ورود افراد غیر مجاز ممنوع!

ورود افراد غیر مجاز ممنوع!

کافری، غلامي مسلمان داشت. غلام به دين و آيين خود سخت پايبند بود و خواجه، او را منعي نمي‌كرد. روزي سحرگاه، غلام را گفت: طاس و اسباب حمام را برگير تا برويم. در راه به مسجدي رسيدند. غلام گفت:اي خواجه!اجازت مي‏فرمايي كه به اين مسجد داخل شوم و نماز بگزارم. خواجه گفت: برو؛ ولي چون نمازت را خواندي، به سرعت باز گرد. من همين جا مي‏ايستم و تو را انتظار مي‏كشم. نماز در مسجد پايان يافت. ام ...

کافری، غلامي مسلمان داشت. غلام به دين و آيين خود سخت پايبند بود و خواجه، او را منعي نمي‌كرد. روزي سحرگاه، غلام را گفت: طاس و اسباب حمام را برگير تا برويم. در راه به مسجدي رسيدند. غلام گفت:اي خواجه!اجازت مي‏فرمايي كه به اين مسجد داخل شوم و نماز بگزارم. خواجه گفت: برو؛ ولي چون نمازت را خواندي، به سرعت باز گرد. من همين جا مي‏ايستم و تو را انتظار مي‏كشم.

نماز در مسجد پايان يافت. امام جماعت و همه نمازگزاران يك يك بيرون آمدند. اما خواجه هر چه مي‏گشت، غلام خود را در ميان آن‏ها نمي‏يافت. مدتي صبر كرد؛ پس بانگ زد كه اي غلام بيرون آي. گفت: نمي‏گذارند كه بيرون آيم. چون كار از حد گذشت. خواجه سر در مسجد كرد تا ببيند كه كيست كه غلامش را گرفته و نمي‏گذارد كه بيرون آيد. در مسجد، جز كفشي و سايه يك كس، چيزي نديد. از همان جا فرياد زد: آخر كيست كه نمي‏گذارد تو بيرون آيي. غلام گفت: ((همان كس كه تو را نمي‏گذارد كه به داخل آيي!

برگرفته از: فيه ما فيه،مولوی، تصحيح فروزانفر، ص 113.