعش بلند میشود و بیوفاییاش گل میکند. اگر هم نعمتی به او برسد، خودش را گم میکند. بعد میفرماید: «إِلاَّ الْمُصَلِّينَ؛ غير از نمازگزاران.» (معارج،۲۱) مگر نماز خوانها، آنها که با مسجد و جلسات دینی سروکار دارند، آنها که با خداوند رابطه دارند؛ اینها نه بیریشهاند، نه جزع و فزع در مصیبتها دارند و نه خودشان را در نعمتها گم میکنند؛ یعنی آدمی که با خداوند رابطه محکم دارد، ریشهدار است.
در بعضی از روایات، مؤمن به کوه که ریشه محکم و عمیق دارد، تشبیه شده است؛ یعنی همانطور که کوه با هیچ باد و باران و طوفانی تکان نمیخورد، انسان مؤمن را که توانسته با خدای خویش ارتباط محکم برقرار کند نیز همان ارتباط نگاهش میدارد. امام باقر(ع) میفرماید: «الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِهِ شَيْءٌ.» (الكافی، ج ۲، ص۲۴۱) مؤمن از كوه محكمتر است؛ زيرا از كوه ممکن است چيزى کم شود، ولى از دين مؤمن کاسته نخواهد شد.
فخر رازی در تفسیر سوره عصر، روایتی تکاندهنده نقل کرده است. میگوید: «خانمی دیوانهوار آمد خدمت پیغمبر اکرم(ص) و گفت: یا رسولالله! گناه کردم، گناه من خیلی بزرگ است. در زمانی که شوهرم مسافرت بود، مرتکب زنا شدم، بعد باردار شدم و بچه به دنیا آمد، بچه را در خمره سرکه انداختم و او مرد؛ سپس سرکهها را به مردم فروختم.
معلوم است که گناهان بزرگی مرتکب شده است. پیامبر(ص) متأثر شد و احکام گناهان وی را برایش گفت؛ اما در آخر کار جملهای فرمود و درواقع، گناهان آن زن را ریشهیابی کرد. فرمود: «ظَنَنتُ اَنَّکِ تَرَکتِ صَلاةَ العَصر.» (مفاتيحالغيب، ج ۳۲، ص ۲۷۸) من گمان میکنم تو نماز نمیخوانی؛ یعنی آن زن در اثر ترک نماز، به این رذالت افتاده است. کسی که اهل نماز باشد، نماز او را نگاه میدارد، حفظ میکند و نمیگذارد بیریشگی کند، اجازه نمیدهد در بحرانها و صحنهها فریب بخورد و مانع سقوط او میشود.
از این نظر به شما زن و مرد سفارش میکنم که فرزندان خود را طوری تربیت کنید که اهل نماز شوند، وگرنه بیچاره خواهند شد. به خانمها سفارش میکنم مواظبت کامل از نماز اول وقت داشته باشید، به مردها سفارش میکنم که از نماز در مسجد، با جماعت و سروکار داشتن با منبر و محراب غافل نشوید.
آیه شریفه «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» میفرماید: انسان بیریشه است. بیریشگیاش یک دفعه به آنجا میرسد که واقعاً حاضر است عفت خود را از دست بدهد، به اندازهای که همه خجالت بکشند و خودش افتخار کند. اگر زن بیریشه، بیعفت شد، به قدری بیحیا میشود که حاضر است کارهایی انجام دهد که حتی جوانهای عزب خجالت بکشند. بیریشگی، جزع و فزع دارد و به سرکشی منجر میشود؛ اما قرآن میفرماید: «إِلاَّ الْمُصَلِّينَ»، اگر کسی رابطه با خدایش محکم شود، نه بیریشه است و نه جزع و فزع دارد و نه وقت نعمت خودش را گم میکند؛ این جمع بین آیات است.
کدام انسانها زیانکار نیستند
خداوند در سوره عصر ابتدا میفرماید: انسان در شقاوت فرورفته است: «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ؛ سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] كه واقعاً انسان دستخوش زيان است.» (عصر،۱ و ۲) سپس فرموده است: «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ؛ جز آنان كه ايمان آوردند و به كارهاى شايسته پرداختند و يكديگر را به حق و درستى و صبر و شكيبايى توصيه و سفارش کردند.» (عصر، ۳) مگر یک طایفه که دیگر زیانکار نیستند، بلکه در سعادتند. آنها چه کسانی هستند؟ آنان که ایمان دارند و طبق ایمان عمل میکنند. این یک بال برای پرواز آنهاست و بال دیگر، امر به معروف و نهی از منکر است، نمیشود انسان بیتفاوت باشد. این دو بال باعث میشود همین انسانی که در شقاوت است، پرواز کند. به کجا میرسد؟
به قول سعدی: «رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبیند/ بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت/ اگـر ايـن درنـدهخوئى ز طبيعتت بميرد/ هـمه عمر زنده مانى به روان آدميت/ طـيران مـرغ ديـدى تـو ز پايبند شهوت/ بـه درآى تـا بـبـيـنـى طـيـران آدميت.»
اگر انسان ریشهدار باشد و در هنگام برخورداری از نعمت، خودش را گم نکند، صاحب شخصیتی والا خواهد شد و منزلت خودش را حفظ میکند؛ مثلاً نقل میکنند: در قدیم، مردم شهری نتوانستند مالیات بدهند. استاندار مجبور بود مالیاتی برای حکومت مرکزی بفرستد، از اینرو همسر استاندار پیراهنی مرواریدنشان و بسیار گرانقیمت را که به ارث برده بود، برای کمک به شوهرش تحویل او داد و بهمثابه مالیات برای مرکز فرستادند. بعد در مرکز حکومت آن پیراهن را در جلسه نشان دادند و به آن خانم آفرین گفتند و پیراهن را به او برگرداندند و مالیات آن سال را بخشیدند. وقتی پیراهن را آوردند، آن خانم گفت: من دیگر این پیراهن را نمیپوشم، برای اینکه چشمهای نامحرم به این پیراهن خیره شده است. این طرز رفتار، نشانه شخصیت آن زن و ریشهداری اوست.
در داستان حضرت ابراهیم(ع)، از قول امام صادق(ع) میخوانیم: «وقتى ابراهيم(ع) بتهاى نمروديان را شكست، آنها او را در آتش انداختند؛ ولی آتش بر او سرد و سلامت شد. سپس او را مجبور به تبعيد و ترک وطن و از بردن اموال و گوسفندان او نیز ممانعت کردند، قصد مصادره اموالش را داشتند. حضرت ابراهيم(ع) با آنها محاجه کرد و بالاخره به سختی دارایی خود را پس گرفت و از شهر خارج شد؛ اما پیش از رسیدن به مقصد، صندوقى ساخت و همسر خویش، ساره را در صندوق بر بار شتری قرار داد تا در امان بماند. آنها در بین راه به شهری رسیدند که ناچار بودند از آن عبور کنند. در دروازه شهر، مأموران حکومت که قصد داشتند از حضرت ابراهيم(ع) مالیات یا حق گمرک بگیرند، دستور دادند آن صندوق را باز کند تا محتویات آن را ببینند. حضرت ابراهيم(ع) که نمیخواست آنها به همسرش نگاه کنند، صندوق را باز نکرد. اصرار کردند، خودداری کرد، تا اینکه در برابر پافشاری آن مأموران، حضرت ابراهيم(ع) گفت: هرچه طلا و نقره بخواهید، به شما میدهم؛ ولى صندوق را باز نمیكنم. بالاخره آنها را به حضور پادشاه بردند و صندوق را باز کردند و با استعانت خداوند تعالی، شأن و احترامشان حفظ شد و با عزت فراوان از آن شهر خارج شدند. (الكافی، ج ۸، ص۳۷۱)
نکته درسآموز ماجرا این است که حضرت ابراهيم(ع) حاضر بود اموالی را که به سختی جمعآوری و با دشواری حفظ کرده و از نمرود پس گرفته بود و در غربت احتیاج داشت، از دست بدهد تا همسرش از نگاه و نظر نامحرم محفوظ بماند.
انسان ریشهدار، مثل امیرالمؤمنین(ع) میشود که حاضر نیست همه دنیا را به او بدهند تا یک گناه بکند؛ یعنی در برابر گرفتن تمام ثروت دنیا نیز به ظلم و نافرمانی خدا تن نمیدهد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ؛ به خدا قسم اگر جهان هستی را به من بدهند و بگویند به مورچهای ظلم کن و پوست جو را بیجا از دهان آن بگیر، نمیکنم.» (نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۴)
متأسفانه اما بسیاری از افراد در دنیای کنونی، بیریشهاند که نه در برابر گرفتن تمام دنیا، بلکه بیدلیل و برای تأمین ناهنجاری اخلاقی خودشان، ظلم میکنند، آدم میکشند، شهرها و خانهها را به خاک و خون میکشند و حقوق بندگان خدا را تضییع میکنند. اگر انسان با خدا رابطه نداشته باشد و دچار ضعف ایمان شود، هرچه ثروت و قدرتش بیشتر گردد، حتی هرچه بر علمش افزوده شود، بیریشهتر، بدبختتر و شقیتر خواهد شد و به جز خسارت و تباهی برای خودش، اطرافیان و جامعه، ارمغانی ندارد.