چرا در نماز به جای «الله اکبر»، «الله رحمان» نمیگوییم؟
چرا ما سر نماز به جای «الله اکبر»، «الله رحمان» یا «الله ارحم» نمیگوییم؟ مگر در دعاها نداریم: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛ ای کسی که رحمت او از غضب او پیشی گرفته است.» آیا بهتر نبود به جای «الله اکبر» و به جای «خدای بزرگ و باعظمت»، بگوییم: «ای خدای مهربان»؟ آیا اینطوری، دلها بیشتر ...
چرا ما سر نماز به جای «الله اکبر»، «الله رحمان» یا «الله ارحم» نمیگوییم؟ مگر در دعاها نداریم: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛ ای کسی که رحمت او از غضب او پیشی گرفته است.» آیا بهتر نبود به جای «الله اکبر» و به جای «خدای بزرگ و باعظمت»، بگوییم: «ای خدای مهربان»؟ آیا اینطوری، دلها بیشتر به نماز جذب نمیشد؟ چرا تا میآییم سر نماز از کبریائی خدا حرف میزنیم؟
در دعای کمیل وقتی ذاکرین اهلبیت(ع) مناجات میخوانند، مدام از مهربانی خدا برای ما سخن میگویند، ما هم گریه میکنیم. خُب، چرا ما در نماز هم چنین ترفندی به کار نبریم و به جای «الله اکبر» نگوییم «الله رحمان»، بعدش هم حسابی گریه کنیم؟! مثلاً به جای «الله اکبر»، بگوییم: «خدایا! عزیز دلم، تو چقدر مهربانی!» چه عیبی دارد اینطوری با خدا عشقبازی کنیم؟! آخر با کبریائی و عظمت خدا که نمیشود عشقبازی کرد، نمیشود با آن اشک ریخت!
چرا اینقدر میگوییم الله اکبر؟ چرا نماز مملوّ از عظمت الهی است؟ چرا ما همیشه در مقابل کبریائی خدا سر به خاک میگذاریم؟ چرا در هر رکعتی از نماز، حتماً باید رکوع و سجده را بهجا آوریم؟
برای اینکه نماز میخواهد مثل پادگان به ما یک چیزی را یاد بدهد و آن عظمت و ابهت خداوند است. وقتی فرماندهای نیاز دارد عظمتش در دل سرباز بنشیند، نمیگوید «آقای سرباز! من برایت یک ماشین میخرم، در عوض تو هم حرف مرا گوش خوب بده!» فرمانده نمیآید برای چند ماه دورۀ آموزشیای که سرباز به پادگان میرود، مدام نخود و کشمش در جیب سرباز بریزد و به او بگوید «عزیز دلم، امروز هم یک چیز خوشمزه دیگر برای تو خریدهام، عوضش تو هم دستور مرا گوش کن. اگر هم احیاناً جنگی پیش آمد، یکموقع فرار نکنیها! عزیزم قبول است؟! نمیخواهد موهایت را از ته بزنی، من خودم موهایت را به مُدل دلخواهت اصلاح میکنم، ژل هم به موهایت میزنم! اما در عوض اینکه من اینجا تو را تحویل میگیرم، تو هم در میدان جنگ مرا تحویل بگیر!»
بعضیها میگویند: «خدایا، مشکل مرا حل کن، تا بنشینم برای تو نماز بخوانم!» کار اینها مثل کسی است که به سربازی برود و به فرمانده پادگان بگوید: «تو اول بیا حسابی مرا تحویل بگیر و کارهای مرا انجام بده، تا من پسفردا برای تو بجنگم!» اگر فرمانده بخواهد اینطوری با سرباز رفتار کند، ابهت و عظمت فرمانده در دل این سرباز نمینشیند. اثرش این خواهد بود که پس فردا در لحظات حساس و خطرناک جنگ، دستور فرمانده را اجرا نمیکند. فرمانده به او میگوید: «برو جلو»، میگوید: «صبر کن ببینم، چرا بروم جلو؟» امّا از قدیم معروف بوده که «ارتش چرا ندارد.»
بحث ما این نیست که این کارها در ارتش، درست است یا نه، و اگر لازم است حد و مرز آن چقدر است، اما در نیروهای نظامی دستور فرمانده بسیار حساس و مهم است. در نیروهای نظامی، ساختار باید استحکام داشته باشد. لذا دیسیپلین نظامی و آداب ویژهای دارند که همه باید از این آداب تبعیت کنند. درِ خانۀ خدا هم باید شبیه همین اتفاق بیفتد تا عظمت و ابهت پروردگار عالم در دل ما جای بگیرد.
و اما اینکه چرا باید عظمت خدا در دل ما جا بگیرد، زیرا ۱. قدرت اجرای دستورات خدا-که به نفع خودمان است- را پیدا کنیم ۲. بتوانیم عاشق خدا شویم.
استاد پناهیان کتاب چگونه یک نماز خوب بخوانیم