خنده های روزانه و گریه های شبانه
على آقا قاضى نقل مى كند: شبى به مسجد سهله رفته بودم به قصد اين كه شب را در آن جا بگذرانم . نيمه هاى شب شخصى داخل مسجد شد و در مقام ابراهيم قرار گرفت و پس از انجام وظيفه صبح به سجده رفت و تا طلوع خورشيد سر از سجده برنداشت و آن سجده را با سوز و گداز در گريه و زارى و مناجات گذراند. نزديك رفتم ببينم او كيست . ديدم استادم آقا سيد احمد كربلايى (رضوان الله) است . كه از شدت گريه خاك سجده گاهش گل شده است ...
على آقا قاضى نقل مى كند:
شبى به مسجد سهله رفته بودم به قصد اين كه شب را در آن جا بگذرانم . نيمه هاى شب شخصى داخل مسجد شد و در مقام ابراهيم قرار گرفت و پس از انجام وظيفه صبح به سجده رفت و تا طلوع خورشيد سر از سجده برنداشت و آن سجده را با سوز و گداز در گريه و زارى و مناجات گذراند. نزديك رفتم ببينم او كيست . ديدم استادم آقا سيد احمد كربلايى (رضوان الله) است . كه از شدت گريه خاك سجده گاهش گل شده است . چون صبح شد به حجره اش رفت و مشغول درس و بحث شد، چنان مى خنديد كه صداى او به بيرون مسجد مى رسيد
(فريادگر توحيد، ص ۱۱۶.) .