نماز چهار هندو
حکایتی در مثنوی در مورد چهار هندو است که در مسجد به نماز می ایستند، وقتی صدای موذن بر می آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید: ای موذن بانگ کردی وقت هست؟ هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است. سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است. سپس هندوی چهارم می گوید: خدا رو شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم. بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می ...
حکایتی در مثنوی در مورد چهار هندو است که در مسجد به نماز می ایستند، وقتی صدای موذن بر می آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید: ای موذن بانگ کردی وقت هست؟ هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است. سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است. سپس هندوی چهارم می گوید: خدا رو شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم. بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود.
در این حکایت، چهار هندو نمادی از انسانهایی هستند که به عیب خود کورند و به عیب دیگران بینا و آگاه.
و مولانا توصیه می کند به جای پرداختن به عیب دیگران خوب است انسان معایب خود را جستجو کند.
مثنوي مولوي