تأثیر نماز در زندان

■ تأثیر نماز در زندان

تأثیر نماز در زندان

خدای را شاکرم که در سنین‌ جوانی‌ سرنوشتم‌ را‌ طوری رقم زد تا به زندان، این‌ دانشگاه عـظیم انـسان‌سازی و بـهترین و امن‌ترین مکان برای تأمل بر‌ گذشته بیایم تا به مطالب بسیار مهم و حیاتی و از همه مهم‌تر خودشناسی دسـت‌ یابم. من در سال 1362‌ در شهر‌ همدان در خانواده‌ای که پایه‌های‌ اخلاقی و اعتقادی آن سست و لرزان بود چشم‌ به دیده ایـن دنیای فانی گشودم، نامم را عـلی‌ نهادند، هفت سـال در عالم کودکی سیر کردم‌ بدون آن‌که بفهمم در اطرافم چه‌ می‌گذرد. وقتی به خود آمدم و اطرافم را دیدم و شناختم‌ با فقر شدید فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی و تفاهمی بین پدر و مادرم رو به ‌رو شدم و به‌ خاطر همین فقر تا پنجم ابتدایی بیشتر نتوانستم‌ درس بـخوانم. من دارای دو‌ خواهر‌ و یک برادر کوچکتر از خود بودم، پدرم کارمندی ساده و زحمت‌کش و مؤمن بود و مادرم بالعکس، تمام‌ درآمد و حقوق پدر که با هزاران زحمت و خون‌ و جگر خوردن و قناعت به دست‌ می‌آمد، هزینه‌ آرایش و خرید لباس‌های مد روز و خوشگذرانی‌هایش می‌شد، و نـصیحت‌ها و تـدکرات پدر نیز بی‌حاصل بود؛ چون در منزل‌ ما زن ‌سالاری به تمام معنا حاکم بود و در این‌ محیط زن‌ سالاری که سوغات نسل‌ مادرم‌ بود عاقبت با جدایی والدینم به سرانجام رسید. من و سایر برادر و خواهرانم زمانی که نیاز بـه‌ سایبانی پدر و مـادر داشتیم تا از آسیب‌های‌ اجتماعی در امان باشیم، در راهروهای‌ دادسراها دنبال پدر‌ و مادرمان‌ از این شعبه به‌ آن شعبه‌ و از‌ امروز به فردا ارجاع می‌شدیم تا پس از یک سال مادرم به آرزوی خود رسید و از پدر جدا شد. مادرم عشق به هـمسر‌ و فـرزندانش‌ را‌ در بستر ظاهر و مادیات می‌دید و دغدغه‌هایی ان‌ را‌ با کفه‌های ترازو و اسکناس‌های کاغذی حل و فصل می‌کرد، مادرم عشق را در آرایش و منتظر رسیدن‌ اتومبیل مدل بالای آقای‌"X"که‌ آنی‌ شکل‌ می‌گیرد‌ و همیشه در حال تکرار است می‌دید. اما پدر مـهربانم عـشق‌ را زمـینی می‌نگاشت و می‌گفت اگر عشق زمـینی، بطنی آسـمانی و ذاتـی داشته باشد، پلی می‌شود برای رسیدن‌ به عشق حقیقی و خدایی، چرا که‌ دو‌ دلداده‌ زمینی‌ با سادگی و صداقت بذر محبت را در دل‌ یکدیگر می‌نشانند و آنقدر‌ در مقابل هم‌ خودگذشتگی و محبت و مـهربانی نـشان‌ می‌دهند کـه درنهایت، صفات پاک الهی در وجودشان متجلی می‌شد، آن‌وقت دیگر عاشق‌ و معشوق‌ مـعنا نـدارد؛چراکه عاشق‌ همان معشوق و معشوق همان عاشق‌ می‌شود، حالا یا به وصال یکدیگر‌ می‌رسند یا‌ فراق‌ می‌ماند و بس.......درهرحال اگر دستی از آن دور دست‌ها یاری‌شان کند شاید این دریـافت نـورانی بـالای سرشان‌ خواهد‌ بود و‌ چنین است که عشق زمینی می‌تواند سـپر و پلی باشد برای رسیدن به امن آزادی‌ و در این‌ آزادی است که بودن معنا می‌گیرد، خانواده‌ ما به خاطر بلندپروازی و عشق‌های خیالی‌ و‌ رویـایی‌ مـادر‌ از هـم فروپاشید.بزرگ‌ترین و شدیدترین ضربه دومی را که در آستانه جوانی‌ متحمل شدم و برای‌ تسلای‌ روح و روانـم بـود به‌ تقلید از دوستان به دور از چشم پدر به‌ سیگار روی‌ آوردم‌ پس از گذشت مدتی فکر می‌کردم‌ برای خودم کسی شده‌ام و به تـشویق دوسـتانم‌ برای اولیـن بار‌ حشیش‌ را تجربه کردم و همچون مادر در رویای خود ستیز می‌کردم. زمانی به خـودم‌ آمـدم‌ کـه‌ میزان مصرف موادم‌ بالا رفته بود و به‌تبع آن نیاز بیشتری به پول‌ داشتم اوایل از جیب‌ پدرم‌ سـرقت‌ مـی‌کردم و گاها نـیز از مادرم می‌گرفتم؛اما وقتی اعتیادم‌ بالا گرفت دیگر این پول‌های‌ اندک‌ جواب‌ خواسته‌هایم را نمی‌داد.بنابه توصیه‌ دوستان، به سرقت ضـبط صـوت اتومبیل‌ها روی آوردیم؛من فقط نگهبانی می‌دادم و سایر دوستان کار باز‌ کردن‌ ضبط صوت را انجام‌ می‌دادند کـه در یـکی از هـمین سرقت‌ها توسط مال‌باخته مورد شناسایی‌ واقع شدیم و پیرو آن همگی دستگیر شدیم. برای‌ اولین‌ بار بازداشتگاه‌ را دیدم و فـهمیدم چـه نعمتی را‌ از دست‌ داده‌ام که پس از اجرای تشریفات‌ قانونی راه اتهام فرار از خدمت و سرقت‌ مجموعا‌ به‌ یک سـال حـبس مـحکوم شدم‌ و به‌ ندامتگاه معرفی‌ گردیدم.در‌ زندان‌ افراد مختلف با جرایم متفاوت از سرهنگ‌ تا‌ سرباز از کارفرما تا کـارگر، از بـازاری تا دست‌فروش، از دبیر تا دانش‌آموز، از قاچاقچی تا‌ مصرف‌کننده‌ از‌ سارق تا مال‌خر از قـاتل تـا‌ جـیب‌بر همه و همه‌ در‌ کنار‌ هم بودند؛ در میان این گروه‌ها‌ شخصی‌ به‌ نام آقا رضا که از نظر برخورد و شـخصیت و صـحبت بـا سایرین تفاوت‌های مشهودی‌ داشت‌ و جزء مددجویان نمازخوان بود و در کلاس‌های‌ واحد‌ فرهنگی شرکت مـی‌کرد، در‌ ایـنجا‌ بود که من با نماز آشنا‌ شدم‌ و با تشویقات‌ مسئول محترم واحد فرهنگی بند نظامیان‌ نماز را به‌طور کامل فراگرفتم، من کـه بـارها‌ و بارها‌ می‌گفتم کاش هیچ بارانی رد پای‌ کودکی‌ام‌ را‌ پاک نمی‌کرد، کاش‌ هیچ‌ خنده‌ای‌ گریه‌ معصوم نوجوانی‌ام را پاک‌ نـمی‌کرد، کاش هیچ نوازشی جای سیلی‌های پدر را نمی‌گرفت، کاش هیچ لبـاس کـهنه و شـلوار کوتاهی بزک‌ شدنم را‌ نشان‌ نمی‌داد، کاش‌ مادرم هنگام صدور رأی طـلاق لحـظه‌ای‌ نگاه‌ اشک‌هایم‌ می‌کرد، کاش‌ هیچ‌ ساعتی‌ گذشت‌ سریع زمان را‌ نشان‌ نمی‌داد، کاش هنوز هم‌ منتظر آبنبات بابا بـودم، کاش هـنوز هم منتظر لالایی مادر بودم و ای کـاش....حالا تـبدیل‌ به فردی‌ شـده‌ بـودم‌ کـه نماز اول وقتم ترک‌ نمی‌شد، آری مسئول محترم‌ واحـد‌ فـرهنگی‌ بود‌ که‌ شعر‌ نماز‌ را برایم معنا کرد و دلم را روشن‌تر از آیینه نود.حاج آقا را می‌گویم، ایشان امـن‌ترین پنـاهگاه در این دانشگاه بود، او روح عشق به خـالق را بر من دمید‌ و احـساس‌ جاودان بـودن را به من آموخت، به من آمـوخت‌ که هـمچون پدر مهربانم مؤمن و باتقوا باشم. امشب شب جمعه است، امشب به تصویر خود شبیه نیستم و برگه‌ها از مـشاهده‌ام سـر باز می‌زنند، گویی که‌ هیچ‌ به آیـینه‌ها خـیره شـده‌ است و لطافت معانی را بـی‌خشونت الفـاظ می بینم، آه چقدر نیازمند سـجاده‌ام و ایـن‌ مژگان بی‌شکیب چه بی‌قرارانه با اشک‌های‌ مسافر غریب وداع می‌کند و امشب، اشکم به‌ جامه شقایق درآمده‌ است‌ و...، برای‌ اولین بـار نـماز شب می‌خوانم سر بر سجاده‌ای‌ که مـهر آن از تـربت پاک آقا ابـا عـبد اللّه‌ الحسین(علیه السلام) است گذاشته‌ام و اشک از دیـدگانم جاری‌ است، برای‌ پدرم دعا می‌کنم و از خدا‌ می‌ خواهم در همه حال‌ سلامت باشد و برای مادر دعا می‌کنم که‌ خداوند راه بـازگشت را بـه او نشان دهد؛ همان‌طوری که زمینه خودشناسی، خالق‌ شناسی و نـمازشناسی را‌ بـر‌ مـن ارزانـی فـرموده، الان ناجوانمردانه‌ آخرین‌ شـعله عـشق در یخبندان تیرگی‌ها خاموش می‌شود و زمان‌ زمان عشق‌های ابتر است، زمان بیهوده‌ پیمودن جاده‌های بی‌سرانجام عصر، عصر حیرت اسـت و پریـشانی عصر جنبش‌های‌ بی‌حاصل خوشبختی از بعد عبادت؛و خواندن‌ نماز، شعله‌ای از‌ ایـمان‌ اسـت، شعله‌ای از صـداقت و پارسـایی کـه فـریاد می‌زند زندگی‌ کنید، زندگی برا یاو، عبادت برای او تا رسیدن‌ به او.اینک با هدف امید، رستگاری، عصر عصر عشق‌بازی است در ایمان، عشق به‌ محبوب‌ترین معشوق جهان، عشق به‌ عاشقمان است.آری، من امشب عاشق‌ شده‌ام و این‌ بزرگترین درسی‌ بود که مـن از زندان و از تأثیر نماز در زندان گرفتم و خود را از بردگی رهانیده و به بندگی رسانده‌ام، اکنون‌ تصمیم دارم پس از آزادی از زندان با پدرم‌ نماز عشق‌ پدر‌ و فرزندی را بخوانم.ان شاء الله

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 1482 کلمه
ناشر : «مجله دادرسی » بهمن و اسفند 1383 - شماره 48 (نور مگز)
1395/6/17 ساعت 10:07
کد : 1569
دسته : آثار تربیتی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
زندان و زندانیان
تأثیر نماز در زندان
نماز در ندامتگاه
تاثیر نماز در کاهش بزهکاری
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز