معلوم نیست تا نمازخانه زنده بمانیم
هوا خیلی سرد بود جوری که بدن لرزه اومده بود سراغم... حاج آقا گفت: وایسید نماز بخونیم. گفتیم: یکم دیگه بریم یه مسجد یا نماز خونه ای پیدا کنیم و بعد نماز می خونیم خب. گفتند: نه، همینجا خوبه و اول وقت بخونیم، معلوم نیست بعد از اینجا زنده بمونیم یا نه. از ماشین اومدم بیرون دیدم خیلی هوا سرده... همینکه داشتم دنبال سرویس بهداشتی میگشتم تا آب حداقل نیمه گرمی پیدا کنم برای وضو گرفتن... د ...
هوا خیلی سرد بود جوری که بدن لرزه اومده بود سراغم... حاج آقا گفت: وایسید نماز بخونیم. گفتیم: یکم دیگه بریم یه مسجد یا نماز خونه ای پیدا کنیم و بعد نماز می خونیم خب.
گفتند: نه، همینجا خوبه و اول وقت بخونیم، معلوم نیست بعد از اینجا زنده بمونیم یا نه.
از ماشین اومدم بیرون دیدم خیلی هوا سرده...
همینکه داشتم دنبال سرویس بهداشتی میگشتم تا آب حداقل نیمه گرمی پیدا کنم برای وضو گرفتن...
دیدم آستیناشونو زدن بالا و با همون شیر آب خیلی سرد کنار پمپ گاز وضو گرفتن و عباشونو انداختن زیر پاشون و وایستادن به نماز خوندن...
تازه بعد از نماز، دعا هم خوندن، همونجا داخل پیاده روی کنار خیابون...