شعر؛ ای رهنمای گم شدگان «اِهدِنَا الصِّراط»
وی چشمِ راه روان «اِهدِنَا الصِّراط» در دوزخ هوا و هوس ماندهایم زار گم کردهایم راه جِنان «اِهدِنَا الصِّراط» بگذشت عمر در لعِب و لهو بی خودی شاید تدارکی بتوان «اِهدِنَا الصِّراط» ره دور وقت دیر و شب تار و صد خطر مرکب ضعیف و جاده نهان «اِهدِنَا الصِّراط» از شارعِ هوا و هوس در نمیرویم گاهی در این و گاه در آن &l ...
وی چشمِ راه روان «اِهدِنَا الصِّراط»
در دوزخ هوا و هوس ماندهایم زار
گم کردهایم راه جِنان «اِهدِنَا الصِّراط»
بگذشت عمر در لعِب و لهو بی خودی
شاید تدارکی بتوان «اِهدِنَا الصِّراط»
ره دور وقت دیر و شب تار و صد خطر
مرکب ضعیف و جاده نهان «اِهدِنَا الصِّراط»
از شارعِ هوا و هوس در نمیرویم
گاهی در این و گاه در آن «اِهدِنَا الصِّراط»
رفتند اهل دل همه با کاروان جان
ما ماندهایم بیدل و جان «اِهدِنَا الصِّراط»