پیشنهاد پدرم برای دیکته شب
پدرم در هفته انجمن اولیا و مربیان پیشنهادی را در مدرسه مطرح کرده بود و اتفاقا مورد پسند بیشتر حاضران از جمله معلم ما قرار گرفت؛ که برای کتاب خون کردن بچه ها بهتره که برای دیکته شب از کتاب های غیر درسی استفاده کنند ... پدرم هر شب از یک کتاب، دیکته می گفت، شب گذشته کتاب پر پرواز را انتخاب کرده بودند، پدرم می گفت از جناب آقای اصغر آیتی نویسنده ی کتاب که از دوستانش هم هست ؛ هدیه ...
پدرم در هفته انجمن اولیا و مربیان پیشنهادی را در مدرسه مطرح کرده بود و اتفاقا مورد پسند بیشتر حاضران از جمله معلم ما قرار گرفت؛ که برای کتاب خون کردن بچه ها بهتره که برای دیکته شب از کتاب های غیر درسی استفاده کنند ... پدرم هر شب از یک کتاب، دیکته می گفت، شب گذشته کتاب پر پرواز را انتخاب کرده بودند، پدرم می گفت از جناب آقای اصغر آیتی نویسنده ی کتاب که از دوستانش هم هست ؛ هدیه گرفته ، موضوع کتاب؛ معارف نماز برای دانش آموزان است پدرم صفحه 78 کتاب انتخاب کرده بود با عنوان طناب کشی؛
« همه از کار جوان تعجب کرده بودند و با نگاه عجیبی به او نگاه میکردند و احیاناً بعضی نیز او را مسخره میکردند. جوان که قد بلندی هم داشت و آستین لباسش را بالا زده بود؛ طناب بلندی به دست گرفته و آنرا از در خانهای تا مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) میکشید.
عابران با تعجب به او نگاه میکردند اما جوان، مشغول کار خودش بود.
یکی از رهگذران پرسید: مشغول چه کاری هستی؟
جوان بدون اینکه دست از کار بکشد، گفت: پیرمرد نابینایی که همسایه ماست از من درخواست کرده طنابی را از در خانهاش تا مسجد بکشم تا بتواند با گرفتن طناب به مسجد و نماز جماعت برسد.
رهگذر با تعجب پرسید: حالا مگر چه میشد نماز را در خانهاش میخواند؟
جوان در حالی که طناب را به دست داشت و به جلو حرکت میکرد، گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرموده، اینکار را انجام دهد تا از نماز جماعت محروم نباشد.
رهگذر که در حال رفتن بود، آرام با خودش گفت:
پس ما که چشم داریم و سالم هستیم، اگر در نماز جماعت شرکت نکنیم دیگر... .»