لگد پرانی به نماز

لگد پرانی به نماز

  بعدازظهر روز دوم اسارتم بود. آفتاب داشت غروب می کرد که ناگهان متوجه شدم نماز نخوانده ام. روی زمین نشسته بودم. در همان حال نشسته، رو کردم به سمت قبله نماز ظهر را خواندم. در رکعت دوم نمازعصر بودم که ب ایک لگد سنگین نقش زمین شدم. یک افسرعراقی را که چند سرباز اطرافش را گرفته بودند، بالای سرم دیدم. او شروع کرد به عربی داد و فریاد کردن. وقتی راهش را کشید و رفت، دوباره نم ...

بعدازظهر روز دوم اسارتم بود. آفتاب داشت غروب می کرد که ناگهان متوجه شدم نماز نخوانده ام.

روی زمین نشسته بودم. در همان حال نشسته، رو کردم به سمت قبله نماز ظهر را خواندم. در رکعت دوم نمازعصر بودم که ب ایک لگد سنگین نقش زمین شدم.

یک افسرعراقی را که چند سرباز اطرافش را گرفته بودند، بالای سرم دیدم. او شروع کرد به عربی داد و فریاد کردن.

وقتی راهش را کشید و رفت، دوباره نماز عصر را خواندم. این اولین برخورد عراقی ها با نماز نبود، آنها تا آنجا که می توانستند، ازانجام امور دینی و مراسم مذهبی جلوگیری می کردند.