نماز اول وقت در مزرعه
شهید محمد نجفی اخلاق جالبی داشت شاید گاهی هم خنده دار هنگام درو گندم وقتی به صحرا می رفتیم حتما آب و آفتابه همراه خودش می برد. پدر خدا بیامرزش می گفت آخه چقدر تو وسواس هستی.گوش نمی کرد.می گفت آب نباشد نماز نمی چسبد مزرعه ما کنار مزرعه شهید محمد نجفی بود.ایشان وقت نماز کار را تعطیل می کرد نماز اول وقتش ترک نمی شد.من و جواد گاهی با پای پیاده به مزرعه می رفتیم و برگشنی شهید نجفی ما سوار موتور می ک ...
شهید محمد نجفی اخلاق جالبی داشت شاید گاهی هم خنده دار هنگام درو گندم وقتی به صحرا می رفتیم حتما آب و آفتابه همراه خودش می برد. پدر خدا بیامرزش می گفت آخه چقدر تو وسواس هستی.گوش نمی کرد.می گفت آب نباشد نماز نمی چسبد
مزرعه ما کنار مزرعه شهید محمد نجفی بود.ایشان وقت نماز کار را تعطیل می کرد نماز اول وقتش ترک نمی شد.من و جواد گاهی با پای پیاده به مزرعه می رفتیم و برگشنی شهید نجفی ما سوار موتور می کرد و چند تا از هندوانه های خوب می چید و در روستا به افراد نیازمند می داد و بعد از آن ما را دم در خانه پیاده می کرد. (از همرزمان شهید)
ایشان استاد آموزش نمازما بود
وقتی بچه بودیم همه ی خواهر ؛برادرها را دور هم جمع می کرد و ما با هم نماز می خواندیم او با صدای بلند می خواند و ما هم بعد ازاو تکرار می کردیم و بعد از نماز اشکالات مان را تصحیح می کرد. (به نقل از خواهر شهید)