نماز خربزه ای
از خانه بیرون آمدم تا برای نماز به مسجد بروم. در راه خطری برایم پیش آمد و خداوند مرا از مرگ حتمی نجات داد . به مسجد رسیدم. از شخصی که کنار در مسجد، خربزه می فروخت قیمتش را پرسیدم. گفت: خربزه های این طرف گرانتر از آن طرف هستند. گفتم بعد از نماز میایم و خربزه میخرم در نماز بودم که به فکر خربزه ها افتادم ! از کدام بخرم! چقدر بخرم .. تا نماز تمام شد متوجه شدم در کل نماز ، مشغول خربزه ها ...
از خانه بیرون آمدم تا برای نماز به مسجد بروم. در راه خطری برایم پیش آمد و خداوند مرا
از مرگ حتمی نجات داد .
به مسجد رسیدم. از شخصی که کنار در مسجد، خربزه می فروخت قیمتش را پرسیدم. گفت:
خربزه های این طرف گرانتر از آن طرف هستند. گفتم بعد از نماز میایم و خربزه میخرم
در نماز بودم که به فکر خربزه ها افتادم ! از کدام بخرم! چقدر بخرم ..
تا نماز تمام شد متوجه شدم در کل نماز ، مشغول خربزه ها بوده ام!
خواستم از مسجد بیرون بروم که شخصی وارد مسجد شد، نزدیک من آمد و در گوشم گفت:
خدایی که امروز تو را از مرگ حتمی نجات داد، آیا سزاوار است که در خانه ی او نماز
خربزه ای بخوانی
بر خود لرزیدم و متوجه عیبم شدم، خواستم دامنش را بگیرم که او را نیافتم.
منبع:
وزير این حرف ها خط بكشيد، ص۹۳
زير باران، ص ۵۶