جمعه ی به یاد ماندنی
سال 60 در اردوگاه رمادی نماز جماعت آزاد بود.یک روز جمعه بچه ها تصمیم گرفتند نماز جمعه برگزار کنند.زمینه را فراهم کردیم و نماز به خوبی برپا شد. در حال نماز متوجه شدیم که تعداد زیادی عراقی دور ما حلقه زده اند و منتظرند تا نماز به پایان رسد. پس از سلام نماز,همه با هم دعای وحدت خواندیم.عراقی ها دیگر تاب نیاوردند و به ما حمله کردند.آن ها همچنان ضربه های کابل را بر بدنشان میزدند. از آن روز ...
سال 60 در اردوگاه رمادی نماز جماعت آزاد بود.یک روز جمعه بچه ها تصمیم گرفتند نماز جمعه برگزار کنند.زمینه را فراهم کردیم و نماز به خوبی برپا شد.
در حال نماز متوجه شدیم که تعداد زیادی عراقی دور ما حلقه زده اند و منتظرند تا نماز به پایان رسد.
پس از سلام نماز,همه با هم دعای وحدت خواندیم.عراقی ها دیگر تاب نیاوردند و به ما حمله کردند.آن ها همچنان ضربه های کابل را بر بدنشان میزدند.
از آن روز به بعد,روزهای جمعه نزدیک ظهر بچه ها را داخل اتاق ها می کردند و درها را می بستند تا کسی نماز جمعه نخواند.
منبع: قصه ی نماز آزادگان