روایتگری نماز در سیره شهدا
در دانشگاه لبنان به جوانان حاضر در جلسه گفتم اگر خیلی دوست دارید شهید شوید، بروید گناه کنید. با تعجب مرا نگاه کردند. گفتم گناه کنید، اما مثل آن پسر بچهای که در جزیره فاو نماز شب میخواند و گریه میکرد و میگفت خدایا گناهان مرا ببخش. گفتم تو چه گناهی کردی در این سن و سال؟ گفت دیروز نماز ظهرم را اول وقت نخواندم و دیشب هم میخواستم نماز شب بخوانم، خواب ماندم. ما اینها را ارا ...
در دانشگاه لبنان به جوانان حاضر در جلسه گفتم اگر خیلی دوست دارید شهید شوید، بروید گناه کنید. با تعجب مرا نگاه کردند. گفتم گناه کنید، اما مثل آن پسر بچهای که در جزیره فاو نماز شب میخواند و گریه میکرد و میگفت خدایا گناهان مرا ببخش. گفتم تو چه گناهی کردی در این سن و سال؟ گفت دیروز نماز ظهرم را اول وقت نخواندم و دیشب هم میخواستم نماز شب بخوانم، خواب ماندم. ما اینها را ارائه ندادیم.
شهید حسین قجهای فرمانده گردان سلمان در جاده خرمشهر در محاصره قرار میگیرد. عشق شهید حاج احمد متوسلیان بود. حاج احمد به او التماس میکرد که بیاید عقب. قبول نمیکند و میگوید که بچههای من اینجا هستند و همانجا هم به شهادت میرسد. او مثل خیلی از رزمندگان یک دفتر داشت که گناهان خود را هر روز در آن علامت میزدند. برای نوشتن زندگینامهاش این دفتر را امانت گرفتم. دیدم در یکی از روزها به جای علامت ضربدر یک خط بلند در صفحه نوشته است. نوشته بود میخواهم بروم دو رکعت نماز بخوانم و استغفار کنم. من از ساعت ۱۰ تا ۱۰:۱۰ دقیقه صبح الکی نشستیم با بچهها خندیدیم و وقت خدا را ضایع کردم.
راوی؛ حمید داودآبادی
منبع: مشرق