با نورالله ...

با نورالله ...

با نورالله (پسرعمویم) همبازی بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. اهلِ نماز اول وقت بود. وقتی وسط بازی، رها می‌کرد، می‌دونستم درخواستـم برای موندنش بی‌فایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازی‌مون تموم نشده. برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمی‌شنـوی؟میرم نماز. خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری پی‌نوشت: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ...

با نورالله (پسرعمویم) همبازی بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. اهلِ نماز اول وقت بود. وقتی وسط بازی، رها می‌کرد، می‌دونستم درخواستـم برای موندنش بی‌فایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازی‌مون تموم نشده.
برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمی‌شنـوی؟میرم نماز.
خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری
پی‌نوشت:
فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، صفحه