کسي در حال خواندن نماز است.
باران ترنم مي بارد و پروانه هاي عشق، گرم پايکوبي در يک جشن تازه اند. کسي در حوالي خواستن و رسيدن، دارد ثانيه هاي روشن را تجربه مي کند؛ کسي که در حال ورق زدن خودش است. آسمان در برابر اين همه وسعت و بلندي سر در گم مانده است. اين سکوت سبز را بر هم نزنيد. بگذاريد فقط صداي نور، صداي انتشار روشني در فضا بپيچد. بگذاريد عطر خوش نيايش فضا را آکنده کند و طنين دلنشين ذکر، گوش فرشتگان را بنوازد. اين دست ها ...
باران ترنم مي بارد و پروانه هاي عشق، گرم پايکوبي در يک جشن تازه اند.
کسي در حوالي خواستن و رسيدن، دارد ثانيه هاي روشن را تجربه مي کند؛ کسي که در حال ورق زدن خودش است. آسمان در برابر اين همه وسعت و بلندي سر در گم مانده است. اين سکوت سبز را بر هم نزنيد. بگذاريد فقط صداي نور، صداي انتشار روشني در فضا بپيچد. بگذاريد عطر خوش نيايش فضا را آکنده کند و طنين دلنشين ذکر، گوش فرشتگان را بنوازد. اين دست هايي که رو به مشرق عرش امتداد پيدا کرده، مسير بهار گمشده اي است که هر خزان خورده اي را به شکوفايي مي رساند. چه آرامش لطيفي! چه آواي عاشقانه اي! چه همهمه اي! چه سکوتي! هيچ کس نمي تواند نامي بر اين حالت سبز بگذارد. باران ترنّم مي بارد. سکوت را بر هم نزنيد. کسي در حال خواندن نماز است.