دو رکعت عشق

دو رکعت عشق

سحر بود و ملائک بال در بال دوباره شعر ایمان را سرودند  میان آسمان صدها فرشته پر از آب و پر از آیینه بودند  سحر بود و اذان بود و دل من سحر بود و دو چشم از اشک لبریز  میان کوچه ی تاریک روحم صدا می زد کسی؛ برخیز! برخیز!  وضو کردم به آب دیدگانم دلم روشن تر از آیینه ها شد  هوای کوچه ی روحم دوباره پر از عطر خوش یاد خدا شد سحر بود و به دستان دعایم در دیدار را من باز کردم & ...

سحر بود و ملائک بال در بال دوباره شعر ایمان را سرودند
 میان آسمان صدها فرشته پر از آب و پر از آیینه بودند
 سحر بود و اذان بود و دل من سحر بود و دو چشم از اشک لبریز
 میان کوچه ی تاریک روحم صدا می زد کسی؛ برخیز! برخیز! 
وضو کردم به آب دیدگانم دلم روشن تر از آیینه ها شد
 هوای کوچه ی روحم دوباره پر از عطر خوش یاد خدا شد
سحر بود و به دستان دعایم در دیدار را من باز کردم
 تمام آسمان سجاده ام شد دو رکعت عشق را آغاز کردم 
فاطمه ناظری