شرط شهید حججی برای کار در قنادی

شرط شهید حججی برای کار در قنادی

ده روزی مانده بود به عید نوروز۹۶، آمد که جایی سراغ نداری در وقت‌های تعطیلاتی بایستم کار کنم؟ گفتم:(( اتفاقا این قنادی که کار می‌کنم نیرو می‌خواد.)) خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق می‌دهد؛ بیمه می‌کند یا نه و ساعت کاری‌اش به چه شکل است. اولین سوالش این بود:(( سرِ ظهر می‌ذاره برم نماز اول‌وقت بخونم؟)) تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه ...

ده روزی مانده بود به عید نوروز۹۶، آمد که جایی سراغ نداری در وقت‌های تعطیلاتی بایستم کار کنم؟

گفتم:(( اتفاقا این قنادی که کار می‌کنم نیرو می‌خواد.))

خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق می‌دهد؛ بیمه می‌کند یا نه و ساعت کاری‌اش به چه شکل است.

اولین سوالش این بود:(( سرِ ظهر می‌ذاره برم نماز اول‌وقت بخونم؟))

تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه.

وسط کار کلا نقل زبانش سوریه و شهادت و رفقای شهیدش بود. برای این‌که جو را عوض کنم.

گفتم:(( بروبابا! منم اگه برم شهید می‌شم.))

صاحب‌مغازه گفت:(( محسن! این‌طور فایده نداره. برو یه گونی بزرگ بیار این مجید رو کله کنیم بره.))

همین‌طور که داشت شیرینی‌ها را می‌چید داخل جعبه گفت:(( پررو می‌شه؛ ولی تو جنگ خودمون بودن همچین منافقایی که سرشون به سنگ خورد و رفتن و شهید شدن. یه دفعه می‌بینی این مجید شهید می‌شه و سر ما بی‌کلاه می‌مونه!))

 

برشی از کتاب  "سربلند‌ " خاطرات شهید محسن حججی