تشنه خدمت برای نمازگزاران
ابراهیم در مقابل خدا برای خودش شخصیتی نمیدید. هرکاری میتوانست برای رضای خدا انجام می داد. یکبار وارد مسجد شدم. میخواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته. برای نماز برمی گردیم به خانه! من هم خواستم برگردم که همون موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش رو بالا زد و رفت توی زیر زمین و در رو بست! یک ربع بعد در را باز کرد. چاه دستشویی رو ب ...
ابراهیم در مقابل خدا برای خودش شخصیتی نمیدید. هرکاری میتوانست برای رضای خدا انجام می داد.
یکبار وارد مسجد شدم. میخواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته. برای نماز برمی گردیم به خانه!
من هم خواستم برگردم که همون موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش رو بالا زد و رفت توی زیر زمین و در رو بست! یک ربع بعد در را باز کرد. چاه دستشویی رو باز کرده بود و همه جا رو شسته و تمیز کرده بود!
ابراهیم خودش رو درمقابل خدا کوچک میدید و افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم، به او عظمت عجیبی داد!