نوشیدن شربت شهادت در نماز عصر
منطقهی عملیات طوری بود که ما در دشت قرار گرفته بودیم و مواضع دشمن نیز بالای کوه بود به گونهای که با طلوع خورشید دشمن میتوانست به راحتی ما را هدف قرار دهد. سید جمال آرپیجیزن بود و جلوتر از ما حرکت میکرد. ناگهان او یکی از تانکها را هدف قرار داد و منفجر کرد. همین باعث شد روحیه بچههای رزمنده چندین برابر شود. این شد که همگی به مقّر فرماندهی دشمن حمل ...
منطقهی عملیات طوری بود که ما در دشت قرار گرفته بودیم و مواضع دشمن نیز بالای کوه بود به گونهای که با طلوع خورشید دشمن میتوانست به راحتی ما را هدف قرار دهد. سید جمال آرپیجیزن بود و جلوتر از ما حرکت میکرد. ناگهان او یکی از تانکها را هدف قرار داد و منفجر کرد. همین باعث شد روحیه بچههای رزمنده چندین برابر شود. این شد که همگی به مقّر فرماندهی دشمن حمله و آنجا را فتح کردیم. سید جمال در حالی که مشغول پاکسازی سنگرها بود مجروح شد و جراحت او خونریزی شدیدی داشت. همچنین پای من هم روی یک مین والمر رفت و مجروح شدم و چون نمیتوانستیم با این حال به عقب برگردیم ناچار تا تاریک شدن هوا صبر کردیم. من بیرون یکی از سنگرها خوابیده بودم و از شدت درد مینالیدم. در این هنگام سید جمال مرا شناخت و به من گفت که آیا ظهر شده است؟ جواب دادم : بله. در حالی که از درد ناله میکرد با همان حال خوابیده شروع کرد به خواندن نماز ظهر. او از شدت درد نماز را بلند میخواند و با آه و ناله نماز را به پایان برد. در حال خواندن نماز عصرش بود که دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
(کتاب شمع محفل دوستان صفحه ۷۵ – خاطره از زبان اکبر غنی زاده احمد آبادی)