رمان کوتاه: "مسیر روشن"

رمان کوتاه: "مسیر روشن"

    فصل اول: جرقه ی یک سوال     هوای کلاس نهمِ مدرسه ی پسرانه ی "امام صادق(ع)" کمی گرم بود. آفتاب از پنجره ها می تابید و ذرات غبار در هوا رقصان بودند. آقای محمدی، معلم پرانرژی درس دینی، با نگاهی مشتاق به دانش آموزان نگاه کرد. روی تخته سیاه نوشته بود:   «آیا در دنیای امروز، تقلید از مرجع تقلید لازم است؟»     سکوت کلاس ...

 

  فصل اول: جرقه ی یک سوال    

هوای کلاس نهمِ مدرسه ی پسرانه ی "امام صادق(ع)" کمی گرم بود. آفتاب از پنجره ها می تابید و ذرات غبار در هوا رقصان بودند. آقای محمدی، معلم پرانرژی درس دینی، با نگاهی مشتاق به دانش آموزان نگاه کرد. روی تخته سیاه نوشته بود:
  «آیا در دنیای امروز، تقلید از مرجع تقلید لازم است؟»    

سکوت کلاس را پر کرده بود تا اینکه آقای محمدی پرسید: 

— «فرض کنید میخواهید خانه ای بسازید. آیا خودتان نقشه می کشید و اجرا می کنید، یا سراغ مهندس می روید؟» 

عده ای خندیدند. علی، شاگرد زرنگ کلاس، دستش را بالا برد: 

— «قطعاً باید بریم سراغ مهندس! والا ممکنه خونه روی سرمان خراب بشه!» 

آقای محمدی لبخند زد: 

— «خب، حالا سوال اصلی: اگر برای ساختن خانه به متخصص نیاز داریم، برای فهمیدن احکام دین چطور؟ مثلاً نماز، روزه، حلال و حرام... آیا هرکسی می تواند خودش از قرآن و حدیث برداشت کند، یا باید به مجتهد مراجعه کنیم؟» 

کلاس به هم ریخت. برخی موافق بودند، برخی مخالف. آقای محمدی تصمیم گرفت بحث را به یک مناظره ی جذاب تبدیل کند. 

  فصل دوم: جنگ کلمات    

کلاس به دو گروه تقسیم شد:   "موافقان تقلید"   و   "مخالفان تقلید"  . 

  رضا  ، از طرف موافقان، بلند گفت: 

— «دین اسلام مثل یک اقیانوسه! هرکی بخواد خودش شنا کنه، ممکنه غرق بشه. مجتهدها سالها تو حوزه درس خوندن تا احکام رو دقیق بفهمن. ما که تخصص نداریم!» 

  امیرحسین  ، از گروه مخالف، با اعتراض گفت: 

— «قرآن برای همه نازل شده!. پس هرکسی میتونه خودش قرآن رو بخونه و بفهمه!» 

  محمد  ، از موافقان، سریع جواب داد: 

— «آخه وقتی یه آیه میگه  " (نماز را برپا دارید)، چجوری بدون علم میفهمی چند رکعته؟ چجوری میفهمی وضو چطوریه؟» 

  حسام  ، از مخالفان، با اطمینان گفت: 

— «امروز با اینترنت و کتاب، همه میتونن یاد بگیرن! نیازی نیست همیشه به یه نفر دیگه وابسته باشیم!» 

---

  فصل سوم: نقطه ی عطف    

بحث داغتر شد. آقای محمدی ساکت نشست و اجازه داد بچهها آزادانه بحث کنند. اما وقتی دید برخی حرفها بر اساس احساسات است، وارد شد: 

— «بچه ها، فرض کنید کسی بدون تحصیل در پزشکی، برای دیگران نسخه بنویسه. چه اتفاقی میافته؟» 

— «ممکنه مردم را مسموم کنه!» گفتند چند نفر. 

— «خب، اگر کسی بدون تخصص در دین، برداشت شخصی کنه و اشتباه بفهمه، ممکنه خودش و دیگران را گمراه کنه. اینجا تقلید از مجتهد مثل مراجعه به پزشک متخصصه.» 

سکوت عمیقی کلاس را فراگرفت. حتی امیرحسین که مخالف بود، به فکر فرو رفت. 

 

  فصل چهارم: نور هدایت    

آقای محمدی ادامه داد: 

— «در زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) هم مردم سوالات دینی خودشون رو از اونها میپرسیدن. حتی پیامبر فرمودند:  "علما وارثان پیامبرانند" . تقلید، یعنی پرسیدن از متخصص دین، نه چشم بسته دنبال کردن.» 

  علی   که تا حالا ساکت بود، پرسید: 

— «پس ما هم باید عقل خودمون رو استفاده کنیم، ولی در نهایت به مجتهد اعتماد کنیم؟» 

آقای محمدی لبخند زد: 

— «دقیقاً! تقلید کورکورانه نیست. شما با تحقیق، یک مرجع تقلید آگاه را انتخاب میکنید، مثل وقتی که بهترین دکتر را برای درمان پیدا میکنید.» 

 

  فصل پنجم: پایان و شروع جدید    

 

زنگ تفریح به صدا درآمد، اما بچه ها هنوز در حال بحث بودند. برخی که قبلاً مخالف تقلید بودند، حالا با دید جدیدی به موضوع نگاه میکردند. 

آقای محمدی، در حالی که از کلاس خارج میشد، زیر لب گفت: 

— «هدایت، همیشه یک مسیر روشن دارد... فقط باید چشمها را باز کرد.»