پر پرواز
پرواز را در نگاهت تجربه کرديم و ديديم که زيبا مي توان اوج گرفت و تا آن سوي عالم خاکي پر گشود. ديديم که مي توان سيلاب ترديد را پشت سد توکل مهار کرد و دشت اطمينان را آب داد. ديديم که مي شود در انعکاس آيينه ها گم شد و صورت و سيرت را يکي ساخت. مي توان يکي شد. تو که پرورده دستان الهي بر گاهواره زميني، که زمزمه بلبل هاي عاشق در سپيده دمان پيروزي، لالايي احساس پاکت بوده است تا نفْس را خواب کني و دل را ...
پرواز را در نگاهت تجربه کرديم و ديديم که زيبا مي توان اوج گرفت و تا آن سوي عالم خاکي پر گشود. ديديم که مي توان سيلاب ترديد را پشت سد توکل مهار کرد و دشت اطمينان را آب داد. ديديم که مي شود در انعکاس آيينه ها گم شد و صورت و سيرت را يکي ساخت. مي توان يکي شد.
تو که پرورده دستان الهي بر گاهواره زميني، که زمزمه بلبل هاي عاشق در سپيده دمان پيروزي، لالايي احساس پاکت بوده است تا نفْس را خواب کني و دل را بيدار، هوس را خاک تن کني و تن و روحت را به آب عشق پاک کني. آن گاه که در سبزينه عشق، غيرت و شجاعت را اقامه مي کردي، زماني که بر بلنداي مناره شعور و معرفت اذان مي گفتي و آن هنگام که بر سجاده گلگون سر مي گذاشتي، در زلالي شبنم وجودت تر مي شدي و الفباي عشق را مي آموختي و جَلد گنبد عنايت مي شدي، اوج پرواز را در وادي اخلاص جشن مي گرفتي و طعم شيرين آزادگي را ميهمان ذائقه تيز عشاق مي کردي، پر پرواز را به عاريت گرفتي، پر گشودي، اوج گرفتي، فرود آمدي و بر آستان يار سجده کردي، از نو شکفتي، قد کشيدي، عطر افشاندي و پر پرواز را از آن خود کردي.
ابرهاي وهم را شکافتي و در آسمان آبي معرفت پيش رفتي.
و در آخر امتداد نگاهمان را گم کردي.
پرواز را در نگاهت تجربه کرده بوديم و دريافته بوديم که زيبا مي توان اوج گرفت و تا آن سوي عالم خاکي پر گشود. ديديم، اما درنيافتيم چگونه؟