مقامات عرفاني نماز در قرآن

■ مقامات عرفاني نماز در قرآن

مقامات عرفاني نماز در قرآن

مقام اخلاص

قوله تعالي:

«وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعبُدُوا اللّهَ مُخْلِصينَ لهُ الّدينَ حُنَفاءَ و يُقيموا الصَّلوة»[1] .

يعني فرمان داده نشدند، مگر آن که، بپرستند خدا را خالصانه و يکتا پرستانه و نماز را به پاي دارند. در اين آيه رابطه ي خلوص و نماز ذکر شده است.

اخلاص در لغت عبارت است از:

«تَصفيَةُ الشَّي‏ءِ عَنِ الشَوبِ وَ الخَلْطِ»

يعني چيزي را از اضافات و زوائد پاک و مصفا کردن.

و به گفته خواجه عبدالله انصاري: «تَصْفيَةُ الْعَمَلِ مِنْ کُلِّ شُوْبٍ» يعني: صاف کردن عبادت از هر ناخالصي و اضافه‏اي، اخلاص ناميده مي‏شود. انتظار نتيجه از غير خدا داشتن، اميد به غير خدا بستن، سپاس و شکرگزاري ديگران خواستن، عمل نيک را براي جلب رضايت ديگران انجام دادن، قدح و مدح ديگران را به حساب آوردن، ريا و سمعه در کار عبادت وارد کردن، همه ي اين ها اضافاتي است که خلوص را از بين مي برد، تا آن جا که طلب بهشت و رهايي از دوزخ نيز با اخلاص کامل در تنافي است، چون در همه ي اين موارد آدمي براي خود، يک شخصيت وجودي قائل است و مي خواهد آن شخصيت وجودي و اعتباري را راضي کند، و به اصطلاح مي‏گويد:

«من مي خواهم»، «من انتظار بهشت دارم»، «من از دوزخ مي‏ترسم». خلاصه اين که نوعي انانيت براي خود قائل است که اين ها با اخلاص سازگار نخواهد بود، چون اخلاص به معناي از بين بردن انانيت و اعتبار خودي است. البته رسيدن به چنين مقامي به سادگي ميسر نيست، به طوري که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که در حديث قدسي از خداوند نقل کرد: «اخلاص رازي است که من آن را در دل هر يک از بندگان که دوست داشتم، نهادم، گوهري از خزينه ي اسرار خود بيرون آوردم و در سويداي دل دوستان خويش به وديعت نهادم» و گذشتن از هر دو عالم و پشت پا زدن به هر دو نشئه از آثار آن است که خواجه شيراز گفت:

 

در ضمير ما نمي‏گنجد به غير از دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

 

و اين حقيقت آن اخلاصي است که در روايت فرمود: هر کس چهل روز با اخلاص بگذراند، چشمه‏هاي حکمت از دلش بر زبانش جاري مي‏شود. «مَنْ اَخْلَصَ لِلَّهِ اَربَعينَ صَباحاً جَرَت يَنْابيعُ الحِکْمَةِ عَلي قَلْبِهِ وَ مْنِ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ».

اين چنين اخلاصي نتيجه ي دوستي و اثر بندگي است. هر که جامه ي اخلاص بپوشد، هر کاري کند از ميان دل کند، چون که دوستي حق با آرزوهاي پراکنده در يک دل جمع نشود، که فريضه ي تن، نماز و روزه است و فريضه ي دل، اخلاص‏ است. خطاب آمد به رسول صلي الله عليه و آله و سلم که:

اي محمد، هر کجا نورانيت تو نيست، تاريکي شرک است، و هر جا انس شريعت تو نيست، همه سراسر، زحمت شک است و هر جا که دوستي تو نباشد اخلاصي نيست. پس تويي مايه ي خلوص و اخلاص و استخلاص: «فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدّين»، اي محمد اکنون همه، ما را باش، سر خود با ما بپرداز و از اغيار دل بدار و بندگي ما را خالص بساز. شيخ بزرگ و محقق، محيي الدين بن عربي گفته است: «اَلا لِلَّهِ الْخالِصُ، عَنْ شَوْبِ الغَيْرِيَّةِ وَ اْلاِنانِيَّهِ» پس اخلاص با هر شائبه غيريت و انانيت منافات دارد. (غيريت آن است که خود را از او ندانم و انانيت آن است که براي خود استقلال قائل شوم).

آيت‏الله علامه سيد بحرالعلوم، رسيدن به درجه ي والاي خلوص را پس از عبور از مراحل سخت و عميق و خاصي دانسته است که عبارتند از: اسلام ابتدايي، ايمان ابتدايي، اسلام اکبر، ايمان اکبر، هجرت بزرگ، جهاد اکبر، اسلام اعظم، ايمان اعظم، هجرت برتر و جهاد کامل، که پس از عبور از اين مراحل ده‏گانه مقام خلوص حاصل مي‏گردد. البته در مراحل قبلي هم خلوص نسبي موجود است.

خلوص کامل واقعي، يکي از مقامات بسيار والايي است که مقامات و منازل ديگر در آن جمع مي‏باشد و در نهايت انسان را به مقام فنا و بقا نائل مي‏سازد، يعني به مصداق «کُلُّ مَنْ عَلَيها فان»، انسان به مقام فنا مي‏رسد و مي‏داند که خداوند عين وجود و هستي است و جز او همه فاني است و به مصداق «وَ اللّهُ خَيرٌ وَ اَبْقي»، به مقام بقا مي‏رسد و خداوند را باقي مي‏داند و بس. اگر ميان آبگير کوچک و درياي وسيع و ماندگار و مطلق، راه اتصالي باشد، مادام که دريا موجود است، آبگير هم موجود و باقي است. آب کم آبگير در ارتباط با دريا علي ‏الدوام تازه مي‏ماند. خلوص، راه زلال و خالص ميان عبد و خداوند است و نماز خالصانه همين ارتباط مدام مي‏باشد. ولي خلوص در مراحل و مراتب پايين‏تر، براي عامه مؤمنين و عموم عبادت کنندگان و نمازگزاران خواهد بود و لازم است که وجود داشته باشد. و آن اين است که در موقع عبادت، خوف از ملامت لائم و شادماني بر تعريف و چشمداشت به اجر دنيوي نداشته باشد و تنها رضايت پروردگار عالم را مدنظر قرار دهد. يعني نه از ملامت نگران شود و نه از تعريف شادمان گردد و رضايتمندي خدا را بر رضاي ديگران ترجيح دهد. البته اين کيفيت نفساني و روحاني که محتواي نيت را تشکيل مي دهد، در تمام درجات خلوص، جاري و ساري است و نسبت به باورها، اعتقادات و موقعيت روحي مؤمنين، داراي درجات است و تنها خداوند به مقدار آن آگاه است. خلوص در درجات بالاتر وقتي حاصل مي‏شود که بنده ي خدا هيچ چشمداشتي از خدا هم نداشته باشد جز قرب او، نه بهشت را آرزو کند و نه دوزخ را دور خواهد و مهر و قهر او و ناز و نياز او را يکسان بداند و وقتي به اين درجه رسيد جزء مخلصين مي‏شود، يعني خداوند او را خالص مي‏گرداند و دستش را مي‏گيرد. از اين روي فرمود: خلوص از اسرار الهي و دقيق و عميق و لطيف و پوشيده است و ظهور و تعين و نمودي خاص ندارد.

از مجموع روايات اهل بيت اطهار چنين استفاده مي‏شود، که اخلاص، غايت دين، منتهاي يقين، ملاک عبادت، اشرف نهايت، جلب ياري خدا، بي‏نيازي از ماسوا، جبران قلت عمل، ملاک قبولي عمل، عبادت مقربين، مکانت مؤمنين، طهارت دل، تسليم نفس، رضايت روح، اصلاح نيت، محو ريا، هويت حقيقي نماز، اهميت راز و نياز، حق حقيقت و رهايي از معصيت و گشاينده ي درهاي بهشت مي‏باشد. اين ها مجموع اوصافي است که در روايات براي خلوص ذکر شده است.

امام صادق (ع) فرمود:

«اَلاخلاصُ يَجْمَعُ فَواضِلَ الاَعمالِ»

يعني اخلاص اعمال با فضيلت را جمع مي‏کند، يعني آثار اعمال نيک يکجا در اخلاص جمع مي‏باشد.

امام علي (ع) در نهج البلاغه فرمود: همه ي کارکنان زيانکارند جز عبادت کنندگان، و همه ي عابدان زيان کارند جز آگاهان و همه ي آنان زيان خواهند ديد جز کساني که از روي صدق و حقيقت عمل مي‏کنند و آنان نيز زيان خواهند ديد جز کساني که از روي خلوص نيت عمل مي‏کنند و آنان هم ضرر مي‏کنند جز کساني که اهل تقوايند و آنها نيز اهل ضرر و خسرانند مگر افرادي که به مرحله ي يقين رسيده‏اند و اين است که فرمود:

«وَ اعْبُد رَبَّکَ حَتَّي يَأتِيَکَ اليَقين.»[2] .

بنابراين بيان، اعمالي مورد قبول حضرت احديت است که با آگاهي، صداقت، خلوص، تقوا و يقين همراه باشد، آن هم در بالاترين درجه ي آن‏ها.

حضرت امام علي (ع)، به خاطر خلوصي که در بخشش انگشتري بي‏مقدارش به مستمند در هنگام نماز داشت، به مقام ولايت نائل شد و خلوص او و همسر اطهرش در افطار سه روز روزه ي نذري، که قرص نان جو به مستمند و يتيم و اسير دادند، آنان را به اخذ مدال طهارت و ولايت و برتري رسانيد که آياتي از قرآن کريم در شأن و منزلتشان نازل گرديد.

ناگفته نماند که در آيات کريمه ي قرآن، مراتب متعددي براي اخلاص ذکر شده است. يکي مرتبه ي خلوص که در آن انسان به جز خدا به هيچ چيز ديگر نينديشد و همه ي برنامه‏هاي ديني را فقط براي او انجام دهد که در آيه ي146 سوره ي نساء فرمود: «وَ اَخلَصوا دينَهم لِلَّهِ فَاولئِکَ مَعَ الْمومنين». مرتبه ي ديگر مخلص (به کسر لام) بودن، به يکباره از غير خدا چشم بستن و همه ي اسباب را دور ساختن است، بدان گونه که ابراهيم در آتش نمروديان کرد و در آيه ي 65 سوره ي عنکبوت ذکر شده است که: «فَاِذا رَکبُوا فِي الفُلکِ دَعَوُا الله مُخْلِصينَ لَه الدّين». و نيز در آيه ي 32 سوره ي لقمان به آن اشاره گرديده است. اما مرحله ي سوم، مخلص (به فتح لام) شدن است که خداوند انسان را خالص گردانيده، دست او را مي‏گيرد که درباره ي ابراهيم و اسحاق و يعقوب فرمود: «اِنّا اَخْلَصناهُم بِخالِصَةٍ» در اين صورت آدمي مخلَص مي‏شود که خداوند در آيه ي 24 سوره ي يوسف فرمود: «انه من عِبادِنَا الْمُخلَصين» و در اين مرحله است که برطبق آيه ي 40 سوره ي حجر، شيطان را به مخلصين راهي نيست و برطبق آيه ي 40 سوره ي صافات بيشتر از آنچه عمل کرده‏اند در قيامت پاداش خواهند داشت و به‏ علاوه محاسبه ي اعمال ندارند. و برطبق آيه ي160 سوره ي صافات فقط اين گروه خدا را به همان گونه که شايسته است، توصيف مي‏کنند.

يعني مخلصين داراي چهار ويژگي مهم اند که ديگران ندارند:

1- شيطان نمي‏تواند آن‏ها را بفريبد.

2- بيش از آنچه عبادت کرده‏اند پاداش مي‏بينند، هم تفضلا و هم استحقاقا.

 3- محاسبه ي عمل ندارند، بلکه خود ميزان اعمال ديگرانند و مستقيما به بهشت مي‏روند.

4- فقط اين گروه توصيف کنندگان واقعي خداوندند.

نکته: وقتي سخن از خلوص به ميان مي‏آيد ناگزير به نقطه ي مقابل آن، ريا هم اشاره مي‏شود. ولي چون توضيح درباره ي ريا که صفت ناپسندي است با سياق مطالب اين نوشته موافق نيست، علاقه‏مندان را به کتب مربوط ارجاع مي‏دهيم.

 [1] آيه 5 سوره بينه.

[2] آيه ي 99 سوره حجر.

 

 

مقام توکل

قوله تعالي: «اِنما المؤمنونَ الّذين اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُم وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم ايماناً و علي رَبّهم يَتَوَکَّلونَ. الذّينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِما رَزَقْناهُم يُنْفِقُونَ»[1] .

مؤمنون کساني هستند که هرگاه ياد خدا شود، دل هايشان مي‏هراسد و هر وقت آيت هاي الهي بر ايشان خوانده شود، ايمانشان افزون مي‏گردد و بر پروردگارشان توکل کنند و هم آنان‏که نماز را به پا مي‏دارند و از آنچه خدا به آنان داده، مي‏بخشند.

در اين آيه توکل و اقامه ي نماز، از صفات بارز ايمان به خدا ذکر شده است.

«توکل» واگذاري همه ي امور به مالک حقيقي است. ديگران هر چه دارند اعتباري است و حق تعالي مالک حقيقي است. مالک همه ي امور خلقي، جعلي، تکويني، تشريعي، ابتدايي و وضعي خداست. يعني خداوند مالک حقيقي اصل وجود و آثار و توابع و خواص همه ي موجودات مادي و معنوي است. خداوند هم هستي آنان را آفريده و مالک است و هم خواص و آثار آن ها را مالک. يعني خداوند هم مالک وجود، بلکه مالک ايجاد و ابقاء است و هم مالک آثار و خواص. وقتي آدمي به اين مرحله برسد که اين‏ها همه را از خداوند بداند و آن‏ها را به او بسپارد، از خود خلع يد کند، و به ديگران در اين امر اصالت و استقلال نبخشد، يعني بداند ديگران نيز مملوک و محتاج خداوندند و داراي هيچ ذره‏اي از ذرات استقلالي نيستند، در اين جا به مرحله ي توکل رسيده است. البته ناگفته نماند که حق تعالي مالک شرور و بدي‏ها و خواص نازيبا و آثار زشت اشياء نخواهد بود، همان‏گونه که در بسياري از آيات به اين مطلب اشاره شده است. به علاوه به تعبير شهيد مطهري (ره) شرور و بدي‏ها از مقوله ي عدم هستند و از نبودن‏ها پيدا مي‏شوند، نه اين‏که خود امري وجودي باشند و مالکيت عدم مساوي با عدم مالکيت است. مهم‏تر اين که چون حق‏تعالي خير محض است، جز خير چيزي نمي‏بخشد، مثلا، نور هر چه مي‏دهد نورانيت است، اگر در جايي سايه باشد، به علت نرسيدن نور و وجود حاجب و مانع است. به هر حال، حضرت حق تعالي، منشاء وجود است و وجود، هويت خيرمندي دارد. پس خداوند مالک حقيقي خير و خوبي‏هاست که از اشياء ظاهر مي‏گردد. پس هر چه خوبي است از اوست و هر چه بدي است از جانب مخلوق است و بنابراين، تفويض امور به مالک حقيقي را توکل

نامند.

توکل، يکي از سخت‏ترين منازل در سير و سلوک است و به تعبير بزرگان: «هُوَ حَدّ اليَقينِ اَنْ لا يَخافُ مَعَ اللّهِ شَيئاً وَ هُوَ طَرْحُ الْبدنِ فيِ الْعبُودية وَ تَعَلُّقِ الْقَلبِ باِلُّربُوبية». يعني توکل سرحد يقين است که موجب عبوديت در قالب و ربوبيت در قلب است.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: «اَلتَّوَکُل کَأسٌ مَخْتوُمُ بِخِتامِ اللّه عَزَّوَجَلَّ فَلا يَشْرَب بِها وَ لايَفُضُّ خِتامُها اِلَّا الْمُتوَکِلّون»[2] .

يعني توکل مانند کاسه‏اي است که به مهر الهي ممهور است، که اين مهر را نمي‏گشايند و از آن نمي‏نوشند، مگر آنان که در توکل اند. و باز گفته شده است: پايين‏ترين درجه ي توکل آن است که بيش از مقدرات خود نطلبي و از قسمت فراتر نخواهي و به آنچه واقع نخواهد شد، دل نبندي.

حضرت رضا (ع) فرمود:

ايمان بر چهار پايه استوار است: «توکل»، «رضايتمندي»، «تسليم» و «تفويض امور به خدا» که چون توکل آيد، آن مراتب سه گانه، خود حاصل گردد. از پيغمبر سؤال شد که توکل چيست؟ فرمود: آن که بداني مخلوق، زيان و نفع مستقلي ندارد و به يکباره از هر چه غير اوست نوميد باشي[3] به عبارت ساده‏تر اين که، انجام هر کاري به عوامل مادي و معنوي نيازمند است، اين عوامل يا شناخته شده و محسوس و مورد بهره‏گيري‏اند، يا ناشناخته و پنهان.

در هر کاري بايد شرايط و عوامل شناخته شده را با توکل به خدا مورد استفاده قرار داد و آنچه را که ناشناخته است يکباره به خداوند تبارک و تعالي موکول کرد. مريض را بايد با اميد به خدا به طبيب رسانيد و فقير را بايد به کار کردن و فعاليت و بهره‏گيري از استعدادها فراخواند، ولي در مسائلي که نمي‏دانيم و شرايطي که نمي‏شناسيم، بايد توکل به خداوند داشته باشيم و اين پايين‏ترين مرتبه ي توکل است که مورد قبول عامه است، ولي يک مرحله ي بالاتر آن است که معتقد باشيم تأثير و فعل و انفعال در عوامل شناخته شده و محسوس و مادي هم با اراده ي پروردگار عالم و بر مدار خلق و جعل و وضع اوست،[4] که اين آثار ظاهري را هم او قرار داده است و در اين عوامل ظاهري هم از توکل به خداوند دور نمانيم. مرحله ي بالاتر آن است که، بدانيم او خود صاحب اختيار و مالک اين تأثيرات بوده و هست و هر زمان اراده کند، اثري غير از آنچه مي‏بينيم و مي‏شناسيم، قرار خواهد داد، همان طوري که در بارداري حضرت مريم، باروري درخت خشکيده ي خرما و سخن گفتن حضرت عيسي (ع) انجام يافت و توکل در مرحله ي بالاتر از اين‏ها آن است که، اصولا از چنين تصويرها و باورهاي خودي هم دور باشيم؛ مگر ما کي هستيم که ادعا کنيم عوامل شناخته شده‏اي هم داريم، مگر ما قدرت ادعا کردن داريم و آيا در اين صورت توکل را در ظرفيت انانيت خود تصوير نکرده و براي خودمان اعتباري قائل نشده‏ايم؟! عاشق در بلنداي عشق به هيچ واسطه‏اي نمي‏انديشد جز به معشوق، و در راه او اسباب و وسايل را به سخريه مي‏گيرد که اين توکل براي خاصان حاصل است که فرمود: اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المتوکلين و بس.

از اين جهت است که امام صادق (ع) مي‏فرمايد:

توکل را کسي جز توکل داران نخواهند چشيد، و نيز به ابوبصير فرمود: حد توکل، يقين است.

از امامان (ع) بيانات زيادي در اين مورد رسيده است، از جمله فرموده اند: توکل موجب قوت قلب، پيروزي قطعي، قدرت‏مندي انسان، روشن کننده ي شبهات و کفايت امور مي‏باشد[5] .

رسول خدا فرمود: «اِعقَلْها وَ تَوَکَّل»

يعني با توکل زانوي اشتر ببند، يعني هم پاهاي او را ببند و هم اسرار پشت پرده را به خدا واگذار کن، که اگر در حد يقين حاصل گرديد، قطعا تباه نمي‏شود.

ابوالقاسم قشيري گويد:

محل توکل قلب است. اگر کاري دشوار شود به تقدير اوست و اگر آسان گردد هم به تيسير اوست. يعني توکل عبارت از يک امر صددرصد قلبي است که آثارش در بيرون وجود، پيدا خواهد شد[6] .

ذوالنون مصري گويد: توکل دست بداشتن است از تدبير نفس و از اطاعت اغيار بيرون آمدن و به طاعت خدا پيوستن و خويشتن به صفت بندگي داشتن است. يعني نفس تدبيري ندارد و غير خدا تأثيري ندارد و جز او سزاوار عبوديت نيست، هر چه هست اوست و از او و براي او و به سوي اوست[7] .

ابوسعيد خرار گفت: توکل اضطراب است و سکوني است بي اضطراب که در نزد تو، اندک و بسيار يکسان باشد و اين که گردن تسليم به پيش مجاري حکم و قضا بگذاري. توکل آفتابي است که از برج سعادت تابد، و يادي است

که از سراي قرب وزد، بويي است که بشارت وصل آرد، و منزلي است شريف و مقامي است بزرگوار[8] .

بزرگ مردي گفت: وانهادن امور به خداوند، چهار مرتبه را داراست:

اول آن توکل مطلق، دوم تسليم، سوم تفويض، چهارم توکل اخص.

اول صفت عامه، دوم صفت پيمبران، سوم صفت خاص ابراهيم نبي در هنگامي که او را به آتش افکندند، چهارم صفت خاص مصطفي است که با توکل به قاب قوسين رسيد.

متوکل گوش بر وعده ي حق دارد، صاحب تسليم با علم حق آرام گيرد و صاحب تفويض به حکم خدا رضا دهد و بالاتر آن‏که خودي نمي‏داند و بقا مي‏طلبد و در توکل اخص متوکل خود را در خدا محو و نابود مي‏داند و به آستانه ي فنا راه مي‏يابد[9] .

رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

تواناترين مردم، کسي است که به خدا توکل کند، سعادتمندتر آن کس که تقوا پيشه سازد و غني‏ترين کس، آن که روزي خدايي را استوارتر از دارايي خود بداند. پس توکل، نفي خود و خودي و همه چيز به او سپردن است که در برابر توکل به او، استقلال خودي محو و نابود مي‏گردد. خواجه عبدالله انصاري مي‏گويد: «اَلتَّوَکُّلُ کِلَةُ الامرِ کُلُّهُ اِلَي مالِکِهِ ‏و التَّعويلُ عَلي وَکالَتِه وَ هُوَ مِنْ اَصْعَبِ مَنازِلِ الْعامّه عَليهم وَ اَوهَنُ السُّبُلِ عِند الخاصةِ»[10] .

يعني: توکل، واگذار کردن تمام امور به مالک حقيقي و باور داشت وکالت اوست که يکي از سخت‏ترين منازل سلوک براي عامه و ساده ترين آنها براي خاصان است.

خلاصه: خواجه در تفسير قرآني‏اش مي گويد: توکل، شرط ايمان و عماد توحيد و محل اخلاص و دخيل محبت است.

توکل از بنده آن‏گاه درست بود که يقين داند به دست هيچ کس چيزي نيست و از حيلت و کار خود سودي نباشد و خداي روزي‏بخش و قسام مهربان است و از کار بندگان خود غافل نيست.

معصوم عليه السلام فرمود: «اَلايمانُ لَهُ اَرْکانٌ اَرْبَعَه التَوَکُّلُ علي الله وَ تَفويضُ الاَمْرِ اِلي الله وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللهِ وَ التَسْليمُ لامْرِ الله»[11] .

يعني پايه‏هاي ايمان چهار چيز است: توکل نمودن به خدا، واگذاري امور به خدا، راضي بودن به قضاي الهي و تسليم ‏بودن در برابر دستورهاي خدا.

 [1] سوره ي انفال، آيه ي 3.

[2] مصباح الشريعه.

[3] ميزان الحکمه، باب توکل.

[4] خلق، مسبوق به عدم است و جعل، شرايط و آثار قراردادي است و وضع، قراردادهاي متکي به شرايط و لوازم است.

[5] ميزان الحکمه، باب توکل.

[6] رساله ي قشيريه، ص 105.

[7] همان.

[8] همان باب توکل.

[9] منازل السائرين.

[10] منازل السائرين.

[11] خصال صدوق، باب رباعيات.

 

مقام تقوا

قوله تعالي:

«ذالِکَ الکِتابُ لارَيبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ وَ يُقيمُونَ الصَلوةَ و...»[1] يعني باتقوايان که ايمان به غيب دارند و نمازگزارند و... مشمول هدايت قرآن‏اند.

همچنين در آيه ي 77 سوره ي نساء ضمن انتقاد از بهانه جويان در امر جهاد، به رابطه ي ميان نماز و انفاق و جهاد، با تقوا تذکر فرموده و در پايان مي‏فرمايد: «وَ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقي». در آيات 21 سوره ي بقره، 65 سوره ياعراف و 23 سوره ي مؤمنون نيز رابطه ي عبادت و تقوا بيان گرديده است.

«تقوا» از وقايه يعني حفظ کردن و خويشتن داري گرفته شده است که وقتي به صورت اسمي ذکر شود، به معناي پرهيزکاري است و وقتي به صورت فعلي بيايد، به معناي ترس از خدا مي‏باشد.

تقوا ظرفيت و شايستگي روحي است و مانند «بر» و «عبوديت» يکي از ميدان‏هاي وسيع و عمومي در سير و سلوک است. يعني تقوا عبارت است از هويت عامي که در تمام منازل و ميدان‏ها و مقامات سير و سلوک، جاري و در تمام مواقف و فضائل انساني ساري است. اميرالمؤمنين علي (ع) در خطبه ي معروف به همام صحابي معروف که صفات متقين را برشمرده است، مي‏فرمايد:

«فَالْمُتَّقُونَ فيها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِل». سپس آن‏قدر صفات آن ها را برشمرد که همام فريادي زد و جان به جان‏آفرين تسليم کرد، چرا که تصوير و تصديق آن را نتوانست کرد و در جاي ديگر مي‏فرمايد: «التَّقوا رئيسُ الْاَخْلاقِ»[2] بنابراين تقوا در تمام شايستگي‏ها و فضائل انساني نسبت به درجات مربوط موجود است و به عبارت ديگر، در رأس تمام «سجايا»، «محاسن»، «فضائل» و «ملکات اخلاقي»، تقوا قرار دارد (خواه سجايا که صفات نيک ارثي هستند و خواه محاسن که سجاياي رشد يافته‏اند و خواه فضائل که محاسن معقول اند و خواه ملکات، که شايستگي‏هاي ماندگار و پايدار روحي انسان مي‏باشند[3] و در رأس همه ي اين ها تقوا قرار دارد.

امام صادق (ع) فرمود: تقوا داراي سه وجه است. اول، تقواي به خدا و در خدا، که عبارت است از ترک حلال، چه رسد به ترک امور شبهه‏ ناک. درجه ي دوم تقواي من الله است، که عبارت ‏است از ترک چيزهايي که شبهه ‏ناک است. چه رسد به محرمات و درجه ي سوم تقواي خوف که عبارت است از ترک حرام و ناپسند. وجه اول براي خواص و وجه دوم براي اوساط و وجه سوم براي عوام است.[4] به هر حال، تقوا داراي مراتبي است که از ايمان به غيب شروع و به اطاعت کامل در اوامر و نواهي الهي تا مرز رضايت و خشنودي و قرب و فنا مي‏رسد، به همين جهت در قرآن کريم، در يک جا آمده است:

«فَاتَّقُوا اللهَ مَا استَطَعْتُم». يعني تا جايي که توان و استطاعت داريد، تقوا داشته باشيد و در جاي ديگر ذکر شده است: «اِتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ» يعني آن گونه که شايسته است تقوا پيدا کنيد و حق تقوا را ادا کنيد. اين دو آيه دو سوي تقوا را بيان مي‏کنند و بقيه ي درجات تقوا در ميان اين دو قرار دارد، از نازل‏ترين درجه که در آيه ي اول است تا کامل‏ترين آن که در آيه ي دوم است.

اهل بيت عصمت و طهارت «اعلام التقي» هستند، همان‏گونه که در زيارت جامعه ي کبيره مي‏خوانيم.

و امام علي (ع) نيز فرمود:

«نَحْنُ کَلِمَةُ التَّقوي وَ سَبيلُ الْهُدي»[5] و اين همان جمله‏اي است که در کتاب اکمال دين از امام رضا (ع) نقل شده است و ما نيز در زيارت نامه‏ها مي‏خوانيم که «اَشْهَدُ اَنَّکُمُ الاَئِمَّةُ الْمُتَّقُون». پس معلوم مي‏شود که مدارج بلند تقوا، متعلق به اين عزيزان است و در درجات پايين‏تر براي عموم مؤمنين نيز حاصل مي‏شود. به عبارت ديگر آن‏ها معيار و ميزان تقوايند و تقواي متقين به وسيله ي آن‏ها سنجيده مي‏شود.

برطبق صراحت آيات قرآني، عبادات و اموري که انسان را در رسيدن به مرحله ي تقوا آماده و مساعدت مي‏کنند، عبارت‏اند از: بندگي خدا، ذکر خدا، قصاص، روزه، صبر، جهاد، نماز، اطاعت از خدا و رسول، سخن محکم و به حق، ايمان، دوري از کافران، دوري از منافقان، مراعات اخلاقيات اجتماعي، و هر عمل شايسته ي عبادي و يا اخلاقي ديگر، که همه ي اين ها، مقدمه ي کسب مقام تقوا مي‏باشند و از مراجعه به آيات قرآني معلوم مي‏گردد که عمل به آن‏ها زمينه را براي نيل به تقوا فراهم مي‏سازد. (براي جلوگيري از اطناب، آيات را ذکر نکرده‏ايم.)

در بيانات پيشوايان ديني، سفارش‏ها و تأکيدات فراواني در اين مورد شده است که مي‏توانيد به خطبه‏هاي، 1، 176، 188، 190، 191، 53، 195، و ديگر نوشته‏ها، رسائل و کلمات کوتاه که اميرالمؤمنين علي (ع) در نهج البلاغه و غررالحکم ذکر کرده‏اند، مراجعه کنيد که درباره ي هويت تقوا، مقدمات، ابعاد و نتايج آن مطالبي ذکر گرديده است که خود در خور بحثي مفصل و طولاني و تفسير گويايي است که مجلدات متعدد را تشکيل خواهد داد.

بزرگي گفته است: تقوا سه چيز است. ترسي که تو را از گناه بازدارد، اميدي که تو را به پرستش وادارد، و رضايتي که تو را بر دوستي بدارد. شرايط تقوا آن است که پاسبان دل خود باشي، از هر ناپسند بپرهيزي، يک لحظه از حق غافل نباشي، از سلطه ي نفس برهي، دل به مولا ببندي، و سر و درون به اطلاع حقيقت بيارايي.

مفسري گفته است: تقوا در قرآن در پنج مورد به کار رفته است:

1- دوري از شرک و عقيده به توحيد، که فرمود:

«اُولئِکَ الَّذينَ امتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهم للّتقوي»[6] .

2- اخلاص و دوري از نفاق، که فرمود:

«فَاِنَّها مِن تَقوَي القُلُوبِ»[7] .

3- خشيت و ترس از خدا، که فرمود:

«يا اَيُّها النَّاسُ اِتَّقوا رَبَّکُم»[8] .

4- عبوديت و پرستش خداوند، که فرمود:

«لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاتَّقون»[9] .

5- دوري از نافرماني، که فرمود:

«و اْتُوا البُيُوتَ مِنْ اَبوبِها وَ اتَّقوا الله»[10] [11] .

از صراحت آيات قرآني نيز استفاده مي‏شود، که تقوا، سفارش خدا، گشايش برکات، آسان کننده ي مشکلات، پوشاننده ي گناهان، اساس هدايت، پايه ي عفو و عدالت، منشأ تفوق و کرامت، مقام بهشتيان، جزاي عابدان، عاقبت متقين، مايه ي سپاس، موجب رحمت، لباس نيکو، رمز مقربان و منشأ صداقت است و به مصداق اين‏که «در آيه ي26 سوره ي اعراف» فرمود لباس تقوا بهترين لباس است: «و لباسُ التَّقوي ذالِکَ خَيرٌ»، بايد توجه کرد همان‏گونه که مرحوم شهيد مطهري (ره) گفته است: همان طوري که لباس شما را حفظ مي‏کند، شما هم بايد پياپي مواظب لباس باشيد و او را حفظ کنيد.

آري، فَصُونُوها و تَصُونُوا بِها: تقوا شما را حراست مي‏کند و شما هم بايد

علي ‏الدوام از آن مواظبت کنيد خداي ناکرده، از دايره تقوا خارج نگرديد.[12] .

حکيم متأله، فيض کاشاني در کتاب کلمات مکنونه چنين مي‏گويد:

اهل معرفت گويند، متقي آن است که جميع محامد حق را وقايه ي خود سازد و همه فضائل و کمالات را به او اضافه کند که «اَلْخَيرُ في يَدَيکَ» يعني خدايا هر چه خوبي است به دست توست و خود را به حق متصل سازد که «الشَّرُ لَيسَ الِيک» يعني خدايا بدي‏ها براي تو نيست و به سمت تو نخواهد بود و به عبارت ديگر، متقي کسي است که حق را وقايه ي خود گرفته باشد در ذات و صفات و افعال او و در افعال حق فاني شده باشد و صفات او در صفات حق مستهلک باشد.

و خلاصه همان طوري که حق تعالي فرمود: «اِنَّ العاقِبَة للمُتَّقينَ» «سوره ي هود، آيه ي 49»، سرانجام، عاقبت به خيري فقط از آن متقين است.

در قرآن آمده است:

1- همه ي نيکي‏ها در تقوا خلاصه مي‏شود. (آيه ي 189 سوره ي بقره)

2- متقين از ترس و غم بدورند. (آيه ي 35 سوره ي اعراف)

3- اهل تقوا به دنيا دل نمي‏بندند. (آيه ي 77 سوره ي نساء)

4- جايگاهشان بهشت برين است. (آيه ي 15 سوره ي آل عمران)

5- تقوا سيئات را پاک مي‏سازد. (آيه ي 65 سوره ي مائده)

6- متقين به آخرت دل خوش کرده‏اند. (آيه ي 109 سوره ي يوسف)

7- خدا با آن‏هاست. (آيه 128 سوره ي نحل)

8- به جنت خلد داخل مي‏شوند. (آيه ي 15 سوره ي فرقان)

9- محبوب خدايند. (آيه ي 76 سوره ي آل عمران)

10- سرانجام حکومت روي زمين هم به دست آن‏ها اداره مي‏شود. (آيه ي 128 سوره ي اعراف)

و بسياري امتيازات ديگر که به همين اندازه اکتفا مي‏شود.

امام علي (ع) فرمود: «ان تقوي الله دواء داء قلوبکم و بصر عمي افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشاء ابصارکم»[13] .

يعني درمان بيماري‏هاي قلبي و رواني و روشني ديدگان دل ها و شفاي بيماري پيکرها و صلاح سينه‏هاي فاسد و پاکي کثافت روحيات و شفافي پرده ي ديده‏هاي شما فقط يک چيز است و آن هم تقواست.

 [1] سوره ي بقره آيات 3 و 4.

[2] غررالحکم.

[3] در بحث مربوط به اخلاق اسلامي تفاوت‏هاي فاحشي ميان سجاياي اخلاقي، محاسن اخلاقي، فضائل اخلاقي و ملکات اخلاقي ذکر شده که در اين مختصر نمي‏گنجد و ما در نشريه ي کوچکي به نام مباني اخلاق آن ها را ذکر کرده‏ايم.

[4] مصباح الشريعه.

[5] ميزان الحکمه.

[6] سوره ي حجرات، آيه ي 3.

[7] سوره ي حج، آيه ي 32.

[8] سوره ي نساء، آيه ي 1.

[9] سوره ي نحل، آيه ي 2.

[10] سوره ي بقره، آيه ي 189.

[11] وجوه قرآن.

[12] ده گفتار شهيد مطهري.

[13] نهج البلاغه.

 

مقام خشوع

در قرآن کريم سه خصوصيت براي نماز ذکر شده است: اول خشوع، دوم دوام، سوم محافظت.

در آيه ي دوم سوره ي مؤمنون چنين بيان شده است: «قَدَ اَفْلَحَ الْمُؤمِنُون، الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِم خاشِعوُن» يعني خداوند ملاک رستگاري و فلاح دنيا و آخرت را براي مؤمنين، خشوع در نماز بيان فرموده است.

خشوع عبارت است از شايستگي والاي روحي که در آن ترس، با حرمت و ادب آميخته باشد. يعني عناصر خشوع سه چيز است:

1- ترس

2- حرمت مولا

3- ادب کامل

بعضي افراد خشوع را به تواضع تفسير کرده‏اند، در صورتي‏ که، تواضع و فروتني ثمره ي فقر ذاتي است ولي خشوع ثمره ي اشفاق و بيم دائم است و البته به فقر نيز تکيه دارد. از اين روي خواجه عبدالله مي‏گويد: از ميدان اشفاق ميدان خشوع زايد. خشوع بيمي است [همراه] با هوشياري و استکانت، که در معامله با خدا و با خلق خدا موجب تسليم است و ايثار که نسبت به مولا بايد تعظيم و حرمت نگه داشته شود. و در جاي ديگر مي‏گويد:

«خشوع» که چهاردهمين منزل در سير و سلوک است عبارت ‏است از خمود نفس و همود طبع که از تواضع و خضوع بالاتر است، و موجب انکسار نفس و تذلل امور و استسلام حکم مي‏باشد که بنده در هيچ امري، حکم نراند که هر چه هست فقط اوست نه تنها تسليم و اسلام بلکه استسلام و ايجاد کردن تسليم همه جانبه در قلب و نفس و روح.

يکي از علماي سالک و راهيان کوي يار مي‏گويد: خشوع با پانزده فضيلت همراه است که اين فضائل از لوازم مقارن يا متأخر از خشوع مي‏باشند.

و آن ها عبارتند از:

«استکانت»، «انقياد»، «انکسار»، «تأثر»، «تسليم»، «تواضع»، «قلع»، «اخذ»، «خوف»، «رغبت«، «رهبت»، «خفض» «طاعت»، «قبول» و «لينت» که اين پانزده صفت براي خاشعان حاصل است و خشوع در نماز قطعا و جزما به اين پانزده صفت پديد آيد که در آيات و روايات ذکر شده است. شرح هر يک از اين پانزده فضيلت از حوصله ي اين نوشتار خارج است.[1] .

تعابير مختلفي از بزرگان دين رسيده است، از جمله اين که، ايمان به عمل و عمل به يقين و يقين به خشوع بستگي دارد.

و گفته‏اند که نشانه ي خاشع چهار چيز است:

مراقبت در همه ي احوال، نيکوکاري در همه ي اعمال، انديشه ي قيامت در همه ي افعال و مناجات با خدا در همه ي اوقات. باري آن‏ کس که قلبش خاشع باشد، اعضاي او نيز خاشعند.

پيغمبر اکرم، درباره ي کسي که در حال نماز با سر و ريش خود بازي مي‏کرد، فرمود: «مَنْ خَشَعَ قَلبُه خَشَعَتْ جَوارِحُهُ» آن کس که دلش خاشع باشد، اعضاي او هم خاشع است و نيز پيغمبر فرمود: «بپرهيزيد از خشوع منافقانه، و آن، اين است که جسد و پيکر در حال خشوع باشد ولي قلب خاشع نباشد (در نماز چشم به پايين دوخته و اطراف و اجنحه را کوچک کرده، ولي به افکار شيطاني سرگرم مي‏باشد که خشوع منافقانه است).

خشوع در آيات قرآني به دو مفهوم آمده است. يکي به معناي فروتني از روي ترس و تواضع کامل در پيشگاه خداوند است که در سوره بني اسرائيل، آيه ي 109 آمده است:

«وَ يَزيدُهُم خُشُوعاً» و ديگري به معناي خشوع اعضا و جوارح است که در آيه ي 108 سوره ي طه فرمود: «وَ خَشَعَتِ الاصواتُ لِلرّحمان»

بعضي افراد به ظاهر حالت خشوع مي‏گيرند و در نماز قيافه ي خاشعانه دارند ولي دل، در ترس و تسليم و خشوع نيست. اينان خشوع را بر خود تحميل مي‏کنند تا ديگران را بفريبند و اين است معناي خشوع منافقانه که پيغمبر، همه را از آن نهي فرموده است و متأسفانه زياد ديده مي‏شود.

«فضيل بن عياض» گفت: خشوع، خاموشي سر بود (نه سکوت در علن) به شرط ادب اندر مشاهدت حق.[2] .

و «ابراهيم ادهم» گفت: خشوع از مقدمات غلبات هيبت بود، که هر کس هيبت حق را برتر و غالب بداند ناگزير از خشوع است.[3] .

به هر حال همان گونه که از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) سؤال شد: «مَا الْخُشوُع» و ايشان فرمود: «التَواضُع في الصلاة»[4] ، از خداوند بخواهيم که در نماز اعضاي خاشعانه داشته باشيم که ثمره ي آن، نيل به رضوان‏ الهي و درجات بهشت است. آري هر کس که به خشيت الهي واصل شود، به خداوند قريب است و به جهان غريب که «مَنْ اراد عِزاً بلا عشيره و غنًي بلا مال فَلْيَنْتَقِلْ من ذُلِّ مَعصية الله بِخشوعِ قَلبه الي بابِ الله». در تعقيبات نماز مي‏خوانيم: «اللّهُمَ اِنّي اَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِنْ قَلبٍ لا يَخشَع وَ مِنْ عِلمٍ لايَنْفَع وَ مِنْ صَلوةِ لا تُرْفَع».

بار خدايا از دروني که سير نشود و از دلي که نهراسد و از دانشي که بهره ندهد و از نمازي که فراز نگيرد و به فراز نرسد و نرساند، به تو پناه مي‏برم.

 

ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي

اين ره که تو مي‏روي به ترکستان است

 [1] به رساله ي سبيل الي الله از مرحوم والد ما مراجعه شود.

[2] رساله ي قشيريه.

[3] رساله ي قشيريه.

[4] ميزان الحکمه.

 

مقام خشيت

قوله تعالي:

«اَلَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ و اَقاموُا الصَلوة»[1] .

«وَ اَقام الصَلوة وَ آتي الزَکاةَ وَ لَمْ يَخْشَ اِلّا الله»[2] .

اين آيات، خشيت از خدا را متذکر شده و نماز و خشيت را به همراه هم آورده است. بنابراين توضيح مختصري درباره ي خشيت لازم است. در قرآن کريم، کلماتي مانند: «خوف»، «وجل»، «انذار»، «حذر»، «يأس»، «خشوع»، «تقوا»، «هلوع»، «شفقت»، «رهبت» و «خشيت» آمده است که بيانگر ابعاد مختلف ترس هستند و ما نيز در فارسي، کلماتي مانند: ترس، دهشت، هراس، بيم، نگراني، فرار، دلهره و وحشت را به کار مي‏بريم.

کلمه ي خشيت که موردنظر ماست و در ارتباط با نماز به کار رفته است به معناي مراقبت و مواظبت همراه با خوف است. يعني نگراني همه جانبه و عميق نسبت به نماز، که موجب مواظبت همه جانبه از آن مي‏شود.

«خشيت» از خداي رحمان، خشيت از قيامت و خشيت از مردم، که در قرآن ذکر شده، به همين معنا آمده است، با اين تفاوت که خشيت از مردم يک امر اعتباري است و مورد انتقاد الهي قرار دارد. در جبهات قتال، شايد مي‏خواستند ترس و نگراني را به مؤمنين القاء کنند که خداوند مي‏فرمايد:

«فَلا تَخْشَوْهُم وَ اخْشَوني» نگران آن ها نباشيد، آن ها نمي‏توانند کاري بکنند، بلکه نگران من باشيد و مواظبت کنيد که فرمان‏هاي مرا عمل کنيد.

خشيت از قيامت هم به معناي آن است که آدم مؤمن، علي الدوام به ياد قيامت بوده، مراقب اعمال و رفتار خود باشد که احيانا خلاف دستورهاي خداوندي عمل نکند. در عين حال از حالات قيامت در خوف دائم است و مراحل قيامت از «بعث» و «حشر» تا «ميزان» و «صراط» را علي‏الدوام به ياد مي‏آورد.

خشيت از خداوند نيز همين است، يعني مواظبت و مراقبت بر اعمال در انجام اوامر و ترک نواهي الهي از روي خوف. بنابراين چنين فردي همه ي امور را دقيقا زيرنظر گرفته، ضمن علم و آگاهي نسبت به آن ها، از آن ها مواظبت مي کند و اين همه را براساس ترس از مقام عدالت گستري خداوند انجام مي‏دهد. پس خشيت، دائر مدار علم و آگاهي است و اين که در قرآن ذکر شده است: «اِنَّما يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ» يعني تنها دانشمندان و علما در انديشه ي خدا بوده، داراي خشيت الهي‏اند، به همين نکته اشاره فرموده است؛ يعني خشيت همراه علم و دانايي است. آن‏ها که به خداوند معرفت دارند و بندگي او را مي‏شناسند، از خداوند در خشيت‏اند. کلمه ي «اِنَّما» مشعر به حصر است و خشيت نيز بر الوهيت مقدم است. يعني فقط علما ترس از خداوند دارند و بس. گويا اعتقاد به الوهيت خدا پس از خشيت حاصل مي‏شود و طبيعي است که اين افراد سزاوار بندگي خدايند و بنده حقيقي همين‏ها هستند. يعني فقط انسان‏هايي که خدا را از روي علم و آگاهي بندگي مي‏کنند و از خدا مي‏ترسند.

آيه ي ديگري که تبليغ و ابلاغ دستورها و رسالات خداوندي را به خشيت منوط نموده است، آيه ي 39 احزاب است که اين مقام را مخصوص مبلغين دين و عالمان متقي دانسته است، آن جا که فرموده است: «اَلَّذينَ يُبَلِّغونَ رِسالاتِ الله وَ يَخشَونَهُ وَ لا يَخْشَونَ اَحَداً اِلَّا اللهَ وَ کَفي بِاللهِ حَسيباً» يعني آن هائي که پيام‏هاي خدايي را تبليغ مي‏کنند و مي‏رسانند، از او مي‏ترسند و از هيچ کس جز او نمي‏هراسند، که خداوند در حساب رسي کافي است.[3] .

البته اين چنين خشيت مقدمه اي است براي اشفاق که آن عبارت از ترس دائم است. اشفاق نيز مقامي بزرگ در سير و سلوک است که فعلا به آن نمي‏پردازيم.

و از اين روي خواجه عبدالله در جايي مي‏گويد: از رهبت (که ترس توأم با لرزش دل است) اشفاق زايد که خداي فرموده است:

«اَلَذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَة رَبِّهِم مُشْفِقُون» و اشفاق ترس دايم است و از خشيت اشفاق پديد آيد. بنابراين خشيت امري است واسطه ميان خوف و مراقبت و نمازگزاران داراي خشيت، کساني هستند که ضمن نماز، مراقبند وقت و اذکار و مقدمات و مقارنات آن را به نيکي و کامل انجام دهند و لحظه‏اي و آني از خوف و ترس الهي در اين امر غافل نمانده، کوتاهي نکنند.

بزرگي را از خشيت پرسيدند، گفت: خشيت آرميدن ميان خوف و رجاء است. ديگري را از سالکان گفتند که خشيت چيست؟ گفت: مواظبت همراه با اميد، مراقبت با وعيد، مراودت همگام با نويد. در مواظبت نااميدي نسزد و در مراقبت وعده نزيبد و در مراودت مأيوسي نباشد.

اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: «اَلْخَشْيَةُ مِنْ عَذابِ اللهِ شِيمَةُ الْمُتقين»[4] و هم فرمود: «خَشْيَةُ اللهِ جَماعُ الْايمان»[5] و امام علي (ع) در وصيتش به امام حسن (ع) فرمود: «اوصيکَ بِخَشْيَةِ اللهِ في سِرِّ اَمْرِکَ وَ عَلانِيَتِکَ»[6] بنابراين خشيت راه و روش متقين و جامع درجات ايمان دانسته شده که بايد در پنهان و آشکار به آن توجه داشت. چرا که، به طور کلي خشيت انسان را از تجري به گناه بازمي دارد و انديشه ي معصيت را از او دور مي‏سازد.

در قرآن کريم، مراتب مختلف و متعددي براي خشيت ذکر شده است، از آن جمله خشيت‏هاي اعتباري و ترس از دست دادن مال و اولاد و يا خشم مردم، تا خشيت از خداوند تبارک و تعالي که خداوند آن را موجب رعشه و لرزش اندام آدمي دانسته و فرموده است: «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلودُ الذّينَ يَخْشَونَ رَبَّهُم»[7] و سرانجام مقام والاي شفاعت را براي چنين افرادي محقق دانسته و فرموده است: «وَ لا يَشفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضي وَ هُم مِنْ خَشيَتِهِ مشفِقُون»[8] بله در قيامت اولين شفيع خداوند است، سپس پيغمبران و ملائکه و کروبيان، آن گاه زمان و مکان، آن گاه شهدا، سپس علما و دانشمندان و پس از آن هر مؤمني که داراي مقام خشيت باشد.

 [1] سوره ي فاطر، آيه ي 18.

[2] سوره ي توبه، آيه ي 18.

[3] يکي از شايستگي‏هاي مبلغين دين حق، خشيت از خداوند است. يعني تبليغ آن ها ملازم با خشيت است، و چون دائمي است به اشفاق مي رسند. و مبلغ دين خدا اگر به مرحله ي اشفاق برسد، خشيت را به نتيجه رسانده و در تبليغش اثر به سزايي نهفته است.

[4] غررالحکم.

[5] همان.

[6] نهج البلاغه.

[7] سوره ي زمر، آيه ي 23.

[8] سوره ي انبياء، آيه ي 28.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 6722 کلمه
مولف : سيدرضا هاشمي نجف آبادي
1395/1/17 ساعت 10:03
کد : 1178
دسته : آثار اخلاقی و عرفانی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز،آثار عرفانی نماز،سیر و سلوک،مقامات عرفانی ،نمازهای عارفانه،حضور قلب
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز