خاطرات طلبگی؛ بچرخ تا بچرخیم

■ خاطرات طلبگی؛ بچرخ تا بچرخیم

خاطرات طلبگی؛ بچرخ تا بچرخیم

 بچرخ تا بچرخیم

 اگر آستینت پر از جواب باشه، کسی هم باشی که هیچ کی از حاضر جوابیت قِسِر در نرفته باشه، حالا می خواهی وارد جایی بشی که قرار قدم به قدم و لحظه به لحظه متلک بارونت بکنند و میدانی که باید گوشه ی آستینت را محکم بگیری که از آن جوابها چیزی بیرون نریزه حتی اگر نوک زبانت هم اومد، باید با تمام تلخی ها قورتش بدی به خاطر چیزی که الان تو اینجایی؛ شما جای من چی کار می کنی؟

جلوی در هنرستان یک رهگذری گفت: سلام حاج آقا حواست باشه، حتما یا الله بگی تا چادرهاشون رو سر کنند؛ آخه اینجا دخترانه است البته از شما بعیده وارد این فضا بشی ... .

وارد حیاط شدم؛ «حاج آقا چقدر قشنگه، ایشاالله مبارکش باد ...» اولین متلک دسته جمعی بود که شنیدم.

حیاط مدرسه به شکل L بر عکسه؛ پایین إل را رد کردم رسیدم به فضای باز حیاط، گعده های دانش آموزی به چشم می خورد و هر گروهی برای خودش متن و شعر را آماده کرده بودند برای استقبال از امام جماعتشون ...

درست روبروی در ورودی، حدود ده نفری دور هم نشسته بود که یکی از دخترا گفت: بچه ها حاج آقا ... و با شمارش یک دو سه بچه ها موج مکزیکی رفتند ...

سلام نداده انتظار جواب سلام داشتند؛ یکی از آنور داد میزنه: حاج آقا جواب سلام واجبه؛ آرام گفتم: سلام علیکم؛ بچه ها نمازخانه منتظرتون هستم.

یکی بلند گفت: حاج آقا تقلب الله.

سریع یه دختری گفت: ... اِ . اِ ستاره زشته به خدا، گناه داره حاج آقاست اذیتش نکنید.

تنها چیزی که به من آرامش می داد و نمیذاشت آستینم باز بشه، توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و ذکر یا زهرا یا زهرایی که بر لبم بود.

یکی داد زد بچه ها حاجی ما رو؛ ماشاالله چه ست کرده، بابا خوشتیپ.

دانش آموزی اومد جلو و گفت: حاجی چه خبر؟ چیکار کنیم ما را بی خیال بشی؟ بابا ما هدایت بشو نیستیم؛ بزرگتر از شما کاری نتونستند بکنند؛ یا برمی گردی میری یا اینکه بچرخ تا بچرخیم!!!

با یک تبسم ریزی گفتم: خواستی بچرخی به سمت نمازخانه هم بچرخ؛ نمازخانه می بینمتون.

هر یک متلک بچه ها، به من می گفت حاجی کارِت خیلی سخته!!!

صدای اذان از بلندگوی مدرسه به گوش می رسید؛ رفتم نمازخانه ... حدود نصف حیاط برای شرکت در نماز جماعت به نمازخانه آمده بودند حتی آن دختر خانمی که قرار بود بچرخه؛ چرخیده بود و اومده بود نماز ...

خدا را شکر که طلبه شدم

خاطره از: حجت‌الاسلام محمد قهرمانی خشنود

خبرگزاری حوزه

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 410 کلمه
1402/10/20 ساعت 11:44
کد : 3551
دسته : داستان‌های نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
خاطرات طلبگی
نماز جماعت
تبلیغ دانش آموزی
حجت الاسلام محمد قهرمانی خشنود
مرکز تخصصی نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز