شعر؛ نخل های به نماز ایستاده

شعر؛ نخل های به نماز ایستاده

باران آتش است و خداهم گلايه مند وقتي كه نخل ها به نماز ايستاده اند وقتي كه نخل ها به سجود و بيان عشق آقا زهي سلام و زهي ركعتان عشق با دستهاي بسته و بازخمهاي باز اينك«حسين» فاطمه در جاري نماز سروي شهيد هم قدمش در ركوع شد اينجا خدا گريست و باران شروع شد خنجر مصاف مي كند وناله اي شهيد باران نيزه بر بدن – عمرو- و- سعيد- با خون وضو گرفت و س ...

باران آتش است و خداهم گلايه مند

وقتي كه نخل ها به نماز ايستاده اند

وقتي كه نخل ها به سجود و بيان عشق

آقا زهي سلام و زهي ركعتان عشق

با دستهاي بسته و بازخمهاي باز

اينك«حسين» فاطمه در جاري نماز

سروي شهيد هم قدمش در ركوع شد

اينجا خدا گريست و باران شروع شد

خنجر مصاف مي كند وناله اي شهيد

باران نيزه بر بدن  عمرو- و- سعيد-

با خون وضو گرفت و سپر در نماز شد

دروازه ي بهشت به يكباره باز شد

چيزي نمانده است به پايان انتظار

تا لحظه هاي بي بدل نيزه و انار...

تاچشمهاي غرق به خوني كه تر شدو...

تا جزر و مد قامت او كه سپر شد و...

آري هميشه خلقت آدم دليل داشت

وگريه هاي حضرت خاتم(ص)دليل داشت

حالاحسين زينت گودال قتلگاه...

درململ  ملاءكه خوابيده تا كه ماه...