نقش و کارکردهاي نماز در جنبش هاي اصلاح اجتماعي

■ نقش و کارکردهاي نماز در جنبش هاي اصلاح اجتماعي

نقش و کارکردهاي نماز در جنبش هاي اصلاح اجتماعي

نقش و کارکردهاي نماز در جنبش هاي اصلاح اجتماعي

جناب آقاي اکبر دوايي (دانشجوي کارشناسي ارشد فلسفه و کلام اسلامي )

مقدمه

نظام جمهوري اسلامي بر پايه هاي اسلام بنا شده است و گرچه بطور مطلوب شئون آن اسلامي نيست ولي در جهت پياده نمودن اسلام به طور کامل و زمينه سازي بروز جامعه مطلوب اسلامي همواره در حرکت است. يکي از آفات بزرگي که نظام جمهوري اسلامي را تهديد مي کند درجا زدن و روزمرگي است که فساد مي آورد لذا حرکت اصلاحي رو به جلو لازمه اين نظام است. 

امروز که نواي دلنشين اصلاحات جاي جاي کشور را عطرآگين نموده است لازم است که اين حرکت را بطور اصولي و بر اساس موازين اسلامي (که روح فرهنگ ماست) دنبال نمائيم که خداي ناکرده شيريني آن به تلخي مبدل نشود. در اين مسير لازم است تا طي بازشناسي نظام تئوريک مورد نظر در اصلاحات از منظر اسلام، نظام عملياتي متناسب با آن را نيز طراحي نموده و در مجموع راهبرد اصطلاحات را در مسير اهداف انقلاب اسلامي با سرعت بيشتري پيش بريم. البته در اين راه بايد موانع حرکت اصلاحي و همچنين آفات آن را نيز شناخت؛ لذا در اين مقاله بر آنيم تا ابتدا يک بازشناسي کلي در باب اصلاحات در نظام توحيدي اسلام داشته باشيم به تبع آن مهم ترين آسيب آن را نيز مدنظر قرار دهيم که همانا خطر التقاط و دستاويز قرار دادن اصلاحات توسط مدعيان دروغين آن است؛ توضيح اينکه اگر در گذشته خطر التقاط و امتزاج کمونيست با اسلام بود، اکنون خطر جدي که جامعه اسلامي ما را تهديد مي کند خطر التقاط با مباني ليبراليستي غرب است که نمودهايي از آن هم در اين مقاله اشاره شده است. 

در بخش دوم مقاله، که قسمت اعظم آن را نيز تشکيل مي دهد به نقش عبوديت و مظهر کامل آن يعني نماز در حرکت اصلاحي اسلامي اشاره شده، مروري گذرا بر افکار امام راحل (ره)، شهيد مطهري، مقام معظم رهبري و شهيد بهشتي در 2 بخش کارکردهاي نظري و عملي نماز در راهبرد اصلاحي توجه شده است و در انتها نيز به دو نکته ضروري اشاره شده است اول اينکه: کدام نماز آثار اصلاحي مذکور را داراست و دومين نکته، پاسخ به شبهه اي است در اين باب که منافقين نيز نماز مي گذارند ولي چرا افسادگرند. به اميدي قبولي اين اثر ناچيز در پيشگاه الهي.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«... الم يوخذ عليهم ميثاق الکتاب ان لايقولوا علي الله الا الحق و درسوا ما فيه و الدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون و الذين يمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع اجر المصلحين.»[1] .

[1] اعراف / 169 و 170.

کلیاتی در مبانی اصلاحات

معناي عام واژه «اصلاح اجتماعي» و نقش و اهميت جهت گيري آگاهانه در حرکت اصلاحي

به طور کلي اصلاح، يک تغيير و حرکت است، حرکتي رو به تکامل؛ اصلاحات، حرکتي است تدريجي از بستر وضع موجود در جهت وضعيت مطلوب و جهت گيري هر حرکت اصلاحي بستگي به مکتبي دارد که متکفل ترسيم وضعيت مطلوب يک جامعه است.

بنابراين تعريف خاص اصلاحات به خصوص جهت گيري اصلاحات بر اساس مکاتب فکري- اجتماعي مختلف، متفاوت است. به طوري که گاه ممکن است اصلاح در يک مکتب، افساد باشد در مکتب ديگر و اين در صورتي است که جهت گيري آن دو مکتب با هم متناقض باشد.

پس عاقلانه نيست که براي رسيدن به اهداف يک مکتب (دچار التقاط شده) از برنامه اصلاحي مکتبي ديگر استفاده نمود و چه زيباست اين تعبير امام معصوم که:

«العامل بلابصيرة کالسائر في غير الطريق لايزيده سرعة السير الابعدا.»

بنابراين روايت، کسي که بدون بصيرت و آگاهي لازم (شناخت جهت گيري صحيح) قصد حرکت اصلاحي داشته باشد، هر چه حرکتش سريع تر مي شود، از اهدافش دورتر مي افتد.

و چه زيباتر است افشاي چهره نفاق مدعيان اصلاح در قرآن که مي فرمايد:

«و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لايشعرون.»[1] .

پس حرکت اصلاحي، حرکتي است آگاهانه و تکاملي از بستر وضع موجود در جهت مطلوب.

 

[1] بقره / 11 و 12.

ارکان راهبرد «اصلاح اجتماعي» مطلوب

هر راهبرد اصلاحي براي توفيق خود به دو عامل نيازمند است:

الف) به لحاظ نظري بايد مبناي تئوريک قوي داشته باشد که اولا در کليات از ناحيه عقل و منطق قابل اثبات باشد، ثانيا در جزئيات توانايي توجيه و کنترل مراحل مختلف حرکت را دارا باشد.

ب) به لحاظ عملي بايد در درون خود قواي محرکه لازم براي حرکت دادن اجتماع از وضع موجود تا سرمنزل مقصود را پيش بيني کرده باشد.

بنابراين حرکت اصلاحي بايد مبتني بر مکتبي باشد که اين دو عامل (نظري و عملي) را به بهترين وجه تأمين نمايد.

راهبرد توحيدي اسلام؛ متکامل ترين راهبرد «اصلاح اجتماعي»

از آنجايي که زيربناي يک مکتب، جهان بيني آن است، شهيد مطهري ابتدا معيارهاي خوبي يک جهان بيني را چنين بيان مي کند: «قابل اثبات و استدلال بودن، معنا دادن به زندگي (پرهيز از پوچ گرايي)، آرمان ساز و شوق انگيز و آرزو خير بودن، داراي قدرت تقدس بخشيدن به هدف هاي انساني و اجتماعي (ضمانت اجرايي)، تعهدآور و مسؤوليت ساز بودن.»[1] .

سپس بر آن مبنا، جهان بيني توحيدي اسلام را چنين توصيف مي نمايد:

«جهان بيني توحيدي، تمامي خصلت هاي يک جهان بيني خوب را داراست.»[2] .

و «جهان بيني اسلامي، جهان بيني توحيدي است. توحيد در اسلام به خالص ترين شکل و پاک ترين طرز بيان شده است... از نظر جهان بيني توحيدي اسلامي، جهان يک آفريده است و با عنايت و مشيت الهي نگهداري مي شود... اراده و مشيت الهي به صورت «سنت» يعني به صورت قانون و اصل کلي، در جهان جريان دارد. سنت هاي الهي تغيير نمي کند و آنچه تغيير مي کند بر اساس سنت هاي الهي است. خوبي و بدي دنيا براي انسان بستگي دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل او. نيکي و بدي کارها، گذشته از آنکه در جهان ديگر به صورت پاداش يا کيفر به انسان باز مي گردد، در همين جهان نيز خالي از عکس العمل نيست. تدريج و تکامل، قانون الهي و سنت الهي است. جهان گاهواره تکامل انسان است.»[3] .

پس بنابر جهان بيني توحيدي اسلام، انسان بايد در مسير سنن الهي به اصلاح و تکامل خويش در ابعاد فردي و اجتماعي اهتمام ورزد.

[1] مجموعه آثار- جلد 2- صفحه 82 (با تلخيص).

[2] همان- صفحه 83 و 84.

[3] همان- صفحه 85.

جهان بيني ماترياليستي و نظام اجتماعي ليبراليسم زيربناي «اصلاح اجتماعي» در غرب

در مقابل جهان بيني توحيدي اسلام که شهيد مطهري از آن به عنوان نظريه رئاليستي[1]  تعبير مي کند، دو نظريه عمده ديگر وجود دارد که يکي ماترياليستي و ديگري ايده آليستي است[2]  که در اين بين جهان بيني مبتني بر ماترياليسم حرف اول را در جهان غرب مي زند.

جهان بيني ماترياليسم مبتني بر اصالت ماده و شناخت حسي جهان است که شاخه هاي مختلف آن عبارتند از:

انسان شناسي اومانيستي، جامعه شناسي مبتني بر ليبراليسم (اصالت آزادي فرد) و سکولاريسم (جدايي دين از امور دنيوي، و فردي و دروني کردن دين) و سياست مبتني بر دموکراسي و اقتصاد کاپيتاليسم (سرمايه داري)و...

گرايش غرب به ماترياليسم در نظر شهيد مطهري ناشي از عوامل مختلفي است از قبيل:

نارسايي مفاهيم ديني کليسا، خشونت هاي کليسا، نارسايي مفاهيم فلسفي غرب (به خصوص در فلسفه هگل)، نارسايي مفاهيم اجتماعي و سياسي، اظهار نظرهاي غير تخصصي، محيط اخلاقي و اجتماعي، نامساعد و...[3]

[1] همان- صفحه 110.

[2] همان- صفحه 107 تا 117.

[3] علل گرايش به ماديگري- فهرست (با تلخيص).

اختلاف نظام اجتماعي در اسلام و ليبراليسم

الف) اختلاف تئوريک:

صرف نظر از تشريح عوامل گرايش به ماديگري در غرب بايد اجمالا در نظر داشت:

به اعتراف متفکرين غربي جهان بيني ماترياليستي و سامان ليبراليسم مخالف فطرت انساني- الهي (و در نتيجه مخالف جهان بيني توحيدي) است. و اگر فطرت را رويکردي حق گرايانه (حنيف) به دين بدانيم (که مي دانيم)، آن بينش، مخالف اين دين توحيدي است. لذا در تعابير متفکرين غربي نوعي سعي در گريز از فطرت بلکه نفي و طرد آن را مشاهده مي کنيم. 

به راستي چرا متفکريني ليبرال چون آيزايا برلين، اوليور وندل هولمز، فردريش ا.هايک و... معتقدند حق گرايي فطري به عنوان «خصيصه ي انسان هاي وحشي و غيرمتمدن»[1] ، «نياز متافيزيکي درمان ناپذير و ريشه دار»[2] ، «حسادتي آرماني شده»[3]  «ويران کننده آرمان هاي بنيادين آزادي و ارزش فرد»[4]  و «تهي کننده زندگي از معنا»[5]  است و در نهايت بينش فطري «در برخورد با تحولات انساني غيرقابل پيش بيني يا پيش بيني نشده، دچار قيد و بند مي شود.»[6] .

اينها همه خبر از تنافي فطرت انساني و جهان بيني توحيدي اسلام با نظام ليبراليستي مي دهد. نکته جالب اينکه نفي و طرد فطرت انساني بعضا با اين اعتراف متفکرين غربي همراه بوده که:

«وحدت گرايي و ايمان به معيارهاي واحد، هميشه منبع مهم رضايت فکري و عاطفي بوده است.»[7]  و «نظريه يگانگي فطرت انساني از قبول عام برخوردار است.»[8]  و... 

و شايد بروز کامل تنافي مباني تئوريک نظام فطري و توحيدي با نظام شرک آميز ليبراليسم را در اين فراز بتوان يافت: «اين فرض که همه ارزش ها را مي توان با معياري واحد اندازه گيري کرد و طي يک بازبيني، برترين آنها را مشخص ساخت با اين اعتقاد و معرفت ما که مي گوئيم انسان ها فاعلاني آزادند منافات دارد.»[9] .

اين بيان، نشان دهنده آن است که علل گرايش به ماترياليسم و ليبراليسم در غرب بيشتر جنبه رواني - اجتماعي داشته تا حرکتي مستدل و منطقي، و پشتوانه اصلي آن، سلب سنت بوده نه اثبات خود.

به علاوه اينکه سيستم هاي غالب فلسفي در غرب و به تبع نظامات تئوريک سياسي- اجتماعي آن سامان بر اساس قالب هاي پيش ساخته و تقسيمات انتزاعي، قبايي از پيش دوخته براي نظامات ديگر در نظر گرفته، به داوري درباره آنها مي پردازند و طبيعي است که نظام فکري- اجتماعي اسلام را هم بدين گونه نظر کرده، نسبت بدان داوري نمايند. شهيد مطهري در اين باب چنين بيان مي کند:

«فلسفه مادي واقعا فلسفه نيست و هر فردي که عميقا فلسفه الهي را درک کند و بفهمد، تمام تفکرات و انديشه هاي مادي را نقش بر آب مي بيند... فلسفه ي مادي فلسفه ي کسي است که فلسفه نمي داند.»[10] .

ايشان در ادامه با بيان اختلاف فلسفه الهي و مادي در نحوه طرح مطالب خود، راز و رمز تقسيم بندي و طرح مطالب را به شيوه اي خاص در فلسفه مادي چنين بيان مي کند:

«... راز و رمز اين گونه طرح کردن ها از طرف ماديين بر من روشن شد. آن راز چه بود؟ يک چيز، يک چيز بسيار ساده؛ ضعف منطق ماديين و ترس آنها از مواجهه با مسائل در چهره اصلي. ماديين کاملا احساس کرده اند که اگر مسائل را به صورت اصلي و صحيح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانال هاي انحرافي ايجاد مي کنند و مغالطه به کار مي برند.»[11] .

و چه زيبا قرآن کريم رويگرداني از فطرت الهي- انساني و دين حقيقي فطري را توصيف کرده است که: «من الذين فرقوا دينهم و کانوا شيعا کل حزب بما لديهم فرحون»[12] .

يعني با از دست دادن معيار واحد فطري، چيزي جز تکثر نفساني باقي نمي ماند. «فماذا بعد الحق الا الضلال»[13] .

به عبارت ديگر، جنبش اصلاحي غرب پس از رنسانس در بعد اجتماعي خود بيشتر ماهيتي پوپوليستي داشته است؛ پرپوليسم اصطلاحي است که ليبرال هاي غربي به صورت برچسب به هر که مخالف پلوراليسم (مبناي تفکر و عمل در جوامع مادي گرا) است، مي زنند ولي جنبش هاي اجتماعي ليبراليستي و جنبش هاي سياسي دموکراتيک در بستر پوپوليسم توان رشد دارند، همان گونه که نظام هاي فاشيستي و بناپارتيستي و... 

توضيح اينکه: پوپوليسم در فرهنگ سياسي غرب به معناي بستري اجتماعي است که منشأ پيدايش نظام هاي سلطه گري چون نازيسم و بناپارتيسم و غيره مي باشد؛ زماني که در کشوري به دلايل مختلف از جمله فقر، جنگ و... عقلانيت مردم کاسته شده و به احساسات روي آورند، افرادي فرصت طلب از اين زمينه مساعد سوء استفاده نموده و با طرح مباحث بي اساس و احساسي مثل تبعيض نژادي به قدرت مي رسند، اين بستر و زمينه اجتماعي را پوپوليسم گويند.

حال با توجه به اينکه رنسانس محصول خشونت کليسا و نارسايي مفاهيم ديني، فلسفي و اجتماعي- سياسي غرب مي باشد، بستر مناسب براي رشد جنبش هاي اجتماعي پس از رنسانس جز نفي کليسا و مفاهيم ديني نيست و به جاي بنا نهادن بنياني منطقي و صحيح، فلسفه مادي را که شهيد مطهري آن را «فلسفه نمي داند»[14]  بنيان نهادند؛ آن هم «با روش سراسر تبليغي»[15]  به تعبير اين متفکر شهيد.

در صفحات بعد پيرامون يکي از نتايج اقامه نماز که «يگانگي فطري جامعه انساني در مسير تعالي الهي» است و تفاوت آن با پوپوليسم مطالبي را عنوان مي کنيم. 

ب) اختلاف در نظام هاي عملياتي (سيستم هدايت اجتماعي):

يک حرکت اصلاحي موفق علاوه بر استحکام تئوريک بايد به لحاظ عملي و اجرايي، توانايي و استعداد ايجاد حرکت لازم و مداوم براي رسيدن به مطلوب را در خود ذخيره داشته باشد تا با استفاده از فرصت ها ظرفيت هاي بالقوه را به فعليت رساند. توانايي ها و استعدادهاي نهفته در مکتبي که زيربناي حرکت اصلاحي مي باشد، در چارچوب نظام هاي عملياتي تعريف مي شود و نظام هاي عملياتي متکفل برنامه ريزي جهت هدايت اجتماعي در راستاي مبناي تئوريک مي باشند.

در جهان بيني توحيدي اسلام که مبناي تئوريک آن بر اصل فطرت توحيد استوار است، بايد نظام هدايت اجتماعي آن نيز وحدت گرا، عام و شامل، مساوات طلب و عادلانه و بر محور شايسته سالاري در نظام پاداش و جزا باشد و نهادهاي حرکت دهنده اصلاحات نيز بايد عمومي باشند و اين برخلاف نظام هاي ليبراليستي غربي است که بر اساس مبناي تئوريک خود (اصالت تکثير و نسبيت در اعتقادات عمومي[16] ، در عمل نيز نظام هدايت اجتماعي اي را ترسيم مي کنند که بتواند آزادي فردي و تکثر را در ابعاد و شؤون مختلف جامعه نهادينه سازد و با اصل قرار دادن اختلاف افراد، برابري و مساوات را به حداقل برساند[17]  و عدم امکان شايسته سالاري را در نظام پاداش و جزا اذعان نمايد[18]  و تا حد امکان تمرکززدايي از قدرت سياسي نمايد[19]  و عدالت توزيعي[20]  و هماهنگي کامل انسان ها با هم[21]  را عملي ندانسته و اصل را بر رقابت دائم اقتصادي- سياسي قرار دهد و...

شهيد مطهري سعادت فرد و جامعه را رسيدن به يگانگي در پرتو حق پرستي مي داند و تشتت و سرگراني و بي جهتي را آفات فردي و اجتماعي اي مي داند که در پرتو تکثر ناشي از نظام شرک به وجود آمده است. ايشان در اين مورد چنين مي نويسد: «توحيد عملي- اعم از توحيد عملي فردي و توحيد عملي اجتماعي- عبارت است از يگانه شدن فرد در جهت يگانه پرستي خدا و نفي هرگونه پرستش قبلي از قبيل: هواپرستي، پول پرستي، جاه پرستي و غيره، و يگانه شدن جامعه در جهت يگانه پرستي حق از طريق نفي طاغوت ها و تبعيض ها و بي عدالتي ها. فرد و جامعه تا به يگانگي نرسد به سعادت نايل نمي گردد و جز در پرتو حق پرستي به يگانگي نمي رسد.»[22] .

در مقابل، جهان بيني مادي گراي غربي با پيش فرض قرار دادن آزادي مطلق براي فرد است که تمام نظامات اجتماعي- سياسي خود را تعريف مي نمايد و تنها محدوده ي آزادي را قراردادهايي اجتماعي مي داند که بر مبناي آن آزادي يک فرد، به آزادي هاي ديگر صدمه نرساند. و البته سوء استفاده از دين مسيحيت هم براي توجيه قدرت و سلطه انسان ها بر يکديگر بهانه اي شده تا هرگونه تفکر حق محور در غرب طرد شود. شهيد مطهري يکي از علل گرايش به ماديگري را در غرب سوء استفاده حکومت هاي استبدادي از مسأله خدا در توجيه قدرت و استبداد خود و محدود کردن آزادي مردم مي داند.[23] .

به هر حال با اصل قرار گرفتن آزادي فردي انسان و اصالت تفاوت شخصيت افراد در بستر فرهنگ غرب، انديشه پلوراليسم اجتماعي در تمام شؤون جامعه سرايت يافته و جوامع غربي را دچار محذوراتي اساسي از اين بابت نموده است. 

البته تحليل کامل دو نظام اجتماعي اسلام و ليبراليسم و تبيين اختلافات اين دو نظام فکري در ابعاد معرفت شناختي، هستي شناختي، انسان شناختي و جامعه شناختي و شئون اخلاقي، حقوقي و سياسي و اقتصادي مجال وسيع تر و اطلاعات عميق تري مي طلبد.

بنابراين بر پايه مطالب پيش گفته به اين نتيجه مي رسيم که هر گونه حرکت اصلاحي در جامعه اسلامي ايران بايد به لحاظ تئوريک و نظام عملياتي منطبق با فرهنگ اسلامي حاکم بر کشور باشد. در بخش بعد به بررسي مهمترين آسيب تهديدکننده ي حرکت هاي اصلاحي مي پردازيم.

[1] ليبراليسم و منتقدان آن- صفحه 55.

[2] همان.

[3] همان- صفحه 133.

[4] به نقل از ليبراليسم و منتقدان آن- صفحه 135 (Williams, Free and Unequal, P.152).

[5] همان.

[6] همان- صفحه 53- مقاله دو «مفهوم آزادي»- آيزايا برلين.

[7] همان.

[8] همان- صفحه 135- مقاله «برابري، ارزش، شايستگي» فريدريش، ا.هايک.

[9] همان- صفحه 53- مقاله «دو مفهوم آزادي»- آيزايا برلين.

[10] علل گرايش به ماديگري- صفحه 11.

[11] همان- صفحه 13.

[12] روم / 32.

[13] يونس / 32.

[14] علل گرايش به ماديگري- صفحه 13.

[15] همان- صفحه 14.

[16] ليبراليسم و منتقدان آن- مقاله «دو مفهوم آزادي» صفحه 53 تا 55 و مقاله برابري...» صفحه 135.

[17] همان- مقاله «برابري...» صفحه 133 تا 136.

[18] همان- صفحه 150 تا 155.

[19] برگزيدگان و جامعه- صفحه 137.

[20] ليبراليسم و منتقدان آن- مقاله «برابري...» صفحه 155 و 156.

[21] همان- مقاله «دو مفهوم آزادي»- صفحه 54.

[22] مجموعه آثار- جلد 2- صفحه 116 و 117.

[23] علل گرايش به ماديگري- صفحه 158 و 159.

التقاط؛ خطرناک ترين آسيب مربوط به جنبش هاي اصلاح اجتماعي

آفاتي که مي تواند جنبش هاي اصلاحي را تهديد نمايد در سه ناحيه تئوريک، عملي و نظارتي رخ مي نمايد که به طور اجمال آسيب هاي تئوريک مي تواند شامل عدم توان نظري (نقص تئوريک)، التقاط و تحجر و ضعف برنامه ريزي (بي توجهي به بستر وضع موجود، عدم تشخيص صحيح اهداف، اولويت بندي غير صحيح و...) باشد.

آسيب هايي که جنبش هاي اجتماعي در ميدان عمل با آن مواجهند مواردي است از قبيل: منافات عملکرد با نظريه اصلاحي، عدم توانايي جنبش در ايجاد تحرک اجتماعي، ايجاد موانع يا نبود مقتضيات در حرکت اصلاحي، تندروي ها، کندروي ها، جهش نامعقول يا انجام مراحل زائد در برنامه ي اصلاحي و... آسيب هاي مربوط به بعد نظارتي در ابعاد نظري و عملي مي تواند از قبيل: نداشتن معيار کنترل مراحل حرکت اصلاحي، عدم حساسيت مردم نسبت به انحراف حرکت و... باشد.

آسيب هاي فوق الذکر هر کدام مي تواند چالشي جدي را فراروي حرکت اصلاحي قرار دهد ولي خطر هيچ کدام به اندازه خطر التقاط نيست. مادي گري خواه در چهره ليبراليسم يا مارکسيسم، و مکاتب الحادي ديگر تا زماني که به صورت يک انديشه مطرحند نه تنها خطري براي بينش اسلامي ندارند بلکه طرح روشن و شفاف آنها در حوزه تخصصي و به صورت مستدل، حقانيت مکتب اسلام را نمايان تر مي سازد ولي اشکال زماني پيش مي آيد که به اسم اسلام، تفکر مادي را ترويج کنند و تفکر الحادي را در پوسته اي از اسلام عرضه کنند؛ مشابه کاري که گروه هاي مارکسيستي و ملي گرا بر سر فرهنگ اسلامي در اين کشور آوردند که البته تلاش ها و روشنگري هاي حضرت امام (ره)، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، مقام معظم رهبري و ديگران در آن زمان حيله ي اين دسيسه بازان را افشا نمود. 

شهيد مطهري در قسمتي از مقدمه مهم کتاب علل گرايش به ماديگري مي نويسد:

«انديشه هاي مادي در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن اسلامي سابقه طولاني دارد... با آنکه انديشه هاي مادي همواره در محافل علمي و غيرعلمي مطرح بود، اين انديشه ها طرفداراني از انديشمندان واقعي به دست نياورد... کاملا مشهود است که ماترياليست هاي ايران در برابر الهيون پاسخي ندارند و جز تکرار همان سخنان هميشگي کاري از آنها ساخته نيست. آنان ترجيح مي دهند که خود را درگير اين مسائل نکنند و همان روش «سراسر تبليغي» را که با آن آشنا هستيم ادامه دهند.»[1] .

ايشان پس از بيان اين مطالب به دو مصداق «روش سراسر تبليغي» ماترياليست هاي بي منطق اشاره مي کند. يکي به تحريف شخصيت هايي چون حافظ و حلاج و تحليل مادي از ايشان و ديگري تحريف و تفسير به رأي قرآن که همان حرکت التقاطي است. ايشان مي نويسد:

«... اصل اين طرح و نيرنگ چيز تازه اي نيست؛ طرحي است که کارل مارکس براي ريشه کن کردن دين از اذهان توده هاي معتقد در صد سال پيش داده است. طرح مارکس اين است که براي مبارزه با مذهب در ميان توده معتقد بايد از خود مذهب عليه مذهب استفاده کرد؛ به اين صورت که مفاهيم مذهبي از محتواي معنوي و اصلي خود تخليه و از محتواي مادي پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبي مادي دريابند. پس از اين مرحله، دور افکندن پوسته ظاهري آسان است... مطالعه نوشته هاي به اصطلاح تفسيري که در يکي دو سال اخير منتشر شده و مي شود، ترديدي باقي نمي گذارد که توطئه عظيمي در کار است در اينکه چنين توطئه اي از طرف ضد مذهبي ها براي کوبيدن مذهب در کار است من ترديد ندارم...»[2] .

آري، اين هشدار شهيد مطهري نسبت به خطر التقاط را بايد جدي گرفت، با آنکه تفسيرهاي مارکسيستي از اسلام در مواجهه با روشنگري هاي متفکرين با شکست مواجه گرديد؛ ولي تنها اين خط انحراف، انقلاب اسلامي ما را بلکه اسلام را تهديد نمي کرد و تفسيرهاي ليبراليستي از قرآن کريم هم در آن سال ها رواج يافته بود.

حضرت امام (ره) در 30 / 11 / 66 در نامه اي به وزير کشور وقت نسبت به خطر نهضت آزادي هشدار مي دهد که:

«نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانونگذاري يا قضايي را ندارد؛ و ضرر آنها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تأويل هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است بشوند، از ضرر گروه هاي ديگر، حتي منافقين، اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.»[3] .

و امروز ما با موجي عظيم مواجهيم که به لحاظ تاريخي متصل به همان جريان مي باشد ولي بسيار حساب شده تر و عميق تر در پي نفوذ به مباني فکري- اعتقادي جامعه اسلامي ما (با افراد ظاهرالصلاح و سخنان به ظاهر اسلامي) هستند و قصد دارند در پوشش اسلامي مباني فکري- اجتماعي ماترياليسم و ليبراليسم (به خصوص شاخه سياسي آن يعني دموکراسي) را به اسم اسلام القاء کنند؛ با الفاظي چون پلوراليسم (تکثرگرايي)، دموکراسي، احزاب چپ و راست، سنتي و مدرن، پوپوليسم، محافظه کاري، راديکال و...

براي اين کار از شگردهاي مختلف استفاده مي نمايند تا ضمن فرار از منطق و استدلال در مواجهه با اصول گرايان به «شيوه سراسر تبليغي» و با استفاده از قالب هاي تنگ تقسيم بندي هاي غربي، مخالفان خود را در هر بعدي، با انگي خارج کنند؛ ولي خطرناک تر از همه حرکتي است که بنيان اين توطئه را تاکنون سامان داده؛ و آن تئوريزه کردن تفسير به رأي با عنوان قبض و بسط تئوريک شريعت است (که نتيجه اش خالي کردن دين از هر گونه محتواي قبلي و ضرورت تفسير قرآن بر مبناي پيش فرض هاي ذهني است.) و دنباله اين حرکت نيز پلوراليسم ديني معرفتي و فرهنگي و اعتقادي مي باشد (با اين لازمه که هيچ دين يا فرهنگ يا معرفتي نمي تواند حق محض باشد) و اين تفکر در عمل به پلوراليسم اجتماعي و شاخه هاي سياسي، اقتصادي و... آن مي انجامد.

صرف نظر از تعارض هاي دروني اين تئوري، قدر متيقن اين است که محتواي اين کلمات، پرده از تفکرات التقاطي «انحراف فکري به سمت ليبراليسم» توسط قائل آن برمي دارد و تأمل زيادي براي اين پرده برداري لازم نيست؛ چرا که اين تئوري پرداز در پيامي به کنگره مرحوم شريعتي پرده از انحراف فکري خود برمي دارد که:

«آنان که گمان مي کردند با گرفتن فرمان ماشين حکومت و اجراي احکام فقهي، مي توانند گره از کار فرو بسته اين قوم بگشايند، امروز بايد دريافته باشند که اين رؤيايي بي تعبير است. ما تا فقر تئوريک خود را درمان نکنيم، به گشودن هيچ گرهي توفيق نخواهيم يافت، با تئوري هاي سياسي و اخلاقي و فقهي کهن، به جنگ دشواري هاي نوين نمي توان رفت.»[4] .

ايشان ضمن ابراز ناکارآمدي معارف ديني کهن، درمان فقر تئوريک کشور را در قالب تحليل شخصيت مرحوم شريعتي چنين بيان مي کند: «وي که از پنجره مفاهيم مدرن به درون مايه سنت ديني مي نگريست، مي کوشيد تا با تصفيه و استخراج و پالايش پيرامون انديشه هاي کهن، قرائتي نوين و امروزي از آنها عرضه کند و براي عملي و نظري جامعه ديني خود برونشويي نشان دهد.»[5] .

در کنگره مرحوم شريعتي که با پيام اين شخص افتتاح گرديد، يکي از روحانيان نمايان نيز همين مطالب را در شاخه فلسفه سياسي ليبراليسم (دموکراسي) چنين اظهار مي دارد: «تفکر ديني براي بقا و دوام، نيازمند بازسازي است.»[6]  و «منظور از مردم سالاري ديني، (منظور) ديني است که با مردم سالاري سر آشتي دارد و سازگار است.»[7] .

دقت کنيد «ديني که با مردم سالاري سر آشتي دارد»، با مردم سالاري که با دين سر آشتي داشته باشد متفاوت است با عبارت اول همان پالايش دين با مباني غربي است. 

حقيقت آن است که عده اي با سوء استفاده از فضاي سياسي کشور و تمايل مردم به اصلاحات در درون کشور، با اين چنين القائاتي قصد انحراف اين حرکت را دارند و مي کوشند که در پوشش اصلاحات و با سوء استفاده از دين و اعتقادات مردم افکار منحرف را در پوشش اسلامي عرضه کنند. لذا به لحاظ انحراف در جهت گيري اصلاحات به سوي انديشه هاي ليبراليستي، هم مبناي تئوريک ايشان و هم نظام عملياتي که بيشتر در بعد سياسي بر مبناي پلوراليسم سياسي و با بهانه گريز از پوپوليسم بنا کرده اند، دچار خدشه جدي مي شود، هر چند مدعي اصلاح طلبي باشند که قرآن مي فرمايد:

«و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون. ألا انهم هم المفسدون و لکن لا يشعرون.»[8] .

به لحاظ اهميت اين بحث، با گلچيني از کلام شهيد مطهري در باب آفات نهضت که ما را با آسيب شناسي نهضت هاي اصلاحي و شناخت مدعيان اصلاحات بيشتر آشنا مي کند، اين بخش را به پايان مي بريم.

1- «نفوذ انديشه هاي بيگانه... انديشه هاي بيگانه از دو طريق نفوذ مي کنند يکي از طريق دشمنان؛ هنگامي که يک نهضت اجتماعي اوج مي گيرد و جاذبه پيدا مي کند و مکتب هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد...[9]  ديگر از طريق دوستان و پيروان... (که) به علت ناآشنايي درست با مکتب، مجذوب يک سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه مي گردند و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات را رنگ مکتب مي دهند و عرضه مي نمايند...[10]  امروز که نهضت اسلامي ايران اوج گرفته و مکتب ها و «ايسم ها» را تحت الشعاع قرار داده است، هر دو جريان را مشاهده مي کنيم... من به عنوان يک فرد مسئول به مسئوليت الهي به رهبران عظيم الشأن نهضت اسلامي که براي همه شان احترام فراوان قائلم هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي کنم که نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارک اسلامي اعم از آنکه از روي سوء نيت و يا عدم سوء نيت صورت گيرد، خطري است که کيان اسلام را تهديد مي کند.

2- تجددگرايي افراطي پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هر کاري خالي از دشواري نيست... برخي آنچنان «عوام زده» هستند که تنها معيارشان سليقه ي عوام است و عوام هم گذشته گرا بوده، به حال و آينده کاري ندارند، برخي ديگر که به مسائل روز توجه دارند و درباره آينده مي انديشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند، سليقه ي روز را معيار قرار مي دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جاي آنکه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح حاکم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند... به هر حال تجددگرايي افراطي- که هم در شيعه وجود داشته و دارد و هم در سني- و در حقيقت عبارت است از آراستن به آنچه از اسلام نيست، و پيراستن آن از آنچه از اسلام هست، بمنظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگي براي نهضت است و وظيفه رهبري نهضت است که جلو آن را بگيرد.

3- ناتمام گذاشتن [نهضت در مرحله ي نفي]

4- رخنه فرصت طلبان... مي گويند: «انقلاب فرزند خور است» گويي خاصيت انقلاب اين است که همين که به نتيجه رسيد فرزندان خود را يک يک نابود سازد. ولي انقلاب فرزند خور نيست. غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار مي آورد... نهضت را اصلاح طلب آغاز مي کند نه فرصت طلب و همچنين آن را اصلاح طلب مؤمن به اهداف نهضت مي تواند برساند فرصت طلب که در پي منافع خويش است.

5- ابهام در طرح هاي آينده

6- ششمين آفتي که يک نهضت خدايي را تهديد مي کند از نوع معني است: از نوع تغيير جهت دادن انديشه ها است، از نوع انحراف يافتن مسير نيت ها است. نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي خدا ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه غيرخدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شاملش گردد.»[11] .

 [1] علل گرايش به ماديگري- صفحه 13 و 14.

[2] همان- شهيد مطهري به واسطه نوشتن اين مقاله و افشاي چهره نفاق به شهادت رسيدند. (پاورقي).

[3] صحيفه امام- جلد 20- صفحه 481- به نقل از آسيب شناسي انقلاب اسلامي از نگاه امام (ره)- صفحه 106.

[4] روزنامه توسعه، 29 خرداد 80، صفحه يک.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] بقره / 11 و 12.

[9] از قرائن کلام شهيد مطهري پيداست که مصداق بارز گروه اول در آن زمان، نئومارکسيست هاي اسلامي اند. (نويسنده).

[10] از قرائن کلام شهيد مطهري پيداست که مصداق بارز گروه دوم، گروهک نهضت به اصطلاح آزادي است که در رأس ايشان مهندس بازرگان چنين تفکراتي داشت و قبلا هم کلامي از امام راحل در اين مورد نقل کرديم. (نويسنده).

[11] نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير- صفحه 89 تا 103.

اقامه نماز و جایگاه و کارکردهای اصلاحی آن در جامعه اسلامی

ملاک هاي ارزيابي جنبش اصلاحي در اسلام

«الذين يمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انا لانضيع اجر المصلحين.»[1] .

با توجه به تعريف جنبش اصلاحي (حرکت از بستر وضع موجود در جهت اهداف مطلوب با برنامه ريزي صحيح)، ضرورت جهت گيري صحيح با شناخت اهداف متعالي اسلام مورد تأکيد قرار گرفت. پس از آن دو رکن اصلي جنبش اصلاحي يعني مبناي تئوريک قوي و نظام عملياتي کارآمد تشريح گرديد. سپس با نگاهي به دو مکتب اسلام و ليبراليسم، تفاوت اين دو مکتب بلکه تعارض آن دو به لحاظ تئوريک و نظام عملياتي نمايان شد. به دنبال آن خطر تفکري التقاطي را يادآور شديم که امروز به اسم اصلاحات اجتماعي، سعي در القاء انديشه هاي ليبراليستي و دموکراتيک غرب، تحت عنوان قرائتي نوين از دين دارد. در اينجا روند منطقي بحث به اين نقطه مي انجامد که اگر ما اصلاحات ديني داريم و از سوي ديگر مدعيان دروغين اصلاحات (به طور جاهلانه يا مغرضانه) براي قلب مفاهيم ديني دست به کارند، چگونه مي توان اصلاح حقيقي را از افساد مدعيان اصلاح تشخيص داد؟

قرآن کريم در آيه 170 سوره مبارکه اعراف چنين مي فرمايد (نقل به مضمون) که:

کساني که تمسک به قرآن و اقامه نماز را سرلوحه برنامه اصلاحي خود مي نمايند، خداوند اجر ايشان را ضايع نمي گرداند. پس معيار حرکت اصلاحي اولا، انطباق حرکت با مباني و محکمات قرآني است. ثانيا، روند و نتايج حرکت هم در راستاي علم شدن عمود خيمه دين و احياي هر چه بيشتر لوازم اقامه نماز به مثابه ارتباط عملي با خداوند است.

توضيح اينکه: چنين بيان شد که حرکت اصلاحي نيازمند دو رکن است: اول، مبناي تئوريک قوي. دوم، نظام عملياتي کارآمد؛ که اين هر دو مي بايست در مکتبي فکري- اجتماعي به بهترين وجه تبيين شده باشند. مکتب توحيدي اسلام نيز که توحيد، محور اساسي آن است؛ شامل توحيد نظري به مثابه همان نظام تئوريک و توحيد عملي به عنوان نظام عملياتي منسجم و کارآمد مي باشد.

شهيد مطهري در همين رابطه مي نويسد:

«در اسلام دو توحيد وجود دارد: نظري و عملي. توحيد نظري مربوط به عالم شناخت و انديشه است. يعني خدا را به يگانگي شناختن؛ و توحيد عملي يعني خود را در عمل يگانه و يک جهت و در جهت ذات يگانه ساختن؛ به عبارت ديگر توحيد نظري يعني شناخت يگانه بودن خدا، و توحيد عملي يعني يگانه شدن انسان»[2] .

«توحيد نظري بينش کمال است و توحيد عملي جنبش در جهت رسيدن به کمال. توحيد نظري پي بردن به يگانگي خداست و توحيد عملي يگانه شدن انسان است... توحيد به اصطلاح نظري علاوه بر اينکه پايه و زيربناي توحيد عملي است، خود بذاته کمال نفساني است، بلکه بالاترين کمال نفساني است؛ انسان را به حقيقت به سوي خدا بالا مي برد و به او کمال مي بخشد. «اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»[3]  انسانيت انسان در گرو شناخته خداوند است.»[4]  توحيد نظري به بحث در يگانگي خدا از نظر ذات، صفات و افعال الهي مي پردازد که منبع اصلي آن محکمات قرآني است و تنها راه وصول به اين توحيد (مبناي تئوريک حرکت اصلاحي) تمسک خالصانه به حبل متين محکمات قرآني است؛ به عکس نظام هاي غربي که مبناي آن شرک بوده و منجر به «تفرق و تشتت شخصيت انسان و سرگرداني او و بي جهتي او»[5]  مي گردد و به طور خلاصه اگر کسي با نظر فطرت حق بين خود رو به سوي دين و مکتب توحيدي اسلامي ننمايد، به ناچار مجبور است تن به نظام متکثر شرک دهد و اين تکثرگرايي در معرفت (پلوراليسم معرفتي) که از لوازم اعراض از توحيد فطري است، جز گمراهي و تباهي چيزي براي فرد و جامعه به ارمغان نمي آورد که:

«فذلکم الله ربکم الحق فماذا بعد الحق الا الضلال»[6] .

و اين حکم نه تنها شامل کافران و مشرکان ظاهري است، بلکه کساني را که مدعي ايمان به مکتب توحيدي اسلام هستند ولي در عمل مبلغ افکار شرک آميز با مبناي پلوراليستي مي باشند، نيز شامل مي شود؛ کساني که با افکار منظم تار عنکبوتي خود مذبذبين و متزلزلين در ايمان را به «زخرف القول»[7]  خود مي فريبند و در عين حال مدعي اصلاح گري و روشنگري اسلامي و ارائه قرائتي نوين و مدرن از اسلام هستند. 

 [1] اعراف / 170.

[2] طهارت روح- صفحه 342.

[3] فاطر / 10.

[4] مجموعه آثار- جلد 2 صفحه 104 و 105.

[5] مجموعه آثار- جلد 2- صفحه 117.

[6] يونس / 32.

[7] انعام / 112.

توحيد عبادي و جايگاه آن در حرکت هاي اصلاحي جامعه اسلامي

«توحيد عملي يا توحيد در عبادت يعني يگانه پرستي؛ به عبارت ديگر در جهت پرستش حق، يگانه شدن... عبادت از نظر اسلام، مراتب و درجات دارد. روشن ترين مراتب عبادت، انجام مراسم تقديس و تنزيه است که اگر براي غير خدا واقع شود، مستلزم خروج کلي از جرگه اهل توحيد و از حوزه ي اسلام است؛ ولي از نظر اسلام، پرستش منحصر به اين مرتبه نيست؛ هر نوع جهت اتخاذ کردن، ايده آل گرفتن و قبله معنوي قرار دادن، پرستش است... بنابراين توحيد عملي يا توحيد در عبادت يعني خدا را مطاع و قبله روح و جهت حرکت و ايده آل قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ايده آل ديگر؛ يعني براي خدا خم شدن و راست شدن، براي خدا قيام کردن، براي خدا خدمت کردن، براي خدا زيستن، براي خدا مردن، آن چنان که حضرت ابراهيم (عليه السلام) گفت:

«وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشرکين. ان صلوتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لا شريک و بذلک امرت و انا اول المسلمين.»[1]  اين توحيد ابراهيمي، توحيد عملي اوست. کلمه طيبه «لا اله الا الله»، بيش از هر چيزي ناظر بر توحيد عملي است. يعني جز خدا شايسته پرستش نيست.»[2] .

خيال باطل است کسي گمان کند که چون خود را از پرستش خداوند رها کرد، به آزادي بي قيد و بند آن گونه که مکتب ليبراليسم آن را ترويج مي کند، دست خواهد يافت؛ از قيد پرستش عزت آفرين خداوند، رها شدن همان و به ذلت پرستش اربابان متفرق و هواهاي نفساني و پرستش هر آنچه غير خداست دچار شدن، همان.

«... هر نوع جهت اتخاذ کردن، ايده آل گرفتن و قبله معنوي قرار دادن، پرستش است. آن کسي که هواهاي نفساني خود را جهت حرکت و ايده آل و قبله معنوي خود قرار بدهد، آنها را پرستش کرده است: «افرأيت من اتخذ الهه هواه»[3] .

آن کسي که امر و فرمان شخص ديگر را که خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت کند و در برابر آن تسليم محض باشد، او را عبادت کرده است:

«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله».[4] . «و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»[5]  [6] .

«مسأله به يگانگي رسيدن واقعيت وجودي انسان در يک نظام رواني و در يک جهت انساني و تکاملي و همچنين رسيدن جامعه انسان به يگانگي و يکپارچگي در يک نظام اجتماعي هماهنگ تکاملي.»[7]  بر مبناي نظام توحيدي اسلام، کجا و «مسأله تجزيه شخصيت فردي انسان به قطب هاي مختلف و قطعه قطعه شدن واقعيت وجودي او به بخش هاي ناهماهنگ و تجزيه جامعه انسان به «من»ها و به گروه ها و طبقات متضاد و متناقض و ناهماهنگ»[8]  بر اساس نظام هاي شرک آميز، کجا. حقيقت آن است که فطرت پاک انسان ها مي تواند ميان وحدت گرايي و کثرت گرايي به خوبي داوري کند؛ لذاست که قرآن، اين دو مسأله را به شکل پرسش از وجدان عمومي انسان ها مطرح نموده است که:

«اارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار.»[9] .

به اعتراف يکي از متفکران ليبرال به نام «فردريش. ا. هايک» دقت کنيد:

«نظريه يگانگي فطرت انساني که از قبول عام برخوردار است و در ظاهر با دموکراسي موافقت دارد، به وقت خود مي تواند آرمان هاي بنيادين آزادي و ارزش فرد را از اساس ويران کند و زندگي را بي معني و تهي سازد.»[10] .

جاي تعجب است، با اينکه متفکرين مادي گراي غرب هنوز استدلال محکم و اثباتي براي مباني ليبراليستي و پلوراليستي نظام هاي اجتماعي خود به دست نداده اند و غالبا بناي معرفتي خود را بر نفي و نقد آراء مخالف، آن هم در چارچوب پيش فرض هاي ذهني خود بنا کرده اند، عده اي متفکرنما که مدعي اصلاح فکري و اجتماعي در جمهوري اسلامي هستند، با مبنا قرار دادن نظريات ايشان معتقدند که بايد «از پنجره مفاهيم مدرن به درون مايه سنت ديني»[11]  نگريست و بايد کوشيد «تا با تصفيه و استخراج و پالايش انديشه هاي کهن، قرائتي نوين و امروزي از آنها عرضه»[12]  کرد. 

در جواب اين ياوه گويي ها که حکايت از پذيرش ولايت نظام استکباري غرب دارد؛ اين کلام نوراني قرآن براي ايشان بس که:

«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء، بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منکم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين.»[13] .

بنابراين آيه مي توان گفت: کساني که ولايت فکري نظام استکباري غرب را بپذيرند، در زمره ايشانند، هر چند چهره ي حقيقي خود را با نقاب نفاق بر عموم پوشانده باشند.

[1] انعام / 162 و 163.

[2] مجموعه آثار- جلد 2 صفحه 105 و 106.

[3] فرقان / 43.

[4] توبه / 31.

[5] آل عمران / 64.

[6] مجموعه آثار- جلد 2- صفحه 105.

[7] همان- صفحه 106.

[8] همان.

[9] يوسف / 39.

[10] به نقل از ليبراليسم و منتقدان آن- صفحه 135 (Williams, Free and Unequal, P. 152).

[11] روزنامه توسعه (29 / 3 / 80) صفحه 1.

[12] همان / ص 1.

[13] مائده / 51.

نقش و جايگاه اقامه نماز در اصلاح جامعه اسلامي

تا اين قسمت مقاله، کلياتي در باب نظام عملياتي جنبش اصلاحي در مکتب اسلام و ليبراليسم عنوان شد ولي مشخصا بايد پرسيد که نقش اصلاحي نماز چيست و چگونه مي تواند معيار حرکت اصلاحي صحيح در بعد عملي باشد؟ در پاسخ مي گوئيم:

الف) نماز، ستون و پايه دين در جامعه اسلامي است که تمام اعمال ديگر به واسطه آن اعتبار يافته و به تبع آن قبول مي شود. اقامه نماز به عنوان اصلي ترين مظهر و خالص ترين نمود ارتباط بنده با پروردگار، ملاک و معيار ديگر اعمال مي شود. نماز، عصاره عبادت است؛ عبادتي که روح تمام اعمال انسان مسلمان مي باشد و ميزان خلوص اعمال انسان، به ميزان خلوص نماز او بستگي دارد. انسان، روزي پنج مرتبه روي به درگاه خداوند مي آورد و اين ارتباط را تقويت مي کند و با تقويت اين ارتباط، روابط اجتماعي خود را نيز تنظيم مي کند.

ب) مسأله «ايتاء زکات» که مصداق اعلاي آن، زکات مالي است و به طور عام تر، روابط سالم اقتصادي در جامعه اسلامي است. در اصل، «ايتاء زکات»، برقراري هر گونه روابط اجتماعي سالم (بين افراد جامعه اسلامي) را شامل مي شود. ايتاء زکات، همواره با اقامه نماز، همراه بوده است که حاوي اين پيام مي باشد:

روابط سالم اجتماعي در ابعاد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... منوط است به رابطه صحيح افراد جامعه با خداوند؛ يعني تمام روابط انساني، زماني در صحت و سلامت است که انسان ها بتوانند با هماهنگي يکديگر، يگانه شوند و به سوي خدا (خدايي که از اويند)، در سيري صعودي باز گردند. اين است حقيقت نظام توحيد عملي؛ «اياک نعبد».

پس هر گونه اصلاحي در ربط با جامعه، بايد با محوريت اقامه نماز (به مثابه ايجاد ارتباط عملي با خداوند) معنا پيدا کند پس «اقامه نماز، نخستين ثمره و نشانه حکومت صالحان است.»[1]  البته «اقامه نماز، فقط اين نيست که صالحان، خود نماز بگزارند، اين چيزي نيست که بر تشکيل حکومت الهي متوقف باشد بلکه بايد اين ستون دين در جامعه به پا داشته شود...»[2] .

چه زيبا امير بيان در سفارش به استانداران خود مي نويسد:

«و اعلم ان کل شيء من عملک تبع لصلوتک.»[3] .

و چه زيبا هم او و هم فرزند برومندش در عرصه عمل و در ميانه ميدان کارزار اين شعار محوري را جامه عمل مي پوشانند و چه زيبا سلف صالح ايشان، حضرت امام (ره)، نماز را در محور برنامه هاي فردي و حکومتي خود قرار مي دهد؛ براي مثال: در روز فرار شاه در نوفل لوشاتو در مقابل 150 دوربين به هنگام اذان، سخنان بسيار حساس خود را قطع نموده و به رغم اصرار اطرافيان، به اقامه نماز مي پردازد.

[1] پيام معنويت- پيام اول- صفحه 7.

[2] همان.

[3] نهج البلاغه مرحوم دشتي - صفحه 153- نامه 27- فراز 15.

کارکردهای اصلاحی نماز

کارکردهاي اصلي از منظر امام و شهيد مطهري: وحدت بخشي دورني و بيروني

- جلوگيري از تشتت و تفرقه در روان انسان و ايجاد و بقاي وحدت در قواي دروني انسان، در مسير توحيد عملي که به تعبير شهيد مطهري «به يگانگي رسيدن واقعيت وجودي انسان در يک نظام رواني و در يک جهت انسان و تکاملي»[1]  مي باشد.

- جلوگيري از تشتت و تفرقه در جامعه انساني و ايجاد و بقاي وحدت در جامعه توحيدي که به تعبير شهيد مطهري «رسيدن جامعه انساني به يگانگي و يکپارچگي در يک نظام اجتماعي هماهنگ متکامل»[2]  مي باشد. 

پس جامعه توحيدي وحدت محور بوده، با جامعه ي تکثرگراي غرب اختلافي بنيادين دارد. در نتيجه وحدت گرايي اجتماعي که از عوامل بقاي جامعه توحيدي و معيار اصلاح اجتماعي در جمهوري اسلامي است، مي تواند ما را در بازشناسي اصلاحات حقيقي از افساد مدعيان اصلاح، ياري کند.[3] .

حضرت امام (ره)، محور اصلي وصيت نامه خود را چنين مي نگارد:

«بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي، همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسل هاي آينده در تاريخ خواهند خواند که دو رکن اصلي آن، انگيزه الهي و مقصد عالي حکومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براي همان انگيزه و مقصد» است. 

آري، وحدت اجتماعي مورد نظر امام (ره) که موجب پيروزي و بقاي نظام اسلامي گرديد، مبتني بر انگيزه الهي و مقصد عالي حکومت اسلامي بود؛ يعني وحدتي آگاهانه نه صرفا احساسي، حال آنکه تقويت احزاب به شکل غربي و پلوراليستي شکننده اين وحدت است. (همان گونه که چنين وحدتي براندازنده ي پلوراليسم و تفرقه و تشتت است.) اين هر دو با هم متعارضند و کساني که با افتخار، خود را مروج پلوراليسم مي نامند و با صراحت بيان مي کنند که بايد اختلاف ها را اصل قرار داد، دانسته يا نادانسته به فکر براندازي ارکان بقاي اين نظام توحيدي هستند. اساسا نظام عملي هدايت اجتماعي امام (ره)، توحيدي بود و در مقابل نظام هدايت حزبي قرار داشت. لذا به نحو اجمال ابتدا به نقد نظام هدايت حزبي از منظر امام (ره) مي پردازيم، سپس به نماز و مسجد به مثابه عامل تقويت نظام هدايت اجتماعي امام (ره) اشاره مي کنيم.

حضرت امام (ره)، منشأ پيدايش احزاب در کشورهاي اسلامي را توطئه اي حساب شده توسط قدرت هاي وقت مي دانست که وحدت امت اسلام را نشانه رفته است. 

«چون خارجي ها مي خواستند از اختلاف ملت ها، از اختلاف توده هاي مردم استفاده کنند، يکي از راه هايي که موجب اين مي شود که اختلاف پيدا شود و مردم با هم در يک مسائلي مجتمع نشوند، قضيه احزاب بوده است.»[4] .

حضرت امام (ره) به قدري نسبت به تفرقه و تشتت حاصل از تشکيل احزاب، در آستانه انقلاب، نگران بودند که پس از سه ماه نصحيت، بالاخره در 3 / 10 / 57 لب به شکايت گشودند و چنين گفتند:

«من در اين سه ماهه که بودم نتوانستم که اين معنا را از بين ببرم و مأيوس شدم از شماها. شما مي دانيد چه ضرري داريد به اسلام مي زنيد! چه ضرري داريد به کشور خودتان مي زنيد! و چه خدمتي داريد به امريکا و شوروي و انگلستان مي کنيد!... چرا در يک نهضت اسلامي اين قدر هواي نفس داريد!... هميشه سفارش کرديم به اينکه وحدت کلمه داشته باشيد تا بتوانيد يک کاري کنيد. اگر هر کدام يک جناح خاصي باشد... اين اول استفاده اش مال جانب است، آنها الان که ديدند يک وحدتي در ايران پيدا شده است و رو به وحدت دارد مي رود... افتادند توي کار براي اينکه جناح ها را از هم جدا کنند.»[5] .

البته سيره امام (ره) در طول حيات حکومتي شان نشان از آزادي در ارائه سلايق سياسي داشت ولي مشروط به داشتن وحدت در اصول نظام و اسلام، حفظ وحدت جامعه و دخالت ندادن هواي نفس و رقابت هاي مخرب در امور سياسي، و در يک کلام تکثر سلايق در پرتو وحدت در اصول براي ايشان قابل قبول بود.[6] .

حضرت امام (ره) به موازات کوشش در تخريب نهادهاي وحدت شکن، سعي در ايجاد نهادهاي کلان و عمومي در جهت تقويت وحدت در جامعه نمود. يکي از اين نهادهاي اصلي جهت ايجاد و حفظ و تحکيم وحدت، نماز و مسجد با سازوکار مورد نظر امام (ره) بود. آري اگر سلايق مختلف روزي پنج بار در جهت واحد، اصول مشترک و دشمنان مشترک و امور مهم ديگر را دوره کنند، «تهديد» تفرقه افکني دشمنان به «فرصت» اصلاح برادران ديني و تعميق دشمني با مفسدان تبديل مي شود و اين حداقل کارکرد سياسي- اجتماعي نماز است. 

امام (ره) در مورد کارکرد سياسي- اجتماعي نماز فرمودند:

«مسجد، مرکز اجتماع سياسي است و از اين، يک قدري وسعتش زيادتر، مي شود نماز جمعه. در هر هفته همه مجتمع بشوند در يک جايي،... با خطبه ها و با روشنگري ها (که بايد خطيب يک آدم روشن روشنگر باشد و) و مردم را به وظايف سياسي خودشان، به وظايف اجتماعي، به وظايف فرهنگي خودشان آشنا بکند. اجتماعات در هر سال يک دفعه براي دو تا عيد، دو اجتماع بزرگ و [يک دفعه هم در] يک اجتماع همگاني براي همه مسلمين، اشخاصي که مي توانند به مکه بروند.»[7] .

پس عمده ترين کارکرد نماز در جنبش اصلاحي اسلام، ايجاد و تداوم نظام عملياتي توحيدي است که با محور وحدت مؤمنين در جهت عبوديت رب العالمين، حرکت اصلاح اجتماعي را پيش مي برد و لذا اين وحدت بستر ضروري توحيد عبادي مي باشد. 

در قرآن کريم نيز بر اين نکته صحه گذارده شده که بستر حرکت عبادي، امت واحده است و جهت آن ربوبيت الهي است که:

«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون.»[8] .

پيش شرط هاي عبوديت کامل، قرار گرفتن در امت واحده است و جهت گيري به سمت ربوبيت الهي، و اين حرکت تا جايي پيش مي رود که به کنه عبوديت که همانا ربوبيت است، برسد که: «العبودية جوهرة کنهها الربوبيه.»[9] .

[1] مجموعه آثار- جلد 2- صفحه 106.

[2] همان.

[3] در اينجا لازم مي بينم که باز نسبت به خطر التقاط در جنبش به ظاهر اصلاحي کشورمان هشدار دهم. جملات زير از زبان يکي از مدعيان رهبري جنبش اصلاحات در آستانه انتخابات رياست جمهوري سال 80 بيان شده است:

«... در دوم خرداد به نظر من شعارها کاملا پوپوليستي بود. توده مردم فارغ از اختلاف هاي داخلي شان به صحنه آمدند. سي ميليون رأي دهنده که همگي يک فکر و يک جهت نبودند. پوپوليسم، ذاتي سياست ماست. ذاتي جامعه ي توده وار است. اگر جامعه منشعب شده باشد و نهادهاي مدني شکل گرفته باشند، از پوپوليسم فاصله مي گيريم. خود خاتمي هم بر موج پوپوليسم سوار شد، مثل انقلاب اسلامي (!!!) مشکل ما اين است و کماکان هم خواهد بود. بايد نهادهاي مدني را تقويت کنيم تا از پوپوليسم جلوگيري شود.» (روزنامه ايران- 9 / 3 / 80 صفحه 5 ويژه نامه- مصاحبه با سعيد. ح) مفهوم پوپوليسم در همين مقاله (ص 106) به تفصيل بيان شده است. نظام هاي ليبرال، براي موجه جلوه دادن پلوراليسم (تکثرگرايي) در ابعاد معرفتي و اجتماعي، نقطه مقابل آن يعني پوپوليسم را نفي مي کنند؛ غافل از اينکه راه سومي نيز وجود دارد که اصل را بر وحدت جامعه بر اساس يگانگي ذات انسان در همگان (فطرت) قرار داده و انسان ها را دعوت به يگانگي و وحدت اجتماعي بر مبناي اين توحيد دروني مي نمايد و به اين ترتيب پلوراليسم را نفي مي کند، بدون آنکه دچار پوپوليسم شود. کساني که در کشور اسلامي ما ناآگاهانه يا مغرضانه بر طبل پلوراليسم مي کوبند و حرکت هاي مخالف آن را با انگ پوپوليسم از صحنه خارج مي کنند، فهميده يا نفهميده موجبات تخريب جامعه وحدت محور ما را پي ريزي مي کنند.

[4] صحيفه نور- جلد 2- صفحه 578 تا 582- به نقل از راه امام- کلام امام.

[5] همان.

[6] صحيفه نور / ج 21 / پاسخ به نامه حجة الاسلام محمد علي انصاري.

[7] صحيفه نور- جلد 9- صفحه 137 (25 / 6 / 58) به نقل از امام در سنگر نماز- صفحه 137.

[8] انبياء / 92.

[9] مصباح الشريعة- منسوب به امام صادق عليه السلام- صفحه 298 (ترجمه عباس عزيزي).

مروري بر کارکردهاي اصلاحي نماز در پيام هاي مقام معظم رهبري به چند اجلاس سراسري نماز

کارکردهاي اصلاحي اقامه نماز در منظر رهبر معظم انقلاب را در 2 بخش نظري و عملي (به مقتضاي بحث آغازين) بررسي مي کنيم:

کارکردهاي نظري

- محبوب فطري عالم وجود و نماز: در بخش اول به تفصيل ذکر شد که بستر اصلاحات اسلامي بر مبناي اعتقاد فطري به توحيد است. نماز در بيان رهبر معظم انقلاب «مظهر کامل پرستش و نيايش و رازگويي و نيازجويي و عشق و ايمان به محبوب فطري عالم وجود است»[1]  به تعبير دقيق تر نماز موجب بيداري فطري و زدودن غبار فراموشي از آن مي شود، ايشان در اين رابطه چنين بيان مي کند که نماز در انسان «روح پرستش و خضوع در برابر حضرت باري تعالي را که محبوب حقيقي و فطري هر انسان است، زنده مي کند و غبار فراموشي از اين حقيقت درخشنده را که در ژرفاي فطرت او نهاده شده است، مي سترد»[2] .

- تحقق سنن الهي و نماز: در جهان بيني توحيدي اسلام، هر حرکتي در صورتي موفق است که هماهنگ با آفرينش و سنن الهي باشد و نماز اين نقش هماهنگ کننده را دارد که رهبر انديشمند مي فرمايد: «... نماز که با روح آن يعني توجه و حضور قلب به جاي آورده شود چنين نمازي، نمازگزار را با همه آفرينش، هماهنگ و همسو مي سازد و راه را براي تحقق سنت هاي الهي در طبيعت و تاريخ باز مي کند، چرا که در بينش اسلامي همه آفرينش در حال تسبيح و عبوديت حضرت حق است»[3] .

- معارف دين و نماز: حرکت هاي اصلاحي در سطح کلان اجتماعي نيازمند مکانيسمي هستند که دائم مورد بازنگري و توجه به اصول و کنترل مسير توسط رهبران حرکت در درجه اول و کليه کساني که در اصلاحات نقش دارند بلکه کليه افراد جامعه مورد اصلاح قرار گيرد. در اصلاحات اسلامي، مکانيسمي که دائم اهداف و کليات حرکت اصلاحي اسلامي را متذکر مي شود؛ بلکه خلاصه معارف مکتب اسلام را پنج بار در روز مرور مي کند، نماز است. ايشان نيز توجه به اين خصوصيت نموده مي فرمايد: «کلمات و اذکار نماز، هر يک خلاصه اي است که به بخشي از معارف دين اشاره مي کند و بطور مکرر و پي در پي آن را به ياد نمازگزار مي آورد. نمازي که با تدبر در معاني و بدون سهو و غفلت گزارده شود، انسان را روز به روز با معارف الهي آشناتر و دلبسته تر مي سازد.»[4] .

«حقيقت آن است که نماز با... درس هاي معرفتي گوناگون که در الفاظ و اذکار آن نهفته... در واقع نقش کليدي در اداره فرد و جامعه دارد»[5] .

- اهداف حرکت اصلاحي و نماز: همانگونه که در بخش نخست متذکر شديم، مهمترين ويژگي حرکت اصلاحي جهت گيري به سمت اهداف مطلوب است. اگر اهداف حرکت اصلاحي درست شناخته نشود چه بسا حرکت اصلاحي منحرف شود يا از ابتدا در جهت صلاح و اصلاح نباشد پس بايد در جستجوي مکانيسمي بود که ما را به سوي اهداف جامعه نيکبخت اسلامي که همان فلاح و سعادت جوامع انساني است سوق دهد، پس اولا اقامه نماز به انسان هدف مي بخشد:

«نماز با حضور و با توجه، نمازي که از ياد و ذکر سرشار است، نمازي که آدمي در آن با خداي خود سخن مي گويد و به او دل مي سپارد، نمازي که والاترين معارف اسلام را پيوسته به انسان مي آموزد، چنين نمازي انسان را از پوچي و بي هدفي و ضعف مي رهاند و افق زندگي را در چشمش روشن مي سازد و به او همت و اراده و هدف مي بخشد و دل او را از ميل به کجروي و گناه و پستي نجات مي دهد. از اين رو است که نماز در همه حالات، حتي در ميدان نبرد و در سخت ترين آزمايش هاي زندگي اولويت خود را از دست نمي دهد»[6]  پس اقامه نماز بخاطر رهانيدن انسان از پوچي و بي هدفي در تمام عرصه هاي زندگي اولويت مي يابد.

ثانيا: اقامه نماز بواسطه نقش بنياني خود در پيشبرد هدف هاي نظام اسلامي در صدر فهرست وظايف حاکميت الهي قرار گرفته است. ايشان در اين رابطه فرموده اند: «در ميان مجموعه وظايف خطيري که با استقرار حاکميت الهي در نقطه اي از زمين، بر دوش مؤمنان و بندگان زبده خداوند قرار مي گيرد، قرآن اقامه نماز را شأني ويژه بخشيده و آن را در صدر فهرست، جاي داده است:

«الذين ان مکناهم في الارض اقاموا الصلوة...» اگر برپا داشتن نماز در ميان مردم، نقشي بنياني نمي داشت و همچون پايه استواري براي پيشبرد هدف هاي بزرگ نظام اسلامي به شمار نمي آمد، چنين تأکيد بليغي بر اهميت نماز نمي شد»[7] . 

ايشان در پيام ديگر هدف هاي يک جامعه نيک بخت را چنين بيان مي کند:

«تأمين عدالت اجتماعي، دستيابي به رفاه عمومي و شکوفايي مادي، پرورش استعدادها و خلاقيت ها در آحاد مردم، برخورداري از دانش و بينش و تجربه، عزت و استقلال و اقتدار ملي، گسترش اخلاق انساني و روابط سالم ميان آحاد مردم به ويژه در کارگزاران امور کشور...»[8]  اين اهداف «در صورتي تأمين مي شوند که تربيت فردي و تهذيب اخلاقي در آحاد مردم به ويژه در کارگزاران امور کشور تأمين شود و...»[9]  لذا مي توان گفت: «نظام اسلامي برترين هدفش، پرورش انسان هاي والا و با فضيلت است»[10]  و پس اصلاحات در نظام اسلامي با توجه به مطالب پيش گفته «سازندگي فرد و جامعه را از هر دو سو (يعني هم از جسم و هم از جان، هم در عرصه هاي مادي و هم در ساحت معنوي) به پيش مي برد و هر دو بال پرواز و تعالي آدمي را مي گشايد و مي آرايد.»[11] .

اگر برترين هدفي که نظام اسلامي به سوي آن در حرکت است «پرورش انسان هاي والا و با فضيلت است»[12]  پس نماز که نقش برتر در تهذيب نفس و پرورش رواني انسان ها»[13]  دارد، اقامه ي آن برترين فضيلت حاکميت صالحان است. رهبر انقلاب اين نقش برتر را در سه خصوصيت عمده نماز (يعني توانايي دوري انسان ها از فحشا و منکرات بطور طبيعي (با شکل ظاهري نماز) و زنده کردن روح پرستش فطري در انسان ها و آرام بخشي و اطمينان دهي که شرط اصلي موفقيت در همه عرصه هاست) عنوان نمودند[14]  و افزودند:

«اکنون هنگامي که مي بينيم نماز با اين ويژگي ها و کارسازي استثنايي اش، گستردگي به اندازه گستره همه جامعه اسلامي دارد (يعني همه در هر حال و هر جا وظيفه دارند آن را به جاي آورند و هيچ کس، هرگز از قلمرو اين فريضه الهي بيرون نيست) در مي يابيم که اندازه تأثير آن در تأمين شرايط نيکبختي يک ملت و يک جامعه، چقدر زياد است. حقيقت آن است که هر گاه در ميان مردمي، نماز با همه شرايطش رواج داشته باشد، همين يک واجب الهي آنان را تدريجا به همه نيکبختي ها مي کشاند و خيمه دين را در زندگي آنان برپا مي سازد.»[15] .

[1] پيام معنويت / پيام ششم / ص 43.

[2] همان / پيام پنجم / ص 37.

[3] همان / پيام پنجم / ص 38.

[4] همان / پيام اول / ص 8 و 9.

[5] همان/ پيام هفتم/ ص 52.

[6] همان/ پيام اول/ ص 9- 10.

[7] همان/ پيام هفتم/ ص 51.

[8] همان/ پيام پنجم/ ص 36.

[9] همان.

[10] همان/ ص 59.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان/ پيام پنجم/ ص 37.

[14] همان.

[15] پيام معنويت/ پيام پنجم/ ص 38.

کارکردهاي نماز در عرصه عمل (نقش نماز در نظام عملياتي اصلاح اجتماعي)

نقش اصلاحي نماز در زمينه فردي و اجتماعي به 2 صورت بروز مي کند: 1- ايجاد مقتضاي حرکت اصلاحي 2- رفع موانع از مسير اصلاح؛ اصلاحي که از فرد آغاز شده در سطح جامعه به کمال خود مي رسد و از اصلاحات در بلاد اسلامي گرفته تا اصلاحات معنوي را شامل مي شود. 

- نماز و ايجاد مقتضي و رفع مانع در وصول به حيات طيبه انساني:

«نماز رکن اصلي دين است و بايد اصلي ترين جايگاه را در زندگي مردم داشته باشد. حيات طيبه انسان در سايه حاکميت دين خدا، وقتي حاصل خواهد شد که انسان ها دل خود را با ياد خدا زنده نگه دارند و به کمک آن بتوانند با همه جاذبه هاي شر و فساد مبارزه کنند و همه بت ها را بشکنند و دست تطاول همه شيطان هاي دروني و بيروني را از وجود خود قطع کنند، اين ذکر و حضور دائمي فقط به برکت نماز حاصل مي شود.»[1] .

- نماز پشتوانه مبارزه با افساد شياطين درون و بيرون: «نماز در حقيقت، پشتوانه مستحکم و ذخيره تمام نشدني در مبارزه اي است که آدمي با شيطان نفس خود که او را به پستي و زبوني مي کشد و شيطان هاي قدرت که با زر و زور او را وادار به ذلت و تسليم مي کنند، هميشه و در همه حال دارد... در برابر جبهه فساد و بي عدالتي و کجروي که امروز بشريت را تهديد مي کند، از نماز و ياد خدا نيرو بگيرند. ميدان مبارزه اي که امروز پيش روي ماست، ما را به تکيه گاه مستحکم ذکر خدا و اميد و اعتماد به او، بيش از هميشه و بيش از همه، محتاج مي سازد. و نماز، آن سرچشمه جوشاني است که اين اميد و اعتماد و قدرت معنوي را به ما مي بخشد.»[2] .

در جاي ديگر نماز را بزرگترين فريضه و مؤثرترين ابزار در ميدان تکاپوي فردي و در صحنه جهاد جمعي و اجتماعي، در برابر معارضان پرقدرت دنيايي دانسته، مي افزايند: «از اين رو بايد دانست که پايمردي در همه گونه رويارويي، وابسته به آن است که دل ها و اراده ها از صفا و توکل و اعتماد به نفس و اميد به فرجام لبريز باشد و نماز سرچشمه جوشاني است که اين همه و بسي فيوضات ديگر را بر دل و جان نمازگزار سرازير مي کند و از او انساني روشن ضمير و ثابت قدم و بي دغدغه و اميدوار مي سازد»[3]  در جاي ديگر: نماز انسان هايي را تربيت مي کند که «توانايي برداشتن بارهاي سنگين را دارا باشند و در برابر موانع گوناگون و بويژه امواج فساد و تباهي ياراي ايستادگي داشته باشند»[4]  پس با توجه به اين کارکرد مي توان گفت خصوصياتي که اقامه نماز با شرايط آن (توجه و ذکر و حضور دائمي) در نمازگزاران ايجاد مي کند (از قبيل ذکر خدا، اميد، اعتماد به او، قدرت معنوي، صفا، اعتماد به نفس، اميد به فرجام، روشن ضميري، ثبات قدم، بي دغدغگي و توانايي تحمل بارهاي سنگين و ايستادگي در برابر امواج فساد) آنها را براي مبارزه با فساد دروني و افسارگران بيروني مهيا کرده و زمينه سازي اصلاح ايشان مي گردد (اعم از اصلاح فرد يا جامعه).

- نماز شرط رهسپاري به سوي کاميابي و توفيق در اصلاحات اجتماعي:

«شک نبايد کرد که اين راهي است به سوي کاميابي و توفيق در همه مهام شخصي و اجتماعي، راهي است به سوي سعادت و فلاح... «قد افلح المؤمنون، الذين هم في صلوتهم خاشعون...»[5]  چه افراد و جماعاتي که با شناختن قدر و جايگاه ذکر و خشوع و انابه- که نماز مظهر کامل آن است و همراه کردن کار و ابتکار دنيايي با آن، به قله هاي تعالي و کمال رسيدند، و چه بي خبران و کوته نظراني که با غفلت از اين راز بزرگ هستي خود را از سعادت کامل محروم ساختند... انسان هايي که تلاش و مجاهدت در عرصه زندگي بشري را با ياد خدا و انس با او و عشق به او همراه مي سازند، خوشبختي در معناي حقيقي آن را در مي يابند و آن را براي جسم و جان خود فراهم مي کنند»[6] .

- اصلاحات و همت، اراده، هدف و نماز

هر فکر اصلاحي بدون پشتوانه هاي انساني داراي همت و اراده، و بدون توجيه نسبت به هدف و ايجاد انگيزه، نمي تواند به جنبش و حرکت اصلاحي تبديل شود. نقش نماز در ايجاد اين ويژگي هاي انساني در بيان رهبر معظم انقلاب به اين ترتيب است که: «نماز با حضور و با توجه، نمازي که از ياد و ذکر سرشار است، نمازي که... چنين نمازي انسان را از پوچي و بي هدفي و ضعف مي رهاند و افق زندگي را در چشمش روشن مي سازد و به او همت و اراده و هدف مي بخشد و دل او را از ميل به کجروي و گناه و پستي نجات مي دهد. از اين روست که نماز در همه حالات، حتي ميدان نبرد و در سخت ترين آزمايش هاي زندگي اولويت خود را از دست نمي دهد. انسان هميشه به نماز محتاج است و در عرصه هاي خطر محتاج تر»[7] .

- شأن خيرالعملي نماز در مقايسه با ساير اعمال اصلاحي:

حرکت هاي اصلاحي به واسطه اهدافي که دنبال مي کنند، نياز به بريدن از وضع موجود براي وصول بدان اهداف دارند. اين اهداف هر چه بلندتر باشد، دل کندن از امور موجود و فدا کردن برخي امکانات و راحتي ها را مي طلبد و در مجموع حرکت هاي اصلاحي نيازمند مايه هاي لازم ايثار و گذشت از يک سو و توکل و تعبد از ديگر سويند تا بتوانند مسير پرخطر «گذار از وضع موجود به مطلوب» را طي نمايند از وسيله هاي ايصال به اهداف اصلاحي در نظام اسلامي مي توان به جهاد و امر به معروف و نهي از منکر و زکات اشاره نمود که مقام معظم رهبري شأن خيرالعملي نماز را در ربط با اين سه واجب چنين توضيح مي دهند: «در ميان مجموعه وظايف خطيري که با استقرار حاکميت الهي در نقطه اي از زمين بر دوش مؤمنان و بندگان زبده خداوند قرار مي گيرد، قرآن اقامه نماز را شأني ويژه بخشيده و آن را در صدر فهرست جاي داده است»[8]  ايشان در ادامه ضمن اشاره به نقش بنياني اقامه نماز در پيشبرد هدف هاي بزرگ اسلامي و نقش کليدي آن در اداره فرد و جامعه و بي نظير بودن سفارش به آن، دليل اين همه را چنين عنوان مي کنند: «اين بخاطر نقش استثنايي نماز در تنظيم انگيزه هاي رواني فرد و تأمين فضاي مساعد براي تحمل بارهاي سنگين وظيفه، در جامعه است. با توجه به همه اين جهات بحق بايد نماز را برترين اعمال دانست و صلاي «حي علي خير العمل» را در بانگ نماز، سخني حکمت آميز به حساب آورد. 

نماز مايه هاي لازم ايثار و گذشت و توکل و تعهد را که پشتوانه حتمي واجبات پرخطر و دشوار همچون جهاد و نهي از منکر و زکات است در روح آدمي پديد مي آورد و او را شجاعانه بدان ميدان ها گسيل مي دارد.»[9]  ايشان در نهايت بنحو کلي مي فرمايند: «بمثابه پشتوانه روحي و معنوي همه مجاهدت ها و ايثارها و خطرپذيري ها بر اهميت آن افزوده مي شود»[10]  و صد البته حرکت هاي اصلاحي که درجه خطرپذيري و در نتيجه نياز به مجاهدت و ايثار در آنها بالاست در صدر اعمال ديگر نيازمند پشتوانه روحي و معنوي نماز مي باشند.

[1] همان/ پيام اول/ ص 8.

[2] همان/ پيام اول/ ص 8 و 9.

[3] پيام معنويت/ پيام سوم/ ص 20.

[4] همان/ پيام پنجم/ ص 36.

[5] مؤمنون/ 1 و 2.

[6] همان/ پيام ششم/ ص 44 و 45.

[7] پيام معنويت/ پيام اول/ ص 10- 9.

[8] همان/ پيام هفتم/ ص 51.

[9] پيام معنويت/ پيام هفتم/ ص 52.

[10] پيام معنويت/ پيام هفتم/ ص 53.

 

 

مروری بر کارکردهای اصلاحی نماز در آثار شهید بهشتی

کارکردهاي نظري

- زنده ماندن روح کمال و فضيلت و يکتاپرستي با نماز:

«... اسلام نيز مي گويد، نماز سرود توحيد است؛ سرود کمال و فضيلت است و مسلمان در هر روز بايد در چند نوبت آن را بخواند تا روح يکتاپرستي و کمال و فضيلت در او زنده بماند. اين معني نماز است.»[1] .

- نماز؛ تمرين و تلقين معارف اسلام بطور مستمر:

از مهمترين اموري که در طول حرکت اصلاحي بايد از نظر دور نداشت، مرور هميشگي و مستمر و در عين حال قابل فهم مباني اصلاحات در نزد رهبران و مردم مي باشد. نماز در اسلام چنين کارکردي دارد. شهيد بهشتي در اين خصوص مي گويد: «... نمازگزار وقتي که اينها را مي گويد مفاهيم و تعاليم عالي اسلام را به خود تلقين مي کند»[2]  ايشان در جاي ديگر ضمن نقل روايتي تاريخي، برخورد پيامبر با خواسته هاي قبيله «بني ثقيف» در رابطه با نماز را چنين مي نويسد: نمايندگان قبيله ي بني ثقيف «ضمن مذاکره خود به پيغمبر پيشنهاد کردند که بني ثقيف مسلمان شوند ولي از خواندن نماز معاف باشند. پيغمبر (ص) ضمن پاسخ فرمود «... و اما الصلوة؛ لاخير في دين لاصلوة معه»[3]  اما نماز؛ مسلمان شدني که با نماز همراه نباشد، ارزشي ندارد.»[4]  و به تعبير ديگر «اسلامي که با تمرين روزانه آن، يعني نماز، همراه نباشد خير و برکت و اثري ندارد»[5] .

- شروع هر حرکت و کاري با نام خدا

هر حرکت اصلاحي نياز به نمادها و شعارهايي دارد که خلاصه آن حرکت را در موجزترين عبارات بيان کند. اسلام در حد اعجاز تمام پيام هاي خود را در کلماتي با نهايت ايجاز بيان نموده است و از آن قبيل نام خداست که در اول هر حرکت اصلاحي براي ابتر نماندن آن حرکت بايد آن را به اين نام پيوند داد. شهيد بهشتي در اين باره مي نويسد: «مسلمان هر کار و هر سخن را فقط به نام خدا شروع مي کند و در جامعه مسلمان هر چيزي تنها «به نام خدا» افتتاح مي شود.»[6]  و «تنها خداست که مي شود به نام او کاري را شروع کرد.»[7] .

- پيام هاي اصلاحي تغيير قبله (جهت گيري صحيح در حرکت هاي اصلاحي)

شهيد بهشتي 2 مقاله در کتاب سرود يکتاپرستي را به تغيير قبله اختصاص داده اند که در آن بحث مبسوطي در اين زمينه انجام داده اند. به لحاظ گستردگي بحث ايشان (که حدود 50 صفحه را شامل مي شود) خلاصه اي از مطالب مربوط به اين مقاله ارائه مي گردد:

مسلمانان در شبانه روز حداقل پنج بار تمرين عملي در قرار گرفتن به سوي جهت واحد (قبله) دارند. يکي از جالب ترين و از سويي سؤال برانگيزترين مسائل صدر اسلام، مسأله تغيير قبله بود. آيات 142 تا 152 سوره بقره، درباره ي جريان تغيير قبله و مطالب پيرامون آن است. جهت گيري مکاني پيامبر در مکه نمي توانست رو به کعبه که بتخانه بين المللي مشرکين بود، باشد بدليل اينکه اولا اسلام نوپا بود، ثانيا جهت گيري مکاني، حاکي از جهت گيري فکري نيز مي باشد، لذا پيامبر، جهت خود را به سمت مرکز اديان توحيدي (مسجد الاقصي) گرداند (البته به امر الهي) تا جهت گيري مکاني مخالف با مشرکين، نشان از اعتقادات مخالف با نظام شرک نيز باشد. از سوي ديگر در مدينه، زماني که پيامبر از پايگاه مشرکين (مکه) دور شد، اهل کتاب، پيامبر را از خود دانسته و براي او هيچ حرف تازه اي قائل نبودند. تغيير جهت از بيت المقدس (خانه اديان توحيدي) به سوي مکه (قبله موحدين و بناي توحيدي ابراهيمي) از يک سو استقلال نهضت اسلامي را نمايان ساخت و از ديگر سو در عمل مخالفت با اديان تحريف شده مسيحيت و يهوديت را به نمايش گذارد. پس برخي اهداف تغيير قبله شامل اين موارد بود:

1- کعبه و بيت المقدس، معبود نيستند بلکه هر دو سنگ نشاني هستند تا ره گم نشود. لذا اولين دليل تغيير قبله چنين ذکر شده: «قل لله المشرق و المغرب»[8] .

2- تغيير قبله از بيت المقدس به سمت کعبه به خاطر رفع مانعي بود که پيامبر و ياران را از قرار گرفتن در سمت کعبه در مکه باز مي داشت، همچنين اعلام استقلال نهضت اسلام از يهوديت و مسيحيت تحريف شده بود و اين استقلال زمينه اي براي ايجاد جامعه نمونه اسلامي بود که آيه بعد ناظر به اين مطلب است: «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا»[9] .

لذاست که بايد در تمام حرکات اصلاحي، مرزها را با دشمنان مشخص نمود (مرزهاي خودي و غيرخودي) و نهضت هاي اسلامي بايد از هر جريان شرقي و غربي و منحرفي در جهان، مستقل باشند تا ثمر داده و الگو شوند. 

3- تغيير قبله براي شناسايي مؤمنين از سست ايمانان و منافقين بود چرا که حرکت هاي اصلاحي عظيمي مثل صدر اسلام نياز به افراد زبده و امتحان شده و غير متزلزل و در يک کلام مؤمن واقعي دارد. لذا خداوند ايشان را در همان ابتدا با اين حرکت امتحان کرد تا سفيهان و منافقان و سست ايمانان، تصفيه شده يا به خود آيند يا حساب خود را از مؤمنين واقعي جدا کنند. پس قبله اي که به اعتبار جعل خداوند تقدس مي يابد، با تغيير جعل هم تغيير مي يابد و پيام آن براي حرکت هاي اصلاحي اين است که بايد محکمات را از متشابهات باز شناخت، بايد مردم را با محکمات حرکت هاي اصلاحي آشنا کرد تا در صورت تغييرات تاکتيکي در حرکت، کساني متزلزل نشوند و پيام ديگر تغيير قبله اين است که گاه رهبر جامعه ي اسلامي، برخي تغييرات تاکتيکي را در حرکت اصلاحي بايد اعمال نمايد تا افراد مغرض و نادان شناسايي شده و برخورد اصلاحي يا طردي مناسب با ايشان صورت گيرد. 

مطالب زيادي در اين بحث گنجانيده شده که مجال بازگويي آنها نيست ولي مشتاقان را به کتاب شهيد بهشتي تحت عنوان سرود يکتاپرستي ارجاع مي دهم (که اين بحث نيز فشرده و گزينشي از بحث آن شهيد مي باشد).

 

[1] سرود يکتاپرستي/ ص 28.

[2] همان/ ص 25.

[3] سيره ابن هشام ج 4 / ص 185/ به نقل از سرود يکتاپرستي / ص 120.

[4] سرود يکتاپرستي/ ص 129.

[5] همان/ ص 30.

[6] همان / ص 114.

[7] همان / ص 22.

[8] بقره / 242.

[9] بقره / 243.

کارکردهاي عملي

- نماز و عوامل تقويت وحدت اسلامي (زبان نماز- نماز جماعت و جمعه و عيدين- تلقين دوستي و پيوند با بندگان صالح خدا):

الف) زبان نماز: شهيد بهشتي در جواب اين سؤال که «آيا با توجه به خواسته هاي اسلام، نماز به زبان عربي خوانده بشود، بهتر است يا اينکه آزاد باشيم و به زبان غيرعربي بخوانيم؟»[1]  چنين استدلال نمودند که: «با توجه به اهميتي که وحدت امت اسلامي و جامعه اسلامي در تعاليم اسلام دارد، بايد کوشش شود عواملي براي تقويت پيوند ميان مسلمان ها و کمک به وحدت اسلامي در قسمت هاي مختلف تعاليم اسلام پيش بيني شود؛ يکي از اين عوامل يک رنگ بودن و يک جور بودن در برخي از عبادات از جمله نماز است... همچنين است اذان نماز. اساس اذان اعلام اين است که وقت نماز رسيده و نماز برگزار مي شود؛ لذا اگر قرار باشد اذان به زبان غيرعربي خوانده شود، [ناآشناي به آن زبان]... نخواهد دانست که آيا اين اذان است يا آواز. در حالي که الان همين آشنايي لفظي به اذان و نماز سبب مي شود که هر مسلماني به هر يک از بلاد اسلامي برود بتواند در مساجد شرکت بکند و نماز بخواند. اين اذان براي او مفهومي را دارد که در کشور خود دارد... وقتي يک مسلمان در مسأله نماز که يکي از شعائر بزرگ اسلام است و نقش مهمي از نظر اسلامي دارد و به عنوان پايه بزرگ اسلام و مسلماني شناخته شده، احساس کرد که همه جاي سرزمين اسلام براي او وطن است، به تقويت وحدت اسلامي و حفظ يکپارچگي مسلمانان کمک فراواني مي کند»[2]  «علاوه بر اين، مسأله ي نماز جماعت و نماز جمعه است... همچنين ما مراسم بزرگ حج را داريم... آنجا نماز به چه زباني بايد خوانده شود... اگر اين هماهنگي و يک رنگي [در شيوه نماز] نباشد، اصلا منظور از انجام آن مراسم بزرگ نماز جماعت [در حج] که به عنوان يکي از نشانه هاي يکپارچگي امت اسلام است تأمين نمي شود»[3] .

ب) نماز جماعت و جمعه و عيدين: در قسمت پيش، با اشاره به نقش زبان واحد در وحدت و جماعت مسلمين بخصوص در جماعت بين المللي حج، شهيد بهشتي در جاي ديگر با اشاره به  کارکرد والاي نماز چنين مي نويسد: «نماز جماعت، نماز جمعه و نماز عيد، از يک طرف در نمازگزاران اثر عميق معنوي دارد و به رشد معنوي آن کمک مي کند و از طرف ديگر بر همبستگي و يکپارچگي مسلمانان مي افزايد»[4]  البته بايد به اين نکته توجه داشت که «نماز جمعه و نماز عيد، هم عبادت دسته جمعي است و هم نموداري از همبستگي سياسي و اجتماعي اسلامي. به همين جهت تشکيل و اداره آنها در درجه اول از کارهاي حکومت اسلامي است»[5] .

آري يکپارچگي امت اسلام بستر مناسبي است که بايد رهبر اسلامي از آن در مسير اصلاحات اسلامي نهايت استفاده را ببرد.

ج) تلقين دوستي و پيوند با بندگان صالح خدا: شهيد بهشتي در توضيح فرازهاي نماز، در قسمتي چنين بيان مي دارد که «السلام علينا و علي عبادالله الصالحين؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نيکوکار خدا. مسلمان در هر نمازي پيوند دوستي با همه بندگان نيکوکار خدا را به خود تلقين مي کند»[6]  ايشان در جايي ديگر در مورد کارکرد فرازهاي آخر نماز مي نويسد: «آنان بر پيغمبر، پيشواي بزرگ اسلام، بر دودمان پاک او و بر بندگان نيکوکار خدا سلام مي گويند و درود مي فرستند و اعلام مي دارند که مسلمان در هر نقطه دنيا که باشد عضوي از امت اسلام [است] و با همه مسلمانان و بندگان نيکوکار خدا همبستگي دارد. اين همبستگي آنقدر ريشه دار و گسترده است که هر مسلمان، حتي در موقعي که تنها به نماز ايستاده، خود را در جمع مسلمانان ديگر مي يابد؛ گويي همه آنها هميشه با هم اند. بدين جهت در پايان نماز به همه آنها سلام مي دهد؛ آن هم به صورت خطاب»[7] .

- نماز و کارکردهاي احساس شخصيت و عزت نفس در اصلاحات

حرکت هاي اصلاحي براي شروع خود به دليل نوي و تازگي علاوه بر همت و اراده، شجاعت و جرأت اقدام نيز لازم دارد؛ چه براي برنامه ريزان، چه تمام مردمي که در معرض اصلاحات ممکن است با برخي دشواري ها روبرو شوند. نماز از منظر شهيد بهشتي احساس شخصيت و عزت نفس و اتکا به نفس و توکل به خدا را در انسان تقويت مي کند و مي دانيم کسي که با عزت نفس و کرامت نفس به امور نگريست، اصلاحات مبنايي را به راحتي هاي زودگذر همراه با ذلت ترجيح مي دهد؛ شهيد بهشتي در فرازي چنين بيان مي دارد که «لب مطلب اين است که نماز، سرود يکتاپرستي، کمال و فضيلت و سرود حفظ شخصيت انسان مسلمان است»[8]  ايشان در تفسير آيه «اياک نستعين» مي گويد: «مسلمان چشم طمع به هيچ کس ندارد، و گرنه استعانتي شرک آميز خواسته است. با ديگران يا به صورت کار و فعاليت روبرو مي شود، يا به صورت معامله، توافق و قرارداد؛ اما کمک آقا منشانه از اشخاص داشتن، نوعي پستي است که به روح بلند مسلمانان نشايد»[9]  «به عکس با اتکاي به خدا و نيروهاي خداداد و با استفاده از نيروي کار و ابتکار خود به تأمين شرافتمندانه نيازمندي هاي زندگي و خواسته و آرزوهاي خويش مي پردازد»[10]  ايشان در رابطه با رکوع و سجود و سير آن دو مي نويسد: «نمازگزار با اين جمله که در رکوع نماز مي گويد، بار ديگر شعار توحيد و يکتاپرستي را تکرار مي کند و مي گويد: بار الها! تنها عظمتي که مرا در برابر خود به خم شدن و رکوع وا مي دارد، تويي... در برابر همه قدرت هاي طبيعي و انساني سر راست مي گيرم و هرگز اجازه نمي دهم قامت راستي که به من داده اي و فکر و اراده آزادي که به من ارزاني داشته اي در برابر اين قدرت ها خم شود... در حالت سجود که نمودار کاملتري از خضوع و خشوع و فروتني است، بار ديگر آهنگ توحيد و يکتاپرستي را در گوش جان زمزمه مي کند و مي گويد:... من که يک مسلمانم، تنها در برابر خدا، خدايي که برتر از همه است، به خاک مي افتم و هرگز در برابر هيچ کس و هيچ چيز جز او به خاک نخواهم افتاد.»[11] .

- نماز و کارکرد آن در نفي فساد و فحشا (رفع مانع از حرکت هاي اصلاحي):

قرآن يک علت و فلسفه اقامه نماز را دور نمودن انسان از مفاسد، آلودگي ها، فحشا و منکرات مي داند و مي فرمايد: «و اقم الصلوة؛ ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر»[12]  اين کارکرد نماز را شهيد بهشتي (ره) در اجزاء گوناگون نماز بررسي نموده است که شامل موارد ذيل مي باشد:

الف) نماز (بطور کلي): «سرگرمي به کار و تلاش روزانه در راه زندگي، براي بشر امري طبيعي و ضروي است... ولي در عين حال او را چنان در خود و آرزوهايش فرو مي برد که گاه... از خود و شخصيت واقعي و انساني خود، بيگانه اش مي سازد و جسم و جانش را آلوده مي سازد... آلودگي به هوس هاي تحريک شده و لجام گسيخته، خودخواهي ها و چشم و هم چشمي هاي برانگيخته، غرور ناشي از شکست و ناکامي، و به دنبال آن حسد و کينه و انتقام و صدها آلودگي ديگر. اين آلودگي ها روح را تيره مي کند و ما را از راه راست زندگي، راه پاکي و فضيلت و تقوا منحرف مي کند و به راه فساد مي کشاند؛ از ياد خدا غافل و به دام شيطان و وسوسه هاي شيطاني مي افکند. بنابراين بايد... دل و جان خود را هم شستشو دهيم و پاکيزه کنيم؛ خود را به خدا، سرچشمه پاکي و کمال نزديک کنيم؛ لحظاتي را به ياد او، به نيايش او و راز و نياز با او بگذرانيم و روح آلوده را در چشمه صاف و زلال الهي شستشو دهيم؛ اين است نمازي که مسلمان روزي چند بار مي خواند»[13]  در جاي ديگر چنين بيان مي دارد که «روح لطيف آدمي به مراتب از جسم او براي آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و بدليل خاصيت قبول انفعالش، ضمانت بيشتري مي خواهد تا در برابر فساد محيط مصون بماند. اسلام ضامني بهتر از پنج نوبت توجه عميق به خدا، پيدا نکرده است»[14]  شهيد بهشتي درباره مکانيسم نماز در پيشگيري از فساد مي گويد: «چرا خداوند به پيغمبر (ص) مي گويد [اقم الصلوة] نماز را در ميان مسلمانان ترويج کن؛ [ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر؛] چون نماز از عوامل پيشگيري از فساد است؛ چون [مکانيسم آن، اين است که] نماز روح ايمان را تقويت مي کند و ايمان هر قدر تقويت شود، فساد کم مي شود»[15] .

ب) محراب: «هر جا به نماز بايستيد همان جا محراب است. به جنگ شيطان و هوا و هوس رفتن [معناي واقعي محراب] است. محراب جايگاه مبارزه با خودپرستي و خودخواهي است»[16] .

ج) وقت نماز: «آدميزاد به حکم آفرينش خاصي که دارد سخت در معرض غفلت از خدا، راه خدا، پاکي و فضيلت است. بايد دائما يک نظم معنوي مراقب او باشد تا از راه خدا و فضيلت و پاکي منحرف نشود...، پنج نوبت روح و جان خود را شستشو داده تا دائما پاکيزه باشي [يمحو الله به الخطايا][17] .

د) وضو: ايشان در مورد اثر پاک سازي وضو عنوان مي دارد که «انسان در اين حال يک قدم به سمت پاکيزه شدن روح نيز برمي دارد»[18] .

هـ) تکبيرة الاحرام: از آفات و خطرات حرکت هاي اصلاحي لغزش و انحراف از ميانه راه است؛ گاه با اينکه تفکر اصلاحي صحيح است ولي مصلحين از مسير ترسيم شده مي لغزند. شهيد بهشتي اين مطلب را چنين بيان مي کند:

«باور کنيد آدمي در زندگي غالبا در اثر مرعوب شدن يا مجذوب شدن دچار لغزش مي شود. آنها که مي لغزند، يا مرعوبند يا مجذوب... آدمي که خود را نبازد، به اين زودي ها دچار لغزش نمي شود. اين يک نکته عالي اسلامي است؛ مسلمان حق ندارد در برابر هيچ چيز خود را ببازد؛ بنابراين من مسلمانم و نماز را شروع مي کنم: «الله اکبر»؛ يعني من نه مرعوب چيزي هستم و نه مجذوب چيزي. خدا از همه چيز بزرگ تر است.»[19] .

و) حمد: از آفات و خطرات اصلاحي ديگر نفوذ افراد دورو و متملق و چاپلوس است که مجال نقد حرکت اصلاحي را از رهبران آن مي گيرد. شهيد بهشتي در اين باب نيز به اين نکته ظريف در رابطه با کارکرد نماز اشاره دارد (ذيل تفسير «الحمدلله رب العالمين») «تملق و چاپلوسي از عوامل فساد دو جانبه است. هم براي شخص متملق فساد روحي و پستي و دنائت مي آورد، هم آن کسي را که ديگران تملق او را مي گويند گمراه مي کند... مسلمان از هيچ کس ستايشگري نمي کند؛ گر چه قدرداني مي کند»[20] .

مداحي و ستايشگري يک آفت بزرگ اخلاقي و همچنين يک آفت بزرگ اجتماعي است. مداحي و چاپلوسي از يک طرف شخصيت خود را مي کشد و خود را به دست خود پست و زبون مي کند و از طرف ديگر با مداحي و چاپلوسي، شخصيت هاي دروغين اجتماعي مي سازد؛ ديگر نه خودشان به فکر آن مي افتند که نواقص واقعي خود را بشناسند و نه به کسي اين اجازه و فرصت را مي دهند که از آنها انتقاد کنند... اسلام با اعلام مکرر «ستايش مخصوص خداست» مي خواهد... راه انتقاد منطقي و بي غرض از هر کس در هر مقام به روي همه باز باشد»[21] .

[1] سرود يکتاپرستي / ص 78.

[2] همان / ص 79- 78.

[3] همان / ص 80- 79.

[4] سرود يکتاپرستي/ ص 133.

[5] همان/ ص 133.

[6] همان / ص 28.

[7] همان / ص 123 و 122.

[8] همان / 28.

[9] همان / 24.

[10] همان/ 116.

[11] همان / 9- 118.

[12] عنکبوت / 45.

[13] سرود يکتاپرستي/ ص 6- 105.

[14] همان / ص 8- 17.

[15] همان / ص 28.

[16] همان / ص 20.

[17] همان / ص 7- 16.

[18] همان / ص 19.

[19] همان / 22- 20.

[20] همان / 23.

[21] همان / 115.

مروري بر ديگر کارکردهاي اصلاحي نماز

پس از بيان کارکرد اصلي نماز در ايجاد وحدت و هماهنگي دروني و بيروني از منظر حضرت امام (ره) و شهيد مطهري و بيان کارکردهاي اجتماعي و فردي نماز در اصلاحات از منظر مقام معظم رهبري و شهيد بهشتي که در دو شاخه نظري و عملي بحث شد؛ در انتها به برخي ديگر از کارکردهاي اصلاحي نماز اشاره کرده، بحث را خاتمه مي دهيم.

- شناسايي بستر وضع موجود:

نماز به رهبران جنبش هاي اصلاحي مي آموزد که در هر حرکتي بايد وضعيت رهروان را سنجيد و حرکات اصلاحي را با توانايي آن تنظيم نمود. تعديل کندروي و تندروي ها در حرکت هاي اصلاحي عامل مهمي در استمرار آن حرکت هاست. مسأله رعايت اضعف مأمومين و يا رواياتي که دال بر رعايت حال ديگران در چگونگي انجام مراسم نماز است، بر اين مسأله صحه مي گذارد. براي نمونه روزي پيامبر در ميانه نماز، نماز خود را سرعت داده و با شتاب آن را به پايان رسانده، از مسجد خارج شدند. شخصي از پيامبر علت اين کار را پرسيد. پيامبر (ص) در جواب فرمود: مگر صداي ناله کودکي را که بيتابي مي کرد، نشنيديد؟

- مکانيسم آسيب شناسي و آفت شناسي (دشمن شناسي) در نظام تئوريک 

نظام تئوريک نيازمند نظارت مستمر، و جلوگيري از ايستايي (تحجر)، انحراف از مسير يا رخنه تئوريک (التقاط) مي باشد. از لوازم اساسي اين بخش بحث آسيب شناسي تئوريک و دشمنان فکري حرکت اصلاحي است که اساسي ترين آن، خطر التقاط بود که بيان شد. 

نماز از مقدمات گرفته تا متن آن، در جاي جاي خود سعي در روشنگري در اين مورد را دارد؛ براي مثال:

- بحث جهت شناسي (قبله) و بحث تغيير قبله که بيان شد، معطوف به اين مورد نيز مي باشد (که توضيح لازم داده شد).

- بحث تمييز راه مستقيم از انحرافات حاصله از تلاش مغضوبين و ضالين که در سوره حمد آمده است و هر مسلمان، روزي ده بار در نماز خود اين راه را از آن بيراهه ها باز مي شناسد و اين خود ياور مصلحين حقيقي در پيشبرد اهداف اجتماعي اسلام مي باشد.

- ترسيم نظام اجتماعي مطلوب و يادآوري مستمر آن در نماز:

ما روزانه حداقل ده بار از خداوند طلب هدايت به راه مستقيم مي کنيم؛ از خداوند مي خواهيم که ما را در حرکت در طريق مستقيم به سمت جامعه مطلوب الهي، ثابت قدم بدارد؛ قرآن نيز در ادامه اين مطلب، تبيين و تلقين به نفس مي کنيم که:

«اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين.»[1] .

صراط منعمين در آيه ديگر (به بيان امام معصوم) چنين معرفي شده است:

«و لهديناهم صراطا مستقيما، و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقا.»[2] .

در همين جا، جا دارد که باز به خطر التقاط و تفسير به رأي و انحراف از صراط مستقيم اصلاح اسلامي به سمت پلوراليسم غربي، هشدار دهيم. شخصي که مروج اصلي پلوراليسم (تکثرگرايي) غربي در ايران است، به جاي استفاده از منابع غربي و بحثي منصفانه با دين مداران و حکماي اسلامي، دست به عوام فريبي و مغالطه زده، در کتاب صراط هاي مستقيم، راه هاي خداوند را متکثر دانسته است و به گونه اي شنيع، دست به تحريف قرآن و تفسير به رأي زده که در جاي خود، جواب حکماي اسلامي را نيز دريافت کرده ولي به قول شهيد مطهري، اينان که با «روش سراسر تبليغي» دست به اين اعمال مي زنند، از منطق صحيحي برخوردار نيستند و ما تنها به ذکر اين مطلب اکتفا مي کنيم که اسلام، تکثر را در درون وحدت و سبل مختلف را در طول صراط مستقيم، به رسميت مي شناسد، لذا در جاهايي که تعبير از سبل نموده، اگر معناي مثبت (در طول صراط مستقيم، مورد نظر باشد)، آن را تأييد کرده است مثل اين آيه که مي فرمايد: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين.»[3] .

و يا همان آيه قبلي (نساء 68- 69) که ذکر شد، در درون صراط مستقيم، منعمين را به چهار دسته تقسيم نموده است ولي انحراف آنجاست که سبل متفرق را اصل قرار داده و بر مبناي آن، صراط مستقيم را تفسير کنيم و قرآن کريم، سبل را در عرض صراط مستقيم، به شدت، نهي نموده مي فرمايد: «و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لاتبتعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله ذلکم وصيکم به لعلکم تتقون»[4] .

- عبوديت هماهنگ جمعي، لازمه حرکت اصلاحي در بعد نظام عملياتي

در باب وحدت و نظام توحيد عملي اسلام از زبان شهيد مطهري به تفصيل سخن رفت ولي نکاتي چند لازم به ذکر است:

1- عبوديت، در قالب جمعي ثمربخش است و اين مطلب را آيه «اياک نعبد» که در نماز بارها مي خوانيم، به ما مي آموزد.

شهيد مطهري در اين باره مي نويسد: «نکته جالبي در اينجا که مرحله توحيد عملي است و مرحله شدن انسان است، وجود دارد [و آن] اين است که در کلمه نعبد، ضمير جمع آورده شده... [يعني] همان طور که انسان در پرتو شناخت خدا و توجه به او ساخته مي شود نه منفصل و جدا از قافله اهل توحيد، انسان موجودي است فکري؛ الهي؛ عملي؛ اجتماعي... انسان انديشنده خداشناس اهل عمل ولي بريده از جامعه توحيدي نيز انسان ناقص است پس در حقيقت معني «اياک نعبد» اين است: خدايا ما مردم جامعه توحيدي در حرکتي هماهنگ؛ همه با هم به سوي تو و گوش به فرمان تو روانيم.»[5] .

در اين مورد بحث مفصل تري در مقاله ديگر ذکر شده که علاقمندان را به آن ارجاع مي دهم.[6] .

2- در عبوديت، علاوه بر نياز به حرکت جمعي (که ذکر شد)، نياز به رهبري حرکت نيز مي باشد که اين رهبري حرکت، يا خود تجسمي از صراط مستقيم است (امام معصوم) يا پيرو صديق او (در زمان غيبت به صورت نيابت عام يا خاص). رواياتي که در تفسير صراط مستقيم وارد شده است، شاهد بر اين مدعاست:

قال رسول الله (ص): «الصراط المستقيم، صراط الانبياء و هم الذين انعم الله عليهم.»[7] .

قال الصادق (ع): «الطريق و معرفة الامام.» و عنه: «و الله نحن الصراط المستقيم.»[8] .

قال الصادق (ع): صراط مستقيم، علي (ع) است.»[9] .

همچنين در مورد آيه «صراط الذين انعمت عليهم» که اين نعمت، معنت ولايت است که تمام کننده نعم ديگر مي باشد. تفصيل اين مطلب را نيز در مقاله سابق الذکر پي بگيريد.[10] .

ولي به طور خلاصه مي توان گفت: «ولي خدا با قدم عبوديت به شکل صحيح در سايه عنايت الهي و تحت پرورش اولياي متقدم به اين مقام نائل گشته، تنها اوست که مي تواند در موضع خليفه ي الهي، قافله بشري را در مسير عبوديت به سمت اصلاح و فلاح و رستگاري بشر که همانا مقام قرب است، سوق دهد.»[11] .

- نماز عامل شناخت رهبر اسلامي و همراهان جنبش اصلاحي (برادران ديني) و عناصر خودي از غير خودي.

رهبري هر جنبش، اولين ويژگي اش اقامه نماز است. همان گونه که «نماز، اولين ثمره و نشانه حکومت صالحان است.»[12] .

«انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون.[13] .

اصلاح بين خودي ها صورت مي پذيرد و يکي از ملاک هاي شناخت افراد خودي (برادران ديني) از غيرخودي ها، اقامه نماز است که: «فان تابوا و اقاموا الصلوة و اتوا الزکوة فاخوانکم في الدين»[14]  و «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويکم.»[15] .

«محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم تراهم رکعا سجدا...»[16] .

(اولين نشانه تشخيص خودي ها از کفار، رکوع و سجود بسيار ذکر شده است)

- نماز عامل رفع فساد (تقابل اقامه نماز با رواج فساد و شهوات)

- اقامه نماز، زمينه عملي برچيدن فساد و فحشا در جامعه را ايجاد مي کند؛ همان گونه که تمسک به کتاب خدا، ما را در شناسايي تفصيلي و جزئي فحشاء و منکرات ياري مي رساند. لذا در قرآن آمده: «اتل ما اوحي اليک من الکتاب و اقم الصلوة، ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر.»[17] .

- از سوي ديگر، اضاعه (ضايع نمودن) نماز، زمينه رواج شهوات و منکرات را در جامعه مهيا مي کند (و اين موضوع در اصلاحات پس از انقلاب هاي بزرگ در زمينه نسل هاي دوم، سوم به بعد اهميت مي يابد). لذا قرآن نسل هاي پس از نهضت هاي انبياء را چنين توصيف مي کند:

«فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات...»[18] .

[1] حمد / 6 و 7.

[2] نساء / 68 و 69.

[3] عنکبوت / 69.

[4] انعام / 153.

[5] طهارت روح / صفحه 353.

[6] نماز و زندگي / جلد 1 / صفحه 88 به بعد.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] حج / 40.

[13] مائده / 55.

[14] توبه / 11.

[15] حجرات / 10.

[16] فتح / 29.

[17] عنکبوت / 45.

[18] مريم / 59.

دو تذکر ضروري

1- بايد توجه داشت که اين همه خاصيت و اثر اصلاحي، براي نمازي مترتب و مترقب است که داراي روح ياد خدا و خشوع و حضور در برابر او باشد. مقام معظم رهبري در جاي جاي پيام هاي خود به اين نکته عطف توجه کامل نموده اند که به علت ضيق مجال تنها به يک مورد آن اشاره مي شود: «البته اين نکته نيز شايان ذکر است که نماز، همين بر زبان راندن کلمات و گزاردن حرکاتي معين نيست... روح نماز، ياد خدا و خشوع و حضور در برابر اوست... نماز بي ذکر و حضور، کالبدي بي روح است که اگر چه نام نماز بر آن مجاز نيست، ليکن اثر و خاصيت نماز نيز از آن مترقب نيست. از اين حقيقت، در آثار ديني با عنوان قبولي نماز سخن رفته است.»[1] .

2- نکته ديگري که ذکر آن ضروري است، اين است که برخي شبهه کرده اند که: اگر نماز اين همه خاصيت و اثر (در ابعاد نظري و عملي) دارد، حتي ملاک شناخت خودي از غيرخودي (منافق و کافر) نيز هست، پس چگونه است که منافقين هم با ظاهري بسيار آراسته به نماز مي ايستند و بدون هيچ اعتقادي از نماز، براي ظاهرسازي و موجه جلوه دادن خود، استفاده مي کنند. در جواب بايد گفت: در اين که فرد منافق، ممکن است براي ظاهرسازي، نماز خوانده يا در اجتماعات و مساجد مؤمنين نيز حاضر شود، شکي نيست ولي از يک سو نماز منافق، نماز بي روح است و در نتيجه تا زماني که نماز مي گزارد و در مسجد مؤمنين است، کسالت سراسر وجود او را فراگرفته است که قرآن مي فرمايد «و اذا قاموا الي الصلوة قاموا کسالي»[2]  و نيز پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «المنافق في المسجد کالطير في القفس.»

البته اين خصوصيت، بيشتر متوجه روح فرد منافق است و ممکن است نمود ظاهري نداشته باشد ولي از سوي ديگر شخص منافق هيچ گاه سعي در اقامه نماز که همانا برپا نمودن خيمه دين در جامعه است، ندارد و مباني نظري او، هر چند خود را مؤمن و مصلح بنامد، با مباني نظري ارائه شده در نماز منافات دارد (براي مثال به جاي وحدت گروي که در تمام شئون نماز جاري و ساري است، کثرت و اختلاف را اصل مي داند) و همچنين مباني مؤثر در عمل با او اقامه نماز در جامعه منافات دارد. او هيچ گاه تشويق به نماز جماعت و جمعه نمي کند و هيچ گاه در جهت وحدت مسلمين و تبعيت از رهبري گام بر نمي دارد. پس عملکرد منافق، مخالف با اهدافي است که اقامه نماز وظيفه تحقق آنها را دارد.[3] .

[1] پيام معنويت- صفحه 20 و 21.

[2] نساء / 142.

[3] موارد زيادي در متن به اين مهم اشاره دارد از جمله رجوع کنيد به صفحات 119- 121.

منابع و مآخذ

- قرآن مجيد

- نهج البلاغه / مرحوم دشتي

- مصباح الشريعه (منسوب به امام صادق عليه السلام) / ترجمه عباس عزيزي

- صحيفه نور/ ج 9 و 20 و 21.

- امام در سنگر نماز، ستاد اقامه ي نماز با همکاري مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره)

- راه امام، کلام امام (گروه هاي سياسي)

- آسيب شناسي انقلاب اسلامي از نگاه امام (ره)

- مجموعه آثار (ج 2)/ شهيد مطهري

- علل گرايش به ماديگري/ شهيد مطهري

- طهارت روح/ شهيد مطهري

- پيام معنويت (مجموعه پيام هاي رهبر معظم انقلاب به اجلاس هاي سراسري نماز)

- سرود يکتاپرستي (مجموعه آثار شهيد بهشتي درباره نماز)

- نماز و زندگي / ج 1 / ستاد اقامه ي نماز

- ليبراليسم و منتقدان آن / مايکل ساندل / دو مقاله ي زير:

 دو مفهوم آزادي/ آيزايا برلين

 ارزش، برابري و شايستگي/ فردريش. ا. هايک.

-روزنامه توسعه (29 / 3 / 80)

- روزنامه ايران (9 / 3 / 80)

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 15745 کلمه
مولف : دبير خانه دائمي اجلاس سراسري نماز
1395/3/10 ساعت 08:18
کد : 1386
دسته : فرهنگ‌سازی و دعوت به نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
آثار نماز
آثار اجتماعی نماز
نقش نماز در اصلاحات اجتماعی
نماز و اصلاح جامعه
حکومت اسلامی و نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز