بعد عرفانی نماز در رعایت آداب آن

■ بعد عرفانی نماز در رعایت آداب آن

بعد عرفانی نماز در رعایت آداب آن

بسم الله الرحمن الرحیم

منبع: واگويي راز در آئينه عرفان نماز

تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز

نماز ايجاد عالي ترين رابطه ي مستقيم ميان انسان و خداوند تبارک و تعالي است. براي توجيه اين مطلب خواستيم خدا را در فرهنگ هاي مختلف نشان دهيم (بشر واقعاً خدا را گم کرده است، تا آنجا که به دم گاو و... چسبيده است!) به اين نتيجه رسيديم که بشر هميشه در جست و جوي خداست و در اين راه تلاش مي کند. اما ببينيد که با هدايت غلط به کجا رسيده است!!

خطرناک ترين انحرافي که دامنگير انديشمندان و علماء شده اين است که به نام خدا و خداجويي، انسان باسواد و دانشمند در دام (انسان خدايي) و (همه چيز خدايي) و شرک محض و تثليث گرفتار آمده است. وقتي که انسان ذره اي دستش را از دست انبياء و قرآن کنار بکشد، گرفتار اين بدبختي ها خواهد شد.

انديشمنداني که مي خواسته اند منهاي انبياء به خدا برسند، واقعاً خدا را گم کرده اند. با همه صداقت و تلاششان خدا را گم کرده و به خدا نرسيده اند. ما نمي گوييم: بيا، خدا اين است. خداوند خودش را معرفي مي کند. ما به قدر ذرّه اي هم نيستيم که حرفي زده باشيم. خود او مي گويد: بيا با من ملاقات کن، آن هم روزي پنج بار، براساس عشق و پرستش (که توضيح خواهيم داد) . اي کاش شما وقت داشتيد و تاريخ اديان را يک بار مطالعه مي‏کرديد و مي ديديد اين بشر بدبخت که دنبال خدا مي گشته، سر از کجا در آورده است؟! اينجاست که بايد قدر خدا، قرآن، پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين عليهم السلام را بدانيم که ما را در جايگاهي قرار داده اند که با تمام وجود مي دانيم که در راه خدا هستيم. حتي يک سر سوزن هم نگران نيستيم که مبادا گمراه شده باشيم. آيا شما نگران هستيد! خدائي که خودش، خودش را معرفي مي کند، به او شک مي کنيد؟! بودايي ها حتي يک جمله ندارند که خدا گفته باشد من اين هستم. همه ي حرفها را از خودشان مي گويند. مسيحي ها و يهوديها هم ندارند. ما بايد قدردان مقام نبوت، ائمه اطهار و علمايمان باشيم. در اين دنيا - که قرآن بهترين تعبير را دارد:

 «ظُلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ اِذا اَخَرَجَ يَدَهُ لَم يَکَدْ يَراها» (نور 40) به قول قرآن کريم، بشر در چنين حالتي است. امواج ظلمات روي هم انباشته شده اند، به قدري که اگر انسان، دستش را در بياورد، خودش آن را نمي بيند! بشر در رابطه با خدا در چنين ظلماتي بسر مي برد. شما نمي دانيد که اين طاغوت چه چاههايي بر سر راه انسان به سوي خدا کنده و از اين طريق انسانها را به دام انداخته است! خدايا با تمام وجود ترا سپاس مي گوييم. به ما توفيق بده تا حق نبوت را ادا کنيم. اين صلواتهائي که ما مي فرستيم، يک هزارم حق نبوت نيست. خداوند خودش از مقام نوبت قدرداني مي کند. مي فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ و ملائکَتهُ يصلّون عَلَي النّبي، يا ايهّاالذّينَ امَنوا صلّوا عليه وَ سَلِمّواتسليما» «اَللَّهم صَل عَلي محمّد و آل محمدٍ» ، اين شعار، کمترين حق نبي مکرم است. حق او فوق اينهاست. مثل اين است که شخصي در يک بيابان گم شده باشد و مرگ در يک قدمي او باشد. در اين حال، اگر يک نفر دست او را بگيرد و در مسير جاده قرار دهد، چقدر بايد از او تشکر کند؟ آيا با صلوات، حق پيامبر اسلام (ص) ادا مي شود؟ بشر در يک چنين گمراهي قرار دارد. انبياء و نبي مکرم اسلام (ص) با اطمينان از صراط مستقيم، ما را هدايت کرده و تا آنجا مقام ما را بالا برده اند که خداوند متعال روزي پنج بار با ما قرار ملاقات گذاشته است. عرض کردم که اگر امام جماعتمان ما را به منزلش دعوت کند، چقدر خوشحال مي شويم؟ حالا آفريننده جهان با آن عظمت از ما دعوت کرده است. نامه اش را به دست پيامبر اولواالعزم صلي اللَّه عليه و اله و سلم داده و از من و شما دعوت کرده: روزي پنج بار بياييد و با من ملاقات کنيد. وقت من در اختيار شماست! من با شما هستم. در روايت داريم وقتي مؤمن به نماز مي ايستد، شيطان قلبش را متوجه مسائل ديگر مي سازد. خداوند خودش صدا مي زند «عبدي» ! بنده ي من؛ من با تو هستم، تو با که هستي؟! پنج بار از درون صدا مي زند و مي گويد: آخر من روبروي تو ايستاده ام، من با توام، تو با که هستي؟ خدايا ما شرمنده ايم! يک بار هم نمازي را که تو خواستي، به جا نياورديم!! «عن صلاتهم ساهون» خدا مي خواهد که فرد مؤمن به طور مستقيم و بي واسطه با او ملاقات کند (عالي ترين رابطه) حالا اين عالي ترين رابطه يعني چه؟ از زماني که کلمه «اللَّه» در ميان بشر و در فرهنگ بشري مطرح شد، مغز بشر چندين نوع عکس العمل نشان داده است و عالي ترين آن همين است که خداوند به ما پيشنهاد کرده است؛ برقراري رابطه ي عشق و پرستش در حال نماز و تحقق يافتن «لااله الا اللَّه» در دل نمازگزار.

بعضي شک دارند و مي گويند: ما خدا را نمي بينيم! اينان هم چند دسته اند. بعضي ها معاند هستند و مي گويند: خدا وجود ندارد. بعضي مي گويند: قبول داريم که خدا هست، ولي در عين حال گاو و خورشيد و فرعون و نمرود و چيزهاي ديگري را پرستش مي کنند! همان فرعوني که مي گويد: «اَنَاربُّکم الاعلي» ! وه که بشر در طول تاريخ چقدر ذليل شده است! من خودم در زمان شاه ديدم که در خيابان شهدا (ژاله) در بالاي ساختمان نيروي هوايي با خط درشت نوشته بودند: «خدايگان آريامهر، بزرگ ارتش داران، محمدرضا پهلوي، شاهنشاه ايران» . آري بشر اين گونه است. چقدر امام (ره) بر ما منت گذاشت که اين بت ها را شکست.

بعضي ها نيز مي گويند: اين چيزها خدا نيست، خدا لاهوتي است. مي گوييم: کو؟! مي گويند: سه جلوه دارد؛ سه بعدي است؛ «ابن» و «اب» و «روح القدس» . در عالم لاهوت، الله است، در عالم ناسوت عيسي (ع) است و در عالم جبروت، روح القدس. يک خداي سه بعدي. حدود هشتصد ميليون انسان، اين عقيده را دارند، يعني به خداي سه گانه معتقدند. در سوي ديگر قضيه، وقتي به برخي مي گوييم: آيا خدا هست؟ مي گويند: بله. مي گوييم: کو؟ در جواب مي گويند: همه چيز اوست! همه چيز خداست! من و تو هم خداييم!

بعضي ديگر نيز به خدا اعتقاد دارند، اما وقتي مي گوييم کو؟ مجسمه‏هاي قيمتي و عتيقه بودا را که از دندان فيل (عاج) ، يا از طلا و فلزات قيمتي ساخته شده است، نشان مي‏دهند. کلمه ي بودا از بود، به معناي مظهر هستي است.

بوداييان بودا را خدا مي دانند. آنها همان کاري را که ما در برابر خدايمان انجام مي دهيم، در مقابل مجسمه بودا انجام مي دهند. در مقابل او سجده مي کنند و حاجات خود را به او مي گويند.

در ميان همه ي اينها، اسلام مي گويد: گمشده بشر اينها نيستند، بلکه گمشده بشر اوست که: «اَللَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَالْحَيُّ القَيُوم» ، (بقره / 255)

 «اَفِي اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَالاَرضِ» (ابراهيم /10) اي بشر عينک بزن و در فطرت و طرز خلقت جهان دقت کن. آيا مي تواني در وجود خداوند متعال شک کني؟! آن خداوندي که مي فرمايد: اسم من اللَّه است. رابطه من باهستي رابطه قيوميت است. او عالم و قاهر و حي است. اين صفاتي است که خود قرآن مي فرمايد. ما از اين جهت مطمئن هستيم. ديگر احتمال خطا نمي دهيم. خود او دارد خودش را معرفي مي کند. ما از روي گفته هاي خود او، خدا را در قلبمان ترسيم کرده ايم. اينان را موحد مي گوييم. موحدان نيز خود چند دسته اند: بعضي ها در حد يک عقيده، خدا را قبول دارند. قبول دارند که خدا يکي است. وقتي بگوييم: «قل هوالله احد» با پنج انگشت امضاء مي کنند. اما رابطه آنها با خداوند رابطه عاشقانه نيست. خدا در ذهن و فکر و انديشه آنها وجود دارد. ارزش اين عقيده مساوي است با اينکه از او بپرسيم: آيا اصفهان وجود دارد يا نه؟ او مي گويد: بله و قسم هم مي خورد، اما بودن يا نبودن اصفهان در زندگي او هيچ نقشي ندارد. چنين فردي به خدا اعتقاد دارد، به يگانگي خدا هم معتقد است، اما خدا در زندگي او نقشي ندارد اغلب مسلمانها در همين حد هستند. يعني خدا را قبول دارند، اما عملشان نشان مي دهد که خدا در زندگي آنها نقشي ندارد. خدا در زندگي آنها، رهبر و هادي نيست. خدا را دوست دارند، اما اين دوستي آنها حد و مرزي دارد. تا جايي خدا را دوست دارند که برخلاف ميل همسرشان نباشد! اگر وقتي پيش آمد که خداوند متعال دستوري داد و خانم اشک ريخت و گفت: نکن، حرف خانم را گوش مي کنند! محبت خانم در وجود او از محبت خدا بيشتر است! او منکر خدا نيست، نماز هم مي خواند.

خدا را دوست دارد، اما تا اين حد. حالا او مومن است يا مشرک؟! او براي خدا شريک قائل است اين نوع شرک، شرک در روابط انسان است. او خدا را به اندازه همسر و بلکه کمتر از او دوست دارد. «اِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُاَنْ يُشرَکَ بِهِ» (نساء / 116) خدا اين را تحمل نمي کند که کسي به او شرک بورزد. چنين فردي بر سر دو راهي ايستاده است، صنم مي گويد: مرتکب گناه شو!و خدا او را باز مي‏دارد. اگر در اين راه صنم را قرباني کند (در مني) «اسلما و تله للجبين» ، آنگاه او مؤمن است. خدا از مؤمن اين را مي خواهد. همانها هم که گاو مي‏پرستند بدنبال خدا بوده‏اند. در اينجا مساله عمل نيست، بلکه مساله ضعف ايمان است.

خداوند مي فرمايد: اگر خدا از پدر و مادر و زن و فرزند و ثروت و... برايتان محبوبتر نباشد، ايمانتان ضعيف است. گوينده اين جمله خداست، بعضي هم هستند که خدا را از همه بيشتر دوست دارند و عملاً هم نشان داده اند.

بزرگترين حجاب ميان انسان و خدا «من» خويش است. در اينجا همان شخص از «من» خويش نمي گذرد. اگر خدا بگويد: خون بايد داد، اسلام در خطر است، جان دادن لازم است، او از جان خويش نمي‏گذرد. جوانهايي که خون دادند، نشان دادند که ايمان دارند. ما بايد سعي کنيم که به اين مرحله برسيم. بعضي ها بالاتر از اينها هستند. با تمام وجودشان شيداي خداوند هستند. تا آنجا پيش رفته اند که پيامهاي او را به ما مي رسانند و پيامبر او هستند. آنها از حد ما بالاترند. اين عکس العملِ نقش «اللَّه» در ذهن بشر در طول حداقل پنج هزار سال بوده است.

کسي از دل ما خبر ندارد. «بَلِ الانسان علي نفسِهِ بَصيرَةٌ» (قيامت / 14) خدا به ما گفته نماز بخوان. رابطه انسان با خدا بايد رابطه عشق و پرستش باشد. برترين عشق‏ها بايد عشق به خدا باشد. خدا نمي گويد: در دلت هيچ عشق ديگري نباشد، اما بايد تمام عشق هاي ديگر را در پيشگاه او به زانو در بياوريم. نشان دهيم که: خدايا امر، امر توست. خدايا «اکبر» از تو، «اصغر» از تو. هرچه تو بگويي. مي خواهند ما را تا آنجا بالا ببرند. مي خواهيم نماز بخوانيم؛ «اللَّه اکبر» ، اين براي عظمت خدا بود. براي اخلاص بود. (هنوز نماز شروع نشده است) . اذان؛ «اشهدان لااله الااللَّه» ، در پيشگاه خداوند سبحان و فرشته ها گواهي مي دهم معشوقي جز «اللَّه» نيست. «اللَّه» ، معشوق برتر است. خداوند چه رابطه اي از ما مي خواهد؟ اينکه بگويم: «اشهدان لااله الااللَّه» ، اما اگردروغ گفته باشم و مال و اولاد و... در نزد من محبوبتر باشند، در نامه عمل من چه خواهند نوشت؟! آيا مي گويند: شهادت داد، يا مي گويند: شهادت دروغ داد؟ آنجا واقعيت را مي نويسند در آنجا با کسي شوخي ندارند. از ما آن را مي خواهند. نماز برنامه اي است که به وسيله ي آن مي خواهند ما را آنقدر بالا ببرند که به مقام ابراهيم عليه السلام برسيم نمازهاي ما شايد از نظر فقهي نماز باشند، اما در حقيقت پوست نماز هستند. به ما گفته اند که در روز قيامت اولين پرونده اي که باز مي کنند و نگاه مي کنند، پرونده نماز است. اگر نماز مورد قبول بود و مغز داشت، بقيه اعمال را کاري ندارند، اما اگر نماز مورد قبول نبود، پرونده را مي بندند.

دوبار در اول و دوبار در آخر اذان شهادت مي دهيم: «لااله الااللَّه» : در چه مواردي و در کجا «لااله‏الاالله» ؟! زماني که در قلب من معشوقي برتر از او نباشد. اين جمله را بايد دوبار تکرار کنيم. در اقامه نيز مي‏گوئيم «اللَّه اکبر» ، براي توجه به عظمت خدا و کسب اخلاص «اشهدان لااله الااللَّه» ديگر خودم هستم و خدا، در پيشگاه او ايستاده ام و مي گويم: خدايا شاهد باش که تو در دل مني، هيچ خدايي برتر از تو نيست. باز هم در آخر اقامه اين جمله را تکرار مي کنيم. خدا در نماز کدام رابطه را از ما مي خواهد؟ آيا فقط اعتقاد را مي خواهد؟ اين کار که ديگر «لااله الااللَّه» نمي خواهد، شمر هم اين را مي گفت، يزيد و معاويه هم اين را قبول داشتند. شريح هم قبول داشت. اين اسلام بني‏اميه بود. خداوند متعال، عرفان و فهميدن نماز را از ما مي خواهد. ما مي خواهيم همان نمازي را که خدا مي خواهد بخوانيم. مي خواهيم دو رکعت نماز از روي عشق و پرستش بخوانيم. در سوره حمد مي گوييم: «اياک نعبد» خدايا فقط تو را مي پرستيم. حالا کسي که صنمش را مي پرستد، وقتي اين جمله را مي گويد، در نامه عملش چه مي نويسند؟! بله مشکل است، لذا پشت همين جمله مي گوييم: «و اياک نستعين» خدايا مي خواهيم، اما مشکل است. کمکمان کن. ياري‏مان کن. اين صنم ها نمي گذارند. در رکعت دوم مي گوييم: «الحمدللَّه، اشهدان لااله الااللَّه» اي خدا، اي فرشته ها شاهد باشيد، اي دادگاه حقيقت، من به زانو نشسته ام و گواهي مي دهم که دردل من معشوقي بالاتر از خدا نيست. شما از اين نماز چه مي فهميد؟ چه رابطه اي را از ما مي خواهد؟ آيا فقط در ذهن و فکر ما «لااله‏الااللَّه» را مي خواهد؟! من هيچ ترديدي ندارم که در نماز عالي ترين رابطه با خدا مطلوب است. «لاالااله‏الله» آخرين کلمه اي است که در گوش ما خواهند خواند، هماني که پيغمبر صلي اللَّه عليه و اله و سلم مي خواست اسلام را به واسطه آن به تاريخ عرضه کند. مي فرمود: «قولوا لااله الااللَّه تفلحوا» ، اگر اين جمله را بگوييد، همه پيروزيها نصيب شما خواهد شد، اما بايد راست بگوييد. «ملة ابيکم ابراهيم» (حج / 78) مکتب ما مکتب ابراهيم عليه السلام است.

 «قد کانت لکم اُسوَةٌ حَسَنةٌ في‏ابراهيم» (ممتحنه / 4)

ابراهيم (ع) يک يک «اسماعيل» ها را به پيشگاه او آورد و همه را قرباني کرد. اين همان عبادتي است که از ما مي خواهند. اينها امتحان است. عبادت مالي داريم. عبادت بدني داريم. بايد هنگام اذان صبح زود از خواب بيدار شد.

به هر حال خدا به مومنين کمک مي کند و از درون به ياري ايشان مي پردازد. خداوند متعال چشمان ما را بيدار مي کند، اما ما بيدار نمي شويم. در روايت آمده است که خدا فرشته ها را موکل مي کند تا انسان را به وقت (نمازشب) بيدار کنند. مي گويي: يک لحظه بخوابم، بعد بلند مي شوم! اما وقتي بلند مي شوي که آفتاب زده است.

بايد گفت: خدايا ما تا به حال ظاهر نماز را بجا آورده بوديم، اما بعد از اين ديگر حقيقت نماز را بجا مي آوريم (ان شاءاللَّه!) اگر سعي کنيم، او هم کمک مي کند. خودش فرموده: اگر شما يک قدم به طرف من بياييد، من ده قدم به طرف شما مي آيم. نماز برنامه اي است براي اينکه مؤمن روزي پنج بار خودش را آرايش کند و در پيشگاه حق تعالي حاضر شود. آرايش کردن يعني پليديها را از خود دور کردن؛ پليدي هاي جسمي، معنوي، کينه ها، حسدها، عادتهاي بد و...، بايد به هنگام حضور، مکان و لباس نمازگزار پاک باشد، عطر بزند، محاسنش را شانه کند. اگر مي شود سرمه بکشد و حنا بگذارد و...، اينها از مستحبات نماز است.

از بزرگان ما مرحوم آيةاللَّه حجت اين کار را مي کردند. مراجع ما از جمله آقاي بروجردي وقتي وارد قم شدند محاسنشان قرمز بود، حنا مي گذاشتند. بعدها ديگر آن کار را نکردند. اما اگر حنا نمي گذاريد، لااقل در سجاده تان يک شيشه عطر باشد. وقت نماز معطر باشيد. سرمه کشيدن، استعمال عطر، روغن زدن به سر و... از مستحبات است. وقتي به برخي مي گوييم: روغن بادام به سرت بزن، مي گويد: پس مسح را چگونه بکشيم؟! بايد گفت، مگر پيغمبر (ص) چگونه با سر روغني مسح مي کشيد؟! قسمت عمده مصرف آن حضرت عطر بود، روغن هم به سرشان مي ماليدند. آن حضرت چگونه مسح مي کشيدند؟ شما هم همان گونه مسح بکشيد. اين وسوسه ها چيست؟ آيا ما از پيغمبر اسلام (ص) هم مقدس تر شده ايم!!؟ اينها وسوسه هاي شيطان است. خيلي ها هستند که عرقشان چرب است، پس اينها چگونه مسح مي کشند؟!

خداوند مي فرمايد: «خذوا زينتکم عندکل مسجد» (اعراف / 31) من يادم هست که جا نمازهاي ما آينه، عطر، شانه و مسواک داشت و مسلمانها بهترين و پاک ترين لباس را مي پوشيدند، بعضي ها لباس مخصوصي براي نماز داشتند. آيا اگر انسان در طول عمرش، يک بار چنين نماز ي بخواند، دگرگون نمي شود؟! اگر روزي پنج‏بار اين گونه در پيشگاه خداوند سبحان حاضر شود، وقتي برمي گردد قلبش پر از نور خواهد بود و اصلاح مي شود. الگوي ما، معصومين عليهم السلام هستند، نوافل از ايشان است؛ قبل از نماز صبح دو رکعت نماز نافله بخوان براي اينکه به خداوند بگويي «ببين خدايا دوستت دارم. تو گفتي دو رکعت بخوان من دو رکعت هم اضافه مي خوانم» . قبل از نماز ظهر هشت رکعت هم اضافه مي خوانم. قبل از نماز عصر باز هم تو گفتي چهار رکعت بخوان، من هشت رکعت هم اضافه مي خوانم. بعد از نماز مغرب، چهار رکعت و بعد از نماز عشاء دو رکعت هم اضافه مي خوانم. نيمه هاي شب نيز که همه خوابند من به پيشگاه تو مي آيم.

اين عمل اهل بيت عليهم السلام است، اين خط اهل بيت عليهم السلام است، اين خط علماي ماست؛ آنان نوافل را ترک نمي کردند. خدا را بايد شکر کرد که در مسجد ما بعد از نماز مغرب و عشاء نوافل را مي خوانند، اما کساني که بسرعت نماز مي‏خوانند، اگرچه از نظر فقهي نمازشان صحيح است، ولي اين ظاهر نماز است آيا نماز چنين افرادي مساوي است با نماز آدمي که کارش را رها مي کند، خودش را آماده مي کند و قبل از وقت، وسط دو نماز و بعد از نماز نافله مي خواند؟! خلاصه کلام اينکه: نافله تحفه و هديه اي است از طرف عبد به سوي خدا.

اين مهم ترين و حساس ترين بعد عرفاني نماز است.

 «والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3161 کلمه
مولف : حجةالاسلام والمسلمين محمدآل اسحاق
1395/2/22 ساعت 11:16
کد : 1327
دسته : آداب ظاهری نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
آداب نماز
مستحبات نماز
حضور قلب و آداب نماز
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز